کلمه جو
صفحه اصلی

حواله


مترادف حواله : برات، حوالت، واگذاری، محول

برابر پارسی : برات، چک، سپرده

فارسی به انگلیسی

bill, bill of exchange, remittance, warrant, draft, (money)-order, transfer, assignment

(money)-order, draft, transfer, assignment


bill, bill of exchange, remittance, warrant


فارسی به عربی

صک , طلب , مسودة

مترادف و متضاد

برات


حوالت


واگذاری، محول


۱. برات
۲. حوالت
۳. واگذاری، محول


assignment (اسم)
واگذاری، ماموریت، وظیفه، گمارش، حواله، انتقال قانونی، تخصیص اسناد، تکلیف درسی و مشق شاگرد

order (اسم)
سامان، ساز، امر، سیاق، دسته، ترتیب، نظم، ارایش، انجمن، حواله، خط، دستور، فرمان، نوع، مقام، صنف، زمره، رسم، ارجاع، فرمایش، ضابطه، ردیف، رتبه، امریه، انتظام، ایین، سفارش، طرز قرار گیری، راسته، نظام، ایین و مراسم، فرقهیاجماعت مذهبی، گروه خاصی، دسته اجتماعی، درمان

draft (اسم)
حواله، برات، طرح، انتخاب، مسوده، پیش نویس، چرک نویس، برگزینی، برات کشی

check (اسم)
حواله، مکی، برات، بوته، چک، بررسی، چک بانک

transference (اسم)
حواله، تحویل، نقل

cheque (اسم)
حواله، برات، چک

فرهنگ فارسی

واگذارکردن پول یاچیزدیگربکسی که ازدیگری بگیرد
۱ - ( مصدر ) سپردن . ۲ - ( اسم ) آنچه بکسی واگذار گردد چیزی که بعهد. دیگری محول شود . ۲ - پول یا جنسی که بموجب نوشته ای بشخصی واگذار شود تا از دیگری دریافت دارد .

فرهنگ معین

(حَ لِ یا لَ ) [ ع . حوالة ] نک حوالت .

لغت نامه دهخدا

حوالة. [ ح َ ل َ ] (ع اِ) تمسک و برات و سفته . (ناظم الاطباء). برات که بدائنان دهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مشتق است از تحول بمعنی انتقال و در شرع نقل دین و تحول آن است از ذمه ٔ محیل به محال علیه . (تعریفات ). || کفالت . (منتهی الارب ). || مأموریت . || حبس و قید. || امانت اموال . (ناظم الاطباء). || (مص ) گردانیدن نهری بسوی نهر دیگر. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سپردن . و با لفظ کردن مستعمل . (آنندراج ). و با شدن پذیرفتن ، دادن و کردن صرف شود. ادای وام وامخواه از وام دار خویش خواستن بکتابت یا بقول . (یادداشت مرحوم دهخدا). و در اصطلاح ، عقدی راگویند که بموجب آن طلب شخصی از ذمه ٔ مدیون بذمه ٔ شخص ثالثی منتقل می گردد. مدیون را محیل ، طلبکار را محال و شخص ثالث را محال علیه گویند. (از قانون مدنی ).
- حواله آوردن .
- حواله بردن ؛ حواله را بکسی دادن .
- حواله پذیرفتن ؛ حواله قبول کردن . احتیال . (زوزنی ) :
نپذیرد ز کس حواله ٔ رزق
که ضماندار رزق یزدان است .

خاقانی .


- حواله دادن ؛ حواله کردن .
- حواله شدن ؛ منتقل شدن . (ناظم الاطباء).
- || معتمد گشتن .
- حواله کردن ؛ قوت دادن شخص را که مطالبه ٔ دین کند.
- || بعهده سپردن و سفارش کردن . (ناظم الاطباء) :
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عشق
چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است .

خیام .


نظری بکار من کن که ز دست رفت کارم
بکسم مکن حواله که بجز تو کس ندارم .

عطار.


کردم حواله با کرمت عذر خویش را
خود به که داند از کرمت اعتذار را.

سلمان ساوجی .


- || زدن . (ناظم الاطباء).
- || شمشیربازی کردن . (ناظم الاطباء).
- || قراول رفتن . (ناظم الاطباء).
- حواله گاه ؛ جای سپردن حواله . (آنندراج ) :
بیرون تر از این حواله گاهی است
کانجا بطریق عجز راهی است .

نظامی .


جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سرمرا بجز این در حواله گاهی نیست .

حافظ.


- || مقام تفرج که گرداگرد شهر باشد. (ناظم الاطباء).
- امثال :
حواله ٔ روی یخ ؛ حواله ٔ دروغی .
حواله ٔ سر خرمن ؛ مسامحه کردن در پرداخت دین . دست بر سرکردن طلبکار.

فرهنگ عمید

۱. آنچه به کسی واگذار می شود یا به عهدۀ کسی محول می گردد.
۲. پول یا جنسی که به موجب نوشته ای به کسی واگذار می شود تا از فرد دیگری بگیرد، برات.
* حواله دادن: (مصدر متعدی )
۱. پرداخت پول یا جنسی را به عهدۀ کسی گذاشتن.
۲. نوشته به دست کسی دادن که برود پولی یا جنسی را از دیگری بگیرد.

۱. آنچه به کسی واگذار می‌شود یا به عهدۀ کسی محول می‌گردد.
۲. پول یا جنسی که به موجب نوشته‌ای به کسی واگذار می‌شود تا از فرد دیگری بگیرد؛ برات.
⟨حواله دادن: (مصدر متعدی)
۱. پرداخت پول یا جنسی را به‌عهدۀ کسی گذاشتن.
۲. نوشته به‌دست کسی دادن که برود پولی یا جنسی را از دیگری بگیرد.


دانشنامه عمومی

حواله (برنامه نویسی شیءگرا). در برنامه نویسی شئ گرا فورواردینگ یا همان حواله∗ یا اِحاله به این معناست که استفاده از عضوی∗(متد یا فیلد∗) از یک شئ منجر به استفاده از عضوی متناظر از شئ دیگر می شود یا به قولی آن عضو به آن شئ دیگر، حواله∗ یا محوَّل می شود. مفهوم حواله در چندیدن الگوی طراحی مورد استفاده قرار می گیرد، به این صورت که بعضی از اعضای شئ(اسلوب ها ∗ یا فیلدها) به شئ دیگر حواله می شوند(مثلاً متدی را صدا می زنیم که بدنهٔ این متد خود متدی از شئ دیگر را صدا می زند) در حالی که خود شئ به اعمال اعضای دیگر(اعضای به غیر اعضای حواله شده) رسیدگی می کند. شئ ای که اعضایش فراخوانی ها را از طریق حواله پاسخ می دهد، با نام شئ پیچنده یا پیچه ∗(wrapper)، می شناسند و اسلوب هایی که حواله می شوند را توابع پیچنده∗ می گویند.
مثالی ساده در باب حوالهٔ صریح∗ در جاوا: یک شئ از کلاس B فراخوانی های مربوط به اسلوبFoo() را به شئ a از کلاس A حواله می کند:
class B { A a; T foo() { return a.foo(); }}در مثالی که به زبان پایتون در ذیل این پاراگراف آمده است، کلاس B متد foo و فیلد x را به شئ a حواله می کند. (در این قسمت از کد: () a.foo یا a.x = x )
class A: def __init__(self, x): self.x = x def foo(self): print(self.x)class B: def __init__(self, a): self.a = a def foo(self): a.foo() @property def x(self): return a.x @x.setter def x(self, x): a.x = x @x.deleter def x(self): del a.xa = A(42)b = B(a)b.foo() # Prints '42'.b.x # Has value '42'b.x = 17 # b.a.x now has value 17del b.x # Deletes b.a.x.نمونهٔ سادهویرایشدر این مثال جاوا، کلاس Printer یک اسلوب به نام print دارد. این متد به جای آنکه خودش عملیات پرینت را به انجام دهد، این عملیات را به شئ ای از کلاس RealPrinter محوّل می کند(همانطور که در کد زیر در متد print() از کلاس Printer می بینیم، متد print() از شئ RealPrinter صدا زده می شود ). در ظاهر و (و از منظر قسمت های دیگر برنامه که این متد را فراخوانی می کنند)، به نظر می رسد که این عملیات را شئِ از کلاس Printer انجام می دهد در حالی که در اصلْ شئ از کلاس RealPrinter عملیات اصلی مربوط به پرینت را انجام می دهد.

دانشنامه آزاد فارسی

(در لغت به معنای برگشتن از جایی به جایی) در اصطلاح حقوقی، عقدی که به موجب آن طلب شخصی از ذمّۀ بدهکار به ذمۀ شخص ثالثی منتقل می شود (ماده ۷۲۴ قانون مدنی) بدهکار را محیل، طلبکار را محتال و شخص ثالث را مُحالٌ علیه گویند. از نظر مالی حواله سندی است که به موجب آن طلبکار باید طلب خود را دریافت کند. حواله از عقود معین است و برای تحقق آن باید علاوه بر شرایط عمومی صحت عقود، شرایط اختصاصی دیگری را نیز دارا باشد، ازجمله آن که محیل باید حتماً بدهکار محتال باشد وگرنه احکام حواله در آن جاری نیست، ولی لازم نیست که محال علیه بدهکار محیل باشد. تمکّن مالی محال ٌعلیه شرط نیست، اما اگر محتال از ناتوانی او از پرداخت بدهی در حین عقد آگاه نباشد می تواند با استفاده از مادۀ ۷۲۹ قانون مدنی حواله را فسخ و به بدهکار اصلی مراجعه کند. مورد حواله حتماً باید دِین باشد و دِین و مورد حواله باید از یک جنس باشند. حواله عقدی است لازم و آن را نمی توان فسخ کرد، مگر در موارد قانونی و یا در صورتی که برای هریک از طرفینِ حواله شرط فسخ قرار داده شده باشد. در بانکداری، به دستور پرداخت پولی به ارزی معیّن که بانک داخلی به درخواست متقاضی (واردکنندۀ کالا) برای بانک کارگزار خود در خارج صادر می کند، حوالۀ ارزی گویند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حواله، مبحثی فقهی ـ حقوقی به معنای عقدی که موجب انتقال دَین از ذمه مدیون به ذمه شخص ثالث می شود.
واژه عربی حواله، از ریشه حول، به معنای تغییر یافتن، جابه جا شدن و دگرگونی است.
معنای اصطلاحی
در اصطلاح فقه و حقوق ، عقدی است که به موجب آن، دین از ذمه مدیون به ذمه شخص ثالث انتقال مییابد و به تعبیر برخی، بدهکار (اصطلاحاً: مُحیل) طلبکار خود (مُحتال) را برای دَین خود به شخصی دیگر (مُحالٌ عَلَیه) ارجاع میدهد.
← انتقال حق
عقد حواله یکی از شیوه های انتقال تعهد از راه انتقال دَین به شمار می رود، زیرا با انتقال دین از ذمه محیل به محالٌ علیه، تعهد محیل به پرداخت دین به محالٌ علیه منتقل می شود.
← قانون رومیان
...

پیشنهاد کاربران

سندی که به صورت نوشته در اختیار شخصی قرار میگیرد تا بدان وسیله بهره برداری یا جنسی دریافت نماید

ارجاع

در پارسی " پتک " یا بتک یا پته برابر نسک فرهنگ واژه های فارسی در عربی نوشته محمدعلی امام شوشتری.


کلمات دیگر: