کلمه جو
صفحه اصلی

پارادایم

دانشنامه عمومی

سرمشق، الگوواره (از یونانی: پارادیگما παράδειγμα paradeigma)؛ مدل و الگوی مسلط و چارچوب فکری و فرهنگی غالب بر یک گروه یا یک جامعه. هر گروه یا جامعه «واقعیات» پیرامون خود را در چارچوب الگوواره ای که به آن عادت کرده تحلیل و توصیف می کند. الگوواره هایی که از زمان های قدیم موجود بوده اند، از طریق آموزش محیط به افراد، برای فرد به صورت چارچوب هایی «بدیهی» درمی آیند و جهان بینی او را شکل می دهند. واژهٔ پارادایم (Paradigm) نخست در سدۀ پانزدهم و به معنی «الگو و مدل» مورد استفاده قرار گرفت. این اصطلاح نخستین مرتبه توسط توماس کوهن، در کتاب «ساختار انقلاب های علمی»، به کار رفت. از سال ۱۹۶۰، کلمۀ پارادایم به الگوی تفکر در هر رشتۀ علمی یا در متون شناخت شناختی گفته می شود.


الگوواره یا پارادایم، سرمشق و الگوی مسلط و چهارچوب فکری و فرهنگی است که مجموعه ای از الگوها و نظریه ها را برای یک گروه یا یک جامعه شکل داده اند. هر گروه یا جامعه، «واقعیات» پیرامون خود را در چارچوب الگوواره ای که به آن عادت کرده تحلیل و توصیف می کند. پارادایم از جدیدترین مفاهیمی است که وارد حوزه فلسفه علم جامعه شناسی شده است.الگوواره هایی که از زمان های قدیم موجود بوده اند از طریق آموزش محیط به افراد، برای فرد به صورت چارچوب هایی «بدیهی» در می آیند. در واقع پارادایم «... الگوی داوری شایع و موجه و مورد مراجعه برای رد یا قبول افکار هستند و شامل الگوهای منطقی، منطقی- احساسی و فقط احساسی، الگوهای فکری فردی، گروهی و عمومی می شوند. شرط لازم و کافی برای تشکیل یک پاردایم، این است که یک الگوی داوری، مقبول و مورد مراجعه باشد. به عبارت دیگر، هر آنچه رفتار پارادایمی داشته باشد، پارادایم است. رفتار پارادایمی عبارت است از: در چمبره (میان) گرفتن داوری های ادراکی، توسط یک الگو برای یک مدت طولانی. پس هر آنچه بتواند مجموعه ای از داوری های ادراکی یک فرد یا جامعه را در چمبرهٔ (آغوش) خود بگیرد و مدت ها پایدار بماند، پارادایم است. پارادایم های غیر ارتکازی، متکی به رفتار ادراکی و علمی فرد و جامعه هستند: این که ایشان چیزی را پارادایم قرار دهند یا نه.»
آنچه که مشاهده شده و مورد موشکافی قرار می گیرد.
نوع سوالاتی که مورد پرسش قرار گرفته و ارتباط جواب ها با موضوع بررسی می شود.
چگونگی ساختارمند کردن این سوالات
چگونگی تفسیر نتایج تحقیقات علمی
چگونگی اجرا و هدایت مطالعه تجربی و تجهیزاتی که برای اجرای مطالعه تجربی موجود است.
واژهٔ پارادایم (از یونانی: پارادیگما παράδειγμα paraadeigma)، به انگلیسی پارادایم (paradigm)) نخست در سده پانزدهم و به معنی «الگو و مدل» مورد استفاده قرار گرفت. از سال ۱۹۶۰ کلمه پارادایم به الگوی تفکر در هر رشته علمی یا دیگر متون شناخت شناختی گفته می شود.
لغت نامه مریام وبستر این واژه را چنین تعریف می کند: «یک چارچوب فلسفی و نظری از یک رشته یا مکتب علمی در کنار نظریه ها، قوانین، کلیات و تجربیات به دست آمده که قاعده مند شده اند». به طور کلی چارچوب نظری و فلسفی از هر نوع.این مفهوم با نام فیلسوف و مورخ علم، توماس کوهن، مقارن است و نخستین بار توسط وی در کتاب معروف او، ساختار انقلاب های علمی (The structure of scientific Revolutions)، به کار گرفته شده است.
بر اساس ایدهٔ توماس کوهن، پارادایم آن چیزی است که اعضای یک جامعه علمی با هم و هر کدام به تنهایی در آن سهیم هستند. مجموعه ای از مفروضات، مفاهیم، ارزش ها و تجربیات که روشی را برای مشاهدهٔ واقعیت جامعه ای که در آن سهیم هستند (به ویژه در رشته های روشنفکرانه) ارائه می کند. بر اساس ایدهٔ کوهن، پارادایم اصطلاح فراگیری است که همهٔ پذیرفته های کارگزاران یک رشته علمی را دربر می گیرد و چارچوبی را فراهم می سازد که دانشمندان برای حل مسائل علمی در آن محدوده استدلال کنند. کوهن معتقد است پارادایم یک علم تا مدت های مدید تغییر نمی کند و دانشمندان در چارچوب مفهومی آن سرگرم کار خویش هستند. اما دیر یا زود بحرانی پیش می آید که پارادایم را درهم می شکند و دگرگونی علمی به وجود می آید که پس از مدتی پارادایم جدیدی به وجود می آورد و دوره ای جدید از علم آغاز می شود و در جهان بینی علمی دگرگونی به وجود می آید. کوهن تئوری جاری را پارادایم نمی نامد، بلکه جهان بینی موجود را که آن نظریه در قالب آن شکل گرفته و همه کاربردهایی که از آن حاصل شده است را پارادایم می نامد.

دانشنامه آزاد فارسی

پارادایم (paradigm)
اصطلاحی دال بر یک الگوی فکری در هر رشتۀ علمی یا زمینۀ معرفت شناختی. واژۀ پارادایم مأخوذ از کلمۀ یونانی پارادیگما به معنی «الگو» یا «سرمشق» از ریشۀ یونانی پارادیکنونای، به معنای «نشان دادن» است. این لغت در آغاز خاص دستور زبان بود، ولی از دهۀ ۱۹۶۰ به این سو مفهوم وسیع امروزی را به خود گرفت. فردینان دو سوسور پارادایم را برای بیان رده ای از عناصر زبانی که شباهت هایی با هم دارند به کار می برد. توماس کوهن فیلسوف علم با استفاده از واژۀ پارادایم برای بیان اندیشه های علمی در دورۀ زمانی مشخصی، مفهوم کنونی را به این اصطلاح بخشید. وی در کتاب خود ساختار انقلاب علمی پارادایم علمی را چنین تعریف می کند: هرچه می باید مشاهده و تدقیق شود؛ نوع پرسش هایی که می باید پرسیده و برای پاسخ های مرتبط با آن آزموده شوند، نتایج تحقیقات علمی را چگونه باید تفسیر کرد و تجربه را چگونه باید انجام داد و برای تجربه کردن چه ابزاری در دست است. هاندا ایدۀ «پارادایم اجتماعی» را به بافتار علوم اجتماعی وارد کرد (۱۹۸۶). نکته مهم در مورد پارادایم ها مسئله قیاس پذیری و قیاس ناپذیری آن هاست. به نظر کوهن هیچ پارادایمی با پارادایم دیگر قابل مقایسه نیست، و طرح مسائل و موضوعات در یک الگوی معرفتی با طرح آن در الگوی معرفتی دیگر فرق می کند. نیز ← مشترک المقیاس

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] پارادایم، سرمشق و الگوی مسلط و چارچوب فکری و فرهنگی است که مجموعه ای از الگوها و نظریه ها را برای یک گروه یا یک جامعه شکل داده اند.
واژه پارادایم (paradigm) ابتدا در قرن پانزدهم به معنی الگو، مدل و نمونه به کار می رفت و می گفتند به فرض مثال «در دستور زبان، الفاظamat، amas، amo یک "پارادیگم" یا "نمونه" است از آن جهت که الگویی را نمایش می دهد که در مورد عده زیادی از افعال دیگر لاتینی مثلا Laudat، laudas، laudo به کار می رود.»
کوهن، تامس، ساختار انقلاب های علمی، ص۳۷، ترجمه آرام، احمد، تهران، سروش، ۱۳۶۹.
"پارادایم" از کلمه یونانی "پارادیگما" گرفته شده است و در اصل واژه افلاطونی است و تغییر شکل یافته کلمه "مُثُل" بعدها توسط مترجمان است. امروزه به معنای یک جهان بینی و نظریه کلی است که انسان راجع به قلمروئی از هستی دارد و با توجه به آن نظریه به تفحص و بررسی جزئیات درون آن قلمرو می پردازد.
زرشناس، شهریار، واژنامه فرهنگی سیاسی، ص۷۷، تهران، کتاب صبح، ۱۳۸۳.
کوهن با طرح مفهوم کلیدی پارادایم، روش واحدی را که تجربه گرایان به آن اعتقاد داشتند، به چالش کشید. وی در این باره اظهار کردند که هر پارادایم روش خاصی دارد.کوهن پارادایم را در ارتباط با انقلاب علمی مطرح می کنند و می گویند با هر انقلاب پارادایم جدیدی به وجود می آید که متفاوت با پارادایم قبلی است و اینکه هر پارادایم چارچوب خاص خود را دارد و قابل مقایسه با دیگری نیست. نتیجه ای که کوهن در تشریح این پاراگراف می گیرد به این شکل است که «چرخش پارادایمی را تابع هیچ قاعده عقلانی ندانسته و حتی تامل و تفسیر را نیز در آن دخیل نمی داند.»
معینی، جهانگیر، روش شناسی نظریه های جدید در سیاست، ص۴۶، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۸۵.
...

پیشنهاد کاربران

در یک کلام : عرف Orf
شماره ی کارت بدم برای جایزه ی یه میلیون دلاریش ؟ !

رفتارهاوالگوهای فکری که غالب برافکارواعمال وازهمه مهمتراحساسات هستندکه نحوه زندگی ماراشکل میدهند

میزان ومعیاری که پیش ازما دیگران تجربه کرده اندوبرای بعدی ها باقی گذاشته اند درپارادایم هیچگونه خلاقیت ونواوری وجود نداردمسیری است که مقصدش قابل پیش بینی میباشد،

پندارش

Paradigm
ایه کتاب مقدس که مثالى را متضمن است ، نمونه
مجموعه ای از مفروضات، مفاهیم، ارزشها و تجربیات که روشی را برای مشاهده واقعیت جامعه ای که در آن سهیم هستند ( به ویژه در دیسیپلین روشنفکرانه ) ارائه می کند. منبع ویکی پدیا

چارچوب فکری ، الگوی فکری ، راه ، روش ( «پارادایم» یک کلمه انگلیسی می باشد )

رویکرد. خط مشی

یک نمونه بسیار روشن و متداول از چیزی

اندیشواره

سرمشق

اسکلت فکری

اُلگو، چارچوب اندیشگی، رویکرد

در بالا �الگوواره� آمده است که شَوَند پسوند آن را درنمی یابم. بسته به آرش و مانش گزاره ( جمله ) ، می توان از �الگو� یا دو گزینه ی دیگر سود جست.

الگو واره

پارادایم برنامه نویسی
پارادایم برنامه نویسی ( به انگلیسی: Programming paradigm ) یا شیوه های برنامه نویسی، به شیوه های اساسی برنامه نویسی رایانه گویند.
برنامه نویسی دستوری در تضاد با برنامه نویسی تابعی
برنامه نویسی رویه ای در تضاد با برنامه نویسی شئ گرا
برنامه نویسی منطقی
یک زبان برنامه نویسی می تواند یک یا چند شیوه برنامه نویسی را پشتیبانی نماید. برای مثال، برنامه های نوشته شده با سی می توانند کاملاً به صورت رویه ای باشند یا کاملاً منطبق بر شیوه برنامه نویسی شئ گرا که در تضاد کامل با شیوه رویه ای است بوده یا حتی حاوی عناصری از هر دو شیوه باشند. تصمیم گیری برای چگونگی استفاده از عناصر شیوه های برنامه نویسی برعهده طراح برنامه یا برنامه نویس می باشد.
Wiki: پارادایم_برنامه_نویسی

پارادایم
پیرادان : حوزه ی فکری
پارا = پیرا
دایم = دان از دانستن

paradeigma : این واژه یونانی العصل را میتوان به سه سیلاب یا هجا به شکل زیر از هم تفکیک نمود :
para deig ma : پارا دایگ یا دیگ ما.
واژه پارا در زبان سانسکریت و فارسی دری به معنای بالا و یا ماورا می باشد و با واژه فارسی فَرا هم معنی و مترادف است. اما در زبان یونانی به معنای ؛ اولیه ؛ آغازین و یا ریشه ای و اصلی. واژه " دیگ " به زبان فارسی به معنای ظرف بزرگ آشپزی ( دیگ آش ) است و در زبان یونانی به معنای ظرف ؛ قالب ؛ الگو ؛ سرمشق و یا مثال . پسوند ma یا ما همان ضمیر اول شخص جمع در زبان فارسی می باشد و در این کلمه تنها اشاره به کلیه افراد انسانی ندارد بلکه کلیه موجودات زنده و غیر زنده. بنابراین مقوله پارا دیگما اشاره به ایده های افلاطونی دارد. یعنی هر موجودی چه زنده و چه غیر زنده در عالم محسوسات یا طبیعت یک الگو یا نمونه و یا یک مثال و سرمشق اولیه ( یا آسمانی ) کامل و بی نقص دارد که از روی آن کپی برداری شده است. مشکل اصلی ایده های افلاطونی جدا بودن آنها از عالم موجودات واقعی و عینی و ارتباط این دو عالم با همدیگر بود و خود افلاطون در دیالوگ یا گفتگوی پارمنیدس به آن اشاره میکند و حل آنرا به دست افکار و اندیشه آیندگان می سپارد . ارسطو به چند دلیل، جدایی و مستقل بودن ایده ها از موجودات محسوس را رد میکند که دو دلیل آن به شرح زیر می باشد:
الف - از آنجاییکه ایده های افلاطونی ثابت و تغییر ناپذیرند، نمیتوان به کمک آنها حرکت و تغییر و تحولات در طبیعت را توجیه کرد.
ب - پذیرش ایده ها سبب می شود که ما یک دنیای اضافی و بدرد نخور در کنار این دنیا داشته باشیم و باعث میشود که تعداد موجودات دوبرابر شوند.
پس از او پورفیریوس ( پور آهن ) رشته کلام را بدست میگیرد و این بحث تا به امروز دربین فلاسفه غرب ادامه دارد. آیا ایده ها واقعا وجود دارند ؟ در این رابطه واژه های universals و universalien هم مورد بررسی قرار گرفته اند که به معنای عام ها یا عامیت ها می باشند و اشاره به مفاهیم عام و عمومی دارند. به عنوان مثال افراد انسانی در دنیای خارج از ذهن ما وجود دارند و از طریق حواس پنجگانه موجود بودن آنها قابل احساس و درک می باشد. اما آیا مفاهیم عام انسان و انسانیت هم خارج از ذهن انسان وجود دارند یا حاصل فعالیت انتزاعی قوای ادراکی فهم و عقل به کمک ابزار های حسی ؛ فکری ؛ خیالی و اوهامی جهت نامگذاری و علامت گذاری بعضی صفات و کیفیات مشترک و عام بین افراد انسانی می باشند؟ منظور این است که آیا ایده ها و یا مفاهیم و معانی از اصالت و استقلال وجودی برخوردار اند و یا اینکه بدون موجودات انفرادی واقعی و عینی زنده و غیر زنده نمی توانند وجود داشته باشند ؟
بهر حال به زبان امروز می توان بیان داشت که ایده های افلاطونی مستقل از عالم طبیعت وجود ندارند، اما می توانند به عنوان بالاترین سرحد سطح تکاملی موجودات زنده و غیر زنده در ذهن و خاطره مطلق و بیکران خداوند در نظر گرفته شوند و از آنجاییکه ذهن و خاطره خداوند نه تنها دربر گیرنده هستی بیکران بلکه کاملا منطبق بر آن است، لذا الگوها های ثابت و کامل میتوانند به صورت امکانات بالقوه در خمیر مایه طبیعت موجود باشند و منتظر تحقق یافتن و به فعلیت در آمدن. یا میتوان این تصور را به سهولت به خاطر سپرد : کلیه موجودات زنده و غیر زنده و کلیه افراد انسانی در حالت بهشتی اولیه هستی، هرکدام در سطح کمال آفریده شده و از حیات جاودانه برخوردار بوده اند و به دلیلی ( فعلا برای انسان نامعین و یا شاید سیری از لذت و شادی بی حد و مرز ) آن حالت ایده آل و کامل یکباره به نهایت نقصان نزول یافته و از آن پس در مسیر برگشت به حالت اولیه قرار گرفته است. این برگشت بطور خطی و پیوسته به وقوع نمی پیوندد بلکه پله به پله ؛ منزل به منزل ؛ وادی به وادی ؛ شهر عشق به شهر عشق و یا ایستگاه به ایستگاه از طریق وقوع قیامت ها یا مه بانگ های هفتگانه و بیشمار بر اثر مکانیزم خودکار تولید کننده نوسانات متوالی انقباض و انبساط کیهانی. در این رابطه توجه خوانده گرامی را به چند حقیقت بنیادی معطوف میدارم :
الف - کثرت پایان ناپذیر ماورایی . یعنی تقسیم هستی و مکان بیکران به هستی ها و مکان های محدود و متناهی.
ب - سرنوشت های پنجگانه جنسی - عشقی کلیه افراد انسانی .
پ - نفوس عشره یا من ها و یا خویشتن های دهگانه کلیه افراد انسانی که پنج تا مردانه و پنج تا زنانه می باشند. همان پنج آدم و پنج حوای خودی معروف که در بهشت مرتکب هیچ گناهی نشده و از بهشت هم تبعید نگردیده اند بلکه بهمراه محتوای کل بهشت نزول یافته اند. نزول یافتن به معنای پایین آمدن نیست بلکه تحول یافتن از یک حالت کلی کاملتر به یک حالت کلی ناقص تر.
ت - موجود بودن واقعی نوسانگر های بنیادی هشت بعدی یا هشت قطبی ذرات مکان زمان بهمراه ذرات بیمکانی بیزمانی ؛ در همین رابطه در کنار عبارت " بنیاد ناپایدار جهان " می توان عبارت " بنیاد رقصان و نوسانی جهان " را جهت نمایش و رقابت قرار داد؛
وجود داشتن نوسانگر های دو قطبی مرگ و تولد ؛ نوسانگر های دو قطبی ماده و روح و یا نوسانگر های سه قطبی ماده و روح و روان ؛ جان تنها عامل حیات بخش و پس گیرنده حیات و خیلی چیزهای دیگر.

اصل

مجموعه ای از نظریه ها واعتقادات که درصورت اثبات آن نظرات می تواند الگوهای رفتاری مشخصی را دریکی اززمینه های علوم ( گروه های مشخص علمی ) شکل دهدوبرخلاف اعتقاد کوهن هر پارادایم تابع یک قاعده عقلانی بوده و قابل تفسیر می باشد.

پارادایم را میتوان به شکل زیر نوشت و تلفظ کرد :
پَر آ دائم. با این نوشتار و تلفظ، واژه پارادایم به یک جمله امری یا دستوری تبدیل می شود. معنای نهفته در پشت این امر عبارت است : همیشه سعی کن که پر بزنی ؛ بال بکشی و به پرواز در آیی. منظور اینکه در عادات و رسومات و باور های قدیمی و کهنه در جا نزنی، این اسباب بازی های دلچسب کودکانه و بازی های شبانه روزی با آنها را کنار بگذاری و کوشش کنی که اسباب بازی های نو بیافرینی و بازی های جدید با آنها را تجربه کنی تا از این راه به بلوغ قوای ادراکی فهم و عقل برسی. در این رابطه چند مثال زیر : اسباب بازی قدیمی : خداوند در بهشت آدم را از ترکیب آب و خاک یا گل آفرید و از روح خود در کالبد او دمید و به او حیات بخشید. برای رفع تنهایی و انزوای آن مخلوق مذکر، یک مخلوق موئنث به نام حوا را از دنده های چپ یا راست وی بیرون کشید که همسر وی باشد و بتوانند از طریق آمیزش جنسی تولید مثل نمایند و به آنها امر نمود که در باغ بهشت مجاز اند که از درخت زندگی هرچه دوست دارند تغذیه نمایند، اما خوردن از میوه های درخت شناخت را بر آن زوج بهشتی ممنوع نمود. با بقیه داستان آشنائی دارید که تکرار آن در این فرصت کوتاه شاید خسته کننده باشد. طوری که اطلاع داریم در رقابت با این پارادیم کهنه و قدیمی دینی، یک پارادایم نو و علمی جهت جایگزینی اسباب بازی قدیمی وارد میدان اندیشه شد که تحت عنوان تئوری تکاملی داروین در علم زیست شناسی معروف گردیده است و اندیشمندان دینی هنوز با معنا و مفهوم آن و روش بازی کردن با آن بطور کامل آشنا نگردیده اند. این پارادایم نو و علمی به انسان می آموزد که خداوند متعال در بهشت آدم را از گل نیآفریده است و حوا را از دنده های وی خلق نکرده است بلکه کلیه موجودات زنده را از راه تکامل آفریده است. البته از آنجاییکه در بیان این پارادایم مدرن از واژه پدر یا سرور آسمانی و یا الله و خدا استفاداده نشده است، طرفداران و علاقه مندان به پارادیم های دینی در سطح مراجع تقلید ( نه اکثریت قاطع پیروان موئمن ) این اسباب بازی جدید و علمی را در پیشگاه پیروان ادیان و مذاهب خودی، مخالف و ضد آیات و احادیث و روایات انبیاء و اولیاء جلوه میدهند که مبادا کلاس درس و مکتب خود آنها تعطیل گردد و بچه ها مشغول بازی با پارادیم جدید گردند و بخصوص مسیحیت عزیز و اسلام عزیز توسط بچه ها دست خوش بازی قرار گیرند. زیرا میدانند و آگاه اند که ترک عادت موجب مریضی میشود، اما نمی دانند و به این حقیقت هنوز آگاه نگردیده اند که ترک یک عادت کهنه و قدیمی با جایگزینی آن با یک عادت نو و مدرن نه تنها موجب مریضی و بیماری نمیشود بلکه سبب طراوش شادمانی و خرّمی میگردد. از کجا معلوم که شاید هم به این حقیقت واقف گردیده باشند، اما خود آنها طبیعتا در باطن مخالف هرگونه شادابی و طراوت باشند.
پارادیم کهنه و قدیمی دیگر : خداوند جهان و کلیه موجودات زنده و غیر زنده را ظرف شش روز از عدم و نیستی آفرید و در روز هفتم ( شنبه ؛ یکشنبه و یا جمعه ) به استراحت پرداخت یا به بیانی دیگر روی عرش خوابش برد و قبل از فرو رفتن به خواب و ورود به عالم روئیا کلیه رتق و فتق امور فرش را به دست نوادگان و نتیجه های آدم و حوای تبعیدی ( از باغ بهشت به زمین ) با همکاری ملائک یا فرشتگان به کمک امداد های غیبی سپرد. در رقابت با این اسباب بازی کهنه و قدیمی دینی یک اسباب بازی مدرن و علمی قد بر افراشته است که تحت عنوان نظریه علمی مه بانگ در علوم نجوم و کیهان شناسی معروف گردیده است. بر طبق این تئوری علمی خداوند متعال تنها یک جهان فسقلی ( ناچیز ) را از عدم و نیستی نیآفریده است بلکه با یک چشم بهم زنی یا به قول مولانا با یک کف دست بهم زنی تعداد بیشماری از جهان های مساوی و برابر را نه از عدم بلکه از هستی بیکران خویش آفریده و در هرکدام از آنها بطور همزمان کلیه موجودات زنده و غیر زنده را هرکدام در سطح کمال خلق نموده و به آنها حیات نیمه جاودانه در سطح کمال اعطا نموده است. قبل از آغاز سفر، کلیه افراد و جوامع انسانی ( شاید هم کلیه حیوانات ) را با جزئیات سفر آشنا نموده است و قول مردانه یا زنانه و یا هردوی خویش را به تک تک آنها بدون و اسطه و میانجی داده است که همگی بهمراه و هدایت خود وی صحیح و سالم به همان حالت بهشتی اولیه باز خواهند گشت، بدون اینکه حتا یکی از آنها در بین راه در یک سیاه چاله مخوف و هولناک گم و گول و ناپدید شود. یک پارادیم قدیمی دیگر: انا الله و انا علیه راجعون: ما از خدائیم و بازگشت ما بسوی اوست. در رقابت با این اسباب بازی قدیمی ، پارادیم مدرن و علمی به ما می آموزد که عبارت " ما از خدائیم " به این معنا نیست که ما از خدا جدا شده ایم بلکه به این معناست که ما یعنی کلیه موجودات زنده و غیر زنده به عنوان اجزاء از هستی کل و بیکران خداوند آفریده شده ایم و پس از خلق شدن از هستی وی در هستی وی بطور جاودانه باقی خواهیم ماند، طوریکه جدایی اجزاء از کل و یا جدایی کل از اجزاء مطلقا محال و غیر ممکن است، مگر اینکه کل تصمیم به محو کامل کلیه اجزاء بگیرد که احتمال آن بسیار اندک ( تقریبا برابر با عدد 0 ) می باشد. لذا در این پارادیم قدیمی دینی، عبارت دوم یعنی " انا علیه راجعون " یا به زبان فارسی " بازگشت ما به سوی اوست " بر طبق شرح عبارت اول، ادعای حقیقت داشتن خودرا از دست میدهد.
بنابراین رجعت یا باز گشت ما ( کلیه اجزاء زنده و غیر زنده ) به سوی او نیست بلکه با او و بهمراه او به سوی معاد یا همان حالت کمال ایده آل بهشتی مبداء ( یعنی حالت قبل از آغاز سفر ) می باشد و این " آمدن و رفتن ما " بهمراه خالق ( به قول خیام بهر چه بود؟ ) منزل به منزل ؛ وادی به وادی ؛ پله به پله و یا ایستگاه به ایستگاه از طریق وقوع قیامت ها و یا مه بانگ های هفتگانه و بیشمار بر اثر نوسانات متوالی انقباض و انبساط کیهانی صورت گرفته و میگیرد و نه از راه تبعید آدم و حوا از بهشت در قدم اولیه و رستاخیز مردگان از قبر ها در یوم القیامه یا روز آخرت در قدم نهایی .
امید اینکه این پارادیم نو و مدرن علمی تحت عنوان :
" افسانه نوین آفرینش " به تدریج و در طول اعصار آتی یا آینده جایگزین صحیح و سالمی برای پارادیم های وحیانی و حدیثی و روائی و تفسیری قدیمی و کهنه دینی باشد و گردد. در پایان دو بیت شعر حاکی از درد دل حافظ:
هر چند که هجران ثمر وصل بر آرد / دهقان جهان کاش این تخم نکاشتی.


کلمات دیگر: