کلمه جو
صفحه اصلی

حدیث


مترادف حدیث : داستان، روایت، قصه، واقعه، رویداد، ماجرا، گفته، سخن، خبر، قول ، تازه، جدید، نو

متضاد حدیث : عمل، کهنه

برابر پارسی : گفتار، سخن، سروا، گفت، داستان

فارسی به انگلیسی

tradition, narration, anecdote

tradition


anecdote


عربی به فارسی

گفتگو , صحبت , محاوره , عکس , محاوره کردن , سخن گفتن , سخنراني کردن , ادا کردن , مباحثه , قدرت استقلا ل


نوين , امروزي , کنوني , جديد , مدرن


فرهنگ اسم ها

اسم: حدیث (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: hadis) (فارسی: حديث) (انگلیسی: hadis)
معنی: داستان، حکایت، روایت، سخنی که از پیامبر اسلام ( ص ) یا بزرگان دین نقل کنند، ( به مجاز ) عشق، سودا، سخن، گفته، جدید، تازه، نو، سخنی که از پیامبر ( ص ) یا بزرگان دین نقل می کنند، سرگذشت

(تلفظ: hadis) (عربی) سخنی که از پیامبر اسلام (ص) یا بزرگان دین نقل کنند ، روایت ، سخن ، گفته ؛ (در قدیم) داستان ، جدید ، تازه ، نو ؛ (در قدیم) (به مجاز) عشق ، سودا .


مترادف و متضاد

اسم ≠ عمل


داستان، روایت، قصه


واقعه، رویداد، ماجرا


گفته، سخن


روایت، خبر، قول


۱. داستان، روایت، قصه
۲. واقعه، رویداد، ماجرا
۳. گفته، سخن
۴. روایت، خبر، قول ≠ عمل
۵. تازه، جدید، نو ≠ کهنه


فرهنگ فارسی

نو، تازه، جدید، چیزتازه، سخن، خبر، احادیث جمع
۱ - ( صفت ) تازه جدید نو . جمع : حداث حدثائ . یا حدیث و قدیم . نو و کهن . ۲ - ( اسم ) هر چه که از آن خبر دهند و نقل کنند خبر سخن . ۳ - خبری که از رسول صلی ا... علیه و آله و ایمه علیهم السلام نقل کنند . جمع : احادیث . یا علم حدیث . علم بخبرها و اقوالی که از رسول صلی ا... علیه و آله و ایمه علیهم السلام روایت شده .
پرسخن خوش سخن

فرهنگ معین

(حَ ) [ ع . ] ۱ - (ص . ) تازه ، جدید. ۲ - (اِ. ) خبر. ۳ - خبری که از رسول (ص ) و ائمه نقل کنند. ج . احادیث .

لغت نامه دهخدا

حدیث . [ ح ِدْ دی ] (ع ص ) پرسخن . بسیارسخن . (منتهی الارب ). بسیارحدیث . || خوش سخن . (منتهی الارب ).


حدیث . [ ح ُ دَ ] (اِخ ) نام مادر امام ابومحمد حسن بن الهادی است . و او ام ولد بود.


حدیث. [ ح َ ] ( ع ص ، اِ ) نو. جدید. تازه. مقابل قدیم : ابواب خزائن قدیم و حدیث فرمود تا گشاده کردند. ( جهانگشای جوینی ). || چیز نو. چیزی نو. || سخن نو.( دهار ). || مرد اندک سال. جوان. || مسئله. امر. کار. شغل. باره. مطلب. قضیه. وقعه. واقعه. حادثه. حال. پیش آمد. باب. ماجری :
ای دل من زو بهر حدیث میازار
کآن بت فرهخته نیست هست نوآموز.
دقیقی ( از فرهنگ اسدی چ پاول هورن ).
حدیث فرستادگان در نهان
بگفتند با شهریار جهان.
فردوسی.
سیاوش ز گفتارشان شاد گشت
حدیث فرستادگان باد گشت.
فردوسی.
دلت را به تیمار چندین مبند
بس ایمن مشو بر سپهر بلند...
تو بی جان شوی او بماند دراز
حدیثی دراز است چندین میاز.
فردوسی.
ای دوست به یک سخن ز من بگریزی
خوی تو نبد بهرحدیثی تیزی
بد گشتی از آنکه با بدان آمیزی
با دیگ بمنشین که سیه برخیزی.
فرخی.
عنایتی است به کار تو شاه مشرق را
چنانکه ایزد را در حدیث پیغمبر.
فرخی.
بنزدیک احمدبن اسماعیل نامه نبشت اندر حدیث او. ( تاریخ سیستان ).و دل موفق [ باﷲ ] به حدیث شام و مصر مشغول گشته بود. ( تاریخ سیستان ). و اندر خزینه مال نماند از زر و سیم که همه بکار برده و داده شد و دست فراکردند اندراوانی فروختن و زرینه و سیمینه درم و دینار زدن و بکار بردن ، اندر حدیث مطبخ و بناها ساختن. ( تاریخ سیستان ). و حدیث سیستان با امیر تاریخ قرار گرفت و لشکرترکمان همه بازگشت. ( تاریخ سیستان ). علی بن لیث پشیمان همی بود و چیزها همی گفت اندر حدیث عمرو [ ابن لیث ] عمرو بشنید و علی را بند برنهاد. ( تاریخ سیستان ). چون خبر تقصیر کردن محمدبن اللیث شنید اندر حدیث مال فرستادن.... ( تاریخ سیستان ). چنان شنودم که دو سه ماه این حدیث از وی نهان داشتند. ( تاریخ بیهقی ). این حدیث فاش شد و همگان ویرا بسیار ملامت کردند. ( تاریخ بیهقی ). وزیر گفت سلطان امروز خلوتی کرد و در هر باب سخن رفت و مهم تر از آن حدیث هندوستان است. ( تاریخ بیهقی ص 269 ). و این حدیث را در دل پادشاه ، شیرین کردند. ( تاریخ بیهقی ص 258 ). و این حدیث عبدوس به کس خود به غازی رسانید. ( تاریخ بیهقی ص 234 ). گفت امشب این حدیث را پوشیده باید داشت تا فردا که خواجه بیاید.( تاریخ بیهقی ص 325 ). این حدیث در تاریخ یمینی بیاورده ام. ( تاریخ بیهقی ). از این مرد بسیار عذر خواست [ ابوالقاسم پسر حصیری ] و التماس کرد تا از این حدیث [ زده شدن او ] با خداوندش [ احمد حسن ] نگوید. ( تاریخ بیهقی ص 157 ). چنان شنودم که دو سه ماه از او [ ازمادر حسنک ] این حدیث [ کشته شدن پسرش ] پنهان داشتند. ( تاریخ بیهقی ص 186 ). آنجا او را با خواجه پدرم رحمةاﷲ علیه صحبت و دوستی افتاد وزین حدیث بسیار گوید... ( تاریخ بیهقی ص 242 ). پس در حدیث وزارت به پیغام با وی سخن رفت البته تن درنداد [ خواجه احمد حسن ]. ( تاریخ بیهقی ص 145 ). هرچه از وی می پرسیدند از حدیث غلامان این روز، که تدبیر چیست... جواب میداد که ارتکین داند. ( تاریخ بیهقی ص 634 ). بونصر مستخرج را و دیگرقوم را گفت یک ساعت این حدیث در توقف دارید. ( تاریخ بیهقی ص 368 ). امیر را مقرر گشت حدیث مال و سخت متغیر گشت بر بوسهل و سوری ، و والی حرس و محتاج را بخواند. ( تاریخ بیهقی ص 444 ). کدخدای علی تکین و علی تکین این حدیث را غنیمت شمردند. ( تاریخ بیهقی ص 355 ). اگر بهانه آرد و آن حدیث قاید منجوق در دل وی مانده است ، این حدیث طی باید کرد که بی حشمت وی علی تکین رابر نتوان انداخت. ( تاریخ بیهقی ص 343 ). خوارزمشاه تن در این حدیث نداد. ( تاریخ بیهقی ص 684 ). چون به غزنین رسید چنان نمود که حدیث خطبه بدو راست خواهد شد. ( تاریخ بیهقی ص 685 ). گفتم این حدیث را فراموش کن. ( تاریخ بیهقی ص 685 ). گفت حدیث بوسهل تمام شد. ( تاریخ بیهقی ص 331 ). این حدیث را اندر این باب خواهی بفرمان ما و خواهی از دست خویش... فرونشانی. ( تاریخ بیهقی ص 162 ). اگر امیر [ البتکین ] در این جنگ با ما مساعدت کند... چون کارها بمراد گردد ولایتی سخت بانام که براین جانب است بنام فرزندی ازآن ِ او کرده آید و ناصحان وی بازنمودند که غور و غایت این حدیث بزرگ است و علی تکین به این یک ناحیت بازنایستد. ( تاریخ بیهقی ).چون ایشان را [ قوم را ]... دید [ امیر محمد ] خدای را سپاس داری کرد و حدیث سوزیان فراموش کرد. ( تاریخ بیهقی ). جواب نامه ها بر این جمله داد [ آلتونتاش ] که حدیث خانان ترکستان از فرایض است... اما حدیث خواجه احمد بنده را با چنین سخنان کاری نیست. ( تاریخ بیهقی ). امیر بسیار تکلف کرده بود هم بمعنی خوان نهادن و هم بحدیث لشکر که لشکر در هم افتاده بودند. ( تاریخ بیهقی ص 567 ). اگر پس از این در پیش من جز در حدیث عرض سخن گوئی ، گویم گردنت بزنند. ( تاریخ بیهقی ص 326 ). پس از آنکه این تاریخ آغاز کرده بودم... و به حدیث ملک محمد سخن میگفتم... ( تاریخ بیهقی ). در حدیث مادر و ولادت وی و امیر محمود سخنان گفتندی. ( تاریخ بیهقی ص 308 ). این حدیث را پوشیده دارد. ( تاریخ بیهقی ). طاهر بدین حدیث سخت شادمان شد. ( تاریخ بیهقی ). باید که این حدیث را پوشیده داری. ( تاریخ بیهقی ). طاهر بدین حدیث [ امر ولایت عهد دادن مأمون به رضا ( ع ) ] سخت شادمانه شد که میلی داشت به علویان. ( تاریخ بیهقی ص 136 ). پس او را [ اریارق ] به غور فرستادند نزدیک بوالحسن خلف ، تا به جانبی بازداشتش و حدیث وی به پایان آمد. ( تاریخ بیهقی ص 228 ).

حدیث . [ ح َ ] (ع ص ، اِ) نو. جدید. تازه . مقابل قدیم : ابواب خزائن قدیم و حدیث فرمود تا گشاده کردند. (جهانگشای جوینی ). || چیز نو. چیزی نو. || سخن نو.(دهار). || مرد اندک سال . جوان . || مسئله . امر. کار. شغل . باره . مطلب . قضیه . وقعه . واقعه . حادثه . حال . پیش آمد. باب . ماجری :
ای دل من زو بهر حدیث میازار
کآن بت فرهخته نیست هست نوآموز.

دقیقی (از فرهنگ اسدی چ پاول هورن ).


حدیث فرستادگان در نهان
بگفتند با شهریار جهان .

فردوسی .


سیاوش ز گفتارشان شاد گشت
حدیث فرستادگان باد گشت .

فردوسی .


دلت را به تیمار چندین مبند
بس ایمن مشو بر سپهر بلند...
تو بی جان شوی او بماند دراز
حدیثی دراز است چندین میاز.

فردوسی .


ای دوست به یک سخن ز من بگریزی
خوی تو نبد بهرحدیثی تیزی
بد گشتی از آنکه با بدان آمیزی
با دیگ بمنشین که سیه برخیزی .

فرخی .


عنایتی است به کار تو شاه مشرق را
چنانکه ایزد را در حدیث پیغمبر.

فرخی .


بنزدیک احمدبن اسماعیل نامه نبشت اندر حدیث او. (تاریخ سیستان ).و دل موفق [ باﷲ ] به حدیث شام و مصر مشغول گشته بود. (تاریخ سیستان ). و اندر خزینه مال نماند از زر و سیم که همه بکار برده و داده شد و دست فراکردند اندراوانی فروختن و زرینه و سیمینه درم و دینار زدن و بکار بردن ، اندر حدیث مطبخ و بناها ساختن . (تاریخ سیستان ). و حدیث سیستان با امیر تاریخ قرار گرفت و لشکرترکمان همه بازگشت . (تاریخ سیستان ). علی بن لیث پشیمان همی بود و چیزها همی گفت اندر حدیث عمرو [ ابن لیث ] عمرو بشنید و علی را بند برنهاد. (تاریخ سیستان ). چون خبر تقصیر کردن محمدبن اللیث شنید اندر حدیث مال فرستادن .... (تاریخ سیستان ). چنان شنودم که دو سه ماه این حدیث از وی نهان داشتند. (تاریخ بیهقی ). این حدیث فاش شد و همگان ویرا بسیار ملامت کردند. (تاریخ بیهقی ). وزیر گفت سلطان امروز خلوتی کرد و در هر باب سخن رفت و مهم تر از آن حدیث هندوستان است . (تاریخ بیهقی ص 269). و این حدیث را در دل پادشاه ، شیرین کردند. (تاریخ بیهقی ص 258). و این حدیث عبدوس به کس خود به غازی رسانید. (تاریخ بیهقی ص 234). گفت امشب این حدیث را پوشیده باید داشت تا فردا که خواجه بیاید.(تاریخ بیهقی ص 325). این حدیث در تاریخ یمینی بیاورده ام . (تاریخ بیهقی ). از این مرد بسیار عذر خواست [ ابوالقاسم پسر حصیری ] و التماس کرد تا از این حدیث [ زده شدن او ] با خداوندش [ احمد حسن ] نگوید. (تاریخ بیهقی ص 157). چنان شنودم که دو سه ماه از او [ ازمادر حسنک ] این حدیث [ کشته شدن پسرش ] پنهان داشتند. (تاریخ بیهقی ص 186). آنجا او را با خواجه پدرم رحمةاﷲ علیه صحبت و دوستی افتاد وزین حدیث بسیار گوید... (تاریخ بیهقی ص 242). پس در حدیث وزارت به پیغام با وی سخن رفت البته تن درنداد [ خواجه احمد حسن ]. (تاریخ بیهقی ص 145). هرچه از وی می پرسیدند از حدیث غلامان این روز، که تدبیر چیست ... جواب میداد که ارتکین داند. (تاریخ بیهقی ص 634). بونصر مستخرج را و دیگرقوم را گفت یک ساعت این حدیث در توقف دارید. (تاریخ بیهقی ص 368). امیر را مقرر گشت حدیث مال و سخت متغیر گشت بر بوسهل و سوری ، و والی حرس و محتاج را بخواند. (تاریخ بیهقی ص 444). کدخدای علی تکین و علی تکین این حدیث را غنیمت شمردند. (تاریخ بیهقی ص 355). اگر بهانه آرد و آن حدیث قاید منجوق در دل وی مانده است ، این حدیث طی باید کرد که بی حشمت وی علی تکین رابر نتوان انداخت . (تاریخ بیهقی ص 343). خوارزمشاه تن در این حدیث نداد. (تاریخ بیهقی ص 684). چون به غزنین رسید چنان نمود که حدیث خطبه بدو راست خواهد شد. (تاریخ بیهقی ص 685). گفتم این حدیث را فراموش کن . (تاریخ بیهقی ص 685). گفت حدیث بوسهل تمام شد. (تاریخ بیهقی ص 331). این حدیث را اندر این باب خواهی بفرمان ما و خواهی از دست خویش ... فرونشانی . (تاریخ بیهقی ص 162). اگر امیر [ البتکین ] در این جنگ با ما مساعدت کند... چون کارها بمراد گردد ولایتی سخت بانام که براین جانب است بنام فرزندی ازآن ِ او کرده آید و ناصحان وی بازنمودند که غور و غایت این حدیث بزرگ است و علی تکین به این یک ناحیت بازنایستد. (تاریخ بیهقی ).چون ایشان را [ قوم را ] ... دید [ امیر محمد ] خدای را سپاس داری کرد و حدیث سوزیان فراموش کرد. (تاریخ بیهقی ). جواب نامه ها بر این جمله داد [ آلتونتاش ] که حدیث خانان ترکستان از فرایض است ... اما حدیث خواجه احمد بنده را با چنین سخنان کاری نیست . (تاریخ بیهقی ). امیر بسیار تکلف کرده بود هم بمعنی خوان نهادن و هم بحدیث لشکر که لشکر در هم افتاده بودند. (تاریخ بیهقی ص 567). اگر پس از این در پیش من جز در حدیث عرض سخن گوئی ، گویم گردنت بزنند. (تاریخ بیهقی ص 326). پس از آنکه این تاریخ آغاز کرده بودم ... و به حدیث ملک محمد سخن میگفتم ... (تاریخ بیهقی ). در حدیث مادر و ولادت وی و امیر محمود سخنان گفتندی . (تاریخ بیهقی ص 308). این حدیث را پوشیده دارد. (تاریخ بیهقی ). طاهر بدین حدیث سخت شادمان شد. (تاریخ بیهقی ). باید که این حدیث را پوشیده داری . (تاریخ بیهقی ). طاهر بدین حدیث [ امر ولایت عهد دادن مأمون به رضا (ع ) ] سخت شادمانه شد که میلی داشت به علویان . (تاریخ بیهقی ص 136). پس او را [ اریارق ] به غور فرستادند نزدیک بوالحسن خلف ، تا به جانبی بازداشتش و حدیث وی به پایان آمد. (تاریخ بیهقی ص 228).
حدیث حبل سوی دانا نبود
شگفتی تر ازکار حرب جمل .

ناصرخسرو.


از این حدیث درگذر. (کلیله و دمنه ).
حدیث عشق از آن بطال منیوش
که در سختی کند یاری فراموش .

سعدی .


دانا ز حدیث او عجب ماند
خرگمشده را به سوی خود خواند.

امیرحسینی سادات .


|| ازدر. درخور. سزاوار : سالاران لشکر بر خداوند، این اشارت نکنند که جنگی قائم شده وخصمان را زده باز باید گشت ، که ترسند فردا روز که به هراة بازرسد ایشان را گوید کاهلی کردند تا مرا بضرورت باز بایست گشت و من بنده هم این اشارت نکنم که این حدیث من نباشد. (تاریخ بیهقی ص 594). || مبحث . موضوع . باب :
با ما به حدیث عشق ما چه ستیزند
هر مرغی را به پای خویش آویزند.

طاهر چغانی (امثال و حکم ص 1973).


حدیث دهانش چو آمد پدید
سخن در بیانش به تنگی کشید.

فردوسی .


سوری به من گفت این حدیث من بگذار. گفتم نتوانم خیانت کردن . (تاریخ بیهقی ص 661). چون این رسول بنزدیک ما رسید... و این حدیث بازگفت خوارزمشاه مرا [ابوریحان را ] بخواند و خالی کرد و آنچه وزیر گفته بود در این باب با من بگفت . (تاریخ بیهقی ص 685). حیلتها کرد تا از وی درگذشت و این حدیث فرابرید و تمام مردی باشد که چنین تواند کرد و گردن حرص و آز را بتواند شکست . (تاریخ بیهقی ص 255). و خداوند در این باب با من سخن گفته است و سخت ناپسندیده آمده است مرا این حدیث . (تاریخ بیهقی ص 259). از این مرد بسیار عذر خواست و التماس کرد تا از این حدیث با خداوندش نگوید.(تاریخ بیهقی ) . منشور بر دسته ٔ کاغذ بخط من مقرمط نبشته شد... و طاهر بیکبارگی سپر بیفکند و اندازه بتمامی دانست و پس از آن تا آنگاه که به وزارت عراق رفت با تاش فراش سپاه سالار، نیز در حدیث کتابت سخن برننهاد و فرونگذاشت . (تاریخ بیهقی ص 143). سپاس خدای را عزوجل که ترا از این منت در گردن من حاصل نشد و حدیث من گذشت ، پیغام امیرالمؤمنین بشنو. (تاریخ بیهقی ص 172). احمد گفت بهیچ حال نباشد، این شغل را فرموده است و از عبداﷲ بهمه روزگار وجیه تر و محتشم تر بوده ام ویرا باید و دیگران را زیر علامت من رفتن و آن حدیث دراز کشید... (تاریخ بیهقی ص 408). || عقیده . اعتقاد :
در این حدیث یقینند مردمان اغلب
خدای درخور هرکس دهد هر آنچه دهد.

فرخی .


گفت این چه حدیث است ، لشکری بزرگ را هفت هشت چاه ، آب چون تواند دادیکبارگی سر حوض رویم . (تاریخ بیهقی ص 637). || عزم . قصد. عزیمت : و سلطان از این حدیث بازایستد و حاتمی را فدای این کار کند... (تاریخ بیهقی ص 322). || سودا. فکر. اندیشه . عشق : بونعیم ندیم مگر به حدیث این ترک دل به باد داده بود. در مجلس شراب سوی او دزدیده بسیار نگریستی . (تاریخ بیهقی ص 417).
حدیث اسب نباشد برون ز گوش سپاهی .

انوری .


|| خبر. اطلاع . آگاهی : یک روز به خانه ٔ خویش بودم ، گفتند سیاحی بر در است ، میگوید حدیثی مهم دارم . (تاریخ بیهقی ص 326). این حدیث به نشابور فاش شد. (تاریخ بیهقی ص 365). دیگر روز این حدیث فاش شد. (تاریخ بیهقی ص 394). نیز باید که این حدیث بر بوسهل نرسدکه از من نیازارد. (تاریخ بیهقی ص 397). حکایت کرد [بونصر مشکان ] که در آن خلوت چه رفت . گفت سلطان پرسید مرا حدیث حسنک . (تاریخ بیهقی ص 179). محمودیان این حدیث ها بشنودند سخت غمناک شدند. (تاریخ بیهقی ). این حدیث [ حدیث سر حسنک که چون نوباوه آورده بودند ] فاش شد و همگان وی را [ بوسهل را ] بسیار ملامت کردند بدین حدیث . (تاریخ بیهقی ص 185). ترا مقرر است که فاش گردانیدن این حدیث از جهت من ناممکن است . (کلیله و دمنه ). || قصه . حکایت . افسانه . داستان . نقل . سمر. (دهار) : حدیث کرد یکی از فقهای بلخ و گفت این دو تن را دیدم آن روز که به بلخ می آوردند. (تاریخ بیهقی ). هم اکنون افشین حدیث پیغام کند و خلیفه گوید من این پیغام ندادم و رسوا شوم [ احمدبن ابی دواد ]. (تاریخ بیهقی ص 173). پوشیده نگاه کردم و مرا دید هیچ نگفت تا حدیث تمام کرد. (تاریخ بیهقی ص 122). چون به خرگاه امیر رسید حدیثی آغاز کرد و سخت سره و نغز قصه ای بود. (تاریخ بیهقی ).
چون نخوانی حدیث دعد و رباب
با حدیث بثینه و آن ِ جمیل .

ناصرخسرو.


گفتم که این حدیث بدان احسن القصص
گفت این لطیفه ای بود از جان لطیف تر.

ناصرخسرو.


تا فتح جنگوان را در داستان فزود
گم شد حدیث رستم دستان ز داستان .

مسعودسعد.


و در حدیث است : بزرگان را سخن بسیار است . (نوروزنامه ).
حدیث جود تو سایرتر است در عالم
ز حال عروه و عفرا و عشق دعد و رباب .

ادیب صابر.


شاید ار لب به حدیث قدما نگشایند
ناقدانی که ادای سخن ما شنوند.

خاقانی .


عالم حدیث حسن تو و عشق من گرفت
آری چنین بود سخنی کز دهان برفت .

رفیعالدین لنبانی .


شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید
شب را چه گنه قصه ٔ ما بود دراز.

مولوی (کلیات شمس چ فروزانفر ج 8 ص 160).


یکی را از ملوک عرب حدیث مجنون و لیلی بگفتند. (گلستان ).
خنک کسی که پس از وی حدیث خیر کنند
که جز حدیث نمی ماند از بنی آدم .

سعدی .


سعدی حدیث مستی و فریاد عاشقی
دیگر مکش که عیب بود خانقاه را.

سعدی .


|| شرح حال . ترجمه ٔ أحوال : حدیث این امام آورده آید مشبع. (تاریخ بیهقی ص 123). در تاریخ گذشته بیاورده ام دو باب درآن از حدیث این پادشاه بزرگ . (تاریخ بیهقی ). اکنون حدیث این دو سالار محتشم به پایان آمد. (تاریخ بیهقی ص 237). و این نکته ای چند نبشتم از حدیث وی و تفصیل حال وی فرادهم در این تاریخ سخت به جایهای خویش ان شاء اﷲ تعالی . (تاریخ بیهقی ص 105). || تاریخ :
فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر
سخن نو آر که نو را حلاوتی است دگر.

فرخی .


محال باشد چیزی نبشتن که به ناراست ماند که این قوم که حدیث ایشان یاد می کنم سالهای دراز است تا درگذشته اند. (تاریخ بیهقی ص 230). در تاریخ گذشته بیاورده ام ، دو باب در آن از حدیث این پادشاه بزرگ . (تاریخ بیهقی ص 103). آنچه در کتاب نبشته اند از حدیث بهرام گور است . (تاریخ بیهقی ص 121). و چون حدیث این محبوس بوسهل زوزنی آخر آمد فریضه داشتم قصه ٔ محبوس [ دیگر ] کردن . (تاریخ بیهقی ص 338). بجای خویش بیارم حدیث این رسولان . (تاریخ بیهقی ص 217).
گفت ز شاهان حدیث ماند باقی
درعرب و در عجم نه توزی و کتان .
ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 650).
علی و مصطفی را گر ندانی
حدیث آدم و حوا فروخوان .

ناصرخسرو.


افسانه شد حدیث فریدون و بیوراسب
زآن هردوان کدام به مخبر نکوتر است .

خاقانی .


|| فرمان . امر. حکم . دستور: حشم و قضاة و عمال و اعیان و رعایا را فرمود تا به خدمت ما آمدند و همگان گوش و چشم به حدیث ما دادند. (تاریخ بیهقی ص 214). || محتوی .مضمون : بازگوی حدیث نامه که چه بود که مرد درشتی نرم شد. (تاریخ بیهقی ). || سخن . (حبیش تفلیسی ). حرف (در تداول امروز) چه حدیث است ؛ چه حرفی است ! || مقاوله . گفتگو. گفتار. قول .کلام . سروا. مذاکرة. ج ، احادیث :
مردمان از خرد سخن گویند
تو هوازی حدیث غاب کنی .

رودکی .


تا کی بری عذاب و کنی ریش را خضاب
تا کی فضول گوئی و آری حدیث غاب .

رودکی .


در این حدیث بود [ پیغامبر در غزوه ٔ احد ] که تیری بیامد بر چشم قتادةبن النعمان . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
حدیث زنان سخت ناخوش بود
نه آئین مردان سرکش بود.

فردوسی .


چه حدیث است من این بوسه شماری بنهم
نبود عیش چو معشوقه بود بوسه شمار.

فرخی .


و امیر ویرا [ امیر یوسف را ] سخت گرم پرسید از اندازه گذشته و براندند و همه حدیث با وی میکرد تا روز شد. (تاریخ بیهقی ص 251). امیر از پیل بر اسب شد و براندند و یوسف در دست چپش ، حدیث میکردند تا به لشکرگاه رسیدند. (تاریخ بیهقی ص 252). گفتند [ مقدمان لشکر بوعلی سیمجور ] این چه حدیث است جنگ باید کرد. (تاریخ بیهقی ص 203). ملک سخت شد و کسان در میان آمدند تا پسر احمد و سرش فرستاده آید و حدیث پانصد هزار درم میرفت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 442). خود در من [ افشین در احمدبن ابی دواد ] ننگریست و من بر آن صبر کردم و حدیثی پیوستم . (تاریخ بیهقی ص 171).
گر استوار نداری حدیث ، آسانست
مدیح شاه بخوان و نظیر شاه بیار.

ابوحنیفه ٔ اسکافی .


کی عجب گر با تو آید چون مسیح اندر حدیث
گوسفند کشته از معلاق و مرغ از بابزن .

کمال عزی .


اگر بتول گرفت از تو این دلم نه عجب
بتول گیرد دل از حدیث ناپدرام .

خفاف .


گه ز مهرت کند زمانه حدیث
گه به جانت خورد سپهر قسم .

مسعودسعد.


گر بخواهد از این همه غم ورنج
برهاند به یک حدیث مرا.

معزی .


از آنکه مهتر و مخدوم من نکو داند
به نظم و نثر حدیث صحیح را ز سقیم .

سوزنی .


حدیث من ز مفاعیل فاعلات بود
من از کجا، سخن سرّ مملکت ز کجا.

مجیر بیلقانی .


فی الجمله حدیث مطلق از من بشنو
هر چیز که در جستن آنی آنی .

بابا افضل .


ور باورت نمیشود از بنده این حدیث
از گفته ٔ کمال دلیلی بیاورم .

حافظ.


این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میگفت
بر در میکده ای بادف و نی ترسائی .

حافظ.


- اصحاب حدیث ؛ فِرَق مالکی و شافعی و حنبلی و داودی را گویند. (مفاتیح العلوم خوارزمی ) : میل یعقوب بیشتر بر اصحاب رأی بود، و آن ِ طاهر بر اصحاب حدیث .(تاریخ سیستان ).
- به حدیث آمدن کودک ؛ به زبان آمدن . زبان باز کردن :
کودکی نو به حدیث آمده ام
سخنم نی بجز از مدح وزیر.

سوزنی .


- امثال :
ازمرده حدیث نیاید .
که از مرده دیگر نیاید حدیث .

سعدی .


|| در اصطلاح محدثان ، گفته ٔ رسول و حکایت گفتار و کردار وی باشد. خبر. روایت . اثر. گفته ٔ رسول (ص ). (زمخشری ). سخن پیغمبر. خبررسول و جز آن : و دیگر حدیث ، چون کسری پرویز گذشته شد، خبر به پیغمبر رسید گفت : من استخلفوا؟ قالوا ابنته بوراندخت . قال (ع ) لن یصلح قوم ٌ اسندوا امرهم الی امراءة. (تاریخ بیهقی ص 386).
در حدیث آمده ست کز دل دوست
به دل دوست رهگذر باشد.

تاج الدین آبی .


هم امارت هم زبان دارم کلید گنج فتح
وین دو دعوی را دلیل است از حدیث مصطفی .

خاقانی .


امام ابوالطیب سهل بن سلیمان صعلوکی را که امام حدیث بود به رسالت به ایلک خان فرستاده بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 هَ . ق . ص 237).
تهانوی گوید: و در «خلاصه » میگوید: قول صحابی و تابعی را هم میتوان حدیث نامید و در «خلاصة الخلاصة» گوید: و آنچه از قول و فعل و تقریر او روایت شده باشد آنرا حدیث نامند. و گاه اطلاق بر قول صحابه و تابعین و آنچه ازآثار آنان مروی است شود. و در شرح «شرح النخبة» گوید: حدیث آن چیزی است که به حضرت پیغمبر نسبت داده شود قولاً و فعلاً و تقریراً و صنعةً، و پاره ای گفته اند:و رؤیاً؛ یعنی اگر در خواب هم از پیغمبر چیزی دیده شد نقل او حدیث باشد، حتی حرکات و سکنات آن حضرت ، اگر در بیداری نقل شود حدیث است . پس حدیث نسبت به سنت اعم باشد. و بسیار واقع شده است در سخنان اهل حدیث که ترادف حدیث و سنت از سخنان آنها مفهوم گردیده ، من جمله عراقی از محدثین معروف بر این عقیده میباشد. اما صاحب «تلویح » میگوید: سنت اعم از حدیث باشد، و آن عبارت است از چیزی که از پیغمبر صادر شده باشد، غیراز قرآن از جنس گفتار و آنرا حدیث نامند یا کردار یا تقریر - انتهی . و اینکه در ضمن تعریف سنت قید قرآن کرده ، برای احتراز از خود قرآن است ، چه قرآن را در اصطلاح حدیث نگویند. و داخل میشود در قرآن آنچه تلاوت آن نسخ شده باشد خواه حکم آن باقی مانده یا نمانده باشد، و همچنان است قراآت شاذه و مشهوره . اما اول برای آنکه سیوطی در اتقان در نوع نسخ گفته که نسخ در قرآن بر سه قسم است : اول : آنچه حکم و تلاوت آن در آن واحد نسخ شده است . عایشه گفته است در آنچه نازل شده ده صفت معلوم بوده که نسخ شد به پنج صفت . در این اثنا رسول خدا به جوار رحمت الهی انتقال یافت . و آن آیات بهمان طریق قبل از نسخ قرائت میشوند. این حدیث را شیخان روایت کرده اند. اما منظور عایشه از اینکه گفته آیات بهمان طریق قبل از نسخ تلاوت میشوند، آن بوده که تلاوت آیات منسوخه هم در حیات پیغمبر نسخ شد، ولی حکم نسخ به عموم مسلمانان نرسیده بود. و بعد از وفات پیغمبر این حکم به همگی مسلمین رسید. این بود آنهائی که از نسخ آیات بیخبر بودند بهمان طریق قبل از نسخ تلاوت میکردند. ابوموسی اشعری گوید نازل شد ولی دوباره بالا رفت . دوم : آن است که حکم آن نسخ شده اما تلاوت آن نسخ نگردیده . سوم : آن است که تلاوت آن نسخ شده اما حکم آن نسخ نشده است .
ابوعبید گوید: خبر داد مارا ابن ابی مریم از ابن لهیعة از ابی الاسود از عروةبن الزبیر از عایشه که گفت : سوره ٔ احزاب در زمان پیغمبر دویست آیت قرائت میشد، و پس از آنکه عثمان امر به کتابت قرآنها داد جز آنکه در دست باقی مانده آیتی دیگر در آن سوره نبود، سپس صاحب اتقان از آیات منسوخه که در قرآن فعلی نیست آیاتی را ذکر کرده است .
اقسام حدیث : حدیث یا نبوی و یا الهی است که بنام حدیث قدسی معروف است . پس حدیث قدسی آنچنان حدیثی است که پیمبر آنرا بواسطه ٔ جبرائیل از پروردگار خود روایت کرده است . و حدیث نبوی حدیثی باشد که مستقیم از خود پیغمبر روایت شده باشد چنانکه ابن الحجر در «فتح المبین » در شرح حدیث بیست وچهارم روایت کرده . حبیبی در حاشیه ٔ تاریخ در رکن اول در بیان معنی قرآن گوید: احادیث الهیه آن احادیثی است که حق عزاسمه آنرا بسوی پیمبر در شب معراج بر طریق وحی فرستاده و آن احادیث به «أسرارالوحی » نام نهاده شده است . ابن الحجر گوید: باید بین وحی متلو که عبارت از قرآن است با وحی روایت شده از پیغمبر که از خداوند روایت کرده فرقی نهاده شود، و آن عبارت است از یک رشته احادیثی که پیغمبر از پروردگار خود در شب معراج روایت کرده ، و قریب به یکصد حدیث میباشد. و یکی از علماء آن احادیث را در یک جا جمعآوری نموده و من حیث المجموع جمله ٔ آن احادیث را بنام «حدیث قدسی » نامیده اند. و نیز گوید: کلام منسوب به خدای تعالی را اقسامی چند باشد. نخستین اقسام و اشرف آنها قرآن مجید است ، که به خصیصه ٔ اعجاز در فصاحت ، و بقاءآن معجزه بر گذر روزگاران ، و محفوظ بودن از تغییر وتبدیل ، و حرام بودن بسودن آن با دست شخص محدث ، و عدم تلاوت او در حال جنابت ، و روایت آن بمعنی ، و به تعیین آن در نماز، و به اختصاص تسمیه ٔ آن به قرآن ، و به اینکه هر حرفی از آن معادل با ده حرف از سایر کلمات باشد، و به منع معامله ٔ مجلد کلام اﷲ بین الدفتین در روایت احمد، و کراهت او نزد ما، و به تسمیه ٔ جمله ای از قرآن به آیت و سورت ، و دیگر خصایص ، از بین سایر کتب منزله ٔ آسمانی و دیگر فرموده های خداوند از احادیث قدسیه و غیره ، ممتاز و برتر و بالاتر است . و آنچه درباره ٔ قرآن مجید روا نیست درباره ٔ سایر کتب منزله رواباشد. دوم از اقسام کلام حق کتب انبیاء (ع ) است قبل از آنکه تغییر و تبدیل و تحریفی در آن کتب شده باشد.سوم از اقسام کلام حق بقیه ٔ احادیث قدسیه است . و آن عبارت است از آنچه بر سبیل خبر آحاد از پیغمبر به مارسیده است با اسناد مربوطه که از پروردگار خود روایت فرموده . پس این قبیل سخنان به حق نسبت داده شود. واین نسبت انشاء کلام به او جل شأنه باشد زیرا اوست متکلم اول و گاه این قبیل سخنان را به پیمبر نسبت دهند، زیرا او از حق خبر داده است ، بخلاف قرآن که نسبت آنرا جز به حق به احدی نتوان داد، درباره ٔ قرآن اگر ذکری بمیان آید، گویند: قال اﷲ تعالی ، و برعکس درباره ٔ احادیث قدسیه گویند: قال رسول اﷲ فیما یروی عن ربه . و اختلاف کرده اند در بقیه ٔ سنت که آیا تمامی آنچه از سنت وارد شده آن هم وحی است یا نیست . آیت «و ماینطق عن الهوی » (قرآن 3/53)، حکم میکند که سنت هم در حکم وحی است ، و از اینجاست که پیغمبر فرموده : الا انی اوتیت الکتاب و مثله معه . و منحصر نباشد این احادیث در کیفیتی از کیفیات وحی ، بلکه جایز است اینکه وحی نازل شود بهر کیفیتی از کیفیات که صورت گرفته باشد، مانند خواب دیدن و الهام و به زبان فرشته رسیدن . و برای راوی این احادیث در نزد محدثان دو صیغه است ، یکی «قال رسول اﷲ فیما یروی عن ربه » و این صیغه عبارت و گفتار علماء سلف است . دیگری «قال اﷲ تعالی فیما رواه عنه رسوله صلی اﷲ علیه و آله و سلم » و این دو صیغه برحسب معنی یکی باشند -انتهی کلامه . و نیز تهانوی گوید:حدیث به حَسَن ، صحیح و ضعیف تقسیم شود و هریک از آن به سیزده قسم منقسم شوند، بدین ترتیب : مسند، متصل ، مرفوع ، معنعن ، مغلق ، فرد، مدرج ، مشهور، عزیز، غریب ، مصحف ، مسلسل ، زائدالثقة. و ضعیف به دوازده صنف تقسیم گردد: موقوف ، مقطوع ، مرسل ، منقطع، معضل ، شاذ، منکر،معلل ، مدلس ، مضطرب ، مقلوب ، و موضوع . اینست آنچه در خلاصة الخلاصة ذکر شده . و حدیث را اقسام دیگری نیز باشد که در محل خود ذکر شود.
اهل حدیث در فرق بین حدیث و خبر اختلاف کرده اند. پاره ای گفته اند دو مترادفند. و برخی گفته اند خبر از حدیث اعم است ، چه خبر صادق آید بر هرچه از پیمبر و غیر او رسیده ، و حدیث برخلاف آن است ، چه آن بر پیمبر اختصاص دارد پس هر حدیثی خبر باشد من غیر عکس کلی . و برخی گفته اند دو متباینند، چه حدیث آن است که از پیمبر رسیده باشد و خبر آن است که از غیر روایت شده باشد. و از این روی به کسانی که به تواریخ و مانند آن اشتغال دارند اخباری گویند، و مشغولان به سنت نبوی را محدث نامند، چنانچه در شرح نخبه و شرح آن ذکر شده . و در جواهرگوید: اما اثر پس آن اصطلاح فقهاست و آن را در مورد کلام علماء سلف استعمال کنند. و خبر در حدیث پیمبر استعمال میشود. و برخی گفته اند خبر با حدیث مباین و بااثر مرادف است . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
- علم حدیث ؛ علمی است که در آن از چگونگی اتصال سند حدیثها به رسول از نظر احوال راویان در ضبط و عدالت ، و از نظر چگونگی زنجیره ٔ سند که متصل یا منقطع باشد، بحث کنند، و آنرا اصول الحدیث نیز نامند. اما درایةالحدیث علمی است که در مفهوم الفاظ حدیث از نظر قواعد عربیت و طبق احوالات پیغمبر بحث کند. رجوع به کشف الظنون و مقدمه ٔ ابن خلدون ترجمه ٔ پروین گنابادی صص 901-914 شود.
تهانوی گوید: بنابه گفته ٔ مجمع السلوک آنرا علم روایت و علم اخبار وآثار نیز نامند... علم حدیث ، علمی است که اقوال و افعال رسول را بدان شناسند، و چون آن گفته ها بزبان عرب است ، دانستن زبان عرب شرط آن است و افعال پیغمبر کارهای وی است که برای ما حجت و متبع است ، و کرمانی احوال پیغمبر را نیز افزوده است .... (مقدمه ٔ کتاب کشاف اصطلاحات الفنون ). و نیز تهانوی نویسد: اهل حدیث رامراتبی است : طالب ؛ کسی را گویند که مبتدی باشد. محدث ؛ استاد کامل و شیخ و امام همین معنی دهد. حافظ؛ کسی که صدهزار حدیث داند با شرح حال آن . حجت ؛ کسی که سیصدهزار حدیث آنچنانه داند. چنین گفت ابن مطری . و جزری گفت : راوی ؛ ناقل حدیث باشد، و محدث ؛ کسی که آنرا بررسی دقیق کرده است . حافظ؛ کسی که هرچه بدو رسد حفظو نقل کند. (مقدمه ٔ کتاب کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به حافظ و حجت شود.

فرهنگ عمید

۱. سخنی که از پیغمبر اسلام و ائمه نقل شده است.
۲. سخن، کلام.
۳. [قدیمی] داستان، حکایت.
۴. (فلسفه ) = حادث
۵. (صفت ) [قدیمی] نو، تازه، جدید.
۶. [قدیمی] خبر.
* حدیث اسرا: حدیث معراج.
* حدیث رفع: [قدیمی] حدیثی که در آن اموری از مکلفان رفع شده است.
* حدیث قدسی: (فقه ) حدیثی که پیامبر اسلام از پروردگار روایت کرده است ولی در قرآن نیست.
* حدیث نَفْس:
١. با خود سخن گفتن.
٢. سخنی که با خود بگویند.

۱. سخنی که از پیغمبر اسلام و ائمه نقل شده است.
۲. سخن؛ کلام.
۳. [قدیمی] داستان؛ حکایت.
۴. (فلسفه) = حادث
۵. (صفت) [قدیمی] نو؛ تازه؛ جدید.
۶. [قدیمی] خبر.
⟨ حدیث اسرا: حدیث معراج.
⟨ حدیث رفع: [قدیمی] حدیثی که در آن اموری از مکلفان رفع شده است.
⟨ حدیث قدسی: (فقه) حدیثی که پیامبر اسلام از پروردگار روایت کرده است ولی در قرآن نیست.
⟨حدیث نَفْس:
١. با خود سخن گفتن.
٢. سخنی که با خود بگویند.


دانشنامه عمومی

حدیث، در اصطلاح مسلمانان به سخنان پیامبران گفته می شود. شیعیان به سخنان اهل بیت نیز حدیث می گویند. در اصطلاح دانشمندان علم حدیث، به کلامی که حاکی از کردار یا تقریر معصوم (محمد بن عبدالله ، پیامبر اسلام) است، «حدیث» و گاه «خبر» یا «روایت» گفته می شود.شیعیان معتقدند: «حدیث، به دلیل انتساب آن به معصوم و وحیانی بودن محتوای آن، حجت بوده و می تواند مبنای عمل قرار گیرد»
علم رجال
مصطلح الحدیث.
چه آنکه اگر از احوال یک یک رجال سند از لحاظ عدالت آنان و وثوق و اعتماد به روایت و نقل آن ها بحث شود، «علم رجال» نامیده می شود.
اگر از کیفیت نقل حدیث توسط راویان از لحاظ اتصال و انقطاع زنجیره حدیث یا داشتن سند یا ارسال و مانند آن سخن رود، به «مصطلح الحدیث» و گاهی به «درایه» تعبیر نمایند؛ ولی نام اول با این عمل متناسب تر است، چه آنکه درایه به معنی علم و فهم معانی است و شناسائی اصطلاحات متناسب با نام (مصطلح الحدیث) است.
حدیثی از محمد بن عبدالله پیامبر اسلام: هر چیزی اساسی دارد و اساس این دین دانش است و یک دانشمند برای شیطان از هزار عابد بدتر است. (نهج الفصاحه)
بنابر عقیده مسلمانان، قرآن، به مثابه قانون اساسی اسلام، بیشتر کلیات را بیان کرده و تبیین تفاصیل و جزئیات را به روایات واگذار کرده است، از این رو روایات، پس از قرآن، مهم ترین منبع شناخت دین اسلام به شمار می آید. بدین جهت، مسلمانان به فراگیری، ثبت و تدوین احادیث، به رغم برخی فراز و نشیبها، توجه کرده و مجموعه های حدیثی را شامل هزاران روایت در تمام موضوعات مورد نیاز دین داران، فراهم آوردند. پس از آن، دانشهای رجال، تاریخ حدیث، مصطلحات حدیث، فقه الحدیث و... برای حفظ، نشر، فهم و تبیین میراث روایی پدید آمد.
تدوین هزاران اثر حدیثی نشان می دهد که مسلمانان، از آغاز تاکنون، پس از قرآن، بیشتر به حدیث توجه کرده اند. در دوران معاصر نیز اندیشمندان مسلمان با نگاهی دوباره به میراث روایی، کوشش گسترده ای را برای بهره جستن هر چه بیشتر از این منبع آغاز کردند و با تأسیس دانشگاه ها، مراکز تحقیقاتی حدیثی و... در این راه گامهایی برداشتند.

دانشنامه آزاد فارسی

حَدیث
سخنی حاکی از کلام یا فعل یا تقریر معصوم. از آن به خبر و سنّت نیز تعبیر می شود، با این تفاوت که احیاناً در مصطلحات علمی، گفتار و کردار عموم افراد بشر را خبر می نامند و مورخان را در مقابل محدّثان، اخباری می خوانند (و این، غیر از اصطلاح دیگر اخباری در مقابل اصولی است). همچنین سنّت معمولاً عطف بر کتاب (قرآن) به کار می رود و نیز دسته ای از احادیث را که متضمن احکام عملی و آیین های شرعی باشد، سنّت و جمع آن سنن می نامند. حدیث از ارکان مهم شناخت معارف و احکام و موضوعات اسلامی است، و در ساختار فرهنگ و تمدن اسلامی نقش عمده ای ایفا می کند که تکیه گاه تمامی علوم دینی (فقه و اصول و تفسیر و کلام و اخلاق ...) است، چنان که در علوم نظری و تجربی، همچون طب و هیئت و ریاضیات، و نیز در تاریخ و ادبیات و فرهنگ و هنر تأثیر فراوانی گذاشته است. در این جا به چند موضوع مهم دربارۀ حدیث اشاره می شود:
اصطلاحات کلی. محدّث: کسی است که سندها و متون احادیث را شناخته و از علل و نقایص حدیث و اسماء روات و رجال آگاهی داشته باشد. حافظ: به کسی گویند که سنن رسول اکرم (ص) را بداند، و موارد اتفاق و اختلاف را بشناسد و از احوال و طبقات راویان و سلسله های سند آگاهی کافی داشته باشد. بعضی گفته اند حافظ آن است که ۱۰۰هزار حدیث با سند آن ها حفظ داشته باشد، و «حجت» آن است که ۳۰۰هزار حدیث را حفظ باشد. سَنَد: زنجیرۀ راویان و ناقلان حدیث را گویند، زیرا تکیه گاه و مستند حدیث و راه رسیدن به مضمون آن است، لذا با کلمۀ طریق نیز از آن تعبیر می کنند. شیخ: استاد حدیث و جمع آن مشایخ، مجموعۀ اساتید محدث را مَشیخه می گویند. طبقه: کسانی که هم عصر و در ملاقات اساتید و مشایخ شریک باشند. مقبول: حدیثی است که علما مضمون آن را پذیرفته و بدان عمل کرده باشند. مردود: خبری است که اطمینانی به صدق آن نیست؛ معتبر: حدیثی است که بدان عمل کنند و همه یا اکثر علما آن را پذیرفته باشند.
تاریخ حدیث. به استناد احادیثی بسیار که از پیامبر (ص) و ائمۀ اطهار (ع) رسیده، حفظ و نقل و کتابت و نشر حدیث در بین مسلمانان از صدر اسلام آغاز شده و در تمامی دوره های تاریخ اسلام ادامه داشته است. گرچه بین اهل تسنّن براثر منع خلیفۀ اول و دوم، سال ها تدوین حدیث به تأخیر افتاد، اما جمعی از صحابه، همچون سلمان و ابوذر و ابورافع و جابربن عبدالله انصاری، آثاری از احادیث رسول اکرم (ص) را تدوین کردند. جمعی بسیار از تابعین نیز به فراگیری و نشر و تألیف حدیث پرداختند و مجموعه های ارزشمندی فراهم ساختند، سپس در عصرهای بعد تا زمان حاضر آثاری بی شمار در این باره تألیف شده است که معمولاً جوامع حدیث نامیده می شوند.
علوم حدیث. نظر به نقش حساس حدیث در ساختار فکری مسلمانان و تمدن و پیشرفت آنان، چندین علم برای ارزیابی حدیث تأسیس شده است، ازجمله درایةالحدیث: در ارزیابی کلی حدیث از لحاظ سند و متن؛ رجال حدیث: در شناخت اسناد و افراد راویان و اطمینان از وثاقت آنان؛ فقه الحدیث: بررسی متون احادیث و شناخت صحیح معنی و مفهوم آن ها و تطبیق بر موضوعات و مسائل مورد نیاز، و جایگاه آن ها در رابطه و مقایسه با سایر اصول استنباط؛ مختلف الحدیث: علم شناخت احادیث مختلف و متعارض و چگونگی جمع بین آن ها و شرح و تفسیر آن ها؛ غریب الحدیث: توضیح و بیان احادیثی که الفاظ مشکل و نامأنوس دارند. در هریک از این علوم آثار بسیار تألیف شده است که مهم ترین آن ها نزد شیعه کافی، شیخ کلینی ( ـ۳۲۹ق)، من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق ( ـ۳۸۱ق)، تهذیب الاحکام و استبصار شیخ طوسی ( ـ۴۶۰ق)، الوافی ملا محمد محسن فیض کاشانی ( ـ۱۰۹۱ق)، وسائل الشیعه شیخ محمد بن الحسن حر عاملی ( ـ۱۱۰۴ق)، بحارالانوار ملا محمد باقر مجلسی ( ـ۱۱۱۱ق)، و مستدرک الوسائل حاج میرزا حسین نوری ( ـ۱۳۲۰ق) است. مجموعه های مهم حدیث نزد اهل سنت، صحاح ستّه و برخی سنن و مسندهاست. نیز ← خبر؛ درایة ال

نقل قول ها

حدیث در اصطلاح دینی، به گفتار و رفتار پیامبر اسلام گفته می شود. شیعیان همچنین به سخنان معصومان نیز حدیث می گویند.
• «خواندنِ حدیث، بهتر ار ادای نمازِ سنّت است.» یا «تحصیلِ دانش بهتر از خواندنِ نمازهای سنّت است.» ذهبی، سیر اعلام النبلاء،۲۳/۱۰ -> محمد بن ادریس شافعی
• «متأسفانه ما احادیث اهل بیت (ع) را ساده گرفته ایم. ما فکر می کنیم که هر کسی می تواند از احادیث استفاده کرده و مسایلی را از آن استنباط کند در حالی که در احادیث خود اهل بیت (ع) آمده است که روایات ما نیز مانند قرآن محکمات و متشابهات دارد و به همین دلیل هر کسی اجازه نقل حدیث برای مردم را ندارد بلکه باید خودش فقیه در این امر باشد.». -> سید محمد حسینی زنجانی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حدیث اصطلاحا کلامی است که حاکی قول یا فعل یا تقریر معصوم (ع) باشد و بر آن خبر و سنت و روایت نیز اطلاق شده.شیخ بهائی در وجیزه فرموده الحدیث کلام یحکی قول المعصوم او فعله او تقریره.سپس فرماید: و اما نفس الفعل و التقریر فیطلق علیهما اسم السنه لا الحدیث.در مجمع البحرین حدیث را مرادف کلام دانسته و وجه تسمیه باین نام را تجدید و حدوث آن گرفته.در قاموس آمده (الحدیث: الخبر و الجدید) در مصباح المنیر فرموده الحدیث ما یتحدث به و ینقل و منه حدیث الولایه.فراء گوید: واحد احادیث احدوثه است ولی بر خلاف قاعده در جمع حدیث استعمال شده.صاحب کشاف آنرا اسم جمع دانسته.ابو حیان در تفسیر خود بنام (البحر) آنرا جمع حدیث (منتهی بر خلاف قیاس) گرفته مانند اباطیل جمع باطل
ظاهرا وجه تسمیه خبر بحدیث از آن جهت است که در مقابل قرآن که هر دو بیان احکام الهی است قرار گرفته زیرا اکثر اهل سنت قائل بقدم قرآن می باشند و از اینرو احکامی که از ناحیه شخص پیغمبر انتشار یافته (حدیث) در مقابل (کلام قدیم ـ قرآن) نامیده اند و ممکن است از این لحاظ گفته پیغمبر و امام را حدیث نامند که در تشریع قوانین الهی تازگی و نوی دارد چنانکه قرآن نیز از این نظر تازه و حدیث است و در خود قرآن به این نکته اشاره شده آنجا که فرماید: الله نزل احسن الحدیث کتابا خداوند قرآن را فرستاد که بهترین حدیث است.یا در جای دیگر قرآن، فلیأتوا بحدیث مثله اگر راست می گویند که قرآن کتاب خدا نیست آنها هم سخنی نوین مانند قرآن بیاورند. فبای حدیث بعده یومنون شما پس از آیات خدا بکدام حدیث ایمان می آورید؟ فذرنی و من یکذب بهذا الحدیث ای رسول تو کیفر مکذبان و منکران قرآن را بمن واگذار. .بعضی احتمال داده اند که چون حروف متعاقب یکدیگر می آید قهرا حرف بعدی پس از حرف قبل استعمال شده و حادث گردیده، یا از آن جهت که در دل شنونده ایجاد معنی تازه می کند حدیث نامیده شده. اما خبر بمعنی مخبر به استعمال شده.در تاج العروس آمده: خبر چیزی است که از دیگری نقل شود و اهل عربیت قید (احتمال الصدق و الکذب) را در آن اضافه کرده اند ولی نزد محدثین بمعنی حدیث آمده.باید دانست که نوعا لغویین موارد استعمال را ذکر می کنند و توجه باصل معنی لغوی که موارد استعمال نوعا بمناسبتی که در مصادیق و اصل معنی برقرار است، نداشته و امتیاز آنرا از فروع و مصادیق متذکر نمی شوند.مثلا در اینجا ظاهر معنی خبر، اعلام غیر است چنانچه در مصباح المنیر و المنجد آمده و در معنی (الخبیر) که از اسماء الهی است گفته اند (العالم) .در آیه شریفه (فکیف تصبر علی مالم تحط به خبرا) (علما) تفسیر شده و در مثل گویند (علی الخبیر سقطت) ای علی العالم به، همچنین لفظ خبره که بمعنی عالم آمده پس استعمال خبر در گفته پیغمبر (ص) از لحاظ اعلام به مضمون خبر است.چنانکه اطلاق حدیث بلحاظ تازگی مضمون آن برای سامع یا در مقابل کلام الله قدیم (بنا بمذهب بعضی از اهل سنت) است.

جدول کلمات

روایت

پیشنهاد کاربران

به معنای سخنی از گذشتگان است

سخن پیامبران

سخن پیامبر - عشق - تازه

حدیث در عربی نام پسر است اما معنی آن عشق و محبت است


بنظر من اسم حدیث ب معنای سخن است

عشق و سخن

گفته

حدیث یکی از این معانی را در متون فارسی و عربی دارد:
1. سخن، کلام
2. نو ، جدید، تازه
3. داستان ، حکایت


داستان، روایت، قصه، واقعه، رویداد، ماجرا، گفته، سخن، خبر، قول، تازه، جدید، نو


اسم من حدیث واقعا اسم خوبیه
معنی حدیث یعنی :
بیشتر سخنان پیامبر

حدیث به معنی عشق و تازگی ؛سخنان بزرگان دین و پیامبران ، از اسامی قرآنی

ماجرا، روایت، سخن


اسم من حدیث است اسم خیلی خوبی است چرا چون معنی ایم حدیث فقط مربوط به پیامبران هست اسم واقعی من حدیث است که در قران ایم من قرار دارد من یک ایم دیگه دارم به نام معصومه ایم معصومه هم خیلی خوبه چراچون نام خواهر امام رضا ع معصومه هست

سروا

منبع: واژه نامه لغت فرس اسدی طوسی

نام مادر امام حسن عسگری ( علیه السلام )


این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
هیوال ( کردی: هه وال )
سورون ( اوستایی: سورون وَنت )
اَیوچیت ( سنسکریت: اَیوچیتَ، اَیوچیتیا )
آمْنیا ( سنسکریت: آمنایا )

حدیث یکی از اسم های عربی هستش و دخترونس اسم من حدیث بنظرم اسم قشنگیه درضمن اسم حدیث فقط و فقط به معنای:بیشتر سخنان پیامبر هستش

این اسم ریشه عربی داره و در اشعار فارسی شاعرهای بزرگ خیلی از این کلمه استفاده شده
حدیث عشق چه حاجت که بر زبان آری / به آب دیده خونین نبشه صورت حال
سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی / خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
حدیث عشق که از حرف و صوت مستغنیست / به ناله دف و نی در خروش و ولوله بود


نوشته ام درباره حدیث رو تقدیم می کنم

قدر خودت را بدان
از تو برای خود کتاب ساخته ام
حرف هایت که هیچ
تک تک نگاه هایت هم
حدیث می شوند
و باز هم با تو
به این نتیجه میرسم که
عشق هم مقدس است. . .

( پیمان کریمی )

حدیث به معنای نو وجدید هستش

اسم خیلی زیبا یی .
ریشه اش . عربی و فارسی

حدیث از ریشه ی ح د ث است و به معنای نو و جدید هست.

( حدیث ) از ریشه حدث به معنای جدید و اتفاق افتاده. حدیث به گفتار پیامبر گفته می شود و چون قرآن گفتار قدیم است لذا سخنان پیامبر به نسبت سخنان پروردگار جدید است.

کهنه نشدنی

حدیث در تاریخ بیهقی به معنی " موضوع " نیز آمده است.
" گفت امیر پرسید مرا از حدیث حسنک "
تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۲۷.

آنچه که کسانی شناخته شده یا ناشناس از دهان پیامبر یا امامان شنیده اندوگواهی سختی پی بسیاری از آنها نیست

سخن و امر تازه

حدیث احتمالا جمع حدس بوده به معنای تخمین و گمان و بصورت جمع تخمین ها و گمان ها. شاید از دیدگاه اندیشمندان دینی محتوای قرآن منبع قطعی و یقنی می باشد و هرآنچه که در مورد الفاظ و جملات آن گفته شود، دیگر نباید چنین گفته هایی را یقین دانست بلکه حدس یا گمان و تخمین. برای این حقیر مهم این است که این واژه چرا اینقدر انرژی فکری پیروان دین اسلام در سطح پیشوایی و مرجعیت تقلید را تلف نموده و به اصطلاح لقب علم هم بر آن نهاده شده است؟ فرض کنید که یک متفکر و اندیشمند دینی یا یک علامه دهر آنچنان به حدیث علم و آگاهی داشته باشد که نمونه اش در دنیا یافت نشود، آنگاه این سوال مطرح میشود، که آیا این علامه دهر به کمک چنین علم و آگاهی دقیقی که دارد و کسب کرده است، میتواند یک چیزی را اختراع کند که مسلمانان بتوانند به کمک آن یک ذره سطح زندگی دنیوی خودرا ارتقاء دهند و بسوی رسیدن به سعادت دنیوی پیشرفت نمایند ؟ یا اینکه چنین علامه دهری فقط وقت و عمر و انرژی خود و دیگران را تلف نموده است؟ آیا به کمک کلیه احادیث سروده شده در طول تاریخ دین اسلام تاکنون میتوان انرژی باد را به انرژی برق تبدیل نمود و به سلامتی محیط زیست کمک نمود ؟ به نظر من علاوه بر معنای واژه ها باید به کاربرد آنها در زندگی روزمره توجه نمود. یک مسلمان با حدیث که در کنار قرآن و روایت یکی از منابع سه گانه دین اسلام است چه میتواند بکند؟ آیا آن مسلمان میتواند به کمک آن یک کیلو گندم تولید کند یا یک دوچرخه بسازد ؟
بهر حال شاید بتوان گفت که حدیث مه بانگ و حدیث افسانه نوین آفرینش، لذت بخش ترین احدایث باشند و شاید مفیدترین.


کلمات دیگر: