کلمه جو
صفحه اصلی

تحقیق


مترادف تحقیق : بررسی، پژوهش، تتبع، تفحص، کندوکاو، مطالعه، استفسار، استنطاق، رسیدگی، غوررسی، کاوش، وارسی، بررسی کردن، پژوهیدن، پژوهش کردن

برابر پارسی : پژوهش، جستجو، بازجویی، بررسی، رسیدگی

فارسی به انگلیسی

disquisition, inquiry, investigation, research, study, verification, inquest

inquiry, investigation, research


disquisition, inquiry, investigation, research, study, verification


فارسی به عربی

بحث , تحقیق , زمالة ، استطلاع

عربی به فارسی

واقعيت دادن , بصورت مسلم دراوردن , استنطاق , بازجويي , رسيدگي , جستار , تحقيق , خبر گيري , پرسش , سلوال , استعلا م


مترادف و متضاد

verification (اسم)
تصدیق، تایید، تحقیق، رسیدگی، ممیزی، مقابله، باز بینی

scholarship (اسم)
مستمری، تحقیق، فضیلت، دانش، فضل وکمال، کمک هزینه دانشجویی

probe (اسم)
کاوش، میله، تحقیق، رسیدگی، مسبار، جستجو، کاوشگر، میله استحکام، اکتشاف جدید، سنبه جراحی

research (اسم)
کاوش، تحقیق، تفحص، جستجو، تجسس، پژوهش، تتبع

rummage (اسم)
اشفتگی، کاوش، اغتشاش، تحقیق، جستجو، بازرسی کشتی

quest (اسم)
طلب، تحقیق، باز جویی، جستجو، جویش

ascertainment (اسم)
اثبات، تحقیق

investigation (اسم)
تحقیق، رسیدگی، باز جویی، سراغ

inquiry (اسم)
تحقیق، رسیدگی، باز جویی، سراغ، خبر گیری، جستار، پرس و جو، استعلام، پرسش، استفسار، سئوال

scrutiny (اسم)
تحقیق، رسیدگی، موشکافی، بررسی، بررسی دقیق، مداقه

fishing expedition (اسم)
تحقیق، استنطاق، بازپرسی قانونی

disquisition (اسم)
مقاله، تحقیق، تفحص، جستجو

فرهنگ فارسی

حقیقت پیداکردن، بحقیقت پیوستن، راست ودرست شدن ، به حقیقت امری رسیدگی کردن، رسیدگی وبازجویی
۱-( مصدر )درست کردن رسیدن بر رسیدن پژوهیدن . ۲- ( اسم ) پژوهش رسیدگی . بررسی مطالعه . ۳- حقیقت واقعیت . جمع : تحقیقات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - درست کردن . ۲ - درستی امری را بررسی کردن .

لغت نامه دهخدا

تحقیق. [ ت َ ] ( ع مص ) حقیقت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). || درست کردن. ( دهار ).درست و راست کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || رسیدگی و وارسی کردن. ( ناظم الاطباء ). به کنه مطلب رسیدن و واقع چیزی را بدست آوردن.( فرهنگ نظام ). || بدانستن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). درست بدانستن. ( دهار ). بدانستن و تصدیق کردن قولی را. ( منتهی الارب ). تصدیق کردن قول یا گمانی را. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) :
تحقیق سخنگوی نخیزد ز سخن دزد
کف بر سر بحر آیدپیدا نه به پایاب.
خاقانی.
این شرط مهربانی و تحقیق دوستی است
کز بهر دوستان بری از دشمنان جفا.
سعدی.
|| واجب کردن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). واجب کردن و تأکید و اثبات کردن چیزی را. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). اثبات المسئلة بدلیلها. ( تعریفات ). در عرف اهل علم ، اثبات مسأله به دلیل است ، چنانکه تدقیق اثبات دلیل است به دلیل. ( کشاف اصطلاحات الفنون ) ( از فرهنگ نظام ). || تحقق بخشیدن. برآوردن. روا کردن : سلطان ایشان را با تحقیق امانی و انجاز مباغی و تشریفات گرانمایه پادشاهانه بازگردانید. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 335 ). || تعمق کردن در علوم و ادبیات : با او مناظره کرد، لفظ او را بر محک امتحان عیاری نیافت و سخن او را در تحقیق اعتباری ندید. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 400 ). || در نزد قراء،اعطاء حق هر حرفی است بدان. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || در نزد صوفیه ، ظهور حق است در صور اسماء الهی. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || ( اِمص ، اِ ) حکمت و عرفان :
نه تحقیق گفت و نه وعظ و نه زهد
که حرفی ندانست از آن عنصری.
خاقانی.
گشادند از درون جان در تحقیق سعدی را
چو اندر قفل گردون زد کلید صبح دندانه.
سعدی.
- از روی تحقیق ؛ براستی. بدون تردید و شک. بی گمان. به تحقیق :
نه مرد است آن به نزدیک خردمند
که با پیل دمان پیکارجوید
بلی مرد آن کس است از روی تحقیق
که چون خشم آیدش باطل نگوید.
سعدی ( گلستان ).
- اهل تحقیق ؛ فیلسوفان و مجتهدین. ( ناظم الاطباء ). اهل حقیقت و راستی و درستی. مردمی که جویای حقیقت و راستی باشند. فرزانگان و آزادگان. اهل حکمت و عرفان : تا به حلقه اهل تحقیق درآمد. ( گلستان ).

تحقیق . [ ت َ ] (ع مص ) حقیقت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || درست کردن . (دهار).درست و راست کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || رسیدگی و وارسی کردن . (ناظم الاطباء). به کنه مطلب رسیدن و واقع چیزی را بدست آوردن .(فرهنگ نظام ). || بدانستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). درست بدانستن . (دهار). بدانستن و تصدیق کردن قولی را. (منتهی الارب ). تصدیق کردن قول یا گمانی را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) :
تحقیق سخنگوی نخیزد ز سخن دزد
کف بر سر بحر آیدپیدا نه به پایاب .

خاقانی .


این شرط مهربانی و تحقیق دوستی است
کز بهر دوستان بری از دشمنان جفا.

سعدی .


|| واجب کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). واجب کردن و تأکید و اثبات کردن چیزی را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). اثبات المسئلة بدلیلها. (تعریفات ). در عرف اهل علم ، اثبات مسأله به دلیل است ، چنانکه تدقیق اثبات دلیل است به دلیل . (کشاف اصطلاحات الفنون ) (از فرهنگ نظام ). || تحقق بخشیدن . برآوردن . روا کردن : سلطان ایشان را با تحقیق امانی و انجاز مباغی و تشریفات گرانمایه ٔ پادشاهانه بازگردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 335). || تعمق کردن در علوم و ادبیات : با او مناظره کرد، لفظ او را بر محک امتحان عیاری نیافت و سخن او را در تحقیق اعتباری ندید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 400). || در نزد قراء،اعطاء حق هر حرفی است بدان . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || در نزد صوفیه ، ظهور حق است در صور اسماء الهی . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || (اِمص ، اِ) حکمت و عرفان :
نه تحقیق گفت و نه وعظ و نه زهد
که حرفی ندانست از آن عنصری .

خاقانی .


گشادند از درون جان در تحقیق سعدی را
چو اندر قفل گردون زد کلید صبح دندانه .

سعدی .


- از روی تحقیق ؛ براستی . بدون تردید و شک . بی گمان . به تحقیق :
نه مرد است آن به نزدیک خردمند
که با پیل دمان پیکارجوید
بلی مرد آن کس است از روی تحقیق
که چون خشم آیدش باطل نگوید.

سعدی (گلستان ).


- اهل تحقیق ؛ فیلسوفان و مجتهدین . (ناظم الاطباء). اهل حقیقت و راستی و درستی . مردمی که جویای حقیقت و راستی باشند. فرزانگان و آزادگان . اهل حکمت و عرفان : تا به حلقه ٔ اهل تحقیق درآمد. (گلستان ).
- به تحقیق ؛ بدون شک . بی گمان . براستی . از روی تحقیق :
آسیایی راستست این کآبش از بیرون اوست
من شنیدستم به تحقیق این سخن از راستی .

ناصرخسرو (دیوان ص 440).


شیرین زمان تویی به تحقیق
من بنده ، خسرو زمانم .

سعدی .


شیرین جهان تویی به تحقیق
بگذار حدیث ماتقدم .

سعدی .


و گر چل ساله را عقل و ادب نیست
به تحقیقش نشاید آدمی خواند.

سعدی (گلستان ).


- تحقیق تر ؛ صحیح تر و بشرح . خالی از خطا. بدرستی : من که بوالفضلم کشتن قاید منجوق را تحقیق تراز خواجه احمد عبدالصمد شنودم در آن سال که امیر مودود به دینور رسید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 336).
- عالم تحقیق ؛ عالم حق و حقیقت . جهان راستی و وارستگی . عالم روحانی و معنوی . مقابل عالم صوری و نفسانی :
در نگارستان صورت ترک حظ نفس کن
تا شوی در عالم تحقیق برخوردار دل .

سعدی .



فرهنگ عمید

۱. پژوهش.
۲. (اسم ) جزوه، دفتر و مانند این ها که چگونگی و مراحل انجام و نتیجه پژوهش در آن نوشته می شود.
۳. بازجویی کردن، کسب اطلاع کردن.
۴. [قدیمی] راستی، درستی.
۵. [قدیمی] حقیقت جویی، حکمت.

فرهنگ فارسی ساره

پژوهش، جستجو


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تحقیق (ابهام زدایی). واژه تحقیق ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • تحقیق (قرائت)، ادای درست حروف از جهت مخارج و صفات ویژه آن ها• تحقیق (فلسفه و عرفان)، اصطلاحی در منطق فلسفه و عرفان
...

واژه نامه بختیاریکا

ته کَونی ( ته کاوی ) ؛ دیندا گِری؛ سُک؛ سُک پینی؛ رُنج

پیشنهاد کاربران

این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
وامو vãmo ( گیلکی )
ویدا vidã ( اوستایی )
مِنائیچ menãïĉ ( اوستایی: مِنائیچا menãïĉã )

پژوهش

تحقیق درباره ایران

متدلوژی

probe

معنی تحقیق
جستجو


هُدجویی


کلمات دیگر: