مترادف حمل : آبستنی، بارداری، حاملگی، بار، نقل، توجیه، تعبیر، تاویل، بردن، ترابری، جابه جایی، برداشتن | بره، فروردین ماه
برابر پارسی : بردن، باربری، ترابری، ترابردن
carriage, draft, freight, haul, shipment, shipping, transit, transport, transportation
Aries, old name of
transport, shipment, forwarding, pregnancy
ابستني , بارداري , حاملگي , وابسته بدوران رشد تخم يا نطفه , بره , گوشت بره , ادم ساده , بار , کوله بار , فشار , مسلوليت , بارالکتريکي , عمل پرکردن تفنگ باگلوله , عملکرد ماشين يا دستگاه , بار کردن , پر کردن , گرانبارکردن , سنگين کردن , فيلم (دردوربين) گذاشتن , بار گيري شدن , بار زدن , تفنگ يا سلا حي را پر کردن
آبستنی، بارداری، حاملگی
بار
نقل
توجیه، تعبیر، تاویل
بردن، ترابری، جابهجایی
برداشتن
بره
فروردینماه
۱. آبستنی، بارداری، حاملگی
۲. بار،
۳. نقل
۴. توجیه، تعبیر، تاویل
۵. بردن، ترابری، جابهجایی
۶. برداشتن
۱. بره
۲. فروردینماه
(حَ یا حِ) (اِ.) [ ع . ] 1 - (مص م .) بردن چیزی از جایی به جایی . 2 - (اِ.) بار. ج . احمال .
(حَ مَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بره . 2 - صورت فلکی بره ؛ اولین برج از بروج دوازده گانه می باشد. خورشید در حرکت ظاهری خود در فروردین م اه در این برج دیده می شود.
حمل . [ ح َ ] (اِخ ) ابن سعدانه ٔ کلبی . یکی از صحابه است از طرف قوم خویش بحضورحضرت رسالت پناه فرستاده شده بود. بعدها در معیت خالدبن ولید در برخی از فتوحات شرکت کرده . در محاربه ٔ صفین از هواداران معاویه بوده . رجوع به الاصابة شود.
حمل . [ ح َ ] (اِخ ) ابن مالک بن نابغة الهذلی ، مکنی به ابونضلة. یکی از اصحاب کرام است و پاره ای احادیث شریفه را روایت نموده است .
حمل . [ ح ِ] (ع اِ) بار سر و پشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آنچه حمل میشود. ج ، اَحمال ، حمولة. || واحدِ حمول . هودج ها یا شتری که بر آن هودج ها قرار دارند و به این معنی گاه بفتح نیز آید. (اقرب الموارد). || (مص ) برداشتن باری را بسر و به پشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || برانگیختن و ورغلانیدن بر کار. (منتهی الارب ). اغرا و واداشتن . (اقرب الموارد). || خیانت کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : فأبین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان (قرآن 33 / 72)؛ یعنی ابا کردند از خیانت کردن درامانت و خیانت کرد آنرا انسان و مراد از انسان در اینجا کافر و منافق است .
حمل . [ ح ُ م ُ ] (ع اِ) ج ِ حمال به معنی حمالة. (منتهی الارب ). رجوع به حمال و حمالة شود. || ج ِ حَمال به معنی دیه و تاوان . (از اقرب الموارد).
حمل . [ح َ م َ ] (اِخ ) لقب حضرت مسیح . (از اقرب الموارد).
حمل . [ ح َ ] (ع مص ) باردار شدن زن . (منتهی الارب ). حامله شدن . (اقرب الموارد). حامل و حامله ، نعت است از آن . (منتهی الارب ). || بار آوردن درخت . || بر ستور خود نشاندن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی بر ستور خویش نشاندن . (المصادر). || (اِمص ) آبستنی . || احتمال . || (اِ) بار شکم از بچه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). ج ، حِمال و احمال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || گناه . (آنندراج ). ج ، حُمول . (منتهی الارب ). رجوع به حمول شود. || بار درخت و بکسر هم آمده یا بفتح برای میوه ها که ظاهر نیست و کسر برای آنها که ظاهر باشد یا فتح برای آنچه در شکم باشد یا سر درخت و کسر ببار پشت یا سر یا بکسر میوه ٔ درخت تا هنگامی که بسیار و بزرگ نشده باشد و هنگامی که فراوان و بزرگ شد بفتح خوانده میشود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || بار. ج ، اَحمال ، حُمول . (منتهی الارب ). || اسناد چیزی بچیزی . در کلیات ابوالبقاء آمده : در تفسیر حمل اختلاف است ، گویند حمل اتحاد دو متغایر است در مفهوم بحسب هویت و این منتقض است به امور عدمی که بر موجودات خارجی حمل میشوند. چون زید اعمی است زیرا عدمیات هویتی ندارند. و گویند اتحاد دو متغایر است در مفهوم بحسب ذات . (کلیات ابوالبقاء).
- حمل اشتقاق ؛ رجوع به حمل مواطاةشود.
- حمل اولی ؛ (اصطلاح منطق ) هرچه لاحق شود چیزی را و بتوسط آن چیزی دیگر را، لحوق او متوسط را اول بود، چه بالذات متقدم بود و در جای دیگر گفته ایم هرچه محمول بود بر عامی و خاصی ، اول محمول بر عام بوده باشد و بتوسط عام بر خاص . پس در این موضوع هر محمولی که بر عامتر از موضوعی محمول نبود، آن حمل را اولی خوانند، و اگرچه حمل اولی بحقیقت خاص تر از آن باشد. (اساس اقتباس ص 384).
- حمل مواطات ؛ (اصطلاح منطق ) عبارت است از اینکه چیزی محمول برموضوع خود باشد بحقیقت و بدون واسطه . چون انسان حیوان ناطق است . بخلاف حمل اشتقاق زیرا در آن محمول کلی برای موضوع تحقق ندارد، چون انسان ذوبیاض است و خانه دارای سقف است . (تعریفات جرجانی ).
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
(نصاب ).
۱. بار برداشتن؛ چیزی بر دوش گرفتن.
۲. بار از جایی بهجایی بردن.
۳. (اسم) بار.
۴. (اسم) بار درخت.
۵. (اسم) جنین.
۱. (نجوم) اولین صورت فلکی منطقةالبروج که در نیمکرۀ شمالی قرار دارد.
۳. [قدیمی] اولین برج از برجهای دوازدهگانه، برابر با فروردین؛ بره.
آنچه برداشته شود و از جایی به جایی ببرند.
ترابردن