کلمه جو
صفحه اصلی

ضمان


مترادف ضمان : پیمان، تعهد، ذمه دار، ضمانت، عهد، عهده گیر، کفالت، وعده

برابر پارسی : پذیرفتن

فارسی به انگلیسی

guaranty, security, surety(ship)


عربی به فارسی

ضمانت , تعهد , ضامن , وثيقه , سپرده , ضمانت کردن , تعهد کردن , عهده دار شدن , تاوان , غرامت , جبران زيان , بخشودگي , صدمه


مترادف و متضاد

پیمان، تعهد، ذمه‌دار، ضمانت، عهد، عهده‌گیر، کفالت، وعده


فرهنگ فارسی

قبول کردن، پذیرفتن، برعهده گرفتن وام دیگری، هرگاه چیزی ازمیان رفت مثل یاقیمت آنرادادن، پایندانی، پذرفتاری
۱ - ( مصدر ) قبول کردن پذیرفتن بر عهده گرفتن وام دیگری را . ۲ - ملتزم شدن به این که هر گاه کسی به عهد خود وفا نکرد از عهده خسارت بر آید . ۳ - ( اسم ) ضمانت پایندانی پذیرفتاری . یا ضمان سلامت . به سلامت صحیح و سالم . یا ضمان بسبب . الزامی که هنگام قتل حیوانی به طور غیر مستقیم ( بسب ) متوجه زایر بیت الله شود . یا ضمان به مباشرت . ضمانی که متوجه زایر بیت الله هنگام مباشرت بکشتن حیوانی شود . یا ضمان بید . ضمانی که از قبض حیوانی شکار و خوردن آن هنگام حج ممنوع است متوجه زایر شود . یا ضمان جریره . قراردادی که موجب آن شخصی در مقابل شخص دیگر متعهد میشود که تو را کمک کند و خسارات ناشی از جرم او را به عهده گیرد و در عوض وارث او باشد . یا ضمان درک . التزام تلخیص مبیع است به هنگام استحقاق یا رد بها بمشتری .
ابن بشیر انصاری . وی بامر یزید بن معاویه با سی سوار امام علی ابن الخسین علیه السلام و اسرای اهل البیت را همراه خود از شام به مدینه برد .

فرهنگ معین

(ضَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) پذیرفتن ، بر عهده گرفتن وام دیگری را. ۲ - (اِمص . ) ضمانت . ۳ - ملتزم شدن به این که هرگاه کسی به عهد خود وفا نکرد از عهدة خسارت برآید.

لغت نامه دهخدا

ضمان. [ ض َ ] ( ع مص ) کفیل شدن. ( منتخب اللغات ). در عهده شدن. ضامنی. ( غیاث ). ضمانت. پایندانی. ( مهذب الاسماء ). عهدان. عُهیدی. ( منتهی الارب ). پذیرفتاری. ( دهار ). پذرفتاری. پذیرفتن. ( منتخب اللغات ).پذرفتن چیزی را. ( منتهی الارب ). پذیرفتکاری کردن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر ). تاوانداری. کفالت :
زهی شهریاری که گوئی ز ایزد
به رزق همه عالم اندر ضمانی.
فرخی.
سپاهسالاری دادیم ترا امروز چون در ضمان سلامت بنشابور رسیم خلعت بسزا فرموده آید. ( تاریخ بیهقی ص 34 ). چون در ضمان سلامت بغزنین بازآییم بخدمت باید آمد. ( تاریخ بیهقی ص 207 ). چون در ضمان سلامت و نصرت ببلخ رسیدیم... ( تاریخ بیهقی ص 208 ). چون در ضمان سلامت همگان بدرگاه رسند ما نیز اقتدا به خان کنیم. ( تاریخ بیهقی ص 213 ). چون ببلخ رسیم در ضمان سلامت آن را پیش خواهیم گرفت. ( تاریخ بیهقی ص 84 ). چون در ضمان سلامت آنجا رسیم گروهی از ترکمانان فروگرفته آید. ( تاریخ بیهقی ص 405 ). طاهر را مثال بود تا مال ضمان گذشته و آنچه اکنون ضمان کرده اند بطلبد. ( تاریخ بیهقی ص 345 ).فرمود که مال ضمان را از باکالیجار والی گرگان بباید خواست. ( تاریخ بیهقی ص 383 ).
تا مزاج روح ماند معتدل درعهد تو
دانه جو در ضمان حفظ کافور آمده.
لامعی.
صد عید چنین ضمان کند عمر
دولت به ازین ضمان ندیده ست.
خاقانی.
گو چرخ مکن ضمان روزی
همت بدل ضمان ببینم.
خاقانی.
عدل همام گفت که ما حرز امتیم
ما در ضمان خلق و خدا در ضمان ماست.
خاقانی.
او سال را بدولت و تأیید ضامن است
نوروز تازه روی ز روی ضمان اوست.
خاقانی.
به ایمانی بلیغ و ضمانی وثیق زن را بخانه آورد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 346 ). در ضمان نصرت و کنف قدرت روی با غزنه نهاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 304 و 305 ). امیر نصر در کنف اقبال و دولت و ضمان تأیید و نصرت روی به مستقر عزّ خویش نهاد. ( ترجمه تاریخ یمینی صص 225 - 226 ).
بدارید چندی کف از دامنش
وگر می گریزد ضمان بر منش.
سعدی ( بوستان ).
- ضمان کردن ؛ متعهد گردیدن. ضمانت کردن. پایندانی. بر عهده گرفتن :
با او به وفا ملک ضمان کرد و نکرده ست
با هیچ ملک ملک بدینگونه ضمانی.
فرخی.

ضمان . [ ض َ ] (اِخ ) ابن بشیر انصاری . وی به امر یزیدبن معاویه با سی سوار امام علی بن الحسین (ع ) و اسرای اهل البیت را همراه خود از شام بمدینه برد. (از حبیب السیر ص 28).


ضمان . [ ض ِ] (ع اِ) اندرون نامه . ج ، اَضمان . (مهذب الاسماء).


ضمان . [ ض َ ] (ع مص ) کفیل شدن . (منتخب اللغات ). در عهده شدن . ضامنی . (غیاث ). ضمانت . پایندانی . (مهذب الاسماء). عهدان . عُهیدی . (منتهی الارب ). پذیرفتاری . (دهار). پذرفتاری . پذیرفتن . (منتخب اللغات ).پذرفتن چیزی را. (منتهی الارب ). پذیرفتکاری کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر). تاوانداری . کفالت :
زهی شهریاری که گوئی ز ایزد
به رزق همه عالم اندر ضمانی .

فرخی .


سپاهسالاری دادیم ترا امروز چون در ضمان سلامت بنشابور رسیم خلعت بسزا فرموده آید. (تاریخ بیهقی ص 34). چون در ضمان سلامت بغزنین بازآییم بخدمت باید آمد. (تاریخ بیهقی ص 207). چون در ضمان سلامت و نصرت ببلخ رسیدیم ... (تاریخ بیهقی ص 208). چون در ضمان سلامت همگان بدرگاه رسند ما نیز اقتدا به خان کنیم . (تاریخ بیهقی ص 213). چون ببلخ رسیم در ضمان سلامت آن را پیش خواهیم گرفت . (تاریخ بیهقی ص 84). چون در ضمان سلامت آنجا رسیم گروهی از ترکمانان فروگرفته آید. (تاریخ بیهقی ص 405). طاهر را مثال بود تا مال ضمان گذشته و آنچه اکنون ضمان کرده اند بطلبد. (تاریخ بیهقی ص 345).فرمود که مال ضمان را از باکالیجار والی گرگان بباید خواست . (تاریخ بیهقی ص 383).
تا مزاج روح ماند معتدل درعهد تو
دانه ٔ جو در ضمان حفظ کافور آمده .

لامعی .


صد عید چنین ضمان کند عمر
دولت به ازین ضمان ندیده ست .

خاقانی .


گو چرخ مکن ضمان روزی
همت بدل ضمان ببینم .

خاقانی .


عدل همام گفت که ما حرز امتیم
ما در ضمان خلق و خدا در ضمان ماست .

خاقانی .


او سال را بدولت و تأیید ضامن است
نوروز تازه روی ز روی ضمان اوست .

خاقانی .


به ایمانی بلیغ و ضمانی وثیق زن را بخانه آورد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 346). در ضمان نصرت و کنف قدرت روی با غزنه نهاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 304 و 305). امیر نصر در کنف اقبال و دولت و ضمان تأیید و نصرت روی به مستقر عزّ خویش نهاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی صص 225 - 226).
بدارید چندی کف از دامنش
وگر می گریزد ضمان بر منش .

سعدی (بوستان ).


- ضمان کردن ؛ متعهد گردیدن . ضمانت کردن . پایندانی . بر عهده گرفتن :
با او به وفا ملک ضمان کرد و نکرده ست
با هیچ ملک ملک بدینگونه ضمانی .

فرخی .


ترا خدای بر اعدای تو مظفر کرد
چنانکه کرد به سیصدهزار فتح ضمان .

فرخی .


عبدوس دست داد و وفا را ضمان کرد و وی را بپذیرفت . (تاریخ بیهقی ص 236). حیلتها کرده ام و این سیاح را مالی بداده و مالی ضمان کرده که بحضرت صله یابد. (تاریخ بیهقی ص 327). سرهنگان را سلطان مسعود... گفته بود که گوش به یوسف می دارید... و آن ناجوانمرد این ضمان بکرد. (تاریخ بیهقی ).
درماندگان کم درمی را سخای او
از دل همی بحاصل هستی کند ضمان .

مسعودسعد.


اگر ز عارضه ٔ معصیت شکسته دلی
ترا شفاعت احمد ضمان کند بشفا.

خاقانی .


از خشکسال حادثه در مصطفی گریز
کاینک بفتح باب ضمان کرد مصطفی .

خاقانی .


- ضمان گرفتن ؛ متعهد شدن . بر عهده گرفتن :
بختش چو روی داد به نیکی همان زمان
دولت بکارهای بزرگش ضمان گرفت .

مسعودسعد.


از حضرت سلطان در قبول معذرت و احماد طاعت او مثال فرستادند و او را در ضمان امان گرفتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 343). امیر سیف الدوله بعد از سکون ثایره ٔ جنگ و خمود نایره ٔ حرب او را امان داد ودر ضمان عنایت و رعایت گرفت و از گذشته درگذشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 195).
- ضمان نهادن ؛ ضمان شدن . رهن نهادن :
گفت نی برخیز نَبْوَد زین زیان
من سرو جان می نهم رهن و ضمان .

مولوی .


صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: ضمان بالفتح و تخفیف المیم ، هو الکفالة کما یجی ٔ فی محلّه و الصحیح ان ّ الضّمان اعم ّ من الکفالة لأن ّ من الضّمان ما لایکون کفالة کما یظهر من تفسیر ضمان الغصب و هو عبارة عن ردّ مثل الهالک ان کان مثلها او قیمته ان کان قیمیاً. و تقدیر ضمان العدوان بالمثل ثابت بالکتاب . و هو قوله تعالی : فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم . (قرآن 194/2). و تقدیره بالقیمة ثابت بالسنة و هو قوله علیه الصّلوة و السّلام : من اعتق شقصاً له فی عبد قُوّم علیه نصیب شریکه أن کان موسراً. و کلاهما ثابت بالاجماع المنعقد علی وجوب المثل او القیمة عند فوات العین . هکذا فی کلیات ابی البقاء.
- ضمان الغصب ؛ مایکون مضموناً بالقیمة. (تعریفات ).
- ضمان بالسبب ؛ الزامی که هنگام قتل حیوانی بطور غیرمستقیم (بسبب ) متوجه زائر بیت اﷲ شود.
- ضمان بالمباشرة ؛ ضمانی که متوجه زائر بیت اﷲ هنگام مباشرت به کشتن حیوانی شود.
- ضمان بالید ؛ ضمانی که از قبض حیوانی که شکار و خوردن آن هنگام حج ممنوع است متوجه زائر شود.
- ضمان جریره ؛ (اصطلاح فقه )قراردادی که بموجب آن شخصی در مقابل شخص دیگر متعهدمی شود که او را کمک کند و خسارات ناشی از جرم او رابعهده ٔ خود گیرد و در عوض وارث او باشد. ضمان جریره ممکن است تعهدات مزبوره را بعهده ٔ هر دو طرف قرار دهد و در هر صورت کسی که متعهد می شود طرف دیگر ضمان جریره را وارث خود قرار دهد لازم است خویشی نسبی نداشته باشد.
- ضمان درک ؛ هو التزام تلخیص المبیع عند الاستحقاق او ردّ الثمن الی المشتری بأن یقول تکلفت بما یدرکک فی هذا البیع. کذا فی الجرجانی . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
- ضمان رهن ؛ هو کونه مضموناً بالاقل ّ من الدَّین او القیمة. کذا فی الجرجانی . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
- ضمان مبیع ؛ و هو کونه مضموناً بالثمن ، سواء کان مثل القیمة او اقل او اکثر. کذا فی الجرجانی . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
- ضمان منفعة البضع ؛ ضمانی که به منعکننده ٔ از تمتع از زنان متوجه گردد.
|| برجای ماندگی . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). بر جا ماندن . (منتهی الارب ). || زمین گیر شدن . زمان . || حُب ّ. (منتهی الارب ). || (ص ، اِ) به معنی ضامن . پایندان : من که بونصرم ضمانم که از آلتونتاش جز راستی و طاعت نیاید. (تاریخ بیهقی ).
شکر خدا از آنکه جوانست شاه ما
مر مرد را ببخت جوانی بود ضمان .

ازرقی .


در باغ چمن ضامن گل گشت ز بلبل
آن روز که آوازه فکندند خزان را
اکنون چمن باغ گرفتار تقاضاست
آری بدل خصم بگیرند ضمان را.

انوری .


ملک بیک حمله ضبط کردی احسنت
این ظفرت بر خلود ملک ضمانست .

؟



فرهنگ عمید

۱. قبول کردن، پذیرفتن.
۲. (فقه، حقوق ) برعهده گرفتن وام دیگری.
۳. (فقه، حقوق ) التزام اینکه هرگاه چیزی از میان رفت مثل یا قیمت آن را بدهند.
۴. [قدیمی] حمایت.
۵. (اسم، صفت ) [قدیمی] ضامن.

دانشنامه عمومی

مسولیت.


ضَمان یا عقد ضمان در فقه و حقوق ایران به معنای بر عهده گرفتن مالی است که بر ذمه دیگری است. به تعبیر دیگر ضمان، التزام به پرداخت دین ثابت دیگری از طرف شخص غیر مدیون به آن شخص است.متعهد را ضامن، مال را مضمون له، و مدیون اصلی را مضمون عنه می گویند. در فقه امامیه ضمان را نقل ذمه ای به ذمه دیگر تعریف کرده اند، قانون مدنی ایران نیز به پیروی از نظریه امامیه نقل ذمه را پذیرفته و در ماده ۶۹۸ به این امر تاکید کرده است.

دانشنامه آزاد فارسی

ضَمان
عقدی است به منظور تعهد پرداخت مال، منفعت یا انجام عملی که به عهدۀ کسی است. مثلاً کسی مبلغی معیّن را به دیگری بدهکار است و شخص سوم، پرداخت آن را تضمین می کند. به ضمانت کننده، ضامن، به کسی که از او ضمانت می شود مضمونٌ عنه و به کسی که به نفع او ضمانت صورت می پذیرد مضمونٌ له می گویند. در صحت عقد ضمان، شرط است که مضمون له، ضمانت را بپذیرد و پس از آن، عقد ضمان لازم خواهد بود و هیچ کدام از ضامن و مضمون له نمی توانند آن را به هم زنند مگر آن که مضمون له ادعا کند به هنگام ضمانت، نمی دانسته که ضامن توان پرداخت نداشته است. به مجرد تحقق عقد ضمان، مال یا منفعت مورد ضمانت، از ذمۀ مضمون عنه بری و به ذمۀ ضامن منتقل می شود و ضامن چنانچه به درخواست مضمون عنه ضمانت کرده باشد، می تواند پس از پرداخت مال، به مضمون عنه مراجعه کند. به عقیده بسیاری از فقیهان عقد ضمان باید مُنَجَّز باشد و ضامن نمی تواند به طور مطلق ضمانت کند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ضمان در لغت به معنی بعهده گرفتن و در اصطلاح فقها بعهده گرفتن شخصی که خود مدیون نیست مالی را از جانب کسی بدیگری. ضامن باید عاقل، بالغ، رشید و آزاد باشد یا اگر بنده بود باذن مولی ضمانت کند. شرط نیست که وی طلب­کار و بدهکار را به نام و نشان بشناسد بلکه کافی است که آن­دو را از یکدیگر تمییز دهد و بایستی عقد ضمانت به ایجاب از طرف ضامن و قبول از سوی طلبکار انجام شود و باید ضامن از نظر مالی متمکن باشد یا اینکه طلب­کار او را در عین فقر قبول داشته باشد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:«چیزی را که از عهده اداء آن برنیایی ضمانت مکن.»
ضمان قهری در چند مورد تحقق می ‏یابد:
۱- آنجا که یکی از عقود شرعیه، چون بیع و اجاره و مانند آن بطور فاسد انجام گیرد، که به مقتضای قاعده فقهیه: « ما یضمن بصحیحه یضمن بفاسده و ما لایضمن بصحیحه لایضمن بفاسده » در صورتی که صحیح یک معامله ضمان آور باشد مانند بیع که هر یک از بایع و مشتری بایستی از عهده یکدیگر برآیند، فاسدش نیز ضمان دارد، نهایت در بیع صحیح ثمن مسمّی به عهده مشتری است و در بیع فاسد ثمن المثل. و اگر چنان­چه صحیح آن معامله ضمان آور نباشد مانند هبه، فاسدش نیز ضمان ندارد.
۲ - در مورد غصب، اگر چنان­چه کسی عدواناً بر مال دیگری دست نهاد و آن را به تصرف خویش درآورد، در صورت تلف یا عدم امکان برگردانیدن آن به صاحبش، ضامن مثل آن اگر مثلی باشد و ضامن بالاترین قیمت آن از تاریخ غصب تا تاریخ تلف با عدم امکان رد و به قولی قیمت یوم التلف می ‏باشد اگر قیمی باشد، چنان­که ضامن اجرت عین مغصوبه نیز می‏باشد، خواه از آن بهره‏برداری کرده باشد یا نکرده باشد. همه این­ها بمقتضای: «علی الید ما اخذت حتی تؤدّی» است.
۳ - اگر کسی عمدا یا سهوا و غفلة و حتی در حالت خواب، زیانی مالی یا جانی یا عضوی به کسی وارد کند، بمقتضای «من اتلف مال غیره فهو له ضامن » و ادلّه دیه، بر او است که از عهده تاوان آن برآید، با این تفاوت که در صورت عمد گناه کرده و در مورد قتل و نقص عضو ابتدا مدیون قصاص است و در صورت غیر عمد گناه نکرده و در مورد قتل و نقص عضو دیه و در مورد مال مثل یا قیمت تالف را باید بپردازد بشرط اینکه آن زیان و تلف عرفا مستند به وی باشد هر چند در خواب یا در دوران کودکی آن کار انجام گرفته باشد که کودک پس از بلوغ باید از عهده آن برآید.
۴ - اگر کسی در شب، دیگری را به خانه خویش دعوت نمود و سپس شبانه وی را از خانه بیرون کرد، اگر چنان­چه وی را کشته یافتند، دعوت کننده ضامن دیه او می‏باشد.
اگر زنی که بچه دیگری را شیر می‏دهد، خوابش ببرد و بر روی کودک بیفتد و کودک بمیرد، اگر چنان­چه وی محض افتخار و مباهات، بچه را شیر می‏داده است، از مال خود ضامن دیه آن می‏باشد و اگر به علت نیاز، وی را شیر می‏داده، دیه طفل بر عاقله زن است.
اگر زن شیرده، بچه را به نزد پدر و مادر برگردانید ولی آنها گفتند: این بچه ما نیست، سخن زن پذیرفته است، مگر این که علم به کذب وی باشد، که در این صورت وی ضامن دیه است تا این که خود بچه یا بچه‏ ای که محتمل باشد همان بچه است حاضر سازد.
معلّم شنا اگر کودکی در حال تعلیم، در نزدش تلف شود وی ضامن دیه کودک است، بخلاف این که اگر شنا آموز بزرگ­سال باشد.
اگر دیوار خانه ‏اش که به سمت بیرون میل کرده بود و او بدین امر آگاه بود و می‏ توانست آن را تعمیر کند و نکرد، بر روی کسی یا بر مالی افتاد و آن کس یا آن شی‏ء تلف یا ناقص شد، وی ضامن خواهد بود.
اگر آتشی در ملک خویش بیفروزد و باد شدیدی هم نباشد که متعارفا آتش بجای دیگر سرایت کند، اتفاقاً آتش به خانه یا مال و ملک دیگر سرایت نمود، وی ضامن خسارت نیست، ولی اگر در تندباد آتش افروخت آن­چنان که خطر محسوس بود، ضامن خسارت دیگری می‏باشد.
اگر در نگهداری حیوان خود (که موذی می ‏باشد) بی ‏احتیاطی کند، بر حیوان شخص دیگری درآید و جنایتی بر آن وارد سازد، صاحب حیوان ضامن خواهد بود.
واجب است نگهداری و حفظ و ضبط نمودن شتر مست و سگ گزنده و مانند آن را، که اگر صاحب آنها به حال آنها آگاه باشد و در عین حال در نگهداری­شان بی ­مبالاتی کند زیانی را که به کسی وارد کنند وی ضامن می‏باشد. مباشر ضامن است نه سبب، مگر این که مباشر جاهل بحال باشد، چنان­که کسی چاهی را در ملک خود حفر کند و شخص دیگری یکی را هُل دهد و به چاه بیفتد، هل ­دهنده ضامن است نه چاه کننده، مگر اینکه در چاه بسته باشد و هل دهنده از وجود چاه بی‏اطلاع باشد.
کسی که سوار بر مرکب است، ضامن جنایات مرکب است که بوسیله سر و دست­های آن صورت می‏گیرد و هم­چنین کسی که افسار مرکب را می‏کشد، و اما آن که مرکب را می‏راند همه جنایات صادره از مرکب را حتی آنچه به پای آن واقع می‏شود نیز ضامن است و اگر صاحب مرکب حاضر باشد و حیوان خود را مواظبت کند، سوار ضامن نخواهد بود.

منبع
حسینی دشتی، سید مصطفی؛ معارف و معاریف، تهران، آرایه، چاپ سوم، ۱۳۷۹، ج۷، ص۲۴.سایت پژوهه
...

پیشنهاد کاربران

ضمان در حقوق مدنی به معنای ( پذیرفتن )
( ضامن شدن ) ( ضمانت کردن دیگری )

ضمان : مسئولیت

از لحاظ لغوی دو نوع تفسیر در ریشه کلمه وجود دارد:
گروه اول : ( اهل سنت ) که معتقدند ریشه ضمان، از ضمّ است یعنی پیوست کردن
گروه دوم: ( امامیه ) که معتقدند ریشه ضمان از ضمّن است یعنی برعهده گرفتن یا در آغوش گرفتن

در حقوق مدنی یعنی ضامن شدن

التزام اختیاری یا قهری کسی به پرداخت مالی به دیگری و یا التزام به پرداخت مالی به کسی اعم از اینکه به اختیار باشد یا به موجب قانون

مسئولیت جبران خسارت


کلمات دیگر: