کلمه جو
صفحه اصلی

استحقاق


مترادف استحقاق : سزاواری، شایستگی، لیاقت

برابر پارسی : سزاواری، شایستگی

فارسی به انگلیسی

desert, title, worthiness


desert, title, worthiness, merit, right or title

merit, right or title


فارسی به عربی

استحقاق , صحراء , عنوان

عربی به فارسی

شايستگي , سزاواري , لياقت , استحقاق , شايسته بودن , استحقاق داشتن , صلاحيت , سررسيد , انقضاى موعد


مترادف و متضاد

merit (اسم)
شایستگی، لیاقت، خدمت، استحقاق، سزاواری

desert (اسم)
شایستگی، صحرا، بیابان، دشت، استحقاق

title (اسم)
لقب، عنوان، کنیه، اسم، نام، سرصفحه، برنامه، مقام، استحقاق، حق، صفحه عنوان کتاب، عنوان قبل از اسم شخص

سزاواری، شایستگی، لیاقت


فرهنگ فارسی

حق داشتن، سزاوارشدن، سزاواربودن ، شایستگی، سزاواری
۱ - ( مصدر ) سزیدن سزاوار بودن سزاوار شدن . ۲ - ( اسم ) شایستگی سزاواری : به استحقاق مقام خویش را بدست آورد . جمع : استحقاقات .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . )شایسته بودن . ۲ - (اِمص . ) شایستگی ، لیاقت . ج . استحقاقات .

لغت نامه دهخدا

استحقاق. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) سزاوار شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ). سزاواری. سزاوار بودن. استیجاب. شایستگی. لیاقت. قابلیت. برازندگی. زیبندگی. اهلیت : اگر من که صاحب دیوان رسالتم ومخاطبات به استصواب من میرود او را این نبشتمی کس بر من عیب نکردی که به استحقاق نبشته بودمی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 397 ). تأخیر نمی کند بندگی و پرستش رااز استحقاق ذاتی که او راست جهت پرستش نمودن. ( تاریخ بیهقی ص 312 ). اﷲ سبحانه بی استحقاق کسی را بفضل خود نعمت میرساند. ( تاریخ بیهقی ص 309 ). و نوبت جهانداری بحکم استحقاق هم از وجه ارث و هم از طریق اکتساب بدو رسانده. ( کلیله و دمنه ). و اتفاق کردند که او را استحقاق و اهلیت این منزلت هست. ( کلیله و دمنه ).
مرا حق از پی مدح تو در وجود آورد
تو نیز تربیتم کن که دارم استحقاق.
خاقانی.
نزدیک صاحبدیوان رفتم بسابقه معرفتی که در میان ما بود و صورت حالش بیان کردم و اهلیت و استحقاق بگفتم. ( گلستان ).
- استحقاق مقامی را داشتن ؛ شایسته و برازنده آن بودن.

فرهنگ عمید

۱. شایستگی، سزاواری.
۲. [قدیمی] نیازمندی.

فرهنگ فارسی ساره

شایستگی، سزاوار


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] شایستگی انسان برای مدح و دریافت عوض یا ثواب و سزاواری ذمّ عقاب از سوی خداوند را استحقاق گویند.
استحقاق، اصطلاح کلامی و تفسیری است که بیش تر در مباحث معاد (احباط و تکفیر) و انتصاف و عدل الهی مطرح شده است.
قبل از پرداختن به ماهیت و اسباب استحقاق و آرای متکلمان در این باره، لازم است، مفاهیم مربوط به آن، یعنی عوض، ثواب و عقاب، مدح و ذم و تفضل را تعریف کنیم.

تعریف عوض
عوض، نفع خالی از تعظیم و احترام است که از سوی خداوند به مستحق آن می رسد.

تعریف ثواب
ثواب، نفع همراه با تعظیم و احترام است.

تعریف عقاب
...

پیشنهاد کاربران

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
پورتا purtã ( سنسکریت )
پَرمانی ( سنسکریت: پْرَمانَ )
دَهارمی ( سنسکریت: دْهارمَ )
سزاواری

سزاوارشدن، مطالبه حق، به معنی اهلیت دارا شدن حق.

قابل بودن


کلمات دیگر: