کلمه جو
صفحه اصلی

حمل


مترادف حمل : آبستنی، بارداری، حاملگی، بار، نقل، توجیه، تعبیر، تاویل، بردن، ترابری، جابه جایی، برداشتن | بره، فروردین ماه

برابر پارسی : بردن، باربری، ترابری، ترابردن

فارسی به انگلیسی

carriage, draft, freight, haul, shipment, shipping, transit, transport, transportation


aries, carriage, freight, shipment, shipping, transit, transport, transportation, lamb, old word for farvardin, old name of, draft, haul

Aries, old name of


transport, shipment, forwarding, pregnancy


فارسی به عربی

شحنة

عربی به فارسی

ابستني , بارداري , حاملگي , وابسته بدوران رشد تخم يا نطفه , بره , گوشت بره , ادم ساده , بار , کوله بار , فشار , مسلوليت , بارالکتريکي , عمل پرکردن تفنگ باگلوله , عملکرد ماشين يا دستگاه , بار کردن , پر کردن , گرانبارکردن , سنگين کردن , فيلم (دردوربين) گذاشتن , بار گيري شدن , بار زدن , تفنگ يا سلا حي را پر کردن


مترادف و متضاد

آبستنی، بارداری، حاملگی


بار


نقل


توجیه، تعبیر، تاویل


بردن، ترابری، جابه‌جایی


برداشتن


بره


فروردین‌ماه


bourse (اسم)
صرافی، کیسه، بورس، حمل، قیمت

shipping (اسم)
ناوگان، حمل، کشتیرانی، ترابری

portage (اسم)
بردن، حمل، کرایه، بارکشی، ظرفیت کشتی

deportation (اسم)
تبعید، اخراج، حمل، نفی بلد، جلای وطن

shipment (اسم)
حمل، محموله، کالای حمل شده با کشتی

carting (اسم)
حمل

conveyance (اسم)
واگذاری، حمل، انتقال، سند انتقال، وسیله نقلیه

consignment (اسم)
ارسال، حمل، محموله

۱. آبستنی، بارداری، حاملگی
۲. بار،
۳. نقل
۴. توجیه، تعبیر، تاویل
۵. بردن، ترابری، جابهجایی
۶. برداشتن


۱. بره
۲. فروردینماه


فرهنگ فارسی

۱ - صورتی فلکی در نیمکره شمالی . ۲ - نخستین برج از بروج دوازده گانه مطابق فروردین ماه شمسی و ۲۱ مارس تا ۲٠ آوریل فرنگی .
( اسم ) ۱ - آنچه که بدست یا دوش کشند و از جایی بجایی دیگر برند بار . جمع : احمال . توضیح در فارسی باین معنی حمل تلفظ شود . ۲ - کجاوه هودج جمع : حمول .
ابن مالک بن نابغه الهذلی مکنی به ابوفضله یکی از اصحاب کرام است و پاره احادیث شریفه را روایت نموده است

فرهنگ معین

(حَ یا حِ) (اِ.) [ ع . ] 1 - (مص م .) بردن چیزی از جایی به جایی . 2 - (اِ.) بار. ج . احمال .


(حَ مَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - بره . ۲ - صورت فلکی بره ، اولین برج از بروج دوازده گانه می باشد. خورشید در حرکت ظاهری خود در فروردین م اه در این برج دیده می شود.
(حَ یا حِ ) (اِ. ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) بردن چیزی از جایی به جایی . ۲ - (اِ. ) بار. ج . احمال .

(حَ مَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بره . 2 - صورت فلکی بره ؛ اولین برج از بروج دوازده گانه می باشد. خورشید در حرکت ظاهری خود در فروردین م اه در این برج دیده می شود.


لغت نامه دهخدا

حمل. [ ح َ ] ( ع مص ) باردار شدن زن. ( منتهی الارب ). حامله شدن. ( اقرب الموارد ). حامل و حامله ، نعت است از آن. ( منتهی الارب ). || بار آوردن درخت. || بر ستور خود نشاندن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). کسی بر ستور خویش نشاندن. ( المصادر ). || ( اِمص ) آبستنی. || احتمال. || ( اِ ) بار شکم از بچه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ). ج ، حِمال و احمال. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || گناه. ( آنندراج ). ج ، حُمول. ( منتهی الارب ). رجوع به حمول شود. || بار درخت و بکسر هم آمده یا بفتح برای میوه ها که ظاهر نیست و کسر برای آنها که ظاهر باشد یا فتح برای آنچه در شکم باشد یا سر درخت و کسر ببار پشت یا سر یا بکسر میوه درخت تا هنگامی که بسیار و بزرگ نشده باشد و هنگامی که فراوان و بزرگ شد بفتح خوانده میشود. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || بار. ج ، اَحمال ، حُمول. ( منتهی الارب ). || اسناد چیزی بچیزی. در کلیات ابوالبقاء آمده : در تفسیر حمل اختلاف است ، گویند حمل اتحاد دو متغایر است در مفهوم بحسب هویت و این منتقض است به امور عدمی که بر موجودات خارجی حمل میشوند. چون زید اعمی است زیرا عدمیات هویتی ندارند. و گویند اتحاد دو متغایر است در مفهوم بحسب ذات. ( کلیات ابوالبقاء ).
- حمل اشتقاق ؛ رجوع به حمل مواطاةشود.
- حمل اولی ؛ ( اصطلاح منطق ) هرچه لاحق شود چیزی را و بتوسط آن چیزی دیگر را، لحوق او متوسط را اول بود، چه بالذات متقدم بود و در جای دیگر گفته ایم هرچه محمول بود بر عامی و خاصی ، اول محمول بر عام بوده باشد و بتوسط عام بر خاص. پس در این موضوع هر محمولی که بر عامتر از موضوعی محمول نبود، آن حمل را اولی خوانند، و اگرچه حمل اولی بحقیقت خاص تر از آن باشد. ( اساس اقتباس ص 384 ).
- حمل مواطات ؛ ( اصطلاح منطق ) عبارت است از اینکه چیزی محمول برموضوع خود باشد بحقیقت و بدون واسطه. چون انسان حیوان ناطق است. بخلاف حمل اشتقاق زیرا در آن محمول کلی برای موضوع تحقق ندارد، چون انسان ذوبیاض است و خانه دارای سقف است. ( تعریفات جرجانی ).

حمل. [ ح َ م َ ] ( ع اِ ) بره. ( منتهی الارب ). خروف. ( اقرب الموارد ). || بره چند ماهه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ج ، حُملان. ( اقرب الموارد ). || بره سال دوم درآمده. ( منتهی الارب ).
- لسان الحمل ؛ نباتی است. ( اقرب الموارد ).

حمل . [ ح َ ] (اِخ ) ابن سعدانه ٔ کلبی . یکی از صحابه است از طرف قوم خویش بحضورحضرت رسالت پناه فرستاده شده بود. بعدها در معیت خالدبن ولید در برخی از فتوحات شرکت کرده . در محاربه ٔ صفین از هواداران معاویه بوده . رجوع به الاصابة شود.


حمل . [ ح َ ] (اِخ ) ابن مالک بن نابغة الهذلی ، مکنی به ابونضلة. یکی از اصحاب کرام است و پاره ای احادیث شریفه را روایت نموده است .


حمل . [ ح ِ] (ع اِ) بار سر و پشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آنچه حمل میشود. ج ، اَحمال ، حمولة. || واحدِ حمول . هودج ها یا شتری که بر آن هودج ها قرار دارند و به این معنی گاه بفتح نیز آید. (اقرب الموارد). || (مص ) برداشتن باری را بسر و به پشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || برانگیختن و ورغلانیدن بر کار. (منتهی الارب ). اغرا و واداشتن . (اقرب الموارد). || خیانت کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : فأبین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان (قرآن 33 / 72)؛ یعنی ابا کردند از خیانت کردن درامانت و خیانت کرد آنرا انسان و مراد از انسان در اینجا کافر و منافق است .


حمل . [ ح ُ م ُ ] (ع اِ) ج ِ حمال به معنی حمالة. (منتهی الارب ). رجوع به حمال و حمالة شود. || ج ِ حَمال به معنی دیه و تاوان . (از اقرب الموارد).


حمل . [ح َ م َ ] (اِخ ) لقب حضرت مسیح . (از اقرب الموارد).


حمل . [ ح َ ] (ع مص ) باردار شدن زن . (منتهی الارب ). حامله شدن . (اقرب الموارد). حامل و حامله ، نعت است از آن . (منتهی الارب ). || بار آوردن درخت . || بر ستور خود نشاندن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی بر ستور خویش نشاندن . (المصادر). || (اِمص ) آبستنی . || احتمال . || (اِ) بار شکم از بچه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). ج ، حِمال و احمال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || گناه . (آنندراج ). ج ، حُمول . (منتهی الارب ). رجوع به حمول شود. || بار درخت و بکسر هم آمده یا بفتح برای میوه ها که ظاهر نیست و کسر برای آنها که ظاهر باشد یا فتح برای آنچه در شکم باشد یا سر درخت و کسر ببار پشت یا سر یا بکسر میوه ٔ درخت تا هنگامی که بسیار و بزرگ نشده باشد و هنگامی که فراوان و بزرگ شد بفتح خوانده میشود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || بار. ج ، اَحمال ، حُمول . (منتهی الارب ). || اسناد چیزی بچیزی . در کلیات ابوالبقاء آمده : در تفسیر حمل اختلاف است ، گویند حمل اتحاد دو متغایر است در مفهوم بحسب هویت و این منتقض است به امور عدمی که بر موجودات خارجی حمل میشوند. چون زید اعمی است زیرا عدمیات هویتی ندارند. و گویند اتحاد دو متغایر است در مفهوم بحسب ذات . (کلیات ابوالبقاء).
- حمل اشتقاق ؛ رجوع به حمل مواطاةشود.
- حمل اولی ؛ (اصطلاح منطق ) هرچه لاحق شود چیزی را و بتوسط آن چیزی دیگر را، لحوق او متوسط را اول بود، چه بالذات متقدم بود و در جای دیگر گفته ایم هرچه محمول بود بر عامی و خاصی ، اول محمول بر عام بوده باشد و بتوسط عام بر خاص . پس در این موضوع هر محمولی که بر عامتر از موضوعی محمول نبود، آن حمل را اولی خوانند، و اگرچه حمل اولی بحقیقت خاص تر از آن باشد. (اساس اقتباس ص 384).
- حمل مواطات ؛ (اصطلاح منطق ) عبارت است از اینکه چیزی محمول برموضوع خود باشد بحقیقت و بدون واسطه . چون انسان حیوان ناطق است . بخلاف حمل اشتقاق زیرا در آن محمول کلی برای موضوع تحقق ندارد، چون انسان ذوبیاض است و خانه دارای سقف است . (تعریفات جرجانی ).


حمل . [ ح َ م َ ] (ع اِ) بره . (منتهی الارب ). خروف . (اقرب الموارد). || بره ٔ چند ماهه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، حُملان . (اقرب الموارد). || بره ٔ سال دوم درآمده . (منتهی الارب ).
- لسان الحمل ؛ نباتی است . (اقرب الموارد).
|| ابر بسیار آب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). میغ سیاه . (مهذب الاسماء). || برجی است در آسمان . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). و آن از برج های بهاری است . (اقرب الموارد). ماه اول سال شمسی ، بصورت میش نر است صاحب دو شاخ ، سر او بطرف مغرب و دم او بطرف مشرق و پشت بشمال و یا بجنوب و متوجه شده است بسوی پشت خود. روزی که آفتاب در این برج داخل شود همان روز، نوروز است و شرف آفتاب در این برج میشود و مدت ماندن آفتاب در این برج را فروردین گویند و ابتدای بهار از این ماه باشد. (آنندراج ). نام صورتی از صورتهای بروج فلکیه و آنرا بر صورت بره ای توهم کرده اند و کواکب آن سیزده است و از جمله شرطین که منزل اول از منازل قمر است . (از جهان دانش ). برج بره . اول این صورت سرطان است که بمنزله ٔ دو شاخ بره است سپس لطین بعد از آن ثریا که چون دنبه ٔ بره تصویر شده و مجموع این ستارگان را حمل نامند. نام برج اول از بروج دوازده گانه پس از حوت و پیش از ثور. و پیش احکامیان این برج بیت الشرف آفتاب است و مطابق است با فروردین . و روز اول آن عید نوروز یعنی عید اول سال ایرانیان است . (یادداشت مرحوم دهخدا) :
چو از برج حمل خورشید اشارت کرد زی صحرا
بفرمانش بصحرا بر مطرا گشت خلقانها.

ناصرخسرو.


چون حمل ساقط شود میزان همی طالع شود
همچنان در دین از ایشان مردمی پیدا شود.

ناصرخسرو.


چون حمل چون ثور چون جوزا و سرطان و اسد
سنبله میزان و عقرب قوس و جدی و دلو و حوت .

(نصاب ).


و رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 151 شود.

فرهنگ عمید

۱. بار برداشتن، چیزی بر دوش گرفتن.
۲. بار از جایی به جایی بردن.
۳. (اسم ) بار.
۴. (اسم ) بار درخت.
۵. (اسم ) جنین.
۱. (نجوم ) اولین صورت فلکی منطقةالبروج که در نیمکرۀ شمالی قرار دارد.
۳. [قدیمی] اولین برج از برج های دوازده گانه، برابر با فروردین، بره.
آنچه برداشته شود و از جایی به جایی ببرند.

۱. بار برداشتن؛ چیزی بر دوش گرفتن.
۲. بار از جایی به‌جایی بردن.
۳. (اسم) بار.
۴. (اسم) بار درخت.
۵. (اسم) جنین.


۱. (نجوم) اولین صورت فلکی منطقةالبروج که در نیمکرۀ شمالی قرار دارد.
۳. [قدیمی] اولین برج از برج‌های دوازده‌گانه، برابر با فروردین؛ بره.


آنچه برداشته شود و از جایی به جایی ببرند.


دانشنامه عمومی

حمل اصطلاحی در منطق، فلسفه و کلام، به معنای این همانی است. حمل بیان اتحاد موضوع و محمول از جهتی است. مثلا در گزاره «الف ب است.» ب (محمول) بر الف (موضوع) حمل شده است.
حمل ذاتی اولی یا حمل اولی
حمل شایع صناعی یا حمل شایع
حمل بتی و حمل غیربتی
حمل بسیط و حمل مرکب
حمل ماهوی
حمل مواطات
حمل اشتقاق
حمل حقیقت و رقیقت

حمل (ابهام زدایی). حمل حمل اصطلاحی در منطق و نیز عنوانی برای موارد زیر است:
برج حمل اولین برج فلکی
حمل نام دیگر صورت فلکی بره
حمل نام دیگر فروردین ماه سال هجری خورشیدی

حمل (ستاره). حمل یا آلفا بره یک ستاره است که در صورت فلکی برج حمل قرار دارد.

دانشنامه آزاد فارسی

حَمَل (Aries)
صورت فکلی حَمَل
(یا: بَره؛ کَبش؛ گُشن) صورت فلکی منطقه البروجی در نیمکرۀ شمالی آسمان، میان دو صورت حوت و ثور، و در نزدیکی صورت ارابه ران. نمایانگر قوچی افسانه ای است که آرگوناتها و یاسون به جست وجوی پشم های زرینش رفتند. مشخص ترین ویژگی این صورت فلکی قوسی با سه ستاره است که درخشش آن ها به ترتیب، از اولی تا سومی، کاهش می یابد. درخشان ترین آن ها ناطح (رأس الحَمَل) یا «آلفا حمل» است که ۶۵ سال نوری از زمین فاصله دارد.در گذشته اول فروردین (نقطه اعتدال ربیعی) در این صورت واقع بود.در طالع بینی، روزهای حَمَل یا نخستین برج از منطقه البروج از ۱ تا ۳۱ فروردین ماه است. نیز ← حوت

فرهنگ فارسی ساره

ترابردن


فرهنگستان زبان و ادب

{Aries, Ari, Ram} [نجوم] صورت فلکی منطقه البروج بین دو صورت ثور و حوت که به شکل بره یا قوچ تصور می شود

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی حِمْلُ: بار (کلمه حِمْل وحَمْل چیزی که هست اگر با کسره خوانده شود مراد از آن باری خواهد بود که در ظاهر حمل میشود مانند بارهایی که به دوش کشیده میشود ، و اگر با فتحه خوانده شود مراد از آن بارهای باطنی است مانند طفل در شکم . )
معنی حَمَلَ: حمل کرد
معنی حُمِّلَ: بر او حمل شد(در جمله " عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ ": برعهده اوست آنچه بر او تکلیف شده است)
معنی حَمْلٍ: بار (کلمه حِمْل وحَمْل چیزی که هست اگر با کسره خوانده شود مراد از آن باری خواهد بود که در ظاهر حمل میشود مانند بارهایی که به دوش کشیده میشود ، و اگر با فتحه خوانده شود مراد از آن بارهای باطنی است مانند طفل در شکم . )
معنی أَحْمِلُ: حمل می کنم
معنی حَمَلَتْ: حمل کرد
معنی حَمَلَتْهُ: حمل کرد او را
معنی حَمْلُهُ: حمل کردن او
معنی حَمَلَهَا: آن را حمل کرد
تکرار در قرآن: ۶۴(بار)
(به فتح اوّل) برداشتن باروبار. بر آنها خرجی دهید تا بار خویش را بگذارند. حمل (به کسر اوّل) بار ظاهری مثل باریکه بر دوش گیرند مثل پیمانه پادشاه را می‏جوئیم هر که آن را بیاورد برای اوست یک بار شتر و من به آن عهده دارم . راغب گوید: حمل یک معنی دارد و در چیزهای بسیار بکار می‏رود فعل آن در همه یکی است ولی در ظاهر حمل می‏شود مثل باریکه بر دوش گیرند حمل (به کسر اوّل) گفته‏اند و به اشیائیکه در باطن حمل می‏شوند مثل فرزند در شکم، آب در ابر، میوه بر درخت، حمل (به فتح اوّل) گفته‏اند . طبرسی ذیل آیه 72 یوسف فرموده: حمل به کسر اوّل بار منفصل و به فتح اوّل بار متصل است. در صحاح از ابن سکیّت نقل می‏کند: حمل (به فتح) آن است که در شکم و بر درخت باشد و حمل (به کسر) آن است که بر سر یا دوش باشد . ولی فعل آن دربار متّصل و منفصل و معنوی یکسان است مثل و مثل و مثل . * ، . در این دو آیه مراد از حمل (به کسر اوّل)بار گناه است ولی چرا حمل گفته شده بنابر آنچه از اهل لغت نقل شد لازم بود حمل (به فتح) گفته شود زیرا گناه بار متصل و بار معنوی است ؟ باید دانست گناه بار منفصل و مانند بار بر دوش است گرچه در دنیا مجسّم و محسوس نیست، آیات ، ، مجسّم و محسوس بودن آن را روشن می‏کند علی هذا باید به آن حمل (به کسر) گفته شود چنانکه در قرآن مجید آمده است. آیه گذشته خود از دلائل روشن این مسئله است و ما قبل آن چنین است «مَنْ اَعْرَضَ عَنْهذ فَاِنَّهُ یَحْمِلُ یَوْمَ الْقِیمَةِ وِزْراً. خالِدینَ فیهِ وَ ساءَلَهُمْ یَوْمَ االْقِیمَةِ حِمْلاً» ضمیر «فیه» به «وزر» راجع است یعنی آنها در آن وزر ابدی‏اند علی هذا وزر یک موجود خارجی است أ پس آن بار منفصل می‏باشد . * . در (ج ر ی) گذشت که مراد از حاملات ابرهای حامل باران و بخار آب اند و نیز از کتاب آغاز و انجام جهان نقل شد که حاملات را باتمها حمل کرده است رجوع شود به «جری». * «تحمیل. بار کردن. یعنی تورات بر آنها بار شده و به آنها بار شده و به آنهاداده شده است پروردگار ما آنچه را که طاقت نداریم بر ما بار مکن *حمولة: شتریکه بر آن بار نهند، اسم جمع است و از لفظ خود مفرد ندارد (مجمع) و از چهار پایان بار بردار و کوچک از آنها به شما داد بخورید از آنچه خدا روزی داده است . * در المیزان فرموده: حمل رزق ذخیره آن است که انسان و از حیوانات مورچه، زنبور عسل و موش ذخیره می‏کند. احتمال: به معنی حمل است (اقرب) ، ممکن است احتمال برای طلب یا مبالغه باشد که این دو از معنای افتعال اند. معنی دو آیه چنین می‏شود: سیل به شدّت کف بلندی برداشت حقّا که بهتان و گناه آشکار را برخود بار کرده است .

واژه نامه بختیاریکا

آر و ور

جدول کلمات

بار درخت, بره, بار

پیشنهاد کاربران

این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
فَرز farz ( اوستایی: فْرَزا )
آهرَن ãhran ( سنسکریت: آهَرَنَ )
آپوریش puriŝã ( پهلوی: آپوریشْن )
اودوَن udvan ( سنسکریت: اودوَهَنَ )

در زمینه معاملات و عقود قرارداد؛حمل مترادف:برداشت از موضوع، تعبیر، قصد از گفتار یا نوشتاری

بارور

هو
منطق.
حمل اولی و شایع ( محمود زراعت پیشه ) .

بارور - ( وضع حمل یا فارغ شدن و همان زائیدن )

حَمل :بار درخت ، در بیت زیر مجازاً فراورده ی کان ها و صنعت و کشاورزی . حِمل : بار و بنه
کارداران ز حَمل کشور او
حِمل ها ریختند بر در او
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص476 )

ترابردن = حمل کردن
ترابرد = حمل

صورت فلکی که مبدا مختصات سماوی می باشد و جایی است که خورشید اول فروردین ماه قرار دارد.

هوالعلیم

حَمَل : برج حَمَل اولین برج فلکی
حَمَل: نام دیگر صورت فلکی بره
حَمَل : نام دیگر فروردین ماه سال هجری شمسی

حَمل :بار ؛ بار برداشتن ؛ بار بر دوش گرفتن. . .

ماه های سال ایتالیایی به زبان دری افغانستان


کلمات دیگر: