خفه کردن
فارسی به انگلیسی
to suffocate, to strangle, to drown , to damp or extinguish, to suppress
asphyxiate, choke, garrote, silence, smother, stifle, strangle, suffocate, throttle
فارسی به عربی
اختناق , اخرس , اخنق , اطفا , بلل
( خفه کردن (سرکوب کردن ) ) إخْمادٌ
( خفه کردن (سرکوب کردن ) ) إخْمادٌ
اختناق , اخرس , اخنق , اطفا , بلل
مترادف و متضاد
خفه کردن، لال کردن، خاموش کردن
خفه کردن، گلو را فشردن، جلو را گرفتن، جریان بنزین را کنترل کردن
ارام کردن، ساکت کردن، خفه کردن، خاموش کردن
خفه کردن، بستن، مسدود کردن
خفه کردن، مختنق کردن
فرو نشاندن، خفه کردن، خاموش کردن
خفه کردن، مختنق کردن، طناب انداختن، گلوی کسی را فشردن
خفه کردن، خفه شدن، خاموش کردن، در دل نگاه داشتن
خفه کردن
خفه کردن، خمیر شدن، له کردن، کوبیدن و نرم کردن
کشتن، خفه کردن
خفه کردن، بدار اویختن، گلوی کسی یا چیزی را گرفتن
ساکت کردن، خفه کردن، هیس گفتن
خفه کردن، بدار اویختن
فرهنگ فارسی
گلو فشردن خپه کردن
لغت نامه دهخدا
خفه کردن. [ خ َ ف َ / ف ِ ک َ دَ ]( مص مرکب ) گلو فشردن. خپه کردن. راه نفس کسی را با فشار دست یا فروبردن چیزی در دهان و حلق گرفتن تا بمیرد. خبک کردن. خپه کردن. || چیزی بر سر آتشدان ( سماوری ) گذاردن تا آتش درون بمیرد. با سد کردن منافذ هوا آتش را کشتن : سماور را خفه کرد. || در پرده و نهانی مال کسی را به بهای کم خریدن.چون : فلانی را فلانکس خفه کرد. || تپانیدن.بتپانیدن. بیش از ظرفیت چیزی آنرا پر کردن. || سد باب حیات چیزی کردن ، چون : عشقه نهال را خفه کرد. || بدار آویختن. ( یادداشت بخط مؤلف ) ( ناظم الاطباء ) : مرد خود مرده بود که جلادش رسن بگلو افکنده بود و خفه کرده. ( تاریخ بیهقی ).
دانشنامه عمومی
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] خفه کردن، کشتن با بند آوردن راه تنفس می باشد. از آن در باب صید و ذباحه و قصاص سخن گفته اند.
اگر کسی تنفّس دیگری را به مقداری بند آورد که برای امثال او غالباً مرگ آور نیست، ولی او بمیرد، با داشتن قصد کشتن وی قصاص ثابت می گردد و بدون قصد کشتن یا مشتبه بودن قصد، دیه ثابت است. اگر با دست یا طناب و مانند آن گلوی کسی را بفشرد تا جان دهد یا قبل از جان دادن رها کند، لیکن بر اثر آن زمین گیر شود و بمیرد، قتل عمد به شمار می رود و قصاص ثابت است. حیوانی که توسط سگ شکاری خفه شده حلال نیست.
اگر کسی تنفّس دیگری را به مقداری بند آورد که برای امثال او غالباً مرگ آور نیست، ولی او بمیرد، با داشتن قصد کشتن وی قصاص ثابت می گردد و بدون قصد کشتن یا مشتبه بودن قصد، دیه ثابت است. اگر با دست یا طناب و مانند آن گلوی کسی را بفشرد تا جان دهد یا قبل از جان دادن رها کند، لیکن بر اثر آن زمین گیر شود و بمیرد، قتل عمد به شمار می رود و قصاص ثابت است. حیوانی که توسط سگ شکاری خفه شده حلال نیست.
wikifeqh: خفه_کردن
گویش اصفهانی
تکیه ای: xafa bekeri
طاری: xafa kard(mun)
طامه ای: xafa kardan
طرقی: xafa kardmun
کشه ای: xafa vâkardmun
نطنزی: xafa kardan
پیشنهاد کاربران
stifle
خفه شدن،
خفه کردن
e. g. she had been stifled with a pillow
با یک متکا او را خفه کرده بودند.
خفه شدن،
خفه کردن
e. g. she had been stifled with a pillow
با یک متکا او را خفه کرده بودند.
Suffocated
کلمات دیگر: