عربی به فارسی

<hr> مترادف زلال : پاک، روشن، شفاف، صاف، صافی، گوارا <hr> برابر پارسی : آب گوارا، خوشگوار، گواراب

مترادف زلال : پاک، روشن، شفاف، صاف، صافی، گوارا برابر پارسی : آب گوارا، خوشگوار، گواراب

زلال

زلزال

زلق

<hr> مترادف زله : بستوه، بیچاره، خسته، درمانده، مستاصل

مترادف زله : بستوه، بیچاره، خسته، درمانده، مستاصل

زله

زماره

زماله

<hr> مترادف زمام : افسار، دهانه، عنان، لجام، لگام، مهار <hr> برابر پارسی : لگام، دهنه، پیشوایی، رهبری

مترادف زمام : افسار، دهانه، عنان، لجام، لگام، مهار برابر پارسی : لگام، دهنه، پیشوایی، رهبری

زمام

زمام المبادره

زمجره

زمرده

<hr> مترادف زمره : جمع، جمله، عداد، مقوله، جماعت، دسته، طبقه، گروه

مترادف زمره : جمع، جمله، عداد، مقوله، جماعت، دسته، طبقه، گروه

زمره

زمره المنافقین

زمن

زمنی

زمیل

زمیل اللعب

<hr> مترادف زن : امراء، نسا، بانو، جفت، حرم، زوجه، عیال، متعلقه، منکوحه، همسر، پردگی، مستوره <hr> متضاد زن : مرد، همسر

مترادف زن : امراء، نسا، بانو، جفت، حرم، زوجه، عیال، متعلقه، منکوحه، همسر، پردگی، مستوره متضاد زن : مرد، همسر

زن

<hr> مترادف زنا : مجامعت، وطی

مترادف زنا : مجامعت، وطی

زنا

زناد

<hr> برابر پارسی : کستی، کشتی

برابر پارسی : کستی، کشتی

زنار

<hr> برابر پارسی : زنبک، سوسن

برابر پارسی : زنبک، سوسن

زنبق

<hr> برابر پارسی : ژنبور، پَرمر، ژنمور، کَلیز، وَیز، مُنگ، اَنگ، شاهنگ، مگز

برابر پارسی : ژنبور، پَرمر، ژنمور، کَلیز، وَیز، مُنگ، اَنگ، شاهنگ، مگز

زنبور

<hr> برابر پارسی : زنجپیِل

زنجبیل

زنجی

<hr> مترادف زندیق : بیدین، دهری، کافر، مرتد، مشرک، ملحد <hr> متضاد زندیق : خداباور

مترادف زندیق : بیدین، دهری، کافر، مرتد، مشرک، ملحد متضاد زندیق : خداباور

زندیق

زهر العسل

<hr> مترادف زهره : جرئت، شهامت، زهره دان، مراره | ناهید <hr> برابر پارسی : ناهید، آناهیتا

مترادف زهره : جرئت، شهامت، زهره دان، مراره | ناهید برابر پارسی : ناهید، آناهیتا

زهره

زهره مخملیه

زهره نجمیه

زهریه

زواج

زواج احادی

زواجی

<hr> مترادف زوال : اضمحلال، افول، انحطاط، انحلال، انقراض، انهدام، بطلان، ستردگی، سقوط، عدم، محو، مرگ، نابودی، نسخ، نقص، نقصان، نیستی، هلاک <hr> برابر پارسی : فروپاشی، نابودی، نیستی، ویرانی

مترادف زوال : اضمحلال، افول، انحطاط، انحلال، انقراض، انهدام، بطلان، ستردگی، سقوط، عدم، محو، مرگ، نابودی، نسخ، نقص، نقصان، نیستی، هلاک برابر پارسی : فروپاشی، نابودی، نیستی، ویرانی

زوال

زوایه

زوبعه رعدیه

<hr> مترادف زوج : جفت، شوهر، شوی، مرد، مزدوج، همسر، همسر <hr> متضاد زوج : فرد <hr> برابر پارسی : همسر، جفت

مترادف زوج : جفت، شوهر، شوی، مرد، مزدوج، همسر، همسر متضاد زوج : فرد برابر پارسی : همسر، جفت

زوج

زوج الام

<hr> مترادف زوجه : بانو، جفت، حرم، زن، همخانه، همسر <hr> متضاد زوجه : زوج <hr> برابر پارسی : جفت، همسر

مترادف زوجه : بانو، جفت، حرم، زن، همخانه، همسر متضاد زوجه : زوج برابر پارسی : جفت، همسر

زوجه

زوجه الاب

زوجی

<hr> مترادف زود : پگاه، سریع، سریعاً، فی الحال، گاه <hr> متضاد زود : دیر

مترادف زود : پگاه، سریع، سریعاً، فی الحال، گاه متضاد زود : دیر

زود

<hr> مترادف زورق : بلم، قایق، کلک

مترادف زورق : بلم، قایق، کلک

زورق

زکاه

<hr> مترادف زی : پیش، سوی، نزد، پوشش، کسوت، لباس، هیئت، شعار

مترادف زی : پیش، سوی، نزد، پوشش، کسوت، لباس، هیئت، شعار

واژه های حرف "ز" - عربی به فارسی