صفحه اصلی
اصطلاحات
واژه های حرف "س" - اصطلاحات
سر صحبت را باز کردن
سر صحبت کسی باز شدن
سر طاس نشستن
سر عقل امدن
سر قبری گریه کن که مرده توش باشه
سر و ته یک کرباس
سر و دست شکستن
سر پیاز ی یا ته پیاز
سر پیری و معرکه گیری
سر کسی با دمش بازی می کند یا سر کسی با کونش بازی می کند
سر کسی بالای دار رفتن
سر کسی به اخورش یا اخور خودش بند بودن
سر کسی به تنش یا کلاهش ارزیدن
سر کسی بی کلاه ماندن
سر کسی را بردن
سر کسی را به طاق کوبیدن
سر کسی را زیر اب کردن
سر کسی شیره مالیدن
سر کیسه را شل کردن
سر گاو در یا توی خمره گیر کردن
سر گنده اش زیر لحاف است
سر یا کله ی کسی را خوردن
سراپا گوش بودن
سرجهازی کسی یا چیزی بودن
سرخر
سرش برای فلان کار درد می کنه
سرش بره قولش نمی ره
سرش به تنش زیادی می کنه
سرش به تنش می ارزه
سرش تو لاک خودشه
سرم را بشکن نرخم را نشکن
سرمه را از چشم می دزدد
سروته یک کرباس بودن
سروکله ی کسی پیدا شدن
سروگوش اب دادن
سروگوش کسی جنبیدن
سری تو سرها در اوردن
سری توی سرها دراوردن یا پیدا کردن
سری که درد نمی کنه دستمال نمی بندند
سفره الفقرا
سفره دل را باز کردن
سفره نینداخته بوی مشک می دهد
سفید سفید صد تومن سرخ و سفید سیصد تومن حالا که رسید به سبزه هرچی بگی می ارزه
سق سیاه
سق سیاه داشتن یا سق کسی سیاه بودن
سق کسی را با بوق حمام یا حموم برداشتن
سق کسی را با یا از چیزی برداشتن
سلام سلامتی است
بیشتر