بعض
فارسی به انگلیسی
part, few
فارسی به عربی
عربی به فارسی
برخي , بعضي , بعض , برخي از , اندکي , چندتا , قدري , کمي از , تعدادي , غالبا , تقريبا , کم وبيش , کسي , شخص يا چيز معيني , معدود , کم
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- پاره ای از چیزی برخی لختی. ۲- گروهی از مردم . توضیح بعض و بعضی در حکم اسم جمع باشند و غالبا فعل آنها را مطابقه دهند : ( بعض دانشمندان بر آنند. )
گزیدن و اذیت کردن پشه کسی را ٠ آزار دادن پشه کسان را ٠
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
و نحن بسهب مشرف غیر منجد
و لامتهم فالعین بالدّمع تذرف.
|| در اصطلاح نام جزء مرکبی است که کل از آن واز غیر آن ترکیب شود. ( از تعریفات جرجانی ).
- بعض اوقات ؛ گاه گاهی. پاره ای اوقات.
- بعض مردم ؛ پاره ای از مردم. دسته ای از مردم.
بعض. [ ب َ ] ( ع مص ) گزیدن و اذیت کردن پشه کسی را. ( از متن اللغة ). آزار دادن پشه کسان را. ( از اقرب الموارد ).
بعض . [ ب َ ] (ع مص ) گزیدن و اذیت کردن پشه کسی را. (از متن اللغة). آزار دادن پشه کسان را. (از اقرب الموارد).
بعض . [ ب َ ] (ع اِ) پاره ای از هر چیز. ج ، ابعاض ، و لایدخله اللام خلافاً لابن درستویه . و قال ابوحاتم : استعملها سیبویه و الاخفش فی کتابیهما لقلة علمهمابهذا لنحو. (منتهی الارب ). جزء چیزی . (از دزی ج 1 ص 100). پاره ای از هر چیز. ج ، ابعاض . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پاره ای از چیزی . (از غیاث ). پاره . (ترجمان علامه جرجانی ص 27). برخی . ج ، ابعاض . (مهذب الاسماء). نقیض کل . (مؤید الفضلاء). بخش . جزء. قِسم . قطعه . بهر. لخت . برخ . مقابل کل . بعض هرچیز، طایفه یا جزئی از آن است و رواست که از بقیه ٔ آن بزرگتر باشد مانند هشت از ده و گاه بر آنچه فردی از چیز است اطلاق گردد. گویند: خالد بعض الانسان . ج ، ابعاض . و «ال » بر آن داخل نشود زیرا در اصل مضاف است و آن به اضافه معرفه شود درلفظ یا در تقدیر و از اینرو تعریف دیگر نپذیرد ولی آن را با «ال » بکار برده اند حتی سیبویه و اخفش . (از اقرب الموارد). و لا اخری ، فیها؛ ای فی قوة لانزروت بعض الحرارة. (ابن البیطار). و قال بعض اهل ذات عرق :
و نحن بسهب مشرف غیر منجد
و لامتهم فالعین بالدّمع تذرف .
|| در اصطلاح نام جزء مرکبی است که کل از آن واز غیر آن ترکیب شود. (از تعریفات جرجانی ).
- بعض اوقات ؛ گاه گاهی . پاره ای اوقات .
- بعض مردم ؛ پاره ای از مردم . دسته ای از مردم .
فرهنگ عمید
دانشنامه اسلامی
مفهوم «بعض» برخلاف «جزء»- که بر بخشی معیّن و مستقل از دیگر اجزای یک مرکب، اطلاق می گردد - بر بخشی نامعیّن از چیزی- که چه بسا در برگیرنده ی چند جزء باشد- دلالت دارد.
کاربرد فقهی
بر عنوان «بعض» در ابواب مختلف فقهی،احکام فراوانی مترتّب است که به نمونه هایی از آنها در باب های اجتهاد و تقلید، طهارت، صلاة، زکات، خمس و تجارت اشاره می کنیم.
حکم تبعیض درتقلید
اگر مجتهد ی در بخشی از احکام مانند عبادات و مجتهد ی دیگر در بخشی دیگر همچون معاملات، اعلم باشد؛
الف)بنابر قول به وجوب تقلید علم، مورد از موارد وجوب تبعیض در تقلید خواهد بود و مقلد باید در هر بخشی از احکام از مجتهد اعلم در آن بخش، تقلید کند.
ب)البتّه برخی فقها از باب احتیاط لزومی (احتیاط واجب)، تبعیض را لازم دانسته اند.
ج) برخی هم در اصل تبعیض در تقلید اشکال کرده اند.
شرط جواز تبعیض در تقلید
...
معنی شَطْرَ: بعض - قسمتی (منظور از بعض مسجد الحرام همان کعبه است ، واینکه صریحا نفرمود فول وجهک الکعبة و یا فول وجهک البیت الحرام برای این بود که مقابل حکم قبله قبلی قرار گیرد چون شطر مسجد اقصی نیز منظور صخره ای معروف در آنجا بود ، نه همه آن مسجد )
معنی شَطْرَهُ: بعض آن - قسمتی از آن (منظور از بعض مسجد الحرام همان کعبه است ، واینکه صریحا نفرمود فول وجهک الکعبة و یا فول وجهک البیت الحرام برای این بود که مقابل حکم قبله قبلی قرار گیرد چون شطر مسجد اقصی نیز منظور صخره ای معروف در آنجا بود ، نه همه آن مسجد )
معنی یَرْجِعُ: برمی گردد (عبارت "یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَیٰ بَعْضٍ ﭐلْقَوْلَ "یعنی:با یکدیگر گفتگو و با یکدیگر مراجعه و مخاصمه میکنند و کنایه از این است که هرکدام گناه وبدبختی خود را به گردن دیگری می اندازد. معنی کلمه به کلمه اش می شود بعضی از آنان به سوی بعض دیگر ...
معنی نِعْمَتَ: نعمت - هر چیز سازگار با طبع و مفید و لذت بخش (نعمت برای هر چیز عبارت است از نوع چیزهائی که با طبع آن چیز بسازد ، و طبع او آن چیز را پس نزند و از آنجا که موجودات جهان، همه به هم مربوط و متصلند لذا بعضی که سازگار با بعض دیگرند، نعمت آن بعض بشمار میرون...
معنی یَمُوجُ: موج می زند ( عبارت "وَتَرَکْنَا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ" یعنی : در آن روز که برخی با برخی دیگر درهم و مخلوط موج میزنند، رهایشان میکنیم)
معنی یَفْتِنُوکَ: که تو را به فتنه بیندازند - که تو را منحرف سازند (عبارت "وَﭐحْذَرْهُمْ أَن یَفْتِنُوکَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ ﭐللَّهُ إِلَیْکَ " یعنی : و از آنان برحذر باش که مبادا تو را از بخشی از آنچه خدا به سویت نازل کرده منحرف کنند.کلمه فتن در اصل به معنای این ع...
معنی مِحْرَابَ: محراب (محراب مسجد را بقول بعضی از این جهت محراب خواندهاند که آنجا جای حرب و ستیز نمودن با دشمن و با هوای نفس است و بعض دیگر گفتهاند : بدین جهت محراب خوانده شده که انسان جا دارد که در آنجا حریب یعنی بریده از کارهای دنیا و پراکندگی خاطر باشد . بعضی دیگ...
معنی یَثْنُونَ: عقب می کشند ("یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ "یعنی شانه خالی می کنند یا سر در گریبان فرو میبرند .کلمه یثنون از باب ثنی الشیء ، یثناه ، ثنیا است ، بر وزن فتح ، یفتح ، فتحا ، و مصدر آن ، یعنی ثنی به معنای عطف و پیچاندن است ، و نیز به معنای رد و مرتبط بودن بعضی ...
تکرار در قرآن: ۱۵۸(بار)
جزء. این کلمه به مناسبت کلّ به کار میرود، لذا باکلّ مقابل میافتد و گویند: بعض الشیئی و کُلّه (مفردات)