زوزن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
شهری بود در خراسان میان نیشابور و هرات و زوزنی منسوب بدانست و اکنون دهی است در ۶۶ کیلومتری جنوب غربی خواف ( شهرستان تربت حیدریه ) جلگه گرمسیر و سکنه آن ۴۸٠ تن . شغل مردم کشاورزی گله داری قالیچه و کرباس بافی است .
یا ملک زوزن ملقب به موید الملک قوام الدین از تابعین سلطان علائ الدین محمد خوارزمشاه نام پادشاهی بوده .
یا ملک زوزن ملقب به موید الملک قوام الدین از تابعین سلطان علائ الدین محمد خوارزمشاه نام پادشاهی بوده .
لغت نامه دهخدا
زوزن . [ زِ ] (اِ) بمعنی درم باشد که بعربی درهم گویند و آن چهل و هشت حبه است . (برهان ). درم را خوانند و آن را جوجن نیز گویند. این معنی از کتاب زند است . (جهانگیری ). وزنه ای که درم نیز گویند و عبارت از چهل و هشت حبه است . (ناظم الاطباء). جوجن . نام سکه ٔ نقره ٔ ساسانی است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به جوجن شود.
زوزن . [ زو زَ ] (اِخ ) یا ملک زوزن ، ملقب به مؤیدالملک قوام الدین . از تابعین سلطان علاءالدین محمد خوارزمشاه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).نام پادشاهی بوده . (برهان ) (جهانگیری ) (از ناظم الاطباء) : ملک زوزن را خواجه ای بود کریم النفس نیک محضر که همگنان را در مواجهه حرمت کردی و در غیبت نکوئی گفتی . (گلستان ).
زوزن . [ زو زَ ] (اِخ ) شهر بزرگ و زیبایی است بین هرات و نیشابور. (از انساب سمعانی ). ولایتی است . (برهان ) (ناظم الاطباء). دهی است در ولایت خراسان . (جهانگیری ). شهری است در خراسان مابین هرات و نیشابور. (فرهنگ رشیدی ) (غیاث ) (از منتهی الارب ). ولایتی است از خراسان و از آنجاست عمید اجل ابوسهل وزیر سلطان محمود... (انجمن آرا) (آنندراج ). شهری بود در خراسان میان نیشابور و هرات و زوزنی منسوب بدانست و اکنون مرکز دهستان جلگه ٔ زوزن است که در 66 هزارگزی جنوب غربی بخش خواف شهرستان تربت حیدریه واقع است . جلگه ٔ گرمسیرو سکنه ٔ آن 680 تن است . شغل مردم کشاورزی و گله داری و قالیچه و کرباس بافی است . (از فرهنگ فارسی معین ) (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). شهرکی است [ به خراسان ] از حد نیشابور با کشت و برز و از وی کرباس خیزد. (حدود العالم ). حمداﷲ مستوفی گوید: «سلامه و سنجان و زوزن از توابع خواف است و ملک زوزنی در آنجا عمارت عالی ساخت از میوه هایش انگور و خربزه و انار و انجیر نیکوست ، در آنجا ابریشم و روناس بسیار باشد». زوزن بگفته ٔ مقدسی در زمان او معمور بود و پشم بافانش شهرت داشتند. با قاین و سلام (سلومک ) و فرجرد ارتباط داشت . از حیث موقعیت حائز اهمیت بود. یاقوت زوزن را به سبب کثرت داد و ستد و رونق تجارت بصره ٔ کوچک نام نهاده و به آتشکده ای در آنجا اشاره نموده است . (سرزمین های خلافت شرقی چ بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 483) : و من به دیوان رسالت خالی بنشستم و نامه ها به تعجیل برفت تا مردم و اسباب بوسهل به مرو و زوزن و نشابور و غور و هرات و بادغیس و غزنین فروگیرند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 330). و ما را هفده روز به طبس نگاه داشت و ضیافتها کرد... و رکابدار ازآن خود با من بفرستاد تا زوزن که هفتاد و دو فرسنگ باشد. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 126). و از قاین چون بجانب مشرق شمال روند به هیجده فرسنگی زوزن است . (سفرنامه ٔ ناصرخسرو ایضاً ص 127). فی الجمله بسبب تشویشی که در زوزن بود از جهت عبید نیشابوری و تمرد رئیس زوزن یک ماه به قاین بماندم . (سفرنامه ٔ ناصرخسرو ایضاً ص 128).
لقبشان در مصادر کرده مفعول
دو استاد این ز تبریز آن ز زوزن .
زوزن از توابع خواف است و ملک زوزنی در آنجا عمارت عالی ساخت ... (نزهة القلوب ج 3 ص 154). جلال الدین با وجودفتحی که کرده بود چون نتوانست در خراسان سپاهیان کافی گرد آورد بعد از قلیل مدتی اقامت در نیشابور به شهر زوزن (در ولایت قهستان و سه روز فاصله تا قاین ) آمد و چون مردم با او موافقت نکردند و او را بشهر راه ندادند ناچار بحدود شهر بست و از آنجا به هرات رفت . (تاریخ مغول اقبال ص 50). رجوع به تاریخ گزیده و تاریخ جهانگشای ص 134 و 135 و 215 و تاریخ سیستان ص 410 و غزالی نامه ص 245 و ماده ٔ بعد و زوزنی شود.
لقبشان در مصادر کرده مفعول
دو استاد این ز تبریز آن ز زوزن .
خاقانی .
زوزن از توابع خواف است و ملک زوزنی در آنجا عمارت عالی ساخت ... (نزهة القلوب ج 3 ص 154). جلال الدین با وجودفتحی که کرده بود چون نتوانست در خراسان سپاهیان کافی گرد آورد بعد از قلیل مدتی اقامت در نیشابور به شهر زوزن (در ولایت قهستان و سه روز فاصله تا قاین ) آمد و چون مردم با او موافقت نکردند و او را بشهر راه ندادند ناچار بحدود شهر بست و از آنجا به هرات رفت . (تاریخ مغول اقبال ص 50). رجوع به تاریخ گزیده و تاریخ جهانگشای ص 134 و 135 و 215 و تاریخ سیستان ص 410 و غزالی نامه ص 245 و ماده ٔ بعد و زوزنی شود.
زوزن. [ زِ ] ( اِ ) بمعنی درم باشد که بعربی درهم گویند و آن چهل و هشت حبه است. ( برهان ). درم را خوانند و آن را جوجن نیز گویند. این معنی از کتاب زند است. ( جهانگیری ). وزنه ای که درم نیز گویند و عبارت از چهل و هشت حبه است. ( ناظم الاطباء ). جوجن. نام سکه نقره ساسانی است. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به جوجن شود.
زوزن. [ زو زَ ] ( اِخ ) شهر بزرگ و زیبایی است بین هرات و نیشابور. ( از انساب سمعانی ). ولایتی است. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). دهی است در ولایت خراسان. ( جهانگیری ). شهری است در خراسان مابین هرات و نیشابور. ( فرهنگ رشیدی ) ( غیاث ) ( از منتهی الارب ). ولایتی است از خراسان و از آنجاست عمید اجل ابوسهل وزیر سلطان محمود... ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). شهری بود در خراسان میان نیشابور و هرات و زوزنی منسوب بدانست و اکنون مرکز دهستان جلگه زوزن است که در 66 هزارگزی جنوب غربی بخش خواف شهرستان تربت حیدریه واقع است. جلگه گرمسیرو سکنه آن 680 تن است. شغل مردم کشاورزی و گله داری و قالیچه و کرباس بافی است. ( از فرهنگ فارسی معین ) ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ). شهرکی است [ به خراسان ] از حد نیشابور با کشت و برز و از وی کرباس خیزد. ( حدود العالم ). حمداﷲ مستوفی گوید: «سلامه و سنجان و زوزن از توابع خواف است و ملک زوزنی در آنجا عمارت عالی ساخت از میوه هایش انگور و خربزه و انار و انجیر نیکوست ، در آنجا ابریشم و روناس بسیار باشد». زوزن بگفته مقدسی در زمان او معمور بود و پشم بافانش شهرت داشتند. با قاین و سلام ( سلومک ) و فرجرد ارتباط داشت. از حیث موقعیت حائز اهمیت بود. یاقوت زوزن را به سبب کثرت داد و ستد و رونق تجارت بصره کوچک نام نهاده و به آتشکده ای در آنجا اشاره نموده است. ( سرزمین های خلافت شرقی چ بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 483 ) : و من به دیوان رسالت خالی بنشستم و نامه ها به تعجیل برفت تا مردم و اسباب بوسهل به مرو و زوزن و نشابور و غور و هرات و بادغیس و غزنین فروگیرند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 330 ). و ما را هفده روز به طبس نگاه داشت و ضیافتها کرد... و رکابدار ازآن خود با من بفرستاد تا زوزن که هفتاد و دو فرسنگ باشد. ( سفرنامه ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 126 ). و از قاین چون بجانب مشرق شمال روند به هیجده فرسنگی زوزن است. ( سفرنامه ناصرخسرو ایضاً ص 127 ). فی الجمله بسبب تشویشی که در زوزن بود از جهت عبید نیشابوری و تمرد رئیس زوزن یک ماه به قاین بماندم. ( سفرنامه ناصرخسرو ایضاً ص 128 ).
زوزن. [ زو زَ ] ( اِخ ) شهر بزرگ و زیبایی است بین هرات و نیشابور. ( از انساب سمعانی ). ولایتی است. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). دهی است در ولایت خراسان. ( جهانگیری ). شهری است در خراسان مابین هرات و نیشابور. ( فرهنگ رشیدی ) ( غیاث ) ( از منتهی الارب ). ولایتی است از خراسان و از آنجاست عمید اجل ابوسهل وزیر سلطان محمود... ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). شهری بود در خراسان میان نیشابور و هرات و زوزنی منسوب بدانست و اکنون مرکز دهستان جلگه زوزن است که در 66 هزارگزی جنوب غربی بخش خواف شهرستان تربت حیدریه واقع است. جلگه گرمسیرو سکنه آن 680 تن است. شغل مردم کشاورزی و گله داری و قالیچه و کرباس بافی است. ( از فرهنگ فارسی معین ) ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ). شهرکی است [ به خراسان ] از حد نیشابور با کشت و برز و از وی کرباس خیزد. ( حدود العالم ). حمداﷲ مستوفی گوید: «سلامه و سنجان و زوزن از توابع خواف است و ملک زوزنی در آنجا عمارت عالی ساخت از میوه هایش انگور و خربزه و انار و انجیر نیکوست ، در آنجا ابریشم و روناس بسیار باشد». زوزن بگفته مقدسی در زمان او معمور بود و پشم بافانش شهرت داشتند. با قاین و سلام ( سلومک ) و فرجرد ارتباط داشت. از حیث موقعیت حائز اهمیت بود. یاقوت زوزن را به سبب کثرت داد و ستد و رونق تجارت بصره کوچک نام نهاده و به آتشکده ای در آنجا اشاره نموده است. ( سرزمین های خلافت شرقی چ بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 483 ) : و من به دیوان رسالت خالی بنشستم و نامه ها به تعجیل برفت تا مردم و اسباب بوسهل به مرو و زوزن و نشابور و غور و هرات و بادغیس و غزنین فروگیرند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 330 ). و ما را هفده روز به طبس نگاه داشت و ضیافتها کرد... و رکابدار ازآن خود با من بفرستاد تا زوزن که هفتاد و دو فرسنگ باشد. ( سفرنامه ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 126 ). و از قاین چون بجانب مشرق شمال روند به هیجده فرسنگی زوزن است. ( سفرنامه ناصرخسرو ایضاً ص 127 ). فی الجمله بسبب تشویشی که در زوزن بود از جهت عبید نیشابوری و تمرد رئیس زوزن یک ماه به قاین بماندم. ( سفرنامه ناصرخسرو ایضاً ص 128 ).
دانشنامه عمومی
زوزن ممکن است به موارد زیر اشاره کند:
ولایت زوزن، یکی از ولایت های دوازده گانه ربع نیشابور در خراسان بزرگ
بخش جلگه زوزن، یکی از بخش های شهرستان خواف در استان خراسان رضوی
دهستان زوزن، دهستانی در شهرستان خواف استان خراسان رضوی
شهر زوزن، مرکز ولایت زوزن در بخش غربی خراسان بزرگ
زوزن (روستا)، روستایی در شهرستان خواف استان خراسان رضوی
ولایت زوزن، یکی از ولایت های دوازده گانه ربع نیشابور در خراسان بزرگ
بخش جلگه زوزن، یکی از بخش های شهرستان خواف در استان خراسان رضوی
دهستان زوزن، دهستانی در شهرستان خواف استان خراسان رضوی
شهر زوزن، مرکز ولایت زوزن در بخش غربی خراسان بزرگ
زوزن (روستا)، روستایی در شهرستان خواف استان خراسان رضوی
wiki: سعدی شیرازی از وی به نیکی یاد کرده است.
بوسهل زوزنی که نقش پررنگی در داستان حسنک وزیر که در تاریخ بیهقی نقل شده است،داشت.
ابونصر مشکان در یکی از سال های نیمه اول قرن چهارم هجری در ولایت زوزن به دنیا آمد. صاحب دیوان رسائل سلطان محمود و مسعود غزنوی است. او از جمله بهترین نویسندگان رسائل است و آنچه به قلم او نوشته شده در میان رسائل ساده فارسی از بلیغ ترین است. وی در سال ۴۰۱ هجری قمری بعد از به وزارت رسیدن شمس الدّین الکفاه احمد بن حسن میمندی، به صاحب دیوانی رسائل دولت غزنوی برگزیده شد و از آن پس همواره در این شغل باقی ماند. ابونصر بر دو زبان فارسی و عربی تسلّط داشت. شاگرد او، ابوالفضل بیهقی، چند نامه فارسی او را در تاریخ نقل کرده که همه آن ها در نهایت زیبایی و رسایی کلام است. وی در سال ۴۳۱ هجری قمری درگذشت.
اسماعیل زوزنی متوفی ۱۵۸ ه.ق ازصحابه امام جعفرصادق (ع)
زوزن، روستایی است از توابع بخش جلگه زوزن و در شهرستان خواف استان خراسان رضوی ایران.
این روستا در دهستان زوزن قرار داشته و بر اساس سرشماری سال ۱۳95 جمعیت آن (744خانوار) ۲٬677نفربوده است.
نام زوزن مرکب از کلمه زو (زهو=زه) و ذان (دان) است یعنی جای دارای آب جوی و نهر سر پوشیده. روستای فعلی زوزن که بر جایگاه شهر تاریخی زوزن بنا شده است.
بوسهل زوزنی که نقش پررنگی در داستان حسنک وزیر که در تاریخ بیهقی نقل شده است،داشت.
ابونصر مشکان در یکی از سال های نیمه اول قرن چهارم هجری در ولایت زوزن به دنیا آمد. صاحب دیوان رسائل سلطان محمود و مسعود غزنوی است. او از جمله بهترین نویسندگان رسائل است و آنچه به قلم او نوشته شده در میان رسائل ساده فارسی از بلیغ ترین است. وی در سال ۴۰۱ هجری قمری بعد از به وزارت رسیدن شمس الدّین الکفاه احمد بن حسن میمندی، به صاحب دیوانی رسائل دولت غزنوی برگزیده شد و از آن پس همواره در این شغل باقی ماند. ابونصر بر دو زبان فارسی و عربی تسلّط داشت. شاگرد او، ابوالفضل بیهقی، چند نامه فارسی او را در تاریخ نقل کرده که همه آن ها در نهایت زیبایی و رسایی کلام است. وی در سال ۴۳۱ هجری قمری درگذشت.
اسماعیل زوزنی متوفی ۱۵۸ ه.ق ازصحابه امام جعفرصادق (ع)
زوزن، روستایی است از توابع بخش جلگه زوزن و در شهرستان خواف استان خراسان رضوی ایران.
این روستا در دهستان زوزن قرار داشته و بر اساس سرشماری سال ۱۳95 جمعیت آن (744خانوار) ۲٬677نفربوده است.
نام زوزن مرکب از کلمه زو (زهو=زه) و ذان (دان) است یعنی جای دارای آب جوی و نهر سر پوشیده. روستای فعلی زوزن که بر جایگاه شهر تاریخی زوزن بنا شده است.
wiki: زوزن (روستا)
کلمات دیگر: