کلمه جو
صفحه اصلی

تنفیذ


برابر پارسی : استوار کردن، انجام دادن

فارسی به انگلیسی

authorization, confirmation, affirmation


authorization, affirmation, causing to penetrate, confirmation

عربی به فارسی

اجراء , انجام


مترادف و متضاد

validity (اسم)
صحت، درستی، تصدیق، تایید، اعتبار، تنفیذ

validation (اسم)
صحت، درستی، تصدیق، تایید، اعتبار، تایید اعتبار، معتبر سازی، تنفیذ

فرهنگ فارسی

نفوذکردن وگذشتن درچیزی مثل گذشتن تیرازنشانه ، اجراکردن وروان کردن فرمان ونامه، فرستادن حکم
۱ - ( مصدر ) نفوذ دادن . ۲ - نفوذ کردن و عبور از چیزی همچون تیز از نشانه . ۳ - روان کردن ( فرمان نامه ) اجرا کردن . ۴ - امضا کردن گذراندن . ۵ - تایید کردن استوار کردن.۶- فرستادن ( حکم نامه ) . ۷ - ( اسم ) انفاذ . ۸ - اجرائ . ۹ - ارسال . جمع : تنفیذات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - نفوذ دادن . ۲ - روان و اجرا کردن فرمان .

لغت نامه دهخدا

تنفیذ. [ ت َ ] ( ع مص ) فرستادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || روان کردن فرمان.( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ) ( از اقرب الموارد ) : و تنفیذ این معانی به شمشیر. ( کلیله و دمنه ). چه تنفیذ شرایع دین و اظهار طرایق... بی سیاست پادشاه دیندار صورت نبندد. ( کلیله و دمنه ).
حکم تو هر جا رسید از پی تنفیذ آن
گرد کمر برزند دامن خود کوهسار.
خاقانی.
|| روان کردن نامه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. امضا کردن و فرستادن حکم یا نامه.
۲. [قدیمی] اجرا کردن و روان کردن فرمان و نامه.
۳. [قدیمی] نفوذ کردن و گذشتن در چیزی، مثل گذشتن تیر از نشانه.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اعتبار بخشی عمل حقوقیِ قابل ابطال و همچنین اجرای حکم را تَنفیذ گویند و از معنای دوم در بابهای صلات، وصیّت و قضاء سخن گفته شده است.
از تنفیذ به معنای نخست، به امضا، اجازه کردن و تأیید نیز تعبیر می‏شود، مانند تنفیذ عقد فضولی توسط مالک، تنفیذ وصیّت به بیشتر از یک سوم ترکه توسط ورثه.
تنفیذ حکم به معنای اجرای حکم و انفاذ حکم در کلمات فقها به معنای قضاوت کردن نیز به کار رفته است.

حکم انفاذ حکم در مسجد
در کراهت انفاذ حکم ـ به معنای قضاوت کردن ـ در مسجد اختلاف است؛ لیکن استحباب آن به ظاهر کلمات برخی فقها نسبت داده شده است. برخی نیز احتمال داده‏اند که مراد از انفاذ حکم، در کلمات فقها اجرای حکم ـ مانند زندانی کردن و اجرای تعزیر ـ است نه قضاوت.

حکم اجرای وصیّت بر وصیّ
اجرای وصیّت واجد شرایط، بر وصیّ واجب است.
وصیّ اگر از تنفیذ وصیّت ناتوان باشد برکنار نمی‏گردد، بلکه نیرویی کمکی برای او گمارده می‏شود.

حکم تنفیذ حاکم
...

پیشنهاد کاربران

نافذ و استوار کردن حکم و فرمان

درست و بابرنامه به پیش رفتن

قبول یا رد کردن معامله فضولی توسط مالک

تایید کردن و امضای آن

تایید حکم یا نامه ای برای اجرا یا ابلاغ



ابقا و انفاذ و وصل شدن

اعتبار بخشیدن به سندی به وسیله تایید و امضای آن .

اجرا کردن
ک در بعضی موارد اجازه دادن نیز هست
مثل وصیت ب بخش تنفیذ شده اجرا میشود


کلمات دیگر: