کلمه جو
صفحه اصلی

عول

فرهنگ فارسی

مدد جویی و اعتماد اتکا و اعتماد و استعانت

لغت نامه دهخدا

عول . [ ع َ ] (ع اِ) بلندآوازی در گریه و فریاد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عولة. عویل . رجوع به عولة و عویل شود. || آنچه بر تو چیره باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آنچه بر شخص چیره باشد. (ناظم الاطباء). || هرچه بدان مدد خواسته شود. || قوت و خورش عیال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || وای ، کلمه ای است مانند ویب و ویل . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). هم مرفوع و هم منصوب خوانده شود، و نصب آن بعنوان نفرین و مذمت است و سیبویه گوید آن جز همراه کلمه ٔ «ویل » به کار نرود، مانند:ویله و عوله ؛ یعنی وای بر او. (از اقرب الموارد).


عول . [ ع ِ وَ ] (ع اِمص ) مددجویی و اعتماد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اتکا و اعتماد و استعانت . (از اقرب الموارد). || (اِ) عمدة و آنچه بر او تکیه کنند: فلان عولی من الناس ؛ فلان تکیه گاه من است از بین مردم . (از اقرب الموارد).


عول. [ ع َ ] ( ع مص ) میل کردن از راستی و کژی نمودن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) :
نور باید پاک از تقلید و عول
تا شناسد مرد را بی فعل و قول.
مولوی.
|| چیره شدن بر کسی و گران گردیدن و بی آرام ساختن کسی را. ( از منتهی الارب )( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). غلبه کردن و سنگینی کردن بر کسی و مضطرب و غمگین ساختن وی را. ( از اقرب الموارد ). || بسیارعیال گردیدن. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). عیالة. رجوع به عیالة شود. || کافی و بسند گردیدن عیال خود را و نفقه و خورش دادن و عیال داری کردن. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). معاش و مؤونت دادن عیال را. ( از اقرب الموارد ). عُؤول. عیالة. رجوع به عؤول و عیالة شود. || گم کردن کسی را مادرش. ( از منتهی الارب ) ( ازناظم الاطباء ). از دست دادن کسی را مادرش. ( از اقرب الموارد ). || مغلوب گردیدن صبر. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || غلبه کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). غالب گردیدن. ( ناظم الاطباء ). || ستم کردن بر کسی درحکم. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). جور کردن در حکم و منحرف گشتن از حق. ( از اقرب الموارد ). || کم گردیدن ترازو و میل کردن آن از حق و زیاده شدن. ( از منتهی الارب ). میل کردن ترازو از راستی و کم گردیدن و یا زیاد شدن. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || سخت گشتن کار و بزرگ گردیدن آن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || یاری خواستن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || خیانت کردن در میزان و ترازو. || بالا بردن ناقه دم خویش را. ( از اقرب الموارد ). || کفالت کردن و اداره کردن یتیم را. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). عُؤول.عیالة. رجوع به عؤول و عیالة شود. || ( اصطلاح فقه ) افزون کردن و برآوردن سهام فریضه و بهره آن را، و افزون شدن آن ( متعدی و لازم ). ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). بالا رفتن حساب فریضه و افزوده گشتن سهام آن و کم شدن بهره آن. ( از اقرب الموارد ).زیاد شدن حصه های فرائض ، تا حق یکی وارث برآید از نقصان سهم دیگران. و آن نزد اهل سنت و جماعت است ، اما خاصه آن را باطل دانند. ( از یادداشت مرحوم دهخدا ). اساس آن این است که هرگاه فرائض زیاده بر اسهام بود، یعنی صاحبان فرض که در قرآن هر یک را سهمی است زیادتر از ماترک بودند چنانکه وراثی بودند که برخی یک سوم و بعضی دوسِوُم و بعضی یک چهارم سهم بالفرض داشتند، در این صورت یک چهارم فرض زیاده بر اصل ماترک است. در فقه شیعه این فرض اصولاً باطل است اما اهل تسنن گوینددر فرض بالا یک چهارم به نسبت از سهم همه کسر میشود. و در فقه شیعه بر فرض حصول عول و زیادت سهام بر ماترک نقص داخل بر پدر و دختر یا دختران و خواهران پدر ومادری یا پدری تنها شود، اما اهل سنت گویند بر همه توزیع شود و در صورتی که از ارث زیادت آمد بحکم «اولوالارحام بعضهم اولی ببعض » بدیگران رسد که سهم معینی ندارند. ( از فرهنگ علوم نقلی از شرح لمعه ج 2 ). و رجوع به ارث شود.

دانشنامه آزاد فارسی

اصطلاحی در فقه. آن است که ماتَرَک متوفی از فروض کمتر باشد. مثلاً اگر متوفی دارای پدر، مادر، زوجه و دو دختر است، فرض زوجه یک هشتم، پدر و مادر هر کدام یک ششم و دو دختر دوسوم می شود که مجموع آن۲۴/۲۷ است. در این مورد،۲۴/۳ کم می آید. اهل سنت در این موارد، کمبود ترکه را بین همۀ ورّاث به نسبت فرض آن ها تقسیم و از هر کس به نسبت سهم او کم می کنند؛ ولی امامیه کمبود ترکه را از سهم دختر در طبقۀ اول، یا خواهر از طبقۀ دوم کسر می کنند. در مثال فوق۲۴/۳ از دوسوم سهم دو دختر کسر می گردد. استدلال علمای امامیه این است که چون در بعضی صور مازاد ترکه به دختران داده می شود، در موارد نقص نیز، باید از سهم آنان کسر شود. نیز ← تعصیب

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عَول، افزونی سهام وارثان از ترکه و مقابل تعصیب است.
عول در لغت به معنای زیاده و نقصان؛ هر دو آمده است. اگر به مال اضافه شود به معنای نقصان خواهد بود؛ زیرا مال نسبت به سهام نقصان دارد؛ اما اگر به سهام اضافه شود در معنای زیاده به کار می رود؛ چون سهام افزون بر ترکه اند. عول در اصطلاح عبارت است از افزونی سهام وارثان از ترکه میّت؛ به گونه ای که نقصان ترکه در سهم همه وارثان به نسبت سهمشان وارد آید. از آن در باب ارث سخن گفته اند.
حکم فقهی
از دیدگاه فقهای شیعه امامی عول باطل است و در صورت افزون بودن سهام، نقص تنها متوجه بعضی معیّن از وارثان می شود نه همه آنان. در مقابل، عامّه آن را صحیح دانسته و نقصان را متوجه همه وارثان به نسبت سهمشان می دانند. نقل کرده اند نخستین مسئله در ارث که عول در آن رخ داد، در دوران حکومت عمر بود که زنی مُرد و شوهر و دو خواهرش وارث او بودند که سهم شوهر نصف و سهم دو خواهر دوسوم می شد. در این صورت اگر شوهر نصف ترکه را بردارد، سهم خواهران (دوسوم) به نصف تقلیل می یابد و اگر خواهران دوسوم را بردارند، سهم شوهر (نصف) به یک سوم کاهش می یابد. عمر پس از مشورت با گروهی، نقص را بر همه به نسبت سهمشان وارد کرد. از ابن عباس نقل کرده اند که به این حکم اعتراض کرد و گفت: اگر وارثانی را که خدا مقدم کرده، مقدم داشته و وارثانی را که خدا مؤخر داشته، مؤخر می داشتند، هیچ گاه عول لازم نمی آمد.
محل اختلاف
عول تنها در میان وارثانی که مقدار ارث آنان در قرآن کریم تعیین شده رخ می دهد. آن نیز تنها در فرض وجود زوج یا زوجه با دیگر ورثه فرض بر (دختر یا دختران و خواهر یا خواهران پدری و مادری یا پدری) در برخی موارد تحقق می یابد، مانند اینکه وارثان، زوج، پدر و مادر و دختر یا زوجه، پدر و مادر و دو دختر باشند. بنابر دیدگاه فقهای امامی زوج یا زوجه و نیز پدر و مادر تمامی سهم خود را برمی دارند و باقی مانده به دختر یا خواهر میّت می رسد. بنابر این، نقصان در سهم دختران یا خواهران پدری و مادری یا پدری خواهد بود.
ضابطه کلّی
...
[ویکی الکتاب] معنی أَوَّلَ: نخست
معنی لَّا تَعُولُواْ: که منحرف نشوید (کلمه عول مصدر فعل تعولوا و به معنای میل و انحراف است )
تکرار در قرآن: ۱(بار)
جور و میل از حق. «عالَ الرَّجُلُ یَعُولُ عَوْلاً و عَیالَة اِیْ مالَ وَجارَ» عول فرائض از آن است که چون سهام زیاد باشد به آنها نقص (وجور) داخل شود. ابوطالب «علیه‏السلام» فرموده است: «بِمیزانِ قِسْطٍ وَزْنُهُ غَیْرُ عائِلٍ» میزان عدالتی که وزن آن ناقص نیست (مجمع). . اگر ترسیدید که در صورت گرفتن زنان بیشتر عدالت نکنید فقط یک زن بگیرید و یا از کنیزان اختیار کنید، آن نزدیکتر است به اینکه ظلم و بی انصافی نکنید. این لفظ یکبار بیشتر در قرآن نیامده است.

پیشنهاد کاربران

هرگاه در تقسیم ارث سهم ارث فرض برا بیشتر از میزان ترکه باشد


کلمات دیگر: