کلمه جو
صفحه اصلی

یونس

فارسی به انگلیسی

jonah, masculine proper name

Jonah


فرهنگ اسم ها

اسم: یونس (پسر، دختر) (عبری) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: yuno (e) s) (فارسی: يونس) (انگلیسی: yunos)
معنی: کبوتر، دهمین سورۀ قرآن کریم، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل، ( سریانی ) ( اَعلام ) ) سوره ی دهم از قرآن کریم، دارای صد و نه آیه، ) یونس ( ع ) پسر متّی ملقب به ذوالنون ( صاحب ماهی ) یکی از انبیای بنی اسرائیل که به روایت عهد عتیق، در نینوا ظهور کرد، هنگامی که در کشتی سفر می کرد او را در آب انداختند، ماهی بزرگی او را بلعید و سه روز بعد از شکم خود به ساحل انداخت، کتاب یونس نبی ( ترجمه )، در عهد عتیق درباره ی اوست، یونا، ( در اعلام ) یونس ( ع ) پسر متی ملقب به ذوالنون ( = صاحب ماهی ) یکی از انبیای بنی اسرائیل یونا، نام پسر امتای، یکی از پیامبران بنی اسرائیل، نام سوره ای در قرآن کریم، جیژ

(تلفظ: yuno(e)s) (سریانی ؟) سوره‌ی دهم از قرآن کریم ، دارای صد و نه آیه ؛ (در اعلام) یونس (ع) پسر متی ملقب به ذوالنون (= صاحب ماهی) یکی از انبیای بنی اسرائیل . ← یونا .


فرهنگ فارسی

یونس پسر متی ملقب به ( ذوالنون ) یکی از انبیای بنی اسرائیل . نبوت او محتمل است در زمان سلطنت یربعام دوم و یا پیش از سلطنت او که در سال ۸۲۵ ق . م بوده اتفاق افتاده باشد. هنگامیکه از یانا بکشتی سوار شد و قصد ترشیش را داشت دچار طوفان عظیمی شد و بدریاافتاد و ماهی عظیمی معجز آسا ویرا بلعید و پس از سه روز به ساحلی که محتمل است به صیدون نزدیک بوده افکند.
به معنی کبوتر است

لغت نامه دهخدا

یونس . [ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سامن شهرستان ملایر، واقع در 24000گزی جنوب شهر ملایر، کنار خاوری راه شوسه ٔ ملایر به بروجرد. سکنه ٔ آن 593 تن . آب آن از چشمه و راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5). نام محلی کنار راه ملایر و بروجرد، میان سامن و چوقانی ، در 404هزارگزی تهران . (یادداشت مؤلف ).


یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن ابراهیم وفراوندی . ابن ندیم در الفهرست ذکر او کرده است . او راست : «الشافی فی علوم القرآن » و «الوافی فی العروض و القوافی ». (از معجم الادباء چ مصر ج 20 ص 68).


یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن ابی عمر اصفهانی ، معروف به یونس اصفهانی . از محدثان بود و احادیثی از آن حضرت روایت کرده است . (از ذکر اخبار اصبهان ص 354).


یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن ابی فروة. رجوع به یونس (ابن محمدبن کیسان ...) شود.


یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن احمد محلی ازهری کفراوی شافعی ، معروف به یونس مصری . فقیه بود و به علم حدیث اشتغال داشت . در محلةالکبرای مصر در سال 1029 هَ . ق . به دنیا آمد و در همانجا و سپس در الازهر به تحصیل پرداخت . آنگاه به سال 1070 هَ . ق . به دمشق رفت و از محضر برخی از علمای آنجا کسب علم کرد و پس ازآن در جامع اموی تدریس حدیث را به عهده گرفت و به سال 1120 هَ . ق . در دمشق درگذشت . (از اعلام زرکلی ).


یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن احمدبن رسته مغازلی ، مکنی به ابوالحسن . شیخی ثقه و از محدثان بود و به سال 321 هَ . ق . درگذشت . (از ذکر اخبار اصبهان ص 346).


یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن بُکَیْربن واصل شیبانی ، مکنی به ابوبکر. مورخ و از حافظان حدیث و از مردم کوفه و از مصاحبان جعفربن یحیای برمکی بود. یافعی و ذهبی او را صاحب «المغازی » دانسته اند. مرگ یونس به سال 199 هَ . ق . بود. (از اعلام زرکلی ).


یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن حبیب الضبی ، مکنی به ابوعبدالرحمان . امام نحویان بصره در روزگار خویش بود و محضر او مجمع اهل ادب و نحو و تحقیق و مرجع رفع مشکلات ادیبان و نحویان بود. سیبویه ازمحضر او کسب علم کرده و در کتاب خود از او روایت دارد و نیز کسایی و فراء و ابوعبیده و ابوزید انصاری وجز آنان و همچنین فقها از محضر او استفاده کرده اند.او در عربیت شیوه ها و قیاسهایی داشت که مخصوص خودش بود. وی را تألیفات سودمند بسیاری بود که از آن جمله است : 1- معانی القرآن (بزرگ ). 2- معانی القرآن (کوچک ). 3- کتاب اللغات . 4- کتاب النوادر. 5- کتاب الامثال . وی به سال 80 هَ . ق . به دنیا آمد و به سال 182 هَ . ق . در 102سالگی درگذشت . (از معجم الادباء ج 19 ص 67). حلقه ٔ درس او به بصره بود. طلاب علم و اهل ادب و فصحای اعراب و وفود بادیه از راههای دور به خدمت او شتافتند. من [ابن ندیم ] به خط عبداﷲبن مقله خواندم که از ابوالعباس ثعلب روایت کرده است . عمر یونس از صد درگذشت و به سبب پیری از کار افتاده بود و به سال صد و هشتادوسه درگذشت و در عمر خود زن نکرد و سریه نیز نگزید و همت او جز در طلب علم و محادثه ٔ رجال علم صرف نشد.(از فهرست ابن الندیم ص 63). و رجوع به روضات الجنات ص 272 و ابن خلکان ج 2 ص 603 و فهرست عقدالفرید و فهرست البیان و التبیین و فهرست الموشح و اعلام زرکلی شود.


یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن حبیب بن عبدالقاهربن عبدالعزیز. از راویان بود و احادیثی از آن حضرت (پیغمبر) روایت کرده . وی به سال 267 هَ .ق . در مدینه درگذشت . (از ذکر اخبار اصبهان ص 345).


یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن حسین بن علی بن محمدبن زکریا، ذوالنون زبیری واحی (یا الواحی ) مصری شافعی . فاضل بود و به حدیث و فتوا اشتغال داشت . وی به سال 755 هَ . ق . در قاهره به دنیا آمد و به سال 842 هَ . ق . در همانجا درگذشت . وی کتاب «ردع الجهال عن اشرف العمال » را تألیف کرد و به استفتا درباره ٔ حوادث سخت حریص بود و چندان از فتواها گرد آورد که اگر آنها را تألیف می کرد از پنج مجلد بیشتر می شد، از این روی ابن فهد او را ابوالفتاوی نامید. (از اعلام زرکلی ).


یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن خلیل یا شیخ یونس بن خلیل . او راست : «معیار الاخبار و الاسرار» در تصریف ، به زبان ترکی . (از یادداشت مؤلف ).


یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن سالم بن یونس خیاط قرشی .از مخضرمین و از شاعران عصر بنی امیه و بنی عباس و شاعری نغزگوی و ظریف و هجوسرا بود. به وسیله ٔ عبداﷲبن مصعب بن زبیر به درگاه مهدی خلیفه رسید و شعر خود را بر وی خواند. پدر وی نیز شاعر بود و یونس عاق پدر بودو در حق یکدیگر شعرها دارند. روزی در محضر پدر و یاران وی این چند شعر برخواند تا او را به خشم آورد:
یا سائلی مَن ْ أنا أو مَن ْ یناسبنی
انا الذی ما له اصل و لا نسب
الکلب یَختال ُ فخراً حین یُبصرُنی
فَالکلب ُ اکرَم ُ مِنی حین َ ینتسب ُ...
لو قال لی الناس طرّاً انت الاسنا
لم یشططِ الناس فی هذا و لاکذبوا.

(از معجم الادباء ج 20 صص 67-68).



یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن سلیمان بن کردبن شهریار، معروف به یونس کاتب . از فرزندان هرمز و کاتب و شاعر و در علم موسیقی استاد بود. در مدینه بزرگ شد و سکنی گزید. در تجارت به شام مسافرت کرد و ولیدبن یزید (پیش از رسیدن به خلافت ) از او دعوت کرد و مقدم او را گرامی داشت و پس از رسیدن به ولایت نیز او را پیش خود فراخواندو پس از قتل او یونس دوباره به مدینه برگشت و در آنجا در حدود سال 135 هَ . ق . درگذشت . او نخستین کسی است که در زبان عربی قوانین موسیقی را تدوین کرد و کتابی درباره ٔ «اغانی » و صاحبان آن اغانی تألیف کرد که اصفهانی درباره ٔ آن گفته است : آن اصلی است که موردعمل قرار می گیرد و مرجع احکام موسیقی است . (از اعلام زرکلی ). پدرش سلیمان نام داشت و مکنی به ابوسلیمان و از مردم فارس بود. وی را کتب مشهوری است در اغانی و مغنیان . و گویند ابراهیم ماهان پدر اسحاق موصلی فن غنا را از او اخذ کرده و از کتب اوست : کتاب مجرد یونس . کتاب القیان . کتاب النغم . (از فهرست ابن الندیم ).


یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن محمدبن مغیث ، معروف به ابن صفار و مکنی به ابوالولید. قاضی اندلسی و از مردم قرطبه بود و به سال 338 هَ. ق . متولد شد و از متصوفان و دانشمندان حدیث است . در بطلیوس و حومه ٔ آن قضاوت داشت و از آن پس خطیب جامعالزهراء شد. هشام بن محمد مروانی خلیفه به سال 419 هَ . ق . او را در قرطبه مقام قضاوت و وزارت داد ولی سرانجام تنها به شغل قضا اکتفا کرد تا به سال 429 هَ. ق . درگذشت . تصنیفاتی دارد که از آن جمله است : 1- الموعب ، در شرح الموطاء. 2- فضائل المنقطعین الی اﷲ عز و جل . 3- التسلی عن الدنیا بتأمیل خیر الاَّخرة. 4- الابتهاج بمحبة اﷲ تعالی . 5- التیسیر و التسبیب و الاختصاص و التقریب . 6- فضائل المتهجدین . اشعاری شیوا درباره ٔ زهد و مانند آن نیز دارد. (از اعلام زرکلی ).


یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن عبدالاعلی بن موسی بن میسرة، الصدفی ، مکنی به ابوموسی . یکی ازاعاظم فقیهان شافعی و از اصحاب امام شافعی و از اهالی مصر بوده ، فقه و حدیث و دیگر علوم را از امام شافعی فراگرفته و از وی روایت کرده است . در علم قرائت نیز متبحر بوده است . یونس به سال 170 هَ . ق . متولد شد و به سال 264 هَ . ق . درگذشت . و رجوع به تاریخ ابن خلکان ج 2 صص 605-606 و اعلام زرکلی (یونس صدفی ) شود.


یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان قمی . از مشهورترین محدثان شیعی مذهب است . وی بارها به ایفای اعمال حج و عمره موفق گردید و به سال 208 هَ . ق . در مدینه ٔ منوره درگذشت . گویند به دست خود 1000 جلد کتاب نوشته است که مهم ترین آنها: علل الحدیث ، اختلاف الحدیث ، الجامع الکبیر است . (از قاموس الاعلام ترکی ). و ابن الندیم می نویسد: وی از اصحاب موسی بن جعفر علیه السلام و از موالی آل یقطین بود. علامه ٔ زمان خویش به شمار می رفت و صاحب تصنیفات بسیار درباره ٔ مذهب شیعه بود. از جمله ٔ کتب اوست : کتاب علل الاحادیث . کتاب الصلاة. کتاب الصیام . کتاب الزکاة. کتاب الوصایا و الفرائض . کتاب جامعالاَّثار. کتاب البداء. (از ابن الندیم ). مرحوم اقبال آشتیانی می نویسد: یونس بن عبدالرحمان از بزرگترین رجال شیعه واز مصنفان مشهور این طایفه است که در عهد خلافت هشام بن عبدالملک (105-125 هَ . ق .) تولد یافته و از معاصران حضرت صادق و امام موسی کاظم و از وکلا و خواص امام علی بن موسی الرضا بوده و قریب به سی کتاب در مواضیع مختلف از جمله در باب امامت و رد بر غُلات تألیف داشته و او را شیعه در آن عصر مانند سلمان فارسی در عصر حضرت رسول می شمردند. یونس بن عبدالرحمان و اصحاب او یعنی یونسیه را هم مخالفین شیعه از مشبهه می شمارند. (از خاندان نوبختی ص 82). و رجوع به الفرق بین الفرق صص 52-53 و مقالات اشعری ص 35 و ابن ابی الحدید ج 1 ص 295و رجال کشی صص 301-311 و رجال طوسی صص 311-312 شود.


یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن عبدالقادر رشیدی اشری . او راست : تحفة اهل المعرفة بفضائل یوم عرفة. (از یادداشت مؤلف ).


یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن عبدالمجیدبن علی بن داود هذلی ، ملقب به سراج الدین و معروف به ارمنتی . قاضی و عارف به فقه و ادبیات بود. در ارمنت به سال 644 هَ . ق . به دنیا آمد و نخست در قوص و سپس در قاهره به تحصیل فقه پرداخت . و آنگاه به قضای اخمیم و بهنسا و بلبیس و سرانجام قوص رسید. دارای فضایل اخلاقی بود و به سال 725 هَ . ق . درقوص به سبب گزیدن مار درگذشت . مردی خوش محضر بود و تألیفاتی دارد، از آن جمله است : 1- المسائل المهمة فی اختلاف الائمة. 2- الجمع و الفرق . (از اعلام زرکلی ).


یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن عبیدبن دینار عبدی بصری ، مکنی به ابوعبداﷲ یا ابوعبید. از حافظان حدیث و از ثقات و خود از یاران حسن بصری و از مردم بصره بود. ذهبی او را یکی از اعلام الهدی وصف کرده است . و بزرگان آل عباس جنازه ٔ او را بر گردن خود حمل کردند. او در حدود 200 حدیث دارد و به سال 139 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام زرکلی ). مؤلف صفةالصفوة می نویسد: وی از محدثان بود و سخنانی پندآمیز ازاو نقل کرده اند، از جمله در هنگام مرگ به دو پای خود نگریست و گریست . سبب گریه را از وی پرسیدند. گفت من پاهای خود را در راه خدا برنداشتم . حسان از قول سعیدبن عامر گوید: یونس گفت : «میزان پرهیزکاری و تقوای مرد را در هنگام سخن گفتن از کلام او درک می کنم ». یونس به قول انس بن مالک استناد می جست و حدیث های بسیاری از حسن و ابن سیرین و عطاء و عکرمه و جز آن روایت کرد و به سال 139 هَ . ق . و به روایتی به سال 134 هَ .ق . درگذشت . (از صفةالصفوة ج 3 صص 222-228). و رجوع به عقدالفرید فهرست ج 3 و عیون الاخبار فهرست ج 2 و 3 و تاریخ الخلفاء ص 180 و البیان و التبیین فهرست ج 3 شود.


یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن عطیه ٔ حضرمی قاضی ، مکنی به ابوکثیر. از فقیهان بزرگ و از نجیب زادگان حضرموت در مصر بود. مدت یک سال و هفت ماه قضای آنجا را داشت . سیوطی او را در شمار مجتهدان بزرگ و پیشوایان آورده است . مرگ وی به سال 86 هَ . ق . بود. (از اعلام زرکلی ).


یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن محمد، معروف به قَسْطَلّی و مکنی به ابوولید. شاعر فحل اندلسی و از مؤلفان و نویسندگان بود. به سوی مشرق رفت و کاتب برخی از والیان شد. یونس ازمردم دیه قسطلة بود که از دیه های الجزیرة الخضراء است و به سال 576 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام زرکلی ).


یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن کیسان ، ملقب به ابوفروة. جد او ابوفروة از موالی عثمان خلیفه بود. او در مدینه بزرگ شد.سپس کاتب عیسی بن موسی برادرزاده ٔ سفاح گشت . و با ابن المقفع و بشاربن برد و حماد راویه و دیگر ادبا و شعرا آمیزش داشت . آنان گرد هم می آمدند و شراب می خوردندو شعر می گفتند و یکدیگر را هجو می کردند. و همه از نظر دینی متهم به زندقه بودند. سید مرتضی شریف گفته : یونس کتابی در معایب عرب و عیوب اسلام به زعم خود نوشت و آن را نزد پادشاه روم برد و از وی پول گرفت . مرگ وی در حدود سال 150 هَ . ق . بود. (از اعلام زرکلی ).


یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن منعةبن سعدبن قیس ، ملقب به رضی الدین اربلی . پدر شیخ عمادالدین ابوحامد محمد و کمال الدین ابوالفتح موسی ، از مردم اربل بود. به موصل عزیمت کرد ودر خدمت ابن خمیس کعبی جهنی علم فقه آموخت و بسیاری از کتابها و مسموعاتش را از وی شنید، آنگاه به بغدادرفت و در مدرسه ٔ نظامیه در محضر ابن بزاز به تحصیل وتکمیل فقه پرداخت و آنگاه دوباره به موصل برگشت و از طرف امیر زین الدین مأمور تدریس در مسجد او شد. وی در آن مسجد به تدریس و تحقیق و مناظره و فتوا آغاز کرد و گروه بیشماری از طلاب به محضر او گرد آمدند و نیز دو پسر خود وی (شیخ عمادالدین و کمال الدین ) به کسب علم از حضور او پرداختند. یونس بن محمد تا هنگام مرگ (سال 576 هَ . ق .) در موصل اقامت کرد و به همان کار علمی اشتغال داشت . (از تاریخ ابن خلکان ج 2 ص 607).


یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن مودود (شمس الدین )بن ملک عادل محمدبن ایوب ، ملقب به مظفرالدین و معروف به الملک الجواد. از امیران دولت ایوبی به شمار می رفت و مردی کریم و بخشنده و در عین حال ساده و گول بود. خُدّام وی به مردم ستم می کردند و او اهمیت نمی داد. در سال 635 هَ . ق . پس از مرگ «الکامل » به اتفاق نظر اکثر شاهزادگان در دمشق والی شد. درهای خزانه را گشود و همه ٔ جواهر واموال را پراکنده کرد. در سیاست کشور درماند و اطرافیانش از او منزجر شدند. وی می گفت : مرا با ملک چه کار؟! سگ و باز شکاری در نزد من از کشورداری عزیزتر است ! مردم سنجار بر او شوریدند و او پس از فرار و گرفتاری سرانجام به سال 641 هَ . ق . به دست الملک الصالح «اسماعیل » صاحب دمشق خفه گردید. (از اعلام زرکلی ).


یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن یوسف بن مساعد مخارقی ، معروف به یونس شیبانی . پیشوای فرقه ٔ یونسیه بود که بدو منسوبند. وی مردی زاهد و از مردم ده قنیه (از نواحی ماردین ) بود و به سال 530 هَ . ق . در آنجا به دنیا آمد و به سال 619 هَ . ق . در همانجا درگذشت . شعر می گفت و خود و پیروانش به بیخردی و یاوه گویی متهم بودند. (از اعلام زرکلی ). یکی از شیوخ طریقه ٔ یونسیه بود و کراماتی بدو منسوب است و در سال 619 هَ . ق . در زادگاه خویش قنیه وفات کرد و مرقد او زیارتگاه است . (یادداشت مؤلف ).


یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن عبدالوهاب بن احمدبن ابی بکر عَیثاوی شافعی . فقیه بودو لقب مفیدالطالبین و خطیب المسلمین یافت . او را تألیفاتی است که از آن جمله است : 1- الجامع المغنی لاولی الرغبات ، در فقه شافعی . 2- شرح العنایة. 3- شرح الورقات . 4- تصحیح الغایة. 5- توضیح التصحیح . 6- دیوان خطبه ها. یونس شعر نیز می سرود ولی در زبان ضعیف بود. وی در دمشق به سال 976 هَ . ق . درگذشت . تولد او نیز به سال 898 هَ . ق . در همین شهر بود. (از اعلام زرکلی ).


یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن یونس بن عبدالقادربن احمد اثری رشیدی شافعی . از مردم رشید مصر و ستاره شناس بود و به علم حدیث اشتغال داشت . آثاری دارد که از آن جمله است : 1- غایةالسول فی شرح العشرة فصول . 2- تحفة اهل المعرفة بفضائل یوم عرفة. 3- الدرر فی مصطلح اهل الاثر. 4- تحفة اهل النظر، که شرح کتاب اخیر است . 5- عمدةالرائض فی علم الفرائض .6- المقاصد السنیة بشرح فرائض الرحبیة. وی پس از سال 1020 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام زرکلی ). مؤلف در یادداشتی مرگ او را سال 1011 هَ . ق . ضبط کرده است .


یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) خوارزمشاه . یونس بن تکش خان بن الب ارسلان بن اتسزبن محمدبن نوشتکین . بعد از انهزام برادر درسال 568 هَ . ق . به پادشاهی نشست و رشیدالدین وطواطدر مدح او شعر سروده است . (از تاریخ گزیده ص 492).


یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) غیثاوی . خطیب جامع جدید به دمشق . او راست : رسالة فی القهوة و تحریمها. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یونس بن عبدالوهاب ... شود.


یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) مالکی ، ملقب به شرف الدین . صاحب «الکنز المدفون و الفلک المشحون » که به جلال الدین سیوطی منسوب است . و نیز کتاب «الجواهر المصون » از اوست . وی از شاگردان شمس الدین ذهبی (متوفای سال 748 هَ . ق .) بود و در حدود سال 770 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام زرکلی ). کتاب «الکنز المدفون و الفلک المشحون » از اوست که برخی آن را به غلط به جلال الدین سیوطی نسبت داده اند. (از معجم المطبوعات ج 2 ص 196).


یونس . [ن ُ ] (اِخ ) ابن حسن مصری . از متصوفان بود و کتاب «غایات السرائر و آیات البصائر» از اوست که به سال 896 هَ . ق . از تألیف آن فراغت یافت . (از اعلام زرکلی ).


یونس. [ ن ُ ] ( عبری ، اِ ) به معنی کبوتر است. ( از قاموس کتاب مقدس ).

یونس. [ ن ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان سامن شهرستان ملایر، واقع در 24000گزی جنوب شهر ملایر، کنار خاوری راه شوسه ملایر به بروجرد. سکنه آن 593 تن. آب آن از چشمه و راه آن اتومبیل رو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ). نام محلی کنار راه ملایر و بروجرد، میان سامن و چوقانی ، در 404هزارگزی تهران. ( یادداشت مؤلف ).

یونس. [ ن ُ ] ( اِخ ) نام سوره دهم از قرآن مجید، پیش از سوره هود و پس از سوره توبه. و خود دارای 109 آیه است و در مکه نازل شده و با این آیه آغاز می شود: الَّر تلک آیات الکتاب الحکیم. ( یادداشت مؤلف ).

یونس. [ ن ُ ] ( اِخ ) ابن ابراهیم وفراوندی. ابن ندیم در الفهرست ذکر او کرده است. او راست : «الشافی فی علوم القرآن » و «الوافی فی العروض و القوافی ». ( از معجم الادباء چ مصر ج 20 ص 68 ).

یونس. [ ن ُ ] ( اِخ ) ابن ابی عمر اصفهانی ، معروف به یونس اصفهانی. از محدثان بود و احادیثی از آن حضرت روایت کرده است. ( از ذکر اخبار اصبهان ص 354 ).

یونس. [ ن ُ ] ( اِخ ) ابن ابی فروة. رجوع به یونس ( ابن محمدبن کیسان... ) شود.

یونس. [ ن ُ ] ( اِخ ) ابن احمدبن رسته مغازلی ، مکنی به ابوالحسن. شیخی ثقه و از محدثان بود و به سال 321 هَ. ق. درگذشت. ( از ذکر اخبار اصبهان ص 346 ).

یونس. [ ن ُ ] ( اِخ ) ابن احمد محلی ازهری کفراوی شافعی ، معروف به یونس مصری. فقیه بود و به علم حدیث اشتغال داشت. در محلةالکبرای مصر در سال 1029 هَ. ق. به دنیا آمد و در همانجا و سپس در الازهر به تحصیل پرداخت. آنگاه به سال 1070 هَ. ق. به دمشق رفت و از محضر برخی از علمای آنجا کسب علم کرد و پس ازآن در جامع اموی تدریس حدیث را به عهده گرفت و به سال 1120 هَ. ق. در دمشق درگذشت. ( از اعلام زرکلی ).

یونس. [ ن ُ ] ( اِخ ) ابن بدران بن فیروزبن صاعد شیبی قرشی حجازی الاصل ، مکنی به ابوالولید و معروف به جمال الدین مصری. قاضی القضاة دمشق. وی در سال 555 هَ. ق. در مصر به دنیا آمد و از سلفی و جز وی دانش آموخت و در شام وکالت سلطنتی را بر عهده گرفت و پس ازآن در امینیه و عادلیه به تدریس پرداخت و به نمایندگی از سوی الملک العادل نزد خلیفه و پادشاهان روم و کشورهای شرق رفت. کتاب «الام » شافعی را تلخیص کرد و درباره فرائض تصنیفاتی دارد. پس از مرگ الملک العادل به سال 619 هَ. ق. از طرف الملک المعظم به قاضی القضاتی شام رسید و به سال 623 هَ. ق. در دمشق درگذشت و در خانه خود به خاک سپرده شد. ( از اعلام زرکلی ).

یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن بدران بن فیروزبن صاعد شیبی قرشی حجازی الاصل ، مکنی به ابوالولید و معروف به جمال الدین مصری . قاضی القضاة دمشق . وی در سال 555 هَ . ق . در مصر به دنیا آمد و از سلفی و جز وی دانش آموخت و در شام وکالت سلطنتی را بر عهده گرفت و پس ازآن در امینیه و عادلیه به تدریس پرداخت و به نمایندگی از سوی الملک العادل نزد خلیفه و پادشاهان روم و کشورهای شرق رفت . کتاب «الام » شافعی را تلخیص کرد و درباره ٔ فرائض تصنیفاتی دارد. پس از مرگ الملک العادل به سال 619 هَ . ق . از طرف الملک المعظم به قاضی القضاتی شام رسید و به سال 623 هَ . ق . در دمشق درگذشت و در خانه ٔ خود به خاک سپرده شد. (از اعلام زرکلی ).


یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن متی . ذوالنون . (دهار) (مجمل اللغة). نام پیغمبری که به تازی ذوالنون نیز گویند. (از ناظم الاطباء). نام پیغامبری از بنی اسرائیل که پس از سلیمان (ع ) بر اهل نینوی مبعوث شدو بی فرمان از میان قوم برفت و برای این ترک اولی ماهی نون او را بیوبارید و چهل روز در شکم ماهی بماند و سپس توبه کرد و خدای تعالی توبه ٔ او برآورد و نافرمانی او ببخشید و از شکم ماهی رهایی داد. به همین سبب او را ذوالنون و صاحب الحوت لقب داده اند که به معنی خداوند ماهی و همدم ماهی باشد و در قرآن کریم بدین دولقب از وی یاد شده است . (یادداشت مؤلف ). خداوند وی را مأمور فرمود که رفته برضد نینوی نبوت نماید (هنگام سلطنت یربعام دوم یا در سال 825 ق .م .). آن حضرت بسیار ساعی بود که از این مأموریت استعفا دهد. برای فرار سوار کشتی شد اما به طوفان عظیمی مبتلا و به خواهش خودش به دریا انداخته شد و ماهی عظیمی وی را بلعید و پس از سه روز به ساحلی که محتملاً به صیدون نزدیک بود افکند. و دوباره مأموریت یافت و به نینوی رفت و به هدایت قوم پرداخت ، ولی به سبب تأثیر نکردن تبلیغش متأثر و منفعل شد و در نتیجه خداوند لطف خود دوباره از او بازگرفت . عموم مفسرین او را نخستین پیغمبر قانونی دانسته اند که از مدتها پیش از مأموریت نینوی در اسرائیل نبوت نموده است . (از قاموس کتاب مقدس ). ناصرخسرو درباره ٔ قبر یونس نوشته است : چون از زیارت آن موضع [ کوهی که در نزدیکی شهر طبریه قرار دارد ] برگشتم به دیهی رسیدم که آن را کفرکنه می گفتند و جانب جنوب این دیه پشته ای است و بر سر آن پشته صومعه ای ساخته اند نیکو و دری استوار بر آنجا نهاده و گور یونس نبی علیه السلام در آنجاست . (سفرنامه چ دبیرسیاقی ص 22) : ماینبغی لعبد أن یقول أنا خیر من یونس بن متی . (حدیث نبوی ، صحیح مسلم ج 7 صص 101-102).
یکی یعقوب بِن اسحاق و دیگر یوسف چاهی
سیم ایوب پیغمبر، چهارم یونس متی .

منوچهری .


یونس به بطن ماهی و یوسف میان چاه
موسی میان تیه و محمد میان غار.

امیرمعزی .


من ز بلخ آن چنان شدم به سرخس
به بلا و عنا و حسرت و هم
که گنه کار یونس بن متی
به سوی نینوی ز ساحل یم .

سنایی .


مستغرق نعیم وی اند اهل هنگ و هوش
از غم نجات یافته چون یونس از نهنگ .

سوزنی .


ازدلو یوسفی بجهد آفتاب و چشم
بر حوت یونسی به تماشا برافکند.

خاقانی .


چون ماهی ار بریده زبانی دلت به جاست
دل در تو یونس است زبان دان صبحگاه .

خاقانی .


ماهی چو صدف گرش فروخورد
چون یونسش از دهان برافکند.

خاقانی .


چون یوسف از دلو آمده در حوت چون یونس شده
از حوت دندان بستده بر خاک غبرا ریخته .

خاقانی .


گفت پیغمبر که معراج مرا
نیست از معراج یونس اجتبا.

مولوی .


وقت است خوش آن راکه بود ذکر تو مونس
ور خود بود اندر شکم حوت چو یونس .

سعدی .


قضا نقش یوسف جمالی نکرد
که ماهی گورش چو یونس نخورد.

سعدی (بوستان ).


نینوی بر کنار دجله نهاده اند، دورش شش هزار گام است و مشهدیونس پیغمبر در قبلی آن شهر است و از شهر تا آن مشهد هزار گام است بی کم و زیاد. (از نزهةالقلوب ج 3 ص 106).
- یونس در (اندر) دهان ماهی شدن ؛ کنایه از رفتن روز و آمدن شب باشد . (برهان ) (آنندراج ) :
یونس اندر دهان ماهی شد
همچنان مونس الهی شد .

سعدی .


قرص خورشید در سیاهی شد
یونس اندر دهان ماهی شد.

سعدی (گلستان ).


و رجوع به قاموس الاعلام ترکی و قاموس کتاب مقدس و تاریخ گزیده صص 58-59 شود.

یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) نام سوره ٔ دهم از قرآن مجید، پیش از سوره ٔ هود و پس از سوره ٔ توبه . و خود دارای 109 آیه است و در مکه نازل شده و با این آیه آغاز می شود: الَّر تلک آیات الکتاب الحکیم . (یادداشت مؤلف ).


یونس . [ ن ُ ] (عبری ، اِ) به معنی کبوتر است . (از قاموس کتاب مقدس ).


فرهنگ عمید

دهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۰۹ آیه.

دانشنامه عمومی

یونس (ابهام زدایی). یونُس در دو مورد به کار می رود:
یونس پیامبری الهی
یونس (سوره) نام سوره ای از قرآن

دانشنامه آزاد فارسی

یونُس (قرن ۷پ م)
در قرآن از انبیای بزرگ الهی؛ بر قومی که بیش از ۱۰۰هزار جمعیت داشتند، مبعوث شد. نام و داستان او پنج بار در قرآن ذکر شده است (نساء، ۱۶۳؛ انعام، ۸۶؛ یونس، ۹۸؛ صافات، ۱۳۹؛ انبیا، ۸۷). در آیۀ ۸۷ سورۀ انبیاء به او صفت ذوالنّون (صاحب ماهی) داده شده است. هم چنین در آیۀ ۴۶ سورۀ قلم یونس را «صاحب الحوت» نامیده است. قوم یونس به او، که از جانب خداوند رسالت داشت، ایمان نیاوردند و خداوند مقرر داشت عذابی سخت بر آنان نازل کند. آثار عذاب که پدیدار شد مردم دست به دعا برداشتند و ایمان آوردند. خداوند آنان را با نظر به اخلاص و صدق نیّت شان بخشید. یونس که از میان قوم خود خارج شده بود و از ایمان و توبۀ قوم خود نیز اطلاع نداشت، وقتی از برداشته شدن عذاب آگاه شد، به سوی آنان برنگشت درحالی که از ایشان خشمگین و ناراحت بود. وی از آن دیار به سوی دریا رفت و ظاهر حالش حال کسی بود که از خدا فرار می کند و به عنوان قهرکردن از این که چرا خدا او را نزد این مردم خوار کرد دور می شود. پس سوار کشتی پُر از جمعیت شد و رفت. در بین راه نهنگی بر سر راه کشتی آمد، چاره ای ندیدند جز این که یک نفر را نزد آن بیندازند تا سرگرم خوردن او شود و از سر راه کشتی کنار رود. به این منظور قرعه انداختند و قرعه به نام یونس درآمد. او را در دریا انداختند، نهنگ او را بلعید و کشتی نجات یافت. آن گاه خداوند او را چند شبانه روز در شکم ماهی زنده نگه داشت. یونس فهمید که این جریان بلا و آزمایشی است که خداوند وی را بدان مبتلا کرده و مؤاخذه ای است از خدا دربرابر رفتاری که او با قوم خویش کرد، لذا در مقام اعتراف و انابه درآمد. خداوند در پاسخ، او را نجات داد. وقتی یونس از شکم ماهی به بیرون افکنده شد، مریض بود. خداوند بوتۀ کدویی بالای سرش رویاند تا بر او سایه افکند. پس از این که حالش بهبود یافت، خداوند او را به سوی قومش فرستاد. قوم هم دعوت او را پذیرفتند و به وی ایمان آوردند. داستان یونس (ع) با تفاوت هایی در عهد جدید و قدیم نیز آمده است، ولی هیچ یک از آن دو سرگذشت کامل او را نیاورده اند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی یُونُسَ: از پیامبران الهی علی نبینا و علیهم السلام (ذا النون یعنی صاحب ماهی ، یونس پیغمبر فرزند متی علی نبینا و علیهما السلام است که صاحب داستان ماهی است و از طرف پروردگار مبعوث بر اهل نینوی شد و ایشان را دعوت کرد ولی ایمان نیاوردند پس نفرینشان کرد و از خدا خ...
معنی نُّونِ: ماهی (ذا النون یعنی صاحب ماهی ، که لقب حضرت یونس فرزند متی علی نبینا و علیهما السلام است که صاحب داستان ماهی است و از طرف پروردگار مبعوث بر اهل نینوی شد و ایشان را دعوت کرد ولی ایمان نیاوردند پس نفرینشان کرد و از خدا خواست تا عذابشان کند همین که نشا...
معنی ذَا ﭐلنُّونِ: لقب حضرت یونس علی نبینا و علیه السلام (کلمه نون به معنای ماهی است و ذا النون یعنی صاحب ماهی ، یونس پیغمبر فرزند متی علی نبینا و علیهما السلام است که صاحب داستان ماهی است و از طرف پروردگار مبعوث بر اهل نینوی شد و ایشان را دعوت کرد ولی ایمان نیاوردند پ...
معنی لَوْلَا: اگر نبود - چرا نشد (در عباراتی نظیر "وَلَوْلَا دَفْعُ ﭐللَّهِ ﭐلنَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ " معنی اگر نبود می دهد وقتی در ترکیب با فعل بیاید معنی چرا نشد یا چرا می دهد مثل "وَلَوْلَا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ مَا شَاءَ ﭐللَّهُ ":چرا وقتی به باغ خ...
ریشه کلمه:
یونس (۴ بار)

«علیه السلام» نام مبارکش چهار بار در قرآن مجید ذکر شده است و نیز به لفظ ذاالنون و صاحب الحوت از او یاد شده. . این پیامبر بزرگوار همان است که از قوم خویش قهر کرد و از میان آنها بیرون رفت و بالاخره به شکم ماهی افتاد و خدایش از آن نجات داد لذا لازم است احوال او از چند جهت بررسی شود ابتدا آیات قرآن را در این زمینه نقل می‏کنیم سپس به موضوعات دیگر می‏پردازیم. 1- . یعنی: حقا که یونس از پیامبران است. آنگاه که به حال نارضایی به سوی کشتی پر رفت. با اهل کشتی قرعه انداخت و از مغلوبان شد. ماهی او رابلعید حال آنکه خودش را ملامت می‏کرد چرا از قومش جدا شد یا قوم خویش را ملامت می‏کرد که اسباب بیرون رفتن او را فراهم آوردند اگر خدا را تسبیح نمی‏گفت تا قیامت در شکم ماهی می‏ماند، او را از شکم ماهی به ساحل انداختیم حال آنکه مریض و ناتوان بود. درخت کدویی بر او رویاندیم، بصدهزار نفر بلکه بیشتر پیامبرش کردیم. آنها ایمان آوردند تا مدتی متاعشان دادیم. 2- . 3- . 1 نمی‏شود گفت: یونس «علیه السلام» در خارج شدن از قوم خویش، دانسته گناه کرد که انبیاء علیهم السلام معصومند و خدا در باره آنها فرموده: . حاشا که پیامبر مخصوصا پس از مبعوث شدن مرتکب گناه شود از جمله «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ» روشن می‏شود که آن حضرت مانعی از خارج شدن نمی‏دید که قومش او را اذیت کرده و دعوتش را نپذیرفتند و اگر بیرون رفتنش را حرام می‏دانست دیگر «ظنّ» مورد نداشت و به یقین می‏دانست که خدا بر وی تنگ خواهد گرفت. بلی از مجموع آیات مخصوصا از جمله:« فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِکَ وَ لا تَکُنْ کَصصاحِبِ الْحُوتِ» معلوم می‏شود که بهتر بود بیشتر صبر به خرج داده و از میان قومش خارج نشود و از «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ» فهمیده می‏شود علت گرفتاری و افتادن به شکم ماهی در اثر همان خارج شدن و قهر از امتش بوده است. 2 «فَساهَمَ فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضینَ» نشان میدهد که برای به دریا انداختن بعضی از اهل کشتی قرعه کشیده‏اند و یونس «علیه السلام» در قرعه شرکت کرده است، لفظ «مُدْحَضینَ» نشان میدهد که به دریا انداخته گان چند نفر بوده‏اند و گرنه لفظ جمع معنی نداشت. گفته‏اند: دریا طوفان کرده و آنها قائل به ارباب انواع بوده و خواسته‏اند به خدای دریا یک قربانی بدهند تا طوفان آرام گیرد و گرنه بودن و نبودن یونس «علیه السلام» تأثیری در سبکی و سنگینی کشتی نداشت. بنظر نگارنده این مطلب درست نیست زیرا لفظ «مُدْحَضینَ» نشان می‏دهد که تنها یونس «علیه السلام» بدریا انداخته نشده است بلکه چندین نفر بوده‏اند و نیز لفظ مشحون در «اِذْأَبَقَ اِلَی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ» صریح است که کشتی پر از اجناس و مسافران بوده، در این صورت هیچ مانعی ندارد که خواسته‏اند مقداری از بارها و چند نفر از مسافران را به قید قرعه به دریا افکنند تا کشتی سبک شده و از غرق نجات یابد. در تورات فعلی کتاب یونس «علیه السلام» آمده ملاحان اسبابی را که در کشتی بود به دریا ریختندتا آن را سبک سازند چون کشتی نجات نیافت و دریا آرام نگرفت گفتند: بیایید قرعه بیاندازیم تا روشن شود این طوفان به سبب چه کس بر ما وارد آمده است پس قرعه انداختند قرعه بنام یونس در آمد... یونس گفت: مرا برداشته به دریا بیاندازید تا طوفان آرام گیرد زیرا که این طوفان به سبب من پیش آمده است... او را به دریا انداختند ماهی بزرگی او را فرو برد و یونس سه روز و شب در شکم ماهی ماند. 3 پس از آن که آن حضرت در شکم ماهی جا گرفت، خدا در اثر تسبیح و استغاثه نجاتش داد و اگر استغاثه نمی‏کرد نجاتش غیرممکن بود «فَلَوْلا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِحینَ لَلَبِثَ فی بَطْنِهِ اِلی یَوْ.ِ یُبْعَثوُنَ» به قرینه «فَنادی فِی الضُّلَماتِ أَنْ لااِلهَ اِلَّا أَنْتَ سَبْحانَکَ اِنی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ» می‏دانیم که در شکم ماهی تسبیح گفته و استغاثه کرده است لذا باید تقدیر آیه اول «مِنَ الْمُسَبِحینَ فی بَطْنِ الْحُوتِ» باشد گرچه از اول هم از مسبحین بود. 4 آنچه از آیات به نظر می‏آید این است که استغاثه و دعا او را فقط از شکم ماهی نجات داد و پس از بیرون آمدن دیگر، سختی نداشت. و اگر همانطور می‏ماند مورد ملامت بود ولی پس از بیرون آمدن خداوند لطف دیگری بر او فرموده و آن اعاده مأموریت و رسالت بود والله العالم ظهور «لَوْلا أَنْ تَدارَکَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ» آن است که اگر پس از بیرون آمدن لطف دیگری بوی نمی‏شد ،در اثر تسبیح فقط از شکم ماهی خارج می‏شد آنهم به طور مذموم ولی «تَدارَکَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِهِ» و آن نعمت این بود که «فَاجْتَباهُ رَبَهُ فَجَعَلَهُ مِنَ‏الصَّالِحینَ» که بواسطه اجتباء مذموم بودن مرتفع گردید به عبارت دیگر: «وَأَرْسَلْناهُ اِلی مِأَةِ اَلْفِ أَوْیَزیدوُنَ» ارسلنا و اجتباء ظاهرا هر دو یکی است. 5 آیا یونس «علیه السلام» به میان قوم خویش برگشت و کارخود را از سرگرفت یا به قوم دیگری مبعوث شد؟ قرآن مجید در برگشتن به میان قوم خود صریح نیست بلکه فقط در تجدید رسالت صراحت دارد. طبرسی رحمه الله هر دو احتمال را داده است. نگارنده گوید: هر چه هست ظهور «أَرْسَلْنا - اجْتَباهُ» در تجدید رسالت است خواه به قوم اول باشد یا به قومی دیگر والله العالم. 6 به نظر می‏آید: دریاییکه یونس «علیه السلام» در آن به شکم ماهی رفت دریای مدیترانه باشد درتورات در کتاب یونس باب اول آمده: «یونس خواست بر «ترشیش» فرارکند و به «یافا» آمد به کشتی نشست تا عازم «ترشیش» بشود ترشیش از سواحل اسپانیا و نیز قریه ایست در «لبنان» - «یافا» نیز از شهرهای فلسطین و درکنار مدیترانه است علی هذا آن حضرت از یافا سوار کشتی شده و می‏خواسته به اسپانیا یا آفریقا برود. در بعضی از تفاسیر بحرقلزم به چشم می‏خورد، مراد از آن دریای سرخ است در آن صورت آن حضرت خواسته از سواحل عربستان یا از خلیج عقبه مثلا به آفریقا برود. گویند: به اهل نینوی مبعوث شده بود و از آنجا بیرون رفت. 7 ماهئی که آن حضرت را فروبرد قهرا دهان و حلقومش آنقدر بزرگ بود که یونس«علیه السلام» از آن گذشت و در شکم وی قرار گرفت. در کتاب نظری به طبیعت و اسرار آن تألیف یکی از اساتید دانشگاه پاریس ترجمه محمدقاضی فصلی بنام «یونس در کام نهنگ» باز کرده و در باره نهنگی که آن حضرت را بلعیده تحقیق نموده است و بالاخره نظر داده که ممکن است یونس «علیه السلام» رانهنگ «کاشالو» بلعیده باشد، این نهنگ نوعا دارای (22) متر طول و از گلوی آن انسان به راحتی فرو می‏رود. والله العالم. «وَسَلامٌ عَلَی الْمُرْسَلینَ وَ الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِ الْعالَمینَ».

[ویکی فقه] یونس (ابهام زدایی). یونس ممکن اشاره به معانی ذیل باشد: قرآن• سوره یونس، دهمین سوره از سوره های قرآن کریم• حضرت یونس، از پیامبران بنی اسرائیل اعلام و اشخاص• یونس کوچک خان جنگلی، از علما و مبارزان معاصر شیعه
...

[ویکی شیعه] یونس (پیامبر). یُونُس(ع) از پیامبران منسوب بهبنی اسرائیل که به سبب ترک محل رسالتش به امر خدا طعمه نهنگ شد. محل رسالت یونس در منطقه باستانی نینوا در شمال کشور عراق بوده است. وی پس از نافرمانی اهالی نینوا و وعده عذاب الهی قوم خود را ترک کرد.
پس از آنکه از برداشته شدن عذاب اهالی نینوا آگاه شد، برای آنکه او را در ماجرای محقق نشدن عذاب، متهم به دروغگویی نکنند از نینوا فاصله گرفت و خود را به دریا رساند و سوار بر کشتی شد. به دنبال هجوم نهنگ به کشتی، مسافران کشتی مصمم شدند یکی از سرنشینان را برای رهایی از نهنگ طعمه آن بکنند. یونس(ع) به سبب انتخاب در قرعه طعمه نهنگ شد. به امر خدا نهنگ آن را بلعید و در شکم خود جای داد.
یونس، در شکم نهنگ به درگاه خدا توبه کرد. وی ضمن ستمکار دانستن خود از خدا طلب بخشش کرد. به فرمان خدا نهنگ، یونس را در دریا رها کرد و او در ساحل دریا آرام گرفت. در قرآن به برداشته شدن عذاب قوم یونس و حوادثی که برای وی پس از خروجش از نینوا رخ داد اشاره شده است.

پیشنهاد کاربران

بزرگوار
سالار جوانمرد

بزرگوار ، بخشنده، بی همتا

یونس کاما

معجزه ی خدا
آرامش
صبور


یعنی همدم
غمخار

وفادار
دلنشین
مهربان
قلب رعوف

آرام

بخشنده

بی همتا

یونس

معنی یونس: به معنی کبوتر است. سوره ی دهم از قرآن کریم.

یونا : /yunā/ یونا : ( عبری ) 1 - به معنی �خداوند می دهد�؛ 2 - ( اَعلام ) نام دیگر حضرتِ یونس ( ع ) . [صاحب قاموس کتاب مقدس در ذیل مدخل یونس گفته است لفظ یونا به معنی کبوتر است]. یونس.

یونس = یونا = کبوتر
حضرت یونس ( ع ) در آیۀ ۸۷ سورۀ انبیاء به او صفت ذوالنّون ( صاحب ماهی ) داده شده است. هم چنین در آیۀ ۴۶ سورۀ قلم یونس را �صاحب الحوت� نامیده است.

یونا : /yunā/ یونا ( عبری ) 1 - به معنی �خداوند می دهد�؛ 2 - ( اَعلام ) نام دیگر حضرتِ یونس ( ع ) . [صاحب قاموس کتاب مقدس در ذیل مدخل یونس گفته است لفظ یونا به معنی کبوتر است]. یونس.

یونس : /yuno ( e ) s/ یونس ( سریانی ؟ ) ( اَعلام ) 1 ) سوره ی دهم از قرآن کریم، دارای صد و نه آیه؛ 2 ) یونس ( ع ) پسر متّی ملقب به ذوالنون ( = صاحب ماهی ) یکی از انبیای بنی اسرائیل که به روایت عهد عتیق، در نینوا ظهور کرد. هنگامی که در کشتی سفر می کرد او را در آب انداختند. ماهی بزرگی او را بلعید و سه روز بعد از شکم خود به ساحل انداخت. کتاب یونس نبی ( ترجمه ) ، در عهد عتیق درباره ی اوست. یونا.

یونس یعنی آرام مهربان دلسوز

بزرگوار بخشنده بی همتا آرام

یعنی کبوتر

اسم بردارم هست یونس که کبوتر بی همتا به منعی خداوخداوند مهربان

کبوتر به معنی ازاد زندگی کردن اوست

یونس : /yuno ( e ) s/ یونس ( سریانی ؟ ) ( اَعلام ) 1 ) سوره ی دهم از قرآن کریم، دارای صد و نه آیه؛ 2 ) یونس ( ع ) پسر متّی ملقب به ذوالنون ( = صاحب ماهی ) یکی از انبیای بنی اسرائیل که به روایت عهد عتیق، در نینوا ظهور کرد. هنگامی که در کشتی سفر می کرد او را در آب انداختند. ماهی بزرگی او را بلعید و سه روز بعد از شکم خود به ساحل انداخت. کتاب یونس نبی ( ترجمه ) ، در عهد عتیق درباره ی اوست. یونا.


کلمات دیگر: