کلمه جو
صفحه اصلی

سراب


مترادف سراب : آل، سرابه، شوره زار، کوراب

متضاد سراب : چشمه

فارسی به انگلیسی

mirage


mirage, will-o-the-wisp

فارسی به عربی

شراب

مترادف و متضاد

آل، سرابه، شوره‌زار، کوراب ≠ چشمه


mirage (اسم)
وهم، سراب، کوراب، نقش بر اب، امر خیالی

razzmatazz (اسم)
سراب

springhead (اسم)
سر چشمه، چشمه، سراب

rainmaking (اسم)
سراب، ایجاد باران

spring well (اسم)
سراب

فرهنگ فارسی

۱ - شهرستانی است در آذربایجان شرقی (استان سوم ) در مغرب شهرستان تبریز در منطقه کوهستانی و جلگه و مانند دهلیزیست که بین دو رشته جبال سبلان از شمال و بزگوش از جنوب محدود میشود . هوای شهرستان در منطقه جلگه معتدل و در منطقه کوهستانی سردسیر است . آب مشروبی و مزروعی از چشمه و رودهای محلی و دامنه های جنوبی سبلان و دامنه های شمالی بزگوش تامین میگردد . شهرستان مزبور از دو بخش زیر تشکیل میشود : بخش مرکزی دارای ۱۴۹ آبادی و ۱٠۶۹۷۵ تن سکنه آلان براغوش دارای ۳۳ آبادی و ۱۷۷۱٠ تن سکنه و خود شهرستان ۱۲۲۵۳۲ تن سکنه دارد . ۲ - بخش مرکزی شهرستان سراب که از شمال بکوه سبلان از جنوب بکوه بزگوش از مشرق بشهرستان اردبیل و از مغرب به بخش آلان براغوش و بستان آباد محدود است . کوهستانی سردسیر و از ۷ دهستان تشکیل شده جمعا ۱۱۶ آبادی و ۱٠۶۹۷۵ تن جمعیت دارد که با سکنه خود شهر سراب بالغ بر ۱۲۱۷۹٠ تن میباشد. ۳- شهریست مرکز شهرستان سراب واقع در ۱۲۴ کیلومتری مشرق شهر تبریز در جلگه و مسیر شوسه تبریز به اردبیل جمعیت آن حدود ۱۸۳۶۱ تن میباشد . دارای کارخانه برق و کارخانه آرد سازی و مسجد جامع آن از بناهای تاریخی است .
باغ وزمینی که نزدیک آب یاچشمه ورودخانه باشد، زمین شوره وجایی دربیابان که درتابش آفتاب مانند، آب بنظربرسد
( اسم ) زمین شوره که از دور آب نماید . توضیح چون به هنگام تابستان در جاده های صاف و اسفالت شده و همچنین در بیابانها هوای مجاور زمین بر اثر گرم شدن رقیقتر از طبقات بالاتر میشود باعث ایجاد سراب میگردد بدین طریق که اشعه نوری که از نقطه مرتفعی بزمین میتابد در موقع عبور از طبقات مختلف هوا شکست می یابد و پس از انکسارهای متوالی انعکاس کلی یافته که بچشم میرسد و چنین به نظر میاید که نور بسطح آب برخورد کرده منعکس شده است .
ده مخروبه ایست از دهستان برا آن بخش حومه شهرستان اصفهان .
( سر آب ) ۱ - شهرستانی است در آذربایجان شرقی (استان سوم ) در مغرب شهرستان تبریز در منطقه کوهستانی و جلگه و مانند دهلیزیست که بین دو رشته جبال سبلان از شمال و بزگوش از جنوب محدود میشود . هوای شهرستان در منطقه جلگه معتدل و در منطقه کوهستانی سردسیر است . آب مشروبی و مزروعی از چشمه و رودهای محلی و دامنه های جنوبی سبلان و دامنه های شمالی بزگوش تامین میگردد . شهرستان مزبور از دو بخش زیر تشکیل میشود : بخش مرکزی دارای ۱۴۹ آبادی و ۱٠۶۹۷۵ تن سکنه آلان براغوش دارای ۳۳ آبادی و ۱۷۷۱٠ تن سکنه و خود شهرستان ۱۲۲۵۳۲ تن سکنه دارد . ۲ - بخش مرکزی شهرستان سراب که از شمال بکوه سبلان از جنوب بکوه بزگوش از مشرق بشهرستان اردبیل و از مغرب به بخش آلان براغوش و بستان آباد محدود است . کوهستانی سردسیر و از ۷ دهستان تشکیل شده جمعا ۱۱۶ آبادی و ۱٠۶۹۷۵ تن جمعیت دارد که با سکنه خود شهر سراب بالغ بر ۱۲۱۷۹٠ تن میباشد. ۳- شهریست مرکز شهرستان سراب واقع در ۱۲۴ کیلومتری مشرق شهر تبریز در جلگه و مسیر شوسه تبریز به اردبیل جمعیت آن حدود ۱۸۳۶۱ تن میباشد . دارای کارخانه برق و کارخانه آرد سازی و مسجد جامع آن از بناهای تاریخی است .
۱ - سرچشمه . ۲ - جایی که آب از رودخانه بجوی آید . ۳ - خلاصه و بهتر هر چیز .
دهی است از دهستان کهنه فرود بخش حومه شهرستان قوچان . واقع در ۱۲ هزار گزی قوچان و ۹ هزار گزی باختر شوسه عمومی .

تصویر ناشی از خم‌ شدن و بازتاب نور در لایه‌های گرم هوایی که دارای چگالی‌های متفاوت است


فرهنگ معین

( سرآب ) ( ~ . ) (اِمر. ) ۱ - سرچشمه . ۲ - جایی که آب از رودخانه به جوی می آید.
(سَ ) [ ع . ] (اِ. ) زمین صاف و هموار که در اثر گرمای زیاد، از فاصلة دور به نظر آب می نماید.

(سَ) [ ع . ] (اِ.) زمین صاف و هموار که در اثر گرمای زیاد، از فاصلة دور به نظر آب می نماید.


لغت نامه دهخدا

سراب . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد واقع در 34 هزارگزی شمال خاوری بوکان و چهار هزار و پانصد گزی خاور شوسه ٔ بوکان بمیاندوآب . هوای آن معتدل و دارای 532 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین می شود. محصول آنجا غلات ، توتون ، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . صنایع دستی جاجیم بافی . راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


سراب . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چالان چولان شهرستان بروجرد واقع در 13 هزارگزی جنوب باختری بروجرد و 4 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ بروجرد. هوای آنجا معتدل و دارای 142 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین می شود. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت . راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


سراب . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خدابنده لو از بخش قروه ٔ شهرستان سنندج واقع در 6 هزارگزی شمال خاوری گل تپه و 6 هزارگزی خاور شوسه ٔ همدان به بیجار. هوای آنجا سرد و دارای 550 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات ، انگور و انواع میوه ها، حبوب ، و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه آن مالرو و در تابستان از طریق گل تپه اتومبیل می توان برد. مزارع غار صادق ،اوج بلاغ و مزرعه ٔ محمدمرادبلاغ جزء این ده است . آب مزرعه ٔ غار صادق از غاری که در کوه جنوبی آبادی واقع است تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


سراب . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سوسن بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز واقع در 18 هزارگزی خاور ایذه . هوای آنجا معتدل و دارای 65 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است .راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


سراب . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرانی شهرستان بیجار واقع در 18 هزارگزی شمال حسن آباد سوگند و 4 هزارگزی شمال قورت دره . هوای آنجا سرد و دارای 600 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آنجا غلات ، لبنیات ، مختصر انگور و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان ، قالیچه و جاجیم بافی . راه آنجا مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


سراب . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هنام و بسطام بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد واقع در 19 هزارگزی جنوب الشتر و 6 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ خرم آباد بکرمانشاه . هوای آن سرد و دارای 180 تن سکنه است .آب آنجا از چشمه ها تأمین می شود. محصول آنجا غلات ، لبنیات ، حبوب ، پشم . شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


سراب . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه ٔشهرستان سنندج واقع در 36 هزارگزی خاور سنندج و 4 هزارگزی شمال شوسه ٔ سنندج به همدان . هوای آنجا سرد و دارای 495 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین می شود. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است .صنایع دستی زنان قالیچه و جاجیم و گلیم بافی است . راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


سراب . [ س َ ] (اِخ ) مرکز شهرستان سراب که یکی ازشهرستانهای استان سوم کشور است . این شهر در 124 هزارگزی خاور شهر تبریز در جلگه و مسیر شوسه ٔ تبریز به اردبیل واقع است . از بناهای تاریخی این شهر مسجد جامعی است که تاریخ بنای آن بدوره ٔ خلافت عمر می رسد. مختصات جغرافیایی شهر سراب بشرح زیر است : طول 47 درجه و34 دقیقه و 33 ثانیه . عرض 37 درجه و 57 دقیقه و 59 ثانیه . ارتفاع آنجا از سطح دریا 1700 گز است . اختلاف ساعت با طهران 15 دقیقه و 20 ثانیه یعنی ساعت 12 ظهرسراب ساعت 12 و 15 دقیقه و 20 ثانیه ٔ تهران است . شهرستان سراب دارای چندین خیابان است و دارای 700 باب مغازه در اطراف خیابانهای مزبور است که تعدادی نیز در بازارچه واقع شده اند. شهر سراب از نظر شهربانی دارای یک بخش مرکزی و جمعیت آن در حدود 14820 تن است . دارای دبیرستان و دبستان پسرانه - دخترانه میباشد. کارخانه های شهر سراب عبارتند از کارخانه ٔ برق که روشنائی شهر را تأمین مینماید و کارخانه ٔ آردسازی . از نظر بهداشتی در شهر سراب یک بیمارستان 12 تختخوابی وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) :
ای چرخ عنانم ز سفر هیچ متاب
نانم ز سرندیب ده آبم ز سراب .

مجد همگر (از «از سعدی تا جامی » ص 141).



سراب . [ س َ] (اِخ ) ده مخروبه ای است از دهستان براآن بخش حومه ٔشهرستان اصفهان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).


( سرآب ) سرآب. [ س َ ] ( اِ مرکب ) آنچه در ایام گرما مسافر تشنه را بتابش آفتاب ریگ صحرا از دور چون آب نماید. و گاهی در شب ماهتاب نیز همچنین می نماید. ( غیاث ). زمین شوره را گویند، در آفتاب میدرخشد و از دور به آب میماند. ( برهان ) ( آنندراج ). و بعضی گویند بخاری باشد آب نما که در بیابانها نماید. ( برهان ). زمین شورستان که در میانه روز از دور همچون آب نماید. ( اوبهی ). گوراب. ( تفلیسی ) ( مجمل اللغة ). گوراب و آن را در نیم روزان بینند. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). یلمع. ( دهار ). کتیر. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ) :
ندیده تنبل اوی و بدیده مندل اوی
دگر نماید و دیگر بود بسان سرآب.
رودکی.
نپرّید بر آسمانش عقاب
از آن بهره ای شخ و بهری سراب.
فردوسی ( شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 3 ص 1141 ).
به چه ماند جهان مگر به سرآب
سپس ِ او تو چون روی بشتاب.
ناصرخسرو.
چند در این بادیه خوب و زشت
تشنه بتازی به امید سرآب.
ناصرخسرو.
ترا ز گردش ایام نیز اگر گله ایست
به رود نیل رسیدی مخر غرور سرآب.
ابوالفرج رونی.
رهی گرفتم در پیش برکه بود در او
بجای سبزی سنگ و بجای آب سرآب.
مسعودسعد.
آن مصر مملکت که تو دیدی خراب شد
وآن نیل مکرمت که تو دیدی سرآب شد.
خاقانی.
تشنه دل به آب می نرسد
دیده جز بر سرآب می نرسد.
خاقانی.
از گشت روزگار سلامت مجوی از آنک
هرگز سرآب پر نکند قربه سقا.
خاقانی.
چشمه سرآب است فریبش مخور
قبله صلیب است نمازش مبر.
نظامی.
در پیش عکس رویت شمس وقمر خیالی
در جنب طاق چشمت نیل فلک سرآبی.
عطار.
خفته باشی بر لب جو خشک لب
میروی سوی سرآب اندر طلب.
مولوی.
ای تشنه بخیره چند پویی
این ره که تو میروی سرآبست.
سعدی.
دور است سر آب از این بادیه هشدار
تا غول بیابان نفریبد به سرآبت.
حافظ.
کار دست درفشانت ناید از ابر بهار
تشنگی ننشاند ارچه آب را ماند سرآب.
ابن یمین.
جلوه خورشید و ما هم از تو کی بخشد شکیب
کی شنیدستی که گردد تشنه سیرآب از سرآب.
قاآنی.

سراب . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اواوغلی بخش حومه ٔ شهرستان خوی واقع در شش هزاروپانصدگزی شمال خاوری خوی و سه هزاروپانصدگزی خاور شوسه ٔ خوی به ماکوه هوای آن معتدل و دارای 685 تن سکنه است . آب آنجا از جویبار ربط و پارچی تأمین می شود. محصول آنجا غلات ، پنبه ، زردآلو و شغل اهالی زراعت است . صنایع دستی مردم آنجا جوراب بافی است . از راه ارابه رو آدیامان می توان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


سراب . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ای تیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری نورآباد و 6 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه . هوای آنجا سرد و دارای 90 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آنجا غلات ، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است .راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


سراب . [ س َ ] (اِخ ) یکی از شهرستانهای استان دوم کشور و در قسمت باختر شهرستان تبریز در منطقه ٔ کوهستانی و جلگه مانند دهلیزی است که بین دو رشته جبال سبلان از شمال و بزگوش از جنوب واقع شده است . قسمت عمده ٔ دهات این شهرستان در دامنه های سبلان و قسمت دیگر در جلگه واقع شده است . حدود شهرستان بشرح زیر است : از شمال به ارتفاعات سبلان ، از جنوب بکوه بزگوش ، از خاور بشهرستان اردبیل ، از باختر بشهرستان تبریز.
آب و هوا: هوای شهرستان نسبت به پستی و بلندیی که دارد متغیر بوده و به دو منطقه تقسیم میشود، منطقه ٔ جلگه دارای هوای معتدل و منطقه ٔ کوهستانی دارای هوای سردسیری است . آب مشروبی و مزروعی شهرستان از چشمه و رودخانه های محلی دامنه های جنوبی سبلان و دامنه های شمالی بزگوش تأمین میگردد.
ارتفاعات : رشته جبال سبلان که در شمال شهرستان واقع است و مهمترین قله ٔ آن بنام سبلان معروف و ارتفاع آن 4200 گز است و مقبره ٔ «بردیون » در پای این قلعه واقع شده است . رشته ٔ جبال بزگوش در جنوب شهرستان واقعو قله ٔ معروف آن بزگوش است و ارتفاع آن 3170 گز است . خود شهر با تعدادی دهات در جلگه بین دو رشته جبال سبلان و بزگوش واقع شده است .
رودخانه ها: مهمترین رودخانه های شهرستان عبارت از رودخانه ٔ پشو و رودخانه ٔ نسویون است که از دامنه های جنوبی سبلان سرچشمه میگیرند و رودخانه ٔ وانق از دامنه های شمال باختری بزگوش سرچشمه میگیرد. محصولات عمده ٔ شهرستان عبارتند از غلات ، بزرک ، حبوبات . صادرات مهمش غلات و روغن بزرک و محصول دامی مخصوصاً روغن است . واردات آن پارچه ، قند، شکر و چای است .
شهرستان سراب از دو بخش زیر تشکیل می شود:
1 - بخش مرکزی از 149 آبادی و دارای 106975 تن جمعیت .
2 - بخش آلان از 33 آبادی و دارای 17710 تن جمعیت است که جمعاً از 182 آبادی تشکیل شده و جمعیت آنها با خود شهر 139500 تن است . راه شوسه ٔ اردبیل و تبریز از این شهرستان عبور می نماید و بعضی از قراء آن هم دارای جاده ٔ ماشین رو بوده بقیه اش بواسطه ٔ کوهستانی بودن دارای راه مالرو است .
سراب ؛ نام بخش مرکزی شهرستان سراب . از شمال بکوه سبلان ، از جنوب بکوه بزگوش ، از خاور بشهرستان اردبیل ، از باختر به بخش آلان براغوش و بستان آباد محدود شده است . موقعیت طبیعی آن کوهستانی وسردسیر و ییلاقی است . از 7 دهستان بشرح زیر تشکیل میشود:
دهستان آغمیان از 31 آبادی و 20689 تن جمعیت ، دهستان رازلیق از 19 آبادی و 16010 تن جمعیت ، دهستان ملایعقوب از 25 آبادی و 14010 تن جمعیت ، دهستان هریس از 28 آبادی و 22679 تن جمعیت ، دهستان نیکجه از 19 آبادی و 8392 تن جمعیت تشکیل گردیده است و بقیه ٔ مشخصات آن در تعریف شهرستان توضیح و شرح داده شده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


سراب .[ س َ ] (اِخ ) مشهور به سراب فش . دهی است از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاه . واقع در 12 هزارگزی شمال باختری کنگاور. هوای آنجا سرد و معتدل است و دارای 210 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه ٔ مهم سراب تأمین می شود. محصول آنجا غلات آبی و دیمی و میوه ، چغندرقند. شغل اهالی زراعت ، جاجیم و قالیچه و جوال بافی . راه آن مالرو است . از طریق خسروآباد گردکانه اتومبیل می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


فرهنگ عمید

تصویری موهوم که در روز و روی سطح افقی به دلیل انعکاس نور بر لایه‌ای از هوای رقیق‌شدۀ نزدیک به سطح زمین تشکیل می‌شود: ◻︎ دور است سر آب در این بادیه هشدار / تا غول بیابان نفریبد به سرابت (حافظ: ۴۸).


تصویری موهوم که در روز و روی سطح افقی به دلیل انعکاس نور بر لایه ای از هوای رقیق شدۀ نزدیک به سطح زمین تشکیل می شود: دور است سر آب در این بادیه هشدار / تا غول بیابان نفریبد به سرابت (حافظ: ۴۸ ).
باغ و زمینی که نزدیک آب و سرچشمه یا ابتدای نهر و رودخانه باشد.

باغ و زمینی که نزدیک آب و سرچشمه یا ابتدای نهر و رودخانه باشد.


دانشنامه عمومی

سرآب. سرآب جائی است که آب از چشمه ساران نزدیک به هم می جوشد و تشکیل رودی بزرگ می دهد. سرآب آبی جوشان و جاری است که جریان آب هم می تواند درونی یا زیرزمین باشد و هم می تواند بیرونی یا در روی زمین جریان داشته باشد. جریان آب در زیرخاک، سنگ و صخره ها باعث پاکی و تصفیهٔ آب از هر آلودگی به ویژه املاح می گردد. آب های سرآب ها در روی زمین در ردیف پاک ترین و سالم ترین آب های شیرین هستند. شهرستان نهاوند دارای بیشترین سرآب ها در ایران است.
سرآب های ایران
در قدیم، باغ و زمینی که نزدیک آب و سرچشمه یا ابتدای نهر و رودخانه باشد را سرآب می نامیدند.

دانشنامه آزاد فارسی

سَراب (mirage)
در هوای گرم، تصویر و توهمی به صورت آب، در سطح افق یا نمای بزرگ شدۀ اجسام دوردست. این اثر ناشی از شکستیا خم شدن مسیر نور است. پرتوهای نوری که از آسمان به زمین می رسند، در گذر از لایه های گرم هوا در مجاورت سطح زمین به صورتی خم می شوند که گویی از سطح افق سرچشمه گرفته اند. از آن جا که منشأ این نور از آسمان آبی رنگ است، سراب را نیز آبی رنگ و آب گون می بینیم. هنگام شب، اگر هوای سرد در مجاورت سطحدریا جمع شود، امکان دارد که با شکست و خم شدن نور در جهت معکوس روبه رو شویم. در این صورت، اجسامواقع بر سطح افق را شناور بر فراز آن می بینیم. اجسامی نظیر درختان و صخره ها را نیز به همین ترتیب ممکن است بزرگ تر مشاهده کنیم.

فرهنگستان زبان و ادب

{mirage} [فیزیک] تصویر ناشی از خم شدن و بازتاب نور در لایه های گرم هوایی که دارای چگالی های متفاوت است

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی سَرَابٍ: سراب - آب موهومی که در بیابان از دور برق میزند و انسان خیال میکند آنجا آب است ، و هر امر بیحقیقت را که به نظر حقیقت برسد نیز به عنوان استعاره سراب میگویند
تکرار در قرآن: ۲(بار)
«سراب» در اصل از مادّه «سَرَب» (بر وزن شرف) به معنای راه رفتن در سراشیبی است و «سَرْب» (بر وزن چرب) به معنای راه سراشیبی است; به همین مناسبت «سراب» به تلألؤی می گویند که از دور در بیابان ها و سراشیبی ها نمایان می شود و به نظر می رسد که در آنجا آب وجود دارد، در حالی که چیزی جز انعکاس نور آفتاب نیست.
شی‏ء بی حقیقت. چیز کاذب. اهل لغت گویند: زمین شوره زار که در آفتاب می‏درخشد و از دور به آب می‏ماند:. راغب گوید: آن است که در بیابان می‏درخشد... و سراب در بی حقیقت بودن مثل شراب است در آنچه حقیقت دارد. طبرسی فرموده: سراب شعاعی است که در وقت ظهر آب جاری به نظر می‏آید. و چون در نظر بیننده مثل آب، جاری می‏شود لذا سراب گفته شده . راغب علت تسمیه را مرور در نظر انسان دانسته است. . آنانکه کافر شدند اعمالشان مانند سرابی است در بیابانی که تشنه آن را آب پندارد . از این آیه بدست می‏آید که روز قیامت کوهها در نظر بیننده کوه‏اند ولی اگر به نزذیک آنها رود می‏بیند غباراند که کوه می‏نمایند که به حکم ریز ریز شده و به صورت پشم رنگین حلّاجی شده در آمده‏اند. این کلمه فقط دوبار در قرآن آمده است.

گویش مازنی

/soraab/ سهراب

سهراب


واژه نامه بختیاریکا

رِنگ؛ موج

پیشنهاد کاربران

کتیر

ب نظرم معنی سراب همون اینه ک وقتی در جاده های اسفالت طولانی یا بیابان ها قرار میگیریم ب جلوی خود ک نگاه کنیم احساس میکنیم ک یک اب در روب روی ما قرار دارد

در زبان لری بختیاری به معنی
سهراب
Sorab

میراژ

یکی از شهرستان های استان آذربایجان باختری میباشد. اسم آن در گذشته ( ساراو ) بوده و به مرور به ( سراو ) و بعدها به ( سراب ) تغییر پیدا کرد. دلیل این نام گذاری احتمالاٌ قرار گرفتن این شهر در کنار رودخانه ( ساراو ) که سر چشمه آن ارتفاعات کوه ساوالان ( سَبَلان امروزی ) بوده است، میباشد. این شهر یکی از قدیمی ترین شهر های ایران است که تاریخ دانان با استناد به آثار به جای مانده تاریخی سراب قدمت شهری به دو دوره بزرگ تاریخی پیش از اسلام و پس از اسلام نسبت میدهند وجود کتیبه ( اورارتو ) در این منطقه مدرک محکمی بر قدمت این شهرستان دارد.

طائفه سهراب ( سرو. سر او. سهرو. سراب )
ایل لر بختیاروند
معنی سراو در زبان لری::سرخ آب
تیره رستم وند
شفیع
خلج
سانی


سراب در پارسی به معنی سرچشمۀ آب ( و در بعضی موارد آبادانی و مکانی سر سبز ) هست اما این واژه در عربی به معنای توهمِ آب هست که بر اثر گرما در بیابان ها به وجود میاد. 🙂💐

عزیزم سراب واژه ای نیست که تو عربی هم باشه، سرچشمه یکی از معانی اون هست

آبنما

هوالعلیم

سراب :آب نما ؛ آنچه انسان در بیابان ( کویر ) ازدور مانند آب ببیند وچون به آنجا رسد اثری از آب نباشد ؛
سراب کلمه ای عربیست ودوبار درقرآن آمده است در سوره انبیا و سوره نو

النورالنبأ
وَسُیِّرَتِ الْجِبَالُ فَکَانَتْ سَرَابًا
ﻭ ﻛﻮﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ [ ﺍﺯ ﺟﺎﻱ ﺧﻮﺩ ] ﺭﻭﺍﻥ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺳﺮﺍﺑﻲ ﺷﻮﻧﺪ ! ( ٢٠ )

وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّىٰ إِذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ
ﻭ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﺍﻋﻤﺎﻟﺸﺎﻥ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺳﺮﺍﺑﻲ ﺩﺭ ﺑﻴﺎﺑﺎﻧﻲ ﻣﺴﻄّﺢ ﻭ ﺻﺎﻑ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﺸﻨﻪ ، ﺁﻥ ﺭﺍ [ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ] ﺁﺏ ﻣﻰ ﭘﻨﺪﺍﺭﺩ ، ﺗﺎ ﻭﻗﺘﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺭﺳﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﭼﻴﺰﻱ ﻧﻴﺎﺑﺪ ، ﻭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﺍﻋﻤﺎﻟﺶ ﻣﻰ ﻳﺎﺑﺪ ﻛﻪ ﺣﺴﺎﺑﺶ ﺭﺍ ﻛﺎﻣﻞ ﻭ ﺗﻤﺎم ﻣﻰ ﺩﻫﺪ ، ﻭ ﺧﺪﺍ ﺣﺴﺎﺑﺮﺳﻲ ﺳﺮﻳﻊ ﺍﺳﺖ . ( ٣٩ )

آل، سرابه، شوره زار، کوراب


کلمات دیگر: