کلمه جو
صفحه اصلی

بم


مترادف بم : صدای خشن، صدای کلفت ، صوت کم فرکانس

متضاد بم : زیر

فارسی به انگلیسی

bass, bass (voice), deep, low-pitched

bass, low-pitched, deep


bass


فارسی به عربی

سمک بحری , قبر

مترادف و متضاد

bass (اسم)
بم، نوعی ماهی خاردار دریایی، خیم، کسی که صدای بم دارد

bass (صفت)
بم

grave (صفت)
سخت، بزرگ، مهم، بم، سنگین، خطر ناک، غمگین، موقر، مکدر

صدای‌خشن، صدای‌کلفت ≠ زیر


۱. صدایخشن، صدایکلفت ≠ زیر
۲. صوت کمفرکانس ≠ زیر


فرهنگ فارسی

یکی از شهرستانهای استان هشتم ( کرمان ) از شمال به شهرستان کرمان از مغرب به کوهستان نمداد و شاه از مشرق به شهرستان زاهدان از مغرب به شهرستان جیرفت محدود است . محصول عمده آن غلات خرما حنا و کمی مرکبات است . جمعیت حوزه بم ۱۱۱۳٠۵ تن و مرکز آن شهر بم می باشد که ۳٠۷۹۳ تن جمعیت دارد . شهر بم در سر راه کرمان - زاهدان قرار گرفته است .
صدای پرودرشت که ازتاروعوداست سیم تارکه صدای، بلندوکلفت بدهد، نقیض زیرکه صدای نازک میدهد
( اسم ) با دست زدن بر سر کسی بقوت بامب بام .
بوم که جغد باشد ٠

ویژگی صدای کلفت یا کم بسامد


جملات نمونه

بم کردن

to lower, to make bass, to make low


فرهنگ معین

(بَ ) ( اِ. ) صدای درشت و خشن آدمی و ساز. مق . زیر.

لغت نامه دهخدا

بم. [ ب َ ] ( ص ، اِ ) صدای پر و بانگ بلند که از تار و رود و جز آن برآید، مقابل زیر که آواز باریک باشد. ( ناظم الاطباء ). صدای پر و بانگ بلند که از نقاره و رود برآرند، در مقابله زیر باشد که به معنی آواز باریک. ( غیاث ). آواز بلند مقابل زیر، بام مشبع آن ؛ و ظاهراً گلبام که لغتی است در گلبانگ مرکب از این است. ( آنندراج ). نوای درشت. نوای سیم کلفت. آواز ستبر. ثقل. حدت. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). آوای درشت و خشن آدمی و ساز، صدایی که در یک واحد زمان ارتعاشاتی کمتر از صدای زیر در فضا ایجاد کند. ( فرهنگ فارسی معین ). پست ، مقابل تیز. مقابل زیر :
باز چون بلبل بی جفت به بانگ آمد زیر
باز چون عاشق بیدل به خروش آمد بم.
فرخی.
تا بود شادی جائی که بود زاری زیر
تا بود رامش جائی که بود ناله بم.
فرخی.
گرفته بادا مشکین دو زلف دوست بدست
نهاده گوش به آوای زیر و ناله بم.
فرخی.
گهی بلبل زند بر زیر، و گه صلصل زند بر بم
گهی قمری کند از بر، گهی ساری کند املی.
منوچهری.
ور بلبل را گسسته شد زیر
بربست غراب بی مزه بم.
ناصرخسرو.
برتر از مدیح تو سخن نیست
کس زخمه نکرد برتر از بم.
خاقانی.
بر لب جام اوفتاد عکس شباهنگ بام
خیز درون پرده ساز، پرده بر آهنگ بم.
خاقانی.
چون دل داود نفس تنگ داشت
درخور این زیر بم آهنگ داشت.
نظامی.
نه بم داند آشفته سامان نه زیر
بنالدبه آواز مرغی فقیر.
سعدی.
- بم و زیر ؛ بانگ بلند و کوتاه باهم :
ز می بلبله گونه گل گرفت
بم و زیر آوای بلبل گرفت.
اسدی.
چون در آن قصر تنگ بار شدیم
چون بم و زیر سازگار شدیم.
نظامی.
آوازه در سرای بیفتد که خواجه مرد
وز بم و زیر خانه پر آه و فغان شود.
سعدی.
به رسم هند گوناگون مزامیر
به جانها بسته اشکال از بم و زیر.
امیرخسرو.
- زیر و بم ؛ بم و زیر. رجوع به زیر و بم در ردیف خود شود.
|| سیم ساز که صدای درشت دهد. ( فرهنگ فارسی معین ).

بم. [ ب َ ] ( اِ ) آوای حاصل از زدن با کف دست نیک ناگشاده بر سر کسی. حکایت صوت با کف دست که اندک انگشتانش فراهم آمده باشد بر سر کسی زدن. || عمل با دست زدن به سر کسی به قوت. ( ناظم الاطباء ). سرچنگ ، یعنی به زور دست زدن بر سر کسی.( غیاث ). ضرب دستی که به زور تمام بر سر کسی زنند، وبا لفظ زدن و خوردن مستعمل. ( از آنندراج ). بام. بامب. بامچه. بامبه ( در تداول مردم قزوین ) :

بم . [ ب َ ] (اِ) آوای حاصل از زدن با کف دست نیک ناگشاده بر سر کسی . حکایت صوت با کف دست که اندک انگشتانش فراهم آمده باشد بر سر کسی زدن . || عمل با دست زدن به سر کسی به قوت . (ناظم الاطباء). سرچنگ ، یعنی به زور دست زدن بر سر کسی .(غیاث ). ضرب دستی که به زور تمام بر سر کسی زنند، وبا لفظ زدن و خوردن مستعمل . (از آنندراج ). بام . بامب . بامچه . بامبه (در تداول مردم قزوین ) :
سوی رود و سرود آسان روی لیکنت هر دوران
سوی محراب نتوانند جنبانیدنت بر بم .

ناصرخسرو.


عمامه ز بم کرده ورم بر سر قاضی
آموخته تار است عرم بر سر قاضی .

ملاحیدر ذهنی (در هجو قاضی افضل ).


کیست آن مورد صدبم که شودصدپاره
کله از آهن اگر وضع کنی بر سر آن .

شفائی (از آنندراج ).


- بم خوردن ؛ ضرب دست خوردن از کسی . با کف دست ناگسترده بر سر خوردن از کسی :
چو قوال موجش زده کف بهم
غم از نغمه ٔ زیر او خورده بم .

ملاطغرا (از آنندراج ).


- بم زدن ؛ ضرب دست زدن . با کف دست که نیک نگسترده باشد زدن بر سر کسی :
از آن هریکی بانگ بر جم زدی
اگر دم زدی بر سرش بم زدی .

هاتفی .


عارضت بمها زندبر سر رخ خورشید را
سنبلت سرپا زند بر کون مشک اذفری .

ملافوقی یزدی (از آنندراج ).



بم . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دستگردان بخش طبس شهرستان فردوس . سکنه ٔ آن 233 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات و گاورس و خرما است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


بم . [ ب َ ] (ص ، اِ) صدای پر و بانگ بلند که از تار و رود و جز آن برآید، مقابل زیر که آواز باریک باشد. (ناظم الاطباء). صدای پر و بانگ بلند که از نقاره و رود برآرند، در مقابله ٔ زیر باشد که به معنی آواز باریک . (غیاث ). آواز بلند مقابل زیر، بام مشبع آن ؛ و ظاهراً گلبام که لغتی است در گلبانگ مرکب از این است . (آنندراج ). نوای درشت . نوای سیم کلفت . آواز ستبر. ثقل . حدت . (یادداشت مرحوم دهخدا). آوای درشت و خشن آدمی و ساز، صدایی که در یک واحد زمان ارتعاشاتی کمتر از صدای زیر در فضا ایجاد کند. (فرهنگ فارسی معین ). پست ، مقابل تیز. مقابل زیر :
باز چون بلبل بی جفت به بانگ آمد زیر
باز چون عاشق بیدل به خروش آمد بم .

فرخی .


تا بود شادی جائی که بود زاری زیر
تا بود رامش جائی که بود ناله ٔ بم .

فرخی .


گرفته بادا مشکین دو زلف دوست بدست
نهاده گوش به آوای زیر و ناله ٔ بم .

فرخی .


گهی بلبل زند بر زیر، و گه صلصل زند بر بم
گهی قمری کند از بر، گهی ساری کند املی .

منوچهری .


ور بلبل را گسسته شد زیر
بربست غراب بی مزه بم .

ناصرخسرو.


برتر از مدیح تو سخن نیست
کس زخمه نکرد برتر از بم .

خاقانی .


بر لب جام اوفتاد عکس شباهنگ بام
خیز درون پرده ساز، پرده بر آهنگ بم .

خاقانی .


چون دل داود نفس تنگ داشت
درخور این زیر بم آهنگ داشت .

نظامی .


نه بم داند آشفته سامان نه زیر
بنالدبه آواز مرغی فقیر.

سعدی .


- بم و زیر ؛ بانگ بلند و کوتاه باهم :
ز می بلبله گونه ٔ گل گرفت
بم و زیر آوای بلبل گرفت .

اسدی .


چون در آن قصر تنگ بار شدیم
چون بم و زیر سازگار شدیم .

نظامی .


آوازه در سرای بیفتد که خواجه مرد
وز بم ّ و زیر خانه پر آه و فغان شود.

سعدی .


به رسم هند گوناگون مزامیر
به جانها بسته اشکال از بم و زیر.

امیرخسرو.


- زیر و بم ؛ بم و زیر. رجوع به زیر و بم در ردیف خود شود.
|| سیم ساز که صدای درشت دهد. (فرهنگ فارسی معین ).

بم . [ ب َم م ] (معرب ، اِ) تار سطبر بلندآواز از تارهای رود. (منتهی الارب ). وتر و تار ستبر از تارهای مزهر. (از ذیل اقرب الموارد از قاموس ). رودستبر. (دهار). نام زفت ترین تار بربط. (از مفاتیح ). ج ، بُموم . (منتهی الارب ) (دهار). و رجوع به بم شود.


بم . [ ب ِ م َ ] (ع حرف جر + اسم ) (از: حرف جر «ب » + اسم استفهام ما). مخفف بما. به چه ؟ (ترجمان القرآن جرجانی ). چگونه و به چه وضع؟ (ناظم الاطباء).


بم . [ ب ُم م ] (ع اِ) بوم ، که جغد باشد. (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از قاموس ).


بم . [ ب َ ] (اِخ ) (شهرستان ...) یکی از شهرستانهای استان هشتم کشور و حدود آن بشرح زیر است : ازشمال به شهرستان کرمان و لوت زنگی احمد. از جنوب به کوهستان نمداد و شاه . از شرق به شهرستان زاهدان . از غرب به شهرستان جیرفت . هوای این شهرستان بر دو قسمت است : قسمت جلگه و دامنه ٔ نواحی کوهستانی . هوای قسمت جلگه و دامنه گرمسیر است و آب قرای آن از قنوات تأمین میشود. و محصول عمده ٔ آن غلات ، خرما، حنا، مختصر مرکبات است . در قسمت کوهستانی ، هوای نقاط مرتفع سردسیر است و آب اکثر قرای آن از چشمه و رودخانه و قنوات کوهستانی تأمین میشود. محصول عمده ٔ این نواحی غلات ، لبنیات و میوه مخصوصاً بادام کوهی است . قسمت مرکزی شهرستان دشت حاصلخیز است که متجاوز از سیصد آبادی نزدیک بهم در آن احداث شده . رودخانه ای که دارای آب دائم باشد در این شهرستان در قسمت جلگه وجود ندارد فقط در دره های مرتفع کوهستان رودخانه هائی جاریست که فقط در موقع بارندگی زیاد سیلاب آنها به کویر میرسد مانند رودخانه ٔ تهرود، رودخانه ٔ ده بکری ، رودخانه ٔ گراغان و غیره . شهرستان بم از سه بخش : مرکزی ، فهرج ، راین تشکیل شده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


بم . [ ب َ ] (اِخ ) شهریست [ به ناحیت کرمان ] با هوای تن درست و اندر شهرستان وی حصاریست محکم و از جیرفت مهتر است و اندر وی سه مزگت جامع است یکی خوارج را و یکی مسلمانان را و یکی اندر حصار. و از وی کرباس و جامه و دستاری و خرمای خیزد. (حدود العالم ). از اقلیم سیم است .... گویند که کرم هفتواد در آنجا بترکید بدان سبب آن را بم خواندند. قلعه ٔ حصین دارد و هوایش از جیرفت خوشتر است و به گرمی مایل است . (نزهةالقلوب ). شهریست بزرگ و از شهرهای معتبر کرمان . بیشتر مردمان آن ریسنده اند ولباسهای آن در جمیع شهرها شهره است . آب مشروب آنان از قناتهایی است که در زیر زمین تعبیه کرده اند و آب آنجا شورمزه است . بم دارای یک نهر جاری است و آن را باغها و بازارهای آباد است و تا جیرفت یک منزل فاصله دارد. (از معجم البلدان ). شهر بم مرکز شهرستان بم ودر سر راه کرمان - زاهدان واقع است . طول آن 58 درجه و 21 دقیقه و 42 ثانیه ، عرض آن 29 درجه و 5 دقیقه و27 ثانیه ، طول از تهران 6 درجه و 57 دقیقه و 11 ثانیه ٔ خاور، بنابراین اختلاف ساعت بم با تهران 27 دقیقه و 25 ثانیه است . ارتفاع مرکز شهر از سطح اقیانوس 1050 متر است . این شهر که یکی از شهرهای قدیم کشور است ، دارای آثار و ابنیه ٔ قدیمی فراوان میباشد که از جمله بقعه ٔ امام زاده زید و بنای قلعه بنام ارگ را میتوان نام برد. شهر بم در زمان آغامحمدخان قاجار صدمه زیاد دیده چون اهالی آنجا به کمک لطف علی خان زند در مقابل آغامحمدخان ایستادگی کردند، پس از فتح شهر آغامحمدخان دستور داد عده ٔ زیادی را بقتل رساندند و از کله ٔ آنها منار ساختند. جمعیت این شهر 13500 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8). نام دیگر ناحیت بم ، ولایت اربعه است . (یادداشت مرحوم دهخدا) :
عدو رابر دل از وی بار غم باد
سنان او کلید فتح بم باد.

میرعماره .



بم . [ ب ُ ] (از فرانسوی ، اِ) مخفف بُمب در تداول عوام فارسی زبانان . (از یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به بمب شود.


فرهنگ عمید

۱. (فیزیک ) ویژگی صدای کم فرکانس.
۲. (موسیقی ) ویژگی صوت پایین.
۳. (اسم ) صدایی با این ویژگی.

دانشنامه عمومی

اصطلاحی در نواختن ضرب زورخانه ای


بَم یکی از شهرهای استان کرمان در جنوب شرقی ایران است. ارگ تاریخی و شهر بم در صدر مراکز گردشگری استان کرمان و منطقه جنوبشرق کشور قرار گرفته و به قلب تپنده جذب مسافر و پایتخت گردشگری جنوبشرق تبدیل شده است.بم در بخش مرکزی شهرستان بم قرار دارد. شهر بم در ۱۹۵کیلومتری جنوبشرقی کرمان مرکز استان واقع شده است. جمعیت شهر بم بر اساس سرشماری سال ۹۷ مرکز آمار ایران ۱۵۷٬۳۹۶ نفر بوده است. محصولاتی همچون خرما، مرکبات، حنا، کماچ سهن، کلمپه و قاووت، صنایع دستی تولیدی از درخت خرما از جمله سوغات معروف و مهم بم به حساب می آیند.
نام اظهارشده در فهرست میراث جهانی یونسکو
بم یکی از شهرهای تاریخی ایران و استان کرمان است طوری که اگر بخواهند به یک جهانگرد دو سه عکس تاریخی از ایران نشان دهند حتماً یکی از آن ها ارگ بم است. (ارگ بم بزرگترین بنای خشتی جهان است که از لحاظ عظمت و زیبایی با دیوار چین مقایسه می شود). همچنین بم در گذشته به پاریس ایران شهرت داشت. شهر بم به فاصله تقریبی ۱۲۰۰ کیلومتری پایتخت قرار دارد، این شهر به لحاظ تاریخی و محصولات کشاورزی (به ویژه خرما)، معروفیت جهانی دارد. شهر قدیم بم یکی از پنج کورهٔ ایالت فارس بود و به دروازه شرق ایران شهرت داشته است. بم در مقطع حساسی از تاریخ (اواخر پادشاهی لطفعلی خان زند در زمان فرار او به بم) حتی از طرف لطفعلی خان پایتخت ایران نیز اعلام شد و برای مدتی پایتخت ایران بود.
وقتی پاتی نجر جهانگرد انگلیسی در حدود ۱۱۸۹ خورشیدی وارد بم شد، قلعه آن را مستحکم دیده و ذکر می کند: بقدری آن را مستحکم کرده اند که شاید در همه ایران ازین حیث بی نظیر باشد.بنوشته بارتولد: بم مرکز صنعتی کرمان بوده و پارچه های نخی که در بم می بافته اند بهمه جا حتی تا مصر می رفت…»یعقوبی که در ۲۷۸ ه‍.ق از نطقه کرمان سخن به میان آورده از قلعه بم نیز یاد کرده است که از نوشته های او، این چنین بر می آید که استحکامات خوبی نیز داشته است.جغرافی نویسان عرب قرن دهم به ویژه مقدسی شرح خوبی دربارهٔ اهمیت اقتصادی بم به دست ما می دهند و مقدسی می نویسد:بم یک مرکز ولایتی با اهمیت و دلکش و بزرگ است مردم آن کارشناس و دارای مهارتند. این شهر بازارگاهی است و مردم را از راه دور به خود می کشاند و پارچه ای که در اینجا تولید می شود در کشورهای بسیاری شهرت دارد و آوازه بم در همه جهان اسلام پیچیده و مایه سرفرازی کشور می باشد و بیشتر اهالی شهر بافندگانند و بیشتر رخت های صادراتی بم در دهکدهٔ بزرگی نزدیک آن فراهم می شود و در خاور و باختر جهان اسلام این رختها را به عالی ترین همه لباس ها می دانند و علاوه بر اینها دستار و پیراهن و لباسهای فاخر که طالب بسیار دارد و البسه ای که از مرو بیرون می آید در بم تولید می گردد.دکتر مظاهری: «... پرورش کرم ابریشم و کارگاه های ابریشم بافی متعددی از قرن ششم میلادی در نواحی یزد، بم، شوشتر و خوزستان شروع بکار کرده اند و احتمال بسیار دارد که صنعتی نساجی قدمت بیشتری در ناحیه بم داشته باشد.کتاب بدایع الزمان؛ ولایت بم حکایت از بهشت می کرد، خطه ای مشتمل بر الوان نعیم…ساکنان نخستین بماطلاعات ساکنان نخستین بم بدرستی شناخته نیست اما از روی سکونتگاه های دسته جمعی به ویژه ایجاد برج و بارو های مستحکم در اطراف آنها، می توان حدس زد که این شیوه فرهنگ آریائی باشد (زیرا بومیان ایران چنین استحکاماتی را لازم نمی دانستند) و با توجه به سکونت مداوم مردم در ارگ از هزاره های گذشته تا ۱۵۰ سال پیش می توان حدس زد مردم کنونی بم از نژاد آریایی نسبتاً اصیل باشند.تیره ای آریائی نژاد که بر بم تاختند با بومیان مقاوم روبرو شدند و چون بر آنان پیروز گشتند بساختن برج و بارو و استحکاماتی پرداختند.همچنین چندی پیش تحقیق و پژوهش یک محقق در مورد مردم بخش دهبکری و روستاهای تابع آن و آزمایش از آن ها نشان داد DNAمردم دهبکری و توابع آن با DNAاجساد مدفون در ارگ بم یکی است و این موضوع به این معنا است که مردم دهبکری و توابع آن همان مردم قدیم ارگ بم هستند که صدها سال قبل به دلایل نامعلومی مثل خشکسالی یا گرمی هوا و غیره.. به مرور زمان و طی سالیانی از داخل ارگ بم به این منطقهٔ پرآب و خوش آب و هوا نقل مکان کرده اند که عدهٔ بیشتر آن ها در همان ارگ مانده اند.بنای این شهر قدیمی را در اساطیر ایرانی به بهمن ابن اسفندیار نسبت می دهند.
باستناد داستان هفتواد در شاهنامه و کتاب کارنامک اردشیر بابکان می توان دریافت که شهری با نام کجاران که اکنون محله ای به نام کوزران در شمال غربی بم دارای شباهت اسمی به آن دارد بطور حدس و گمان ممکن است شهر بم باشد.در روزگار ساسانیان هفتواد مردی فقیر ساکن در شهر کجاران که شهری پرجمعیت در منطقه ای سردسیر که در آن باغات سیب وجود داشته در نزدیکی کوهی زندگی می کرده است و حاکم را از میان برمی دارد و برای خود برج و باروئی بر بالای کوهی بزرگ می سازد که شاید ارگ کنونی بم باشد. بنابراین هفتواد شهر را توسعه داد، و محل حکومت خود را به دژی بر بلندای کوه انتقال داد. سکونتگاهی را تغییر داد.بم در گذشته یکی از پنج کورهٔ ایالت فارس بود. ابن حوقل مؤلف کتاب صورةالارض در قرن چهارم هجری از بم به نام شهری که از جهرم بزرگ تر و هوایش از آن سالم تر و دارای نخلستان های زیاد بوده، یاد کرده است. همچنین از سه مسجد بم به نام های مسجد خوارج و مسجد هزاران و مسجد قلعه نام برده و به تفصیل پارچه های مرغوب و زیبایی را که در آن جا بافته می شد، ذکر کرده است. بنا به گفته مقدسی در کتاب احسن التقاسیم، باروی شهر بم چهار دروازه به نام های نرماشیر، کوسکان، آسبیکان و کورجین داشته است. طبق گفتهٔ وی بیشتر بازارهای بم در خارج شهر و تعدادی هم در داخل شهر قرار داشته اند. بم در مسیر جاده هایی که جنوب خاوری ایران را با سیستان، افغانستان و بلوچستان مرتبط می کند قرار دارد. به همین جهت این شهر از دوره ساسانیان اهمیت نظامی و بازرگانی زیادی داشته است. شهر بم در سال ۱۱۳۱ ه‍. ق به تصرف محمود افغان درآمد، ولی به علت شورشی که در قندهار روی داد آنجا را رها کرده عازم قندهار شد؛ ولی بار دیگر در سال ۱۱۳۴ ه‍. ق بر بم استیلا یافت و این وضع تا سال ۱۱۴۳ ه‍. ق که نادر، اشرف افغان را شکست داد، ادامه داشت. در سال ۱۲۰۹ ه‍. ق، لطفعلی خان زند، در همین شهر توسط عمال آقا محمد خان قاجار دستگیر شد. خان قاجار به یادگار این موفقیت مناره ای از سرهای ۶۰۰ تن از مخالفین خود در بم برافراشت.

نقل قول ها

بم از شهرهای مهم در استان کرمان در جنوب شرقی ایران است.
• «بم سرو خرامان فرهنگ و ادب ایران، کانون دینداری و فرهنگ و بزرگ ترین شهر خشتی عالم، پشت خم کرد و به زمین افتاد که جبران این فاجعه مشکل است.» ۳۰ دسامبر ۲۰۰۳/ ۹ دی ۱۳۸۲ منبع -> محمد خاتمی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بَم ، شهرستان و شهری در استان کرمان ایران است.
این شهرستان با مساحتی حدود ۴۸۰`۱۹ کم در شرق استان کرمان واقع است . شهرستان بم از شمال به شهرستان کرمان ، از شرق به شهرستان زاهدان ، (در استان سیستان و بلوچستان) از جنوب شرقی به شهرستان ایرانشهر، (در استان سیستان و بلوچستان) از جنوب به شهرستان کهنوج و از غرب به شهرستان جیرفت محدود است . شهرستان بم شامل ۵ شهر به نام های بم ، بروات ، محمدآباد، فهرج و نرماشیر، و ۴ بخش به نام های مرکزی ، ریگان ، فهرج و نرماشیر، و ۱۳ دهستان است . به طورکلی ، این شهرستان از نظر پستی و بلندی شامل دو قسمت کوهستانی و کویری است . کوه های بم در واقع ادامه رشته کوه های مرکزی ایران است که به جبال بارز شهرت دارند. این کوه ها مانند سدی میان شهرستان بم و شهرستان جیرفت واقع شده است و بم را از شهرستان جیرفت جدا می کند. مهم ترین کوه های شهرستان بم این ها هستند: کوه آب چکو (۰۴۰`۲متر)، آب گرمو (۴۵۸`۲ متر) و آفتی (۴۷۱`۲ متر) ناحیه پست و کویری شهرستان بم شامل بخشی از شنزار و نمکزار لوت و اطراف آن است و پست ترین نقطه آن میان شوره گز و فهرج واقع ، و ۴۰۰ متر از سطح دریا بلندتر است . مهم ترین رودخانه شهرستان بم رودخانه تهرود است که از دامنه های کوه های بلند هزار سرچشمه می گیرد و در مسیر خود وارد شهر بم شده ، از این شهر و روستاهای این شهرستان می گذرد و سپس وارد کویر لوت می شود و به رودخانه و یا مسیل شوره گز می پیوندد. رودخانه تلنگو نیز یکی دیگر از رودهای شهرستان بم است .
← آب و هوای
این شهر مرکز شهرستان بم ، و در ۲۹ و۷ عرض شمالی و ۵۸ و ۲۲ طول شرقی و در ۰۶۰`۱ متری از سطح دریا واقع است . شهر بم در ۱۸۰ کیلومتری جنوب شرقی کرمان و در مسیر راه کرمان به زاهدان و ایرانشهر، و در منطقه ای جلگه ای و در ۵۰۰ متری غرب ارگ بم که شهر قدیم درون آن بوده ، واقع شده است . جمعیت شهر بم برطبق سرشماری عمومی آبان ۱۳۷۵، حدود ۰۸۰، ۷۰ تن بوده است .
پیشینه تاریخی
قدمت بم را نمی توان به تحقیق معین کرد. براساس بعضی از روایات اسطوره ای بم از ساخته های پادشاه کیانی ، بهمن ، پسر اسفندیار است . برخی منابع ، بنای بم را به اوایل دوره ساسانی منسوب می کنند و در واقع ، ارگ بم را با قلعه هفتواد یکی می دانند. هفتواد که آن را به صورت ابتنبود آورده ، کسی است که ماجرای نبرد او با اردشیر بابکان در بعضی از منابع کهن نقل شده است . با توجه به متن کارنامه اردشیر بابکان ، بی شک بم در دوره اشکانیان نیز آباد بوده است . حمدالله مستوفی در نزهة القلوب اشاره کرده است که چون کرم هفتواد در آن محل ترکید، آنجا را بم خواندند. برپایه روایات موجود، هفتواد مسکن کرم را جایی در ارگ بم قرار داد. شاید از این روست که یکی از دروازه های ارگ از مدت ها پیش ، نزد مردم محلی به «دروازه کُت ِ کرم » معروف بوده است . در گویش کرمانی ، سوراخ و محل زندگی جانوران را «کُت » می گویند. با توجه به موقعیت طبیعی شهر بم که از قدیم در مسیری قرار داشته است که مسافران راه فارس با گذر از آن به سمت شرق یا شمال شرقی ایران می رفتند، بم دست کم از دوره ساسانیان اهمیت نظامی و بازرگانی داشته است . و این ویژگی سبب شده است که بم تا قرن ها پایدار بماند.
← نخستین فتح بم
...

[ویکی الکتاب] معنی بِمَ: به چه
ریشه کلمه:
ب (۲۶۴۹ بار)
ما (۲۶۲۲ بار)

گویش مازنی

/bem/ بالا

بالا


جدول کلمات

صدای پر و درشت

پیشنهاد کاربران

بم::بهمن. بمن
بهمن نام پادشاه ساسانی


با چه وسیله ای
با چی


کلمات دیگر: