کلمه جو
صفحه اصلی

حام

فارسی به انگلیسی

ham


فرهنگ اسم ها

اسم: حام (پسر) (عبری)
معنی: حمایت کننده، نام یکی از پسران نوح ( ع )

فرهنگ فارسی

یکی از پسران نوح ع که وی را جد قبطیان بربریان و سودانیان پنداشته اند.
شتری که ده بچه از پشت او پیدا شده باشد حمایت کننده گرد چیزی گردنده

لغت نامه دهخدا

حام . (اِخ ) نام یکی از سه پسر نوح است که جد امجد قبطیان و بربریان و سودانیان میباشد. (سمعانی ورق 6). پسر نوح و پدر سیاهان باشد که هندو گویند و حبش خوانند و او را دو پسر بود. (مجمل التواریخ والقصص ص 109). ابن بلخی گوید: و بعضی از اهل تواریخ میگویند کیومرث بعد از نوح بوده است و نسب او چنین می گویند: حام بن یافث بن نوح و در نسب او [ کیومرث ] اختلاف است . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 26). رجوع به تاریخ گزیده ص 21 و 26 و 27 شود. ابوالسودان که گویند پدر سیاه پوستانست و او را چهار پسر بوده :کوش ، مصرایم ، فوط، کنعان . (قاموس مقدس ). بابلی ها راتوریة از اعقاب حام دانسته . (ایران باستان ص 30). صاحب حبیب السیر گوید (ج 1 ص 13): حام بقول فرقه ای از علمای اسلام در سلک انبیای عظام انتظام داشت و نوح در زمان تقسیم ربع مسکون دیار مغرب و زنج و حبشه و هند و سند و اراضی سودان را به حام تفویض کرد و حام بدان مقام شتافته حق سبحانه و تعالی او را نه پسر کرامت فرمود: هند، سند، زنج ، نوبه ، کنعان (؟)، کوش ، قبط، بربر و حبش . در سبب تغیر لون ذریّات وی وجوه متعدده گفته اند، ازجمله آنکه روزی نوح (ع ) در خواب بود و عورتش مینمود حام بر آن بگذشت و نپوشید و بعقیده ٔ صاحب تاریخ گزیده بخندید، و این سوء ادب موجب آن شد که رنگ اولاد او سواد پیدا کرد و پیغمبری از نسلش منقطع گردید. و وجهی دیگر آنکه نوح علیه السلام در کشتی اولاد و اتباع خود را از مباشرت نسوان منع کرد و حام مخالفت فرموده ٔ پدر جایز دانسته و با منکوحه ٔ خویش نزدیکی کرد، و نوح علیه السلام بر این واقعه مطلع شده و دعا کرد: اللهم غیّر نطفته . و تیر این مسئلت به هدف اجابت رسیده اولاد حام سیاه فام متولد شدند. نقل است که چون ذریت حام بسیار شدند به تقدیر ایزدی هر فرقه ای به لغتی تکلم کردند لاجرم از صحبت یکدیگر متفرق شده هر گروهی بطرفی رفتند و به تعمیر موضعی پرداختند - انتهی . نام پسر سوم حضرت نوح (ع ) است نظر به روایت کتب عبرانی وقتی آن حضرت عریان بخواب رفته بود گذر حام به آنجا افتاد و پدر را در همان حال گذاشته گذشت ، بعداً دوپسر دیگر او سام و یافث بدانجا آمده بدن پدر را مستور ساختند چون نبی اﷲ از خواب بیدار گردید در حق نخستین ، دعای بد و درباره ٔ دو دیگر دعای نیک کرد، در اثرهمین نفرین و دعا روی حام و تمام نژاد او سیاه و محکوم به بردگی نژاد سفید گشتند. اما روی آن دو برادر و ذریه ٔ آنان سفید ماند. حام را سه پسر موسوم به کنعان ، کوش و قوط بود. گویند اقوام : قبط، حبش ، سودان و بربر از نسل و نژاد اینان بوجود آمده اند، متأخران ونسابان و علمای لسان نیز طوایف و اقوام قبط و حبش را اقوام حامیه نامیده اند و برخی از دانشمندان بربریان را نیز به این زمره درآورده اند. زبانهای حامی با السنه ٔ سامی بی تناسب نیستند ولی تناسبشان به اندازه ٔ تناسب موجوده در بین انواع خود السنه ٔ سامیه نمیباشدیعنی در درجه ٔ دوم است . پاره ای از مورخان اسلام مردم فینیقیه را هم از نژاد حام میدانند ولی دانشمندان زبان شناس با این قول توافق ندارند و اقوام نامبرده رااز نژاد سامی میشمارند. (قاموس الاعلام ) :
بی باک و بدخویی که ندانی بگاه خشم
نه نوح را ز سام و نه مر سام را ز حام .

ناصرخسرو.


بیرحمی و درشت که از دستبند تو
نه نیک سام رست و نه بد حام بیرحام .

ناصرخسرو.


کوس جلالش بشرق و غرب بجنبید
شکر نوالش ز سام و حام برآمد.

خاقانی .


تو جهان خود چو نوح مشکن از آنک
سام بر خیل حام پیروز است .

خاقانی .


و نیز رجوع به دیوان ناصرخسرو ص 261، 298، 409 و سبک شناسی ج 1 ص 399 و رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 170،190 و عقدالفرید ج 1 ص 335 و ج 3 ص 258 و ج 7 ص 36 و 271 و عیون الاخبار ج 3 ص 90 و 130 و التفهیم ص 195 و مجمل التواریخ والقصص ص 98 و 103 و 106-109 و 184، 186، 187 و حبط ج 1 ص 269 شود. || بنوحام ؛ بطنی از خثعم . (صبح الاعشی ج 1 ص 330).

حام. ( اِخ ) نام یکی از سه پسر نوح است که جد امجد قبطیان و بربریان و سودانیان میباشد. ( سمعانی ورق 6 ). پسر نوح و پدر سیاهان باشد که هندو گویند و حبش خوانند و او را دو پسر بود. ( مجمل التواریخ والقصص ص 109 ). ابن بلخی گوید: و بعضی از اهل تواریخ میگویند کیومرث بعد از نوح بوده است و نسب او چنین می گویند: حام بن یافث بن نوح و در نسب او [ کیومرث ] اختلاف است. ( فارسنامه ابن بلخی ص 26 ). رجوع به تاریخ گزیده ص 21 و 26 و 27 شود. ابوالسودان که گویند پدر سیاه پوستانست و او را چهار پسر بوده :کوش ، مصرایم ، فوط، کنعان. ( قاموس مقدس ). بابلی ها راتوریة از اعقاب حام دانسته. ( ایران باستان ص 30 ). صاحب حبیب السیر گوید ( ج 1 ص 13 ): حام بقول فرقه ای از علمای اسلام در سلک انبیای عظام انتظام داشت و نوح در زمان تقسیم ربع مسکون دیار مغرب و زنج و حبشه و هند و سند و اراضی سودان را به حام تفویض کرد و حام بدان مقام شتافته حق سبحانه و تعالی او را نه پسر کرامت فرمود: هند، سند، زنج ، نوبه ، کنعان ( ؟ )، کوش ، قبط، بربر و حبش. در سبب تغیر لون ذریّات وی وجوه متعدده گفته اند، ازجمله آنکه روزی نوح ( ع ) در خواب بود و عورتش مینمود حام بر آن بگذشت و نپوشید و بعقیده صاحب تاریخ گزیده بخندید، و این سوء ادب موجب آن شد که رنگ اولاد او سواد پیدا کرد و پیغمبری از نسلش منقطع گردید. و وجهی دیگر آنکه نوح علیه السلام در کشتی اولاد و اتباع خود را از مباشرت نسوان منع کرد و حام مخالفت فرموده پدر جایز دانسته و با منکوحه خویش نزدیکی کرد، و نوح علیه السلام بر این واقعه مطلع شده و دعا کرد: اللهم غیّر نطفته. و تیر این مسئلت به هدف اجابت رسیده اولاد حام سیاه فام متولد شدند. نقل است که چون ذریت حام بسیار شدند به تقدیر ایزدی هر فرقه ای به لغتی تکلم کردند لاجرم از صحبت یکدیگر متفرق شده هر گروهی بطرفی رفتند و به تعمیر موضعی پرداختند - انتهی. نام پسر سوم حضرت نوح ( ع ) است نظر به روایت کتب عبرانی وقتی آن حضرت عریان بخواب رفته بود گذر حام به آنجا افتاد و پدر را در همان حال گذاشته گذشت ، بعداً دوپسر دیگر او سام و یافث بدانجا آمده بدن پدر را مستور ساختند چون نبی اﷲ از خواب بیدار گردید در حق نخستین ، دعای بد و درباره دو دیگر دعای نیک کرد، در اثرهمین نفرین و دعا روی حام و تمام نژاد او سیاه و محکوم به بردگی نژاد سفید گشتند. اما روی آن دو برادر و ذریه آنان سفید ماند. حام را سه پسر موسوم به کنعان ، کوش و قوط بود. گویند اقوام : قبط، حبش ، سودان و بربر از نسل و نژاد اینان بوجود آمده اند، متأخران ونسابان و علمای لسان نیز طوایف و اقوام قبط و حبش را اقوام حامیه نامیده اند و برخی از دانشمندان بربریان را نیز به این زمره درآورده اند. زبانهای حامی با السنه سامی بی تناسب نیستند ولی تناسبشان به اندازه تناسب موجوده در بین انواع خود السنه سامیه نمیباشدیعنی در درجه دوم است. پاره ای از مورخان اسلام مردم فینیقیه را هم از نژاد حام میدانند ولی دانشمندان زبان شناس با این قول توافق ندارند و اقوام نامبرده رااز نژاد سامی میشمارند. ( قاموس الاعلام ) :

حام . [ مِن ْ ] (ع ص ، اِ) من اوابد العرب . کان الفحل اذا صار من اولاده عشرة ابطن ، قالوا حمی َ ظهره فیترک ُ،و لایحمل ُ علیه شی ٔ، و لایرکب ، و لایمنعُ ماء، و لا مرعی ، و قد اخبر اﷲ تعالی ببطلان ذلک بقوله : «ماجعل اﷲ من بحیرة و لا سائبة و لا وصیلة و لا حام ». (صبح الاعشی ج 1ص 403). آلوسی در بلوغ الارب آرد: حامی نعت فاعلی از حمی بمعنی منع است ، و در آن اختلاف شده . فراء گوید: هوالفحل اذ القح ولد ولده . فیقولون قد حمی ظهره فیهمل و لایطرد عن ماء و لا مرعی . و از ابن عباس و از ابن مسعود و ابوعبیده و زجاج نقل است که : آن نرینه ای است که از پشت او ده پشت برآید، آنگاه گویند حمی ظهره و پس از آن بر پشت آن حیوان بار نبرند و از آب و خوراک بازش ندارند. شافعی گوید: آن حیوان نری است که ده سال برای صاحب خود کار کرده باشد و گویند: نرینه ایست که از او هفت مادینه پشت سر هم برآید. و جمع میان آن اقوال به آنست که اعراب را درباره ٔ آن عقیده ها مختلف بوده . و معنی آیه ٔ «ماجعل اﷲ من بحیرة و لا سائبة ولا وصیلة و لا حام » آنست که خداوند این قانونهای کهنه را تشریع و امضاء نکرده است . الذین کفروا یفترون علی اﷲ الکذب حیث یفعلون ما یفعلون و یقولون اﷲ سبحانه و تعالی امرنا بهذا؛ یعنی ولیکن کفار بر خداوند دروغ بسته میگفتند خداوند ما را چنین دستور داده است . و پیشوای ایشان عمروبن لحی بوده که بنابر مشهور نخستین کس است که آن افعال شنیعه کرد، ابن جریر و جز او از ابوهریره آورده اند که گفت پیغمبر را شنیدم به اکثم بن جون میگفت : ای اکثم جهنم را بر من عرضه داشتند و من عمرو را در آن جای دیدم او اولین کس است که دین ابراهیم را تغییر داد. و انه اول من سیّب السوائب و وصل الوصیلة و حمی الحامی و نیز عبدالرزاق و جز او از زیدبن اسلم آرند که پیغمبر گفت : نخستین کسی که دین ابراهیم تغییر داد من میشناسم ، گفتند چه کس است ؟ فرمود: مردی از بنی مدلج . او دو ناقه داشت پس گوش آن دو را پاره کرد و شیر و پشت آنها را حرام ساخت و گفت آن دو را در راه خدا رها ساختم سپس بدانها محتاج شد پس شیر آنها را بخورد و بر پشت آنها سوار گشت . من او رادر جهنم یافتم در حالیکه آن دو حیوان او را میجویدند و به آیه ٔ یادشده بر حرمت این عمل استدلال و نیز ازآن میتوان استنباط کرد که تحریم هر منفعت حرام است ،و ابن ماجشون با این آیه استدلال کرده که مرد نمی تواند به بنده ٔ خود گوید «انت سائبة» (تو رها هستی ). اومیگوید بدین کلمه بنده آزاد نگردد. و برخی دیگر از علما رها کردن پرندگان را نیز از باب سائبه ساختن شمرده و برخی از علما گویند که این عمل (سائبه و رها کردن حیوانات ) ثواب و پاداشی ندارد. و برخی بدین نیز اکتفا نکرده برای آن کیفر قائل شده اند. ولیکن مردم از این احکام بکلی غافل هستند. و بالجمله مقصود از این آیات باطل ساختن بدعتی است که در زمان جاهلیت اعراب آنرا ایجاد کرده بودند. (بلوغ الارب ج 3 ص 38 و 39).
|| (ص ) شتری که ده بچه از پشت او پیدا شده باشد. رجوع به حامی شود. || نعت فاعلی از حمی . حمایت کننده . || گرد چیزی گردنده .


دانشنامه عمومی

حام (عبری:חָם به معنی داغ) بنابر اساطیر سامی یکی از پسران نوح و برادر سام و یافث بود که نسل او در میان رودان منتشر شدند و تمدنِ مصر، سودان، بابل، ارک، هند، سند، زنگبار، کلنه و حبش را بنیان نهادند. نخست زادهٔ وی کوش بود که از نسل او قومِ عرب به وجود آمدند. نوادگان یکی دیگر از پسرانش به نام مصرایم، تمدن های مصر و فلسطین را بنیان نهادند. نسل پسر دیگرش کنعان در سیحون، غزه، سدوم، فنیقیه و عوره پراکنده شدند. فوط پدر کسانی بود که در لیبی، تونس، مراکش و شمال آفریقا سکونت گزیدند.
عاطف الزین، سمیح، داستان پیامبران علیهم السلام در قرآن، ترجمه علی چراغی، اول، تهران: ذکر، ۱۳۸۰، ISBN 9643071634
کتاب مقدس عهد عتیق و عهد جدید، ترجمه فاضل خان همدانی، ویلیام گلن، هنری مرتن، تهران: اساطیر، ۱۳۷۹، شابک ‎۹۶۴-۳۳۱-۰۶۸-X
جیمز هاکس (۱۳۷۵)، قاموس کتاب مقدس، ترجمهٔ عبدالله شیبانی، تهران: اساطیر، ص. ۱۱۴
یوحنان بن زکی (۱۳۵۰)، تلمود، ترجمهٔ امیرحسین صدری پور، فریدون گورکانی، به کوشش آبراهام کهن.، تهران: یهودا حی، ص. ۱۱۴
محمدباقر بن محمدتقی مجلسی (۱۳۷۷)، تاریخ انبیاء علیهم السلام (ویراست محمدرضا علی دوست)، تهران: نشر محراب، ص. ۱۳۳
ابوبکر عتیق نیشابوری (۱۳۸۰)، قصص قرآن (ویراست سعیدی سیرجانی)، تهران: نشر فرهنگ
حمدالله بن ابی بکر مستوفی (۱۳۶۱)، تاریخ گزیده (ویراست ادوارد گرانویل براون)، قزوین: دنیای کتاب
غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر (۱۳۳۳)، تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد بشر، به کوشش جلال الدین همایی. (ویراست محمد دبیرسیاقی)، تهران: دنیای کتاب، ص. ۹۵۵، شابک ۹۶۴-۶۱۰۱-۵۷-۷
حمید محمد قاسمی (۱۳۸۰)، اسرائیلیات و تأثیر آن بر داستان های انبیا در تفاسیر قرآن، تهران: سروش، ص. ۵۳۵
ابن بلخی (۱۳۶۳)، فارس نامه، به کوشش گای لسترنج. (ویراست فرزاد مکارم)، تهران: دنیای کتاب، ص. ۱۹۹
ناصربن خسرو قبادیانی بلخی (۱۳۵۳)، دیوان ناصرخسرو، به کوشش مجتبی مینوی. (ویراست مهدی محقق)، تهران: دانشگاه تهران، ص. ۷۷۱
بدیل بن علی خاقانی (۱۳۷۵)، دیوان خاقانی شروانی، به کوشش جلال الدین کزازی.، تهران: نشر مرکز، ص. ۱۴۰۶
محمد تقی بهار (۱۳۷۷)، «بخش۱ ص ۱۲۳»، سبک شناسی زبان و شعر فارسی، به کوشش کیوان کیومرث.، تهران: نشر مرکز، ص. ۴۲۰
احمد بن محمد ابن عبدربه (۱۳۵۵)، عقدالفرید، به کوشش عبد مهنا- سهیر جابر.، تهران: نشر مرکز، ص. ۳۱۷
عبدالله بن مسلم ابن قتیبه (۱۳۴۹)، عیون الاخبار، ترجمهٔ محمد منصوریان، به کوشش حفیظ قادری.، قم: نشر اسلامی، ص. ۸۸۹
مجمل القصص والتواریخ، به کوشش محمدتقی بهار.، قم: کلاله خاور، ۱۳۱۸، ص. ۵۶۷
علی اکبر دهخدا (۱۳۷۷)، «جلد ۶»، لغت نامه، تهران: دانشگاه تهران، ص. ۱۲۷
قاموس الاعلام، تهران: مهران، ۱۳۰۶، ص. ۲۰۳
Jasher 7 یاشر اصحاح ۷ آیه ۲۴: به زبان انگلیسی.
روایات مربوط با نفرین شدن حام، در کتب حدیث اسلامی نیز آمده است. با این تفاوت که در این روایات نوح مست نبوده، بلکه در کشتی خواب بوده و عورتش بر اثر وزیدن باد آشکار شده بود؛ حام و یافث وقتی عورت او را نگریستند خندیدند، اما سام ایشان را نهی کرد و هر چه باد می گشود، سام می پوشید. وقتی سام، آنچه گذشته بود بر نوح بیان کرد، نوح از خداوند خواست که آب پشت حام و آب پشت یافث را تغییر دهد و آنگاه به ایشان گفت که خداوند فرزندان شما را سیاه و تا قیامت غلامان فرزندان سام قرار داده است، و شما عاق من شدید و پیغمبری از نسلتان قطع گردیده است. و نیز در روایات وارد شده است که نوح پیروان خود را از نزدیکی با زنان نهی کرده بود، اما حام مخالفت کرد و با همسر خویش درآمیخت، نوح نیز به این سبب او را نفرین کرد، چنانچه نطفه اش تغییر کرد و از او جز سیاهان پدید نیامدند. با این حال برخی علمای مسلمان حام را مردی پرهیزکار و شایسته دانسته اند که نوح او را برکت داد و سرزمین هایی را نیز به او بخشید. بعضی از مورخین مسلمان نیز داستان نفرین حام را ساختگی و تأثیر نفوذ اسرائیلیات بر تفاسیر قرآن دانسته اند. ابن بلخی کیومرث پادشاه داستانی ایران را از نسل حام دانسته است.
زبان های حامی با زبان های سامی بی تناسب نیستند، ولی تناسبشان به اندازه تناسب موجود در بین انواع خود زبان های سامی نمی باشد، یعنی در درجه دوم است. پاره ای از مورخان اسلام مردم فینیقیه را هم از نژاد حام می دانند، ولی دانشمندان زبان شناس با این قول توافق ندارند و اقوام نام برده را از نژاد سامی می شمارند.
—ناصرخسرو

دانشنامه آزاد فارسی

حام (Ham)
در عهد عتیق۱، سفر پیدایش، پسر دوم از سه پسر نوح۲ که پس از طوفان نوح دوباره زمین را از جمعیت انباشت. حام صاحب چهار پسر شد که مردمان جنوب زمین از آن ها به وجود آمدند؛ حبشیان از کوش۳، مصریان از مصرایم۴، کنعانیان از کنعان۵، و مردم لیبی از فوط۶. در روایات اسلامی داستان حام، نسبت به روایت عهد عتیق، شاخ و برگ بیشتری گرفته است، مثلاً گفته اند چون نوح او را لعنت کرد فرزندان و نژاد او سیاه شدند و بدین ترتیب نژاد سیاه پوست پدید آمد. نیز ← حامی،_نژاد
Old Testament
Noah Cush Mizraim Canaan Phut

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] شتر نری که از صلب آن ده فرزند به وجود آید حام گفته می شود و فقها در باب وقف به مناسبت ذکر وقفهای باطل، از این نوع سنّت جاهلی یاد کرده اند.
برخی آیینهای جاهلی نسبت به چارپایان و احکامی چون حرمت خوردن گوشت یا سوار شدن بر آنها تحت عناوین بحیره ، سائبه ، وصیله و حام در قرآن اشاره رفته و باطل شمرده شده است.

پیشنهاد کاربران

حام :حام این کلمه در زبان عبری به معنای گرم و سوزان است .

حام در زبان عربی از ریشه حَوَمَ است به معنای تشنگی و کسی که به دنبال آب می گردد.




کلمات دیگر: