کلمه جو
صفحه اصلی

تناوب


مترادف تناوب : بسامد، توالی، نوبت، نوبت گذاشتن، نوبتی کار انجام دادن، متناوب بودن

برابر پارسی : گاه به گاه

فارسی به انگلیسی

cycle, alternation, interchange, rotation, intermittence

alternation, intermittence


alternation, interchange, rotation


فارسی به عربی

تناوب

عربی به فارسی

تناوب , يک درمياني


مترادف و متضاد

shift (اسم)
تعویض، تغییر، تناوب، نوبت، استعداد، تعبیه، ابتکار، حقه، عوض، انتقال، توطئه، تغییر مکان، تغییر جهت، نوبت کار، مبدله، نقشه خائنانه

alternation (اسم)
تناوب، یک درمیانی، نوبت

frequency (اسم)
تناوب، تکرار، فرکانس، بسامد

periodicity (اسم)
دوره، تناوب، نوبت، دوری، حالت تناوبی

intermittence (اسم)
تناوب، نوبت، مکی، فاصله

frequence (اسم)
تناوب، تکرار، فرکانس، بسامد

frequentation (اسم)
تناوب، تکرار

بسامد، توالی، نوبت


نوبت گذاشتن، نوبتی کار انجام دادن


متناوب بودن


۱. بسامد، توالی، نوبت
۲. نوبت گذاشتن، نوبتی کار انجام دادن
۳. متناوب بودن


فرهنگ فارسی

باهم نوبت گذاشتن، بنوبت کارکردن، بنوبت گرفتن
۱- ( مصدر ) نوبت گذاشتن نوبت بنوبت کاری را انجام دادن . ۲ - ( اسم ) نوبت بنوبت گمار بگمار .

فرهنگ معین

(تَ وُ ) [ ع . ] (مص ل . ) به نوبت کاری را انجام دادن .

لغت نامه دهخدا

تناوب. [ ت َ وُ ] ( ع مص ) بنوبت کردن. ( زوزنی ). بنوبت کار کردن. ( آنندراج ): تناوبوا علی الامر؛ تداولوه بینهم یفعله ُ هذا مرة و هذا مرة. ( المصباح از اقرب الموارد ). || قسمت نمودن آب را به سنگ ریزه قسمت : تناوبوا علی الماء. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بنوبت گرفتن : و هم یتناوبون النوبة فیما بینهم فی الماء و غیره ؛ یعنی ایشان به نوبت می گیرند آن را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) آیش بنوبت. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

به نوبت و با فاصلۀ معین کاری انجام دادن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تقسیم کار یا انتفاع از چیزی بین چند نفر به نوبت را تَناوب گویند و از آن در بابهایی نظیر طهارت، عاریه، اجاره و نکاح به مناسبت سخن رفته است.
بنابر قول به نجس شدن آب چاه به سبب تماس با نجاست، در بعضی نجاسات، تمامی آب چاه کشیده می‏شود. در این گونه موارد چهار مرد از طلوع تا غروب آفتاب، نوبتی دو به دو آب چاه را می‏کشند، آب پس از آن پاک می‏گردد.

تناوب در گرفتن تابوت
گرفتن چهار طرف تابوت توسط چهار نفر مستحب است و افضل آن است که هر یک به نوبت و با جابه‏جا کردن، هر چهار طرف را بر دوش گیرد.

حکم تناوب در اشیاء مشترک بین چند شریک
ملکی که بین دو نفر مشترک است هیچ‏کدام بدون اجازه دیگری نمی‏تواند آن را اجاره دهد، بلکه باید با هم توافق کنند و در صورت اختلاف، با نوبت آن را اجاره دهند، مثلا شش ماه اوّل سال را یکی و شش ماه دوم را دیگری اجاره دهد.
اگر دو نفر مرکبی را اجاره کنند که به نوبت از آن استفاده نمایند، اجاره صحیح است.
همچنین اگر مالی به چند نفر عاریه داده شود و امکان استفاده از آن در یک زمان وجود نداشته باشد، به نوبت از آن استفاده می‏شود.
چنان‏که در آب مشترک میان چند نفر نیز ـ به شرط رضایت همه شرکا ـ حکم همین است. این گونه تقسیم، مهایات نامیده می‏شود. البتّه تقسیم مهایات، اجباری نیست.

شروط تحقق رضاع
...

واژه نامه بختیاریکا

وِلی وِلی

پیشنهاد کاربران

نوسان

در پارسی " پستایش " از بن پستاییدن به چم به نوبت انجام دادن ، از نسک " فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.

به نوبت یا نوبتی
نوبتی . [ ن َ / نُو ب َ ] ( ص نسبی ، اِ ) نوبه ای . که به نوبه و تناوب از کسی به دیگری رسد :
هین به ملک نوبتی شادی مکن
ای تو بسته ی ْ نوبت آزادی مکن
دهخدا
با سپاس

دهن دره

سلام
تناوب در ریاضی یعنی تکرار


کلمات دیگر: