مکتب وقوع به سبکی از شعر فارسی گفته می شود که از اواخر قرن نهم تا اوایل قرن یازدهم هجری رواج داشت و در دورهً زمانی بین سبک عراقی دورهٔ تیموری و سبک هندی پدیدار شد. ویژگی «اشعارِ وقوعی»، سادگی، پرهیز از صنایع بدیعی و اغراق های شاعرانه، کاربرد اصطلاحات و زبان عامیانه و بیان صریح و بی پیرایهٔ وقایعی است که بین عاشق و معشوق می گذرد. محتشم کاشانی، وحشی بافقی، لسانی شیرازی، اهلی شیرازی، فغانی شیرازی، اشرف جهان قزوینی، هلالی جغتایی و لحاف دوز همدانی از معروف ترین سخنوران این مکتب به شمار می روند.
۱. سوی باغ آهنگ دارد یار فارغ بال من / خشمگین می بیندم یعنی میا دنبال من (شهیدی، دیوان، ش ۷۷۰: ۲۷)
۲. خوش آن شبی که در آغوش گیرمش تا روز / به زیر پهلوی او دست من به خواب رود (شهیدی، خلاصه، چشمه، ۵۵۳)
۳. چو نتوانم که گویم پیش او عیب رقیبان را / نویسم روز طوماری و شب در کویش اندازم (شرف جهان، ۱۳۵ و غزلان الهند، ۱۵۱)
۴. دیوانه وش روم ز درت خلق را بَرَم / از راه دیگر آیم و تنهات بنگرم (شرف جهان، ۱۳۴؛ غزلان الهند، ۱۵۱)
۵. می کرد شب شرف ز تو در کنج غم گله / شرمنده ام که در پس دیوار بوده ای (شرف جهان، ۱۶۲؛ مکتب، ۲۶۴)
۶. به خانه اش روم و این کنم بهانهٔ خویش / که مست بودم و کردم خیال خانهٔ خویش (حسابی، مجمع الخواص، ۱۶۱)
۷. ای پاسبان این خانه را راه دگر پی برده ام / این جا چو نگشودی درم رفتم که آنجا در زنم (صرفی، خلاصه، قم و ساوه: ۲۳۶)
۸. دست رقیب داشت به دست آن نگار مست / خندان زمن گذشت و مرا گریه داد دست (امیر نورالله، تحفه، ۶۵)
۹. کرده کاکل را پریشان عزم میدان می کنی / باز از سر، خاطر ما را پریشان می کنی (بوداق بیگ، تحفه، ۳۵۲)
۱۰. راهم درون باغ تو دربان نمی دهد / گلگشت را بهانه کن و پیش در بیا (قاضی مسیح الدین، آتشکده، ۱۱۴۷)
۱۱. به دربان دی نگه می کرد و می دید از غضب سویم / مرادش این که این دیوانه را بیرون کن از کویم (محتشم، ۱۲۵۸)
۱۲. چند گویی که میا و مرو از کوچهٔ ما / می روم، راه من است این، به تو کاری دارم؟ (شجاع کاشانی، مکتب، ۲۲۸)
۱۳. چو برخیزد زخواب ناز و بیند سوی خود رویم / بهانه چشم مالیدن کند تا ننگرد سویم (ضمیری، مجمع الخواص، ۱۳۶)
۱۴. شبی که وعده نمایی و دیرتر آیی / زمان زمان به درآیم بر آستانهٔ خویش (جذبی، نفایس المآثر)
۱۵. خانه چون خالی شود گویم که دست من بگیر / دست می گیرد ولی از خانه بیرون می کند (لسانی، ۱۷۹)
۱۶. در سخن بود به غیری چو به راهش دیدم / شد خجل گفت که احوال تو می پرسیدم (ولی دشت بیاضی، مخزن الغرایب، ۵۳۲)
۱۷. جست وجوی دگری داشت چو پرسیدم از او / منفعل گشت و به من گفت تو را می جویم (سالک اصفهانی، همان، گ ۴۲۱ ر)
۱۸. چو همرهی من آن سرو خوش خرام کند / ز بیم طعنه به هر کس رسد سلام کند (میلی، ۸۲)
۱۹. رفتم به مسجد از پی نظارهٔ رخش / دستی به رو گرفت و دعا را بهانه ساخت (میلی، ۵۷)
۲۰. وقت نماز پهلوی او جا گرفته ایم / باشد گه سلام، نگاهی به ما کند (مقبول قمی، مکتب، ۷۶۶)
۲۱. به پیش او چو نشینم رود به فکر فرو / که از برم به کدامین بهانه برخیزد (داعی اصفهانی، خلاصه، ۱۰۱۳ق: مجلس، گ ۳۹۴ ر)
۲۲. گویی به دیگران سخن اما چو من رسم / تا نشنوم حدیث تو خاموش می کنی (هلالی، ۱۹۶)
۲۳. مبادا مست من در خانهٔ بیگانه ای افتی / همان در خانهٔ من به، اگر در خانه ای افتی (رفیعی کاشانی، همان، ۱۸۷)
شعر وقوع عمدتاً به اشعار عاشقانه اختصاص دارد و معشوق نیز در آن مذکر است. پرویز ناتل خانلری در این مورد می نویسد: «در مکتب وقوع معشوق مرد است، زیرا اصل بر حقیقت گویی است و ازاین رو سخن گفتن از زن خطرناک است». اما سیروس شمیسا معتقد است: «قبل از مکتب وقوع هم سخن گفتن از معشوقِ زن چندان مرسوم نبوده است»، و ازآن جاکه در آن دوران «نَقل مجالسِ عشاق و رندان، ماجراهایی که بین آنان و معشوق مذکر گذشته بود» و در این مکتب نیز اصل بر حقیقت گویی و بیان صادقانهٔ وقایع و حالات عاشق و معشوق است.
شاخه ای از مکتب وقوع به اشعار واسوخت اختصاص می یابد. واسوخت در لهجهٔ فارسی هندوستان به معنی اعراض و دوری گزینی بود و به شعری گفته می شود که شاعر به جای نازکشی و ستایش معشوق، تهدید به رهایی می کند. این شیوهٔ بیان به ویژه در اشعار وحشی بافقی دیده می شود.
ابیات از کاروند پارسی، وبلاگ محمود فتوحی رودمعجنی
۱. سوی باغ آهنگ دارد یار فارغ بال من / خشمگین می بیندم یعنی میا دنبال من (شهیدی، دیوان، ش ۷۷۰: ۲۷)
۲. خوش آن شبی که در آغوش گیرمش تا روز / به زیر پهلوی او دست من به خواب رود (شهیدی، خلاصه، چشمه، ۵۵۳)
۳. چو نتوانم که گویم پیش او عیب رقیبان را / نویسم روز طوماری و شب در کویش اندازم (شرف جهان، ۱۳۵ و غزلان الهند، ۱۵۱)
۴. دیوانه وش روم ز درت خلق را بَرَم / از راه دیگر آیم و تنهات بنگرم (شرف جهان، ۱۳۴؛ غزلان الهند، ۱۵۱)
۵. می کرد شب شرف ز تو در کنج غم گله / شرمنده ام که در پس دیوار بوده ای (شرف جهان، ۱۶۲؛ مکتب، ۲۶۴)
۶. به خانه اش روم و این کنم بهانهٔ خویش / که مست بودم و کردم خیال خانهٔ خویش (حسابی، مجمع الخواص، ۱۶۱)
۷. ای پاسبان این خانه را راه دگر پی برده ام / این جا چو نگشودی درم رفتم که آنجا در زنم (صرفی، خلاصه، قم و ساوه: ۲۳۶)
۸. دست رقیب داشت به دست آن نگار مست / خندان زمن گذشت و مرا گریه داد دست (امیر نورالله، تحفه، ۶۵)
۹. کرده کاکل را پریشان عزم میدان می کنی / باز از سر، خاطر ما را پریشان می کنی (بوداق بیگ، تحفه، ۳۵۲)
۱۰. راهم درون باغ تو دربان نمی دهد / گلگشت را بهانه کن و پیش در بیا (قاضی مسیح الدین، آتشکده، ۱۱۴۷)
۱۱. به دربان دی نگه می کرد و می دید از غضب سویم / مرادش این که این دیوانه را بیرون کن از کویم (محتشم، ۱۲۵۸)
۱۲. چند گویی که میا و مرو از کوچهٔ ما / می روم، راه من است این، به تو کاری دارم؟ (شجاع کاشانی، مکتب، ۲۲۸)
۱۳. چو برخیزد زخواب ناز و بیند سوی خود رویم / بهانه چشم مالیدن کند تا ننگرد سویم (ضمیری، مجمع الخواص، ۱۳۶)
۱۴. شبی که وعده نمایی و دیرتر آیی / زمان زمان به درآیم بر آستانهٔ خویش (جذبی، نفایس المآثر)
۱۵. خانه چون خالی شود گویم که دست من بگیر / دست می گیرد ولی از خانه بیرون می کند (لسانی، ۱۷۹)
۱۶. در سخن بود به غیری چو به راهش دیدم / شد خجل گفت که احوال تو می پرسیدم (ولی دشت بیاضی، مخزن الغرایب، ۵۳۲)
۱۷. جست وجوی دگری داشت چو پرسیدم از او / منفعل گشت و به من گفت تو را می جویم (سالک اصفهانی، همان، گ ۴۲۱ ر)
۱۸. چو همرهی من آن سرو خوش خرام کند / ز بیم طعنه به هر کس رسد سلام کند (میلی، ۸۲)
۱۹. رفتم به مسجد از پی نظارهٔ رخش / دستی به رو گرفت و دعا را بهانه ساخت (میلی، ۵۷)
۲۰. وقت نماز پهلوی او جا گرفته ایم / باشد گه سلام، نگاهی به ما کند (مقبول قمی، مکتب، ۷۶۶)
۲۱. به پیش او چو نشینم رود به فکر فرو / که از برم به کدامین بهانه برخیزد (داعی اصفهانی، خلاصه، ۱۰۱۳ق: مجلس، گ ۳۹۴ ر)
۲۲. گویی به دیگران سخن اما چو من رسم / تا نشنوم حدیث تو خاموش می کنی (هلالی، ۱۹۶)
۲۳. مبادا مست من در خانهٔ بیگانه ای افتی / همان در خانهٔ من به، اگر در خانه ای افتی (رفیعی کاشانی، همان، ۱۸۷)
شعر وقوع عمدتاً به اشعار عاشقانه اختصاص دارد و معشوق نیز در آن مذکر است. پرویز ناتل خانلری در این مورد می نویسد: «در مکتب وقوع معشوق مرد است، زیرا اصل بر حقیقت گویی است و ازاین رو سخن گفتن از زن خطرناک است». اما سیروس شمیسا معتقد است: «قبل از مکتب وقوع هم سخن گفتن از معشوقِ زن چندان مرسوم نبوده است»، و ازآن جاکه در آن دوران «نَقل مجالسِ عشاق و رندان، ماجراهایی که بین آنان و معشوق مذکر گذشته بود» و در این مکتب نیز اصل بر حقیقت گویی و بیان صادقانهٔ وقایع و حالات عاشق و معشوق است.
شاخه ای از مکتب وقوع به اشعار واسوخت اختصاص می یابد. واسوخت در لهجهٔ فارسی هندوستان به معنی اعراض و دوری گزینی بود و به شعری گفته می شود که شاعر به جای نازکشی و ستایش معشوق، تهدید به رهایی می کند. این شیوهٔ بیان به ویژه در اشعار وحشی بافقی دیده می شود.
ابیات از کاروند پارسی، وبلاگ محمود فتوحی رودمعجنی
wiki: مکتب وقوع