کلمه جو
صفحه اصلی

خلوت


مترادف خلوت : اعتزال، اعتکاف، انزوا، دوری گزینی، تنهایی، گوشه نشینی ، زاویه، گوشه، دنج، بی سروصدا، باطن ، خالی از اغیار، فرصت مناسب، مجال، خالی

متضاد خلوت : جلوت، ظاهر

برابر پارسی : پنهانی، تنهایی، نهانگاه، نهانی

فارسی به انگلیسی

retired or private place, privacy, solitude, private, retired, lonely, not crowded, empty, retirement, retreat, solitary, unfrequented

retired or private place, privacy, solitude, private, retired, lonely, not crowded


empty, lonely, privacy, retirement, retreat, solitary, unfrequented


فارسی به عربی

سریة

مترادف و متضاد

privacy (اسم)
اختفاء، پنهانی، تنهایی، پوشیدگی، خلوت

solitude (اسم)
تنهایی، خلوت، انفراد، جای خلوت

reclusion (اسم)
خلوت

retired place (اسم)
خلوتگاه، خلوت

retirement (اسم)
انفصال، خلوت، بازنشستگی

lonely (صفت)
متروک، تنها، بی کس، خلوت، بی یار، بیغوله

private (صفت)
محرمانه، اختصاصی، خودمانی، خاص، مستور، پوشیده، مخصوص، خصوصی، خلوت، شخصی

retired (صفت)
منزوی، متقاعد، بازنشسته، خلوت

صفت ≠ جلوت


اعتزال، اعتکاف، انزوا، دوری‌گزینی، تنهایی، گوشه‌نشینی ≠ زاویه، گوشه


۱. اعتزال، اعتکاف، انزوا، دوریگزینی، تنهایی، گوشهنشینی ≠ جلوت
۲. زاویه، گوشه
۳. دنج، بیسروصدا
۴. باطن ≠ ظاهر
۵. خالی از اغیار
۶. فرصت مناسب، مجال
۷. خالی


فرهنگ فارسی

۱ - (مصدر ) تنهایی گزیدن تنها نشستن . ۲ - ( اسم ) تنهایی انزوا . ۳ - مجموعه ایست از مخالفات نفس و ریاضات از کاستن خوراک و خواب و روزه گرفتن و کم سخن گفتن و ترک مخالطت با مردم و مداومت ذکر خدا و نفی خواطی و محادث. سر با حق چنانکه غیر مجال نیابد . ۴ - جای خالی از اغیار . ۵ - شبستان خوابگاه . جمع : خلوات .
دهی از دهستان آجرلو بخش مرکزی شهرستان مراغه دارای ۲۲۴ تن سکنه . آب آن از رودخانه آجرلو و محصول آن غلات و چغندر و بادام و حبوبات و بزرک و شغل اهالی زراعت و از صنایع دستی جاجیم بافی و راه مالرو است .

فرهنگ معین

(خَ وَ ) [ ع . خلوة ] ۱ - (مص ل . ) تنها نشستن ، تنهایی گزیدن . ۲ - (اِمص . ) تنهایی ، انزوا. ۳ - کم رفت و آمد، کم جمعیت .

لغت نامه دهخدا

خلوت . [ خ َل ْ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان آجرلو بخش مرکزی شهرستان مراغه . دارای 224 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ آجرلو و محصول آن غلات و چغندر و بادام و حبوبات و بزرک و شغل اهالی زراعت و از صنایع دستی جاجیم بافی و راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


خلوت . [ خ َل ْ وَ ] (ع اِ) انزوا. عزلت . (یادداشت بخط مؤلف ) :
هزار زاره کنم نشنوند زاره ٔ من
به خلوت اندر نزدیک خویش زاره کنم .

دقیقی .


خلوتی کز فقر سازی خیمه ٔ مهدی شناس
زحمتی کز خلق بینی موکب دجال دان .

خاقانی .


این یکشبه خلوت که به هر هفته مرا هست
حقا که به شش روز مسلم نفروشم .

خاقانی .


خلوت خود ساز عدم خانه را
بازگذار این ده ویرانه را.

نظامی .


و به عزلت و خلوت اشارت نمودی . (گلستان ). چندانکه مرا شیخ ... ابوالفرج بن جوزی ترک سماع فرمودی و به خلوت و عزلت اشارت کردی . (گلستان ). || نهانخانه . کَنَف . خلاجای . مستراح . (یادداشت بخط مؤلف ). || تنها با معشوق و خالی از اغیار. اکثر به تنهایی باخدا اطلاق میشود که معشوق ازلی است :
آنشب که سوی کعبه ٔ خلوت نهاد روی .

خاقانی .


از آن خیال من امروز خلوتی جستم
وزآن فروغ من اکنون فراغتی دارم .

خاقانی .


پرده ٔ خلوت چو برانداختند
جلوت اول بسخن ساختند.

نظامی .


نصیحت های هاتف چون شنیدم
چو هاتف روی در خلوت کشیدم .

نظامی .


در آن خلوت که دل دریاست آنجا
همه سرچشمه ها آنجاست آنجا.

نظامی .


با دوست به گرمابه درم خلوت بود
وآن روی چو گل با گل حمام بیندود.

سعدی .


خلوت بی مدعی سفره ٔ بی انتظار.

سعدی .


- امثال :
خلوت از اغیار باشد نی ز یار .

(نقل از مجموعه ٔ مختصر امثال طبع هند).


|| جای خالی از اغیار. جایی که در آن جز نزدیکان و محرمان کسی دیگر حق حضور ندارد:
واعظان کین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون بخلوت میروندآن کار دیگر می کنند.

حافظ.


|| مجلس خالی از بیگانه برای مشورت در امری : گفتیم اگر چاره نیست از زدن خلوتی باید تا نیکو دو فصل سخن گویم و توقفی در زخم ایشان . (تاریخ بیهقی ). خلوتهای امیر مسعود با وی بود و عبدوس . (تاریخ بیهقی ). چون معمای مسعدی پرسید دیگر روز با من خالی داشت و این خلوت دیری بکشید. (تاریخ بیهقی ). و این خلوت روز پنجشنبه بود و ملطفه بخط سلطان بقاید رسیده بود و بادی عظیم در سر کرده . (تاریخ بیهقی ). دمنه بفرصت خلوتی طلبید.(کلیله و دمنه ).
خاقانی را دمی بخلوت
بنشان و بدو شراب درده .

خاقانی .


- خلوت کردن ؛ گرد آمدن با کسی در جای خالی . خالی کردن با : امیرمسعود با خواجه احمد حسن وزیر خلوت کرد. (تاریخ بیهقی ). با خود گفتمی این چه هوس است که هر روز خلوتی کند. (تاریخ بیهقی ). مردی معتمد را از بطانه ٔ خویش نامزد کرد تا با معتمد مأمون شد و هر دو بمدینه رفتند و خلوتی کردند با رضا (ع ). (تاریخ بیهقی ). شتربه با مقدمان لشکر خلوتها کرده است . (کلیله و دمنه ).
- || مجامعت کردن : فرعون بر تخت و در خواب بود هر دو خلوت کردندزن باردار گردید. (قصص الانبیاء ص 90).
|| وحشت . (یادداشت بخط مؤلف ). || شبستان . خوابگاه . || اطاق مخصوص . || جایی که شخص در آنجا به تنها نشیند. (از ناظم الاطباء). || جایی که جز محارم شخص دیگری در آنجا نباشد. (ناظم الاطباء). جایی که جز خویشان و نزدیکان که نامحرم دیگرانند کس دیگر بدانجا نیست . (یادداشت بخط مؤلف ) :
- خلوتگه ؛ مجلسی که نامحرمان را بدان راهی نیست :
عزم بخلوتگه سلطان کند.

عطار.


- عمله ٔ خلوت . غلامان و خواجگان که خدمت محارم شخص کنند.
|| مقابل جلوت . مقابل حضرت . (یادداشت بخط مؤلف ). || نزد پاره ای از صوفیان عزلت و گوشه نشینی است و نزد پاره ای دیگر از آن طایفه غیر عزلت است پس خلوت از اغیار و گوشه گیری از نفس و آنچه بسوی خود می طلبد و آدمی را بغیر خدا مشغول می دارد باشد، لذا خلوت کثیرالوجود عزلت قلیل الوجود است . بنابر این عزلت مقامش بالاتر از خلوت است . دیگری گفته عزلت از اغیار باشد بنابراین خلوت بالاتر از عزلت است چنانکه مجمعالسلوک گفته : در خلاصةالسلوک آمده خلوت ترک آمیزش با مردم است هرچند هم بین ایشان واقع شده باشد. حکیمی گفته : که خلوت انس به ذکر و اشتغال به فکر است . دانایی گفته : خلوت تنهایی از جمیع اذکار است جز از حق تعالی شانه . (کشاف اصطلاحات الفنون ). محادثةالسرمع الحق حیث لاملک و لا احد سواه . (تعریفات جرجانی ) :
حافظ ار آب حیات ازلی می طلبی
منبعش خاک در خلوت درویشانست .

حافظ.


بی چراغ جام در خلوت نمی یارم نشست
زآنکه کنج اهل دل باید که نورانی بود.

حافظ.



خلوت. [ خ َل ْ وَ ] ( ع اِ ) انزوا. عزلت. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
هزار زاره کنم نشنوند زاره من
به خلوت اندر نزدیک خویش زاره کنم.
دقیقی.
خلوتی کز فقر سازی خیمه مهدی شناس
زحمتی کز خلق بینی موکب دجال دان.
خاقانی.
این یکشبه خلوت که به هر هفته مرا هست
حقا که به شش روز مسلم نفروشم.
خاقانی.
خلوت خود ساز عدم خانه را
بازگذار این ده ویرانه را.
نظامی.
و به عزلت و خلوت اشارت نمودی. ( گلستان ). چندانکه مرا شیخ... ابوالفرج بن جوزی ترک سماع فرمودی و به خلوت و عزلت اشارت کردی. ( گلستان ). || نهانخانه. کَنَف. خلاجای. مستراح. ( یادداشت بخط مؤلف ). || تنها با معشوق و خالی از اغیار. اکثر به تنهایی باخدا اطلاق میشود که معشوق ازلی است :
آنشب که سوی کعبه خلوت نهاد روی.
خاقانی.
از آن خیال من امروز خلوتی جستم
وزآن فروغ من اکنون فراغتی دارم.
خاقانی.
پرده خلوت چو برانداختند
جلوت اول بسخن ساختند.
نظامی.
نصیحت های هاتف چون شنیدم
چو هاتف روی در خلوت کشیدم.
نظامی.
در آن خلوت که دل دریاست آنجا
همه سرچشمه ها آنجاست آنجا.
نظامی.
با دوست به گرمابه درم خلوت بود
وآن روی چو گل با گل حمام بیندود.
سعدی.
خلوت بی مدعی سفره بی انتظار.
سعدی.
- امثال :
خلوت از اغیار باشد نی ز یار.
( نقل از مجموعه مختصر امثال طبع هند ).
|| جای خالی از اغیار. جایی که در آن جز نزدیکان و محرمان کسی دیگر حق حضور ندارد:
واعظان کین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون بخلوت میروندآن کار دیگر می کنند.
حافظ.
|| مجلس خالی از بیگانه برای مشورت در امری : گفتیم اگر چاره نیست از زدن خلوتی باید تا نیکو دو فصل سخن گویم و توقفی در زخم ایشان. ( تاریخ بیهقی ). خلوتهای امیر مسعود با وی بود و عبدوس. ( تاریخ بیهقی ). چون معمای مسعدی پرسید دیگر روز با من خالی داشت و این خلوت دیری بکشید. ( تاریخ بیهقی ). و این خلوت روز پنجشنبه بود و ملطفه بخط سلطان بقاید رسیده بود و بادی عظیم در سر کرده. ( تاریخ بیهقی ). دمنه بفرصت خلوتی طلبید.( کلیله و دمنه ).

فرهنگ عمید

۱. فاقد ازدحام و شلوغی: شهر خلوت.
۲. (اسم مصدر ) تنهایی.
۳. (اسم مصدر ) تنها ماندن با معشوق.
۴. (اسم ) جای فاقد ازدحام و شلوغی.
۵. (اسم مصدر ) (تصوف ) دوری گزیدن سالک از مردم برای تزکیۀ نفس.

دانشنامه عمومی

پَردَختِه.


مختصات: ۳۶°۵۰′۴۹″شمالی ۴۶°۲۲′۲۲″شرقی / ۳۶٫۸۴۶۸۱°شمالی ۴۶٫۳۷۲۷۴°شرقی / 36.84681; 46.37274
خلوت، روستایی از توابع بخش کشاورز شهرستان شاهین دژ در استان آذربایجان غربی ایران است.
این روستا در دهستان کشاور قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۷۰۳ نفر (۱۶۲خانوار) بوده است.

دانشنامه آزاد فارسی

(در لغت به معنی انزوا و جای خالی) در اصطلاح متصوفه، محادثۀ سرّ است با حق تعالی که غیری در آن راه نداشته نباشد. این رکن برای سالکان از نخستین مراحل سیر تا آخرین منازل آن، به صور گوناگون توصیه می شود. خلوت عبارت است از مدت زمانی که سالک با راهنمایی پیر خود از همۀ مردم و امور دنیایی روی برمی گرداند و در جایی تنگ و تاریک به ذکر و عباداتی که از پیر خود آموخته است مشغول می شود. خلوت دارای شرایطی چون با وضو بودن، دو زانو و باادب نشستن، روزه داربودن، در جای تاریک نشستن و ذکر گفتن است. طبق اعتقاد عرفان، خلوت صورتی دارد و حقیقتی. امّا صورت آن، انزوای سالک است از آنچه همّت او را به خود مصروف دارد. این انزوا می تواند در گوشه ای از خانقاه، یا هر گوشۀ دیگری (← زاویه_(تصوف))، برطبق قواعد خاصّی صورت گیرد. امّا حقیقت آن، نجوا و سرّ انسانی است با حضرت حق، در نهانی ترین و درعین حال آشکارترین صورت آن. در نجوایی که در خلوت حقیقی صورت می پذیرد، نه تنها کسی حضور ندارد، که حتّی هیچ فرشته ای نیز نمی تواند حضور یابد.

فرهنگ فارسی ساره

تنهای


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خلوت‏ در سه معنا استعمال شده است. از احکام خلوت به معنای نخست در باب نکاح و طلاق سخن گفته‏اند.
۱-تنها ماندن با کسی ۲-تخلی ۳-آمیزش. خلوت، در کلمات فقها گاه با اضافه به اجنبی به کار رفته، که عبارت است از تنها ماندن با نامحرم بدون حضور فردی سوم که از او شرم و حیا می‏شود و گاه کنایه از تخلّی یا آمیزش است. برخی فقها احکام‏ تخلّی را تحت عنوان احکام خلوت و برخی، تحت عنوان آداب خلوت مطرح کرده‏اند. احکام خلوت خلوت کردن مرد و زن نامحرم در مکانی با خوف وقوع در گناه حرام است. در اینکه در فرض عدم خوف نیز حرام است یا نه، مسئله اختلافی است. بنابر قول مشهور، زوجه تنها در صورت آمیزش- اعم از قُبل یا دُبر- مستحق تمامی مهر می‏گردد. چنان که در صورت وقوع طلاق، پس از تحقق آمیزش، عده نیز بر او واجب می‏شود؛ لیکن از برخی قدما ثبوت همه مهر و عدّه با تحقق خلوت نیز- که امکان نزدیکی وجود داشته باشد- نقل شده است.

[ویکی فقه] خلوت (ابهام زدایی). واژه خلوت ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • خلوت (عرفان)، خلوت عرفانی، دوری گزیدن از خلق برای متوجه ساختن دل و جان به حضرت حق و سخن گفتن با او برای نیل به مقام قرب• خلوت (فقه)، به کار رفته در معانی تنها ماندن با کسی، تخلی، آمیزش، دارای احکام در ابواب مختلف فقه
...

[ویکی فقه] خلوت (عرفان). خلوت عرفانی، دوری گزیدن از خلق برای متوجه ساختن دل و جان به حضرت حق و سخن گفتن با او برای نیل به مقام قرب است. در این مقاله به بررسی خلوت و مفاهیم مرتبط با آن از دیدگاه عرفان اسلامی پرداخته می شود.
در این مقاله به بررسی خلوت و مفاهیم مرتبط با آن از دیدگاه عرفان اسلامی پرداخته می شود. «خلوت» حصار عبودیت و بنای سلوک راه دین و از آداب و ارکان سلوک در عرفان است که در قرآن، سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم)، ائمه اطهار (علیهم السلام) و عارفان بزرگ به عنوان یکی از عوامل مهم در پرورش روح و تهذیب نفس با عناوینی از جمله: عزلت، چله نشینی، اعتکاف و. . . مطرح گردیده است. «خلوت» برای سالک، بستری مناسب جهت رهایی از آشفتگی ها و تعلقات دنیوی ایجاد می کند، تا متوجه عالم غیب و وحدت گردد. از آن جا که دین اسلام دین میانه رویی است و با جدایی فرد از جامعه مخالف است، سالک حقیقی را کسی می داند که در بطن جامعه، آلوده نگردد، از این رو خلوت گزینی نادرست و به دور از مسئولیت های اجتماعی را مذموم می شمارد. معنای حقیقی و باطنی خلوت در واقع تمرین و تمرکز برای رهایی از تکثرات دنیوی و دائم الحضور بودن خداوند در تمامی عرصه های فردی و اجتماعی است.
مقدمه
از اعمالی که در حوزه فردی جهت تعالی روح اهمیت فراوانی دارد، درون نگری و خودشناسی است. این درون نگری در هر نوعی از عرفان روش و ویژگی های خاصی می طلبد، اما در عرفان اسلامی، خود شناسی با تزکیه درون و کسب معرفت صورت می گیرد. برای این منظور عارفان برپایه ی آموزه های قرآنی و عرفانی جهت رسیدن به این مقام، به سیر و سلوک و آدابی خاص اشاره کرده اند که از دامنه تعلقات حسی نفس می کاهد و قلب را از تشویش، تفرقه و تکثرات دنیوی می رهاند، تا دل با تمام وجود به خدای سبحان توجه و تمرکز پیدا کند. در واقع، هدف سلوک رسیدن به نقطه مرکزی اعتدال است. همه ی حکمت ها و توصیه های اهل عرفان جهت قراردادن طبع آدمی در هسته اعتدال است. در این میان، یکی از این ریاضت های «خلوت» است. خلوت عصاره سیر و سلوک عرفانی است.خلوت عارفانه، دوری گزیدن از خلق برای متوجه ساختن دل و جان به حضرت حق و سخن گفتن با او برای نیل به مقام قرب است. پس خلوت گزیدن از خلق برای قرب به حق است. البته تنها در خلوت دوری از خلق مراد نیست گاهی فرد در میان جمع است، اما در اثر تفکر در خویش، مراقبه نفسانی خاصی دارد که این عمل می تواند در میان جمع هم حاصل گردد. چنین نقل شده که خلوت عبارت است از: مجموعه ای از چند گونه مخالفت با نفس و تحمل ریاضت، از کم خوری طعام، کم گویی، روزه و مداومت بر ذکر و نفی خواطر. به گفته محی الدین ابن عربی «میراث خلوت شناخت دنیا، میراث کم گویی شناخت هوای نفس، میراث کم خوری شناخت شیطان و میراث کم خوابی معرفت نفس است».
اقسام خلوت
خلوت ظاهر و خلوت باطن:از شیوه های مناسب برای کسب انس با خداوند خلوت است. سالک، طالب خلوت و عزلت است. زیرا مصاحبت مردم، دل او را از توجه کامل به خدا مشغول می سازد. از معانی خلوت، دوری گزیدن ظاهری و باطنی از غافلان است. محی الدین در بیان انواع خلوت چنین می گوید: «عزلت را دو قسم است، عزلت مریدین بالاجسام از مخالطت اغیار و عزلت محققین به دل از اکوان». به گفته اکثر بزرگان عرفان، این مطلب اشاره به خلوت عام و خاص دارد و قائل به دوگونه خلوت شده اند: خلوت ظاهر که همان خلوت فیزیکی است به قصد خودسازی و خلوت باطن که حفظ دل، جمعیت خاطر و در واقع دائم الحضور بودن است. موید دو قسم ظاهر و باطن در خلوت می تواند سخن نجم الدین کبری باشد که می گوید:«و ارفع احوال عزلت، خلوت است حتی برملا اعلی؛ چراکه آن به قدر بعد توست از خلق که موجب قرب حق شود، ظاهراً و باطناً». خلوت باطنی و واقعی، انسان را به اعماق قلمروی معرفت می برد و به قلمروی خدمت باز می گرداند. چنانکه سالک پس از طی کردن این آداب و سیر و سلوک، به مقاماتی والا دست یافته و شایسته دریافت اسرار و حقایق می شود و با آشکار شدن علوم باطنی به کشف، شهود، بینش و بصیرت می رسد. زیرا در این سیر عرفانی، وی از دامنه تعلقات پا فراتر نهاده و روح و قلب خویش را با رهاندن از تشویش ها و آشفتگی ها برای وصال به معبود فراهم می سازد. از آنجایی که اسلام، دین میانه رویی است و با تفکیک فرد و گوشه گیری از جامعه مخالف است، سالک راه حق را کسی می داند که در بطن جامعه آلوده نگردد و به مسئولیت ها و وظایف اجتماعی عمل کند و در عین حال بتواند به جنبه باطنی خلوت اهتمام ورزد که زمینه ساز مقام و منزل مراقبه است.خلوت از امور بنیادین و ارکان سیر و سلوک و دوری از خلق است تا انقطاع و جمعیت خاطر برای سالک میسر گردد. عارفان فواید بسیاری برای خلوت نشینی بر شمرده اند. در قرآن به بیان فواید خلوت کردن در دل شب اشاره شده و این که بیداری در شب بهتر و استوارتر است؛ چراکه در طول روز تمرکز و فرصت کافی برای خلوت وجود ندارد:«اِنَّ نَاشِئَهِ الَلیلِ هِیَ اَشَدُّ وَطاً وَاَقوَمَ قِیلَا اِن لَکَ فِی النَّهارِ سَبحًا طَوِیلًا وَ اذکُرُ اسمِ رَبِّکَ وَ تَبَتَّل اِلَیهِ تَبتِیلَا؛ بی تردید عبادتی که در دل شب انجام می گیرد، پایدارتر و گفتار در آن استوارتر و درست تر است. تو را در روز (برای مشاغل فراوان معنوی و هدایت مردم و حل مشکلات نیازمندان) رفت وآمدی طولانی است، پس ساعت های شب برای عبادت فرصتی بهتر است».در حدیث از امام صادق (ع) نیز درباره فایده خلوت چنین آمده است:«صَاحِبُ العُزلَهِ مُتِحصِّنٌ بِحُصنِ اللهِ وَ مُحتَرِسٌ بِحِرَاسَتِهِ فَیَا طُوبَی لِمَن تَفَرَّدَ بِهِ سِرًّا وَ عَلاَنِیَّهٍ؛ هرکه عزلت و گوشه گیری اختیار کرد، متحصن شد به حصار عافیت و خود را به حفظ و حراست الهی کشید، پس خوشا به حال کسی که متفرد و یگانه شد به خدای خود و به ظاهر و باطن، متوجه او شد و به او مستانس و از غیر او متوحش گردید. ».بسته شدن درهای حواس پنج گانه، مهم ترین سازوکاری است که در هنگام خلوت نشینی، سالک را برای آغاز دریافت های عالی روحانی آماده می کند. «در خلوت، حواس آدمی از دریافت محرکاتی که موجب تهییج قلب می شوند، مصون می گردد و در نتیجه، ناچار به انجام اعمالی نمی گردد که این تحریکات داعی آن ها هستند». وقتی حواس ظاهر از عمل و فعالیت خود معزول می شوند، مجالی برای فعالیت بهتر حواس باطن پدید می آید و احتمال این بیش تر می شود که درهای غیب بر روی سالک گشوده شود.
فواید خلوت نشینی
...

[ویکی فقه] خلوت (فقه). خلوت‏ در سه معنا استعمال شده است. از احکام خلوت به معنای نخست در باب نکاح و طلاق سخن گفته‏اند.
۱-تنها ماندن با کسی
۲-تخلی
۳-آمیزش.
خلوت، در کلمات فقها گاه با اضافه به اجنبی به کار رفته، که عبارت است از تنها ماندن با نامحرم بدون حضور فردی سوم که از او شرم و حیا می‏شود و گاه کنایه از تخلّی یا آمیزش است. برخی فقها احکام‏ تخلّی را تحت عنوان احکام خلوت و برخی، تحت عنوان آداب خلوت مطرح کرده‏اند.
احکام خلوت
خلوت کردن مرد و زن نامحرم در مکانی با خوف وقوع در گناه حرام است.
در اینکه در فرض عدم خوف نیز حرام است یا نه، مسئله اختلافی است.
بنابر قول مشهور، زوجه تنها در صورت آمیزش- اعم از قُبل یا دُبر- مستحق تمامی مهر می‏گردد. چنان که در صورت وقوع طلاق، پس از تحقق آمیزش، عده نیز بر او واجب می‏شود؛ لیکن از برخی قدما ثبوت همه مهر و عدّه با تحقق خلوت نیز- که امکان نزدیکی وجود داشته باشد- نقل شده است.


گویش اصفهانی

تکیه ای: xalvat
طاری: xalvet
طامه ای: xalvat
طرقی: xalvat
کشه ای: xalvat
نطنزی: xalvat


پیشنهاد کاربران

uncrowded


در پارسی" نهفت " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .

خاموش - تنهاکده -

بی سروصدا ، ساکت

خلوت ( اسم ) =پِیغُلِه، مانند:چون شکست خورد به پیغله ای ( مکان خلوتی ) خزید ( رفت )
خلوت ( صفت ) =پِیغُلیده، مانند:شهرِ پیغلیده نشان از ترس مردم از بیماری دارد.
پِیغُلیدن: خلوت و خالی کردن جا و مکانی از جمعیت و افراد
مانند: دورنمای ثروت و رفاه در شهر روستاها را از مردم می پیغُلد.

تنهایی، دور بودن از دیگران

خلوت: تنها نشینی، اصطلاحاً ، دوری گرفتن از مردم و تنها نشستن در مدت معین به قصد عبادت و ریاضت ) )
"مکر دیگر آن وزیر از خود ببست
وعظ را بگذاشت و در خلوت نشست"
( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ۱۳۷۵. ص ۲۳۸ )



کلمات دیگر: