کلمه جو
صفحه اصلی

احمد بن نصر خزاعی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خُزاعی، احمدبن نصر، خُزاعی، احمدبن نصر، از بزرگان اهل حدیث در نیمه اول قرن سوم است.
نام کامل وی ابوعبداللّه احمدبن نصربن مالک بن هیثم خزاعی مروزی بغدادی است که از وی با القاب شهید ، مقتول و مصلوب نیز یاد شده است. او از قبیله خزاعه بود و نسبش به کعب بن عَمروبن لُحَیّ می رسید. مهم ترین گزارش درباره زندگی او را خطیب بغدادی آورده است که احتمالا بخشی از گزارشها از کتاب الاوراق فی أخبار خلفاء بنی العباس و اشعارهم تألیف محمدبن یحیی صولی (متوفی ۳۳۵) گرفته شده و بعدها دیگر شرح حال نویسان همان مطالب را تخلیص و نقل کرده اند. جد وی، ابونصر مالک بن هیثم مروزی نیز از نقیبان عباسی بود. احمدبن نصر از مالک بن اَنَس ، سفیان بن عُیَینَه، علی بن حسین بن واقد، حسین بن محمد مروزی و کسان دیگری روایت کرده، اما روایاتش اندک است. به گفته یحیی بن مَعین، همه مصنفات هشیم بن بشیر نزد خزاعی بوده است. یحیی بن معین، محمدبن عبداللّه بن ابی ثَلج، محمدبن عبداللّه بن مبارک مخرمی، سَلمة بن شبیب نیشابوری و دیگران از وی حدیث نقل کرده اند. او با احمد بن حنبل ارتباط بسیار نزدیکی داشت و پیروی از او و طریق او را ضروری و واجب می دانست. احمد نیز از او به نیکویی یاد کرده است. یحیی بن معین نیز بر او درود فرستاده و گفته که خداوند کار او را با شهادت ختم کرده است. خطیب بغدادی و مزّی به توثیق خزاعی از سوی رجالیان اهل سنّت اشاره کرده اند.
خاندان
علاوه بر احمدبن نصر، خاندان و منسوبان به او نیز اهل علم و فضل بوده اند. نام برخی از آنان در شمار راویان حدیث ذکر شده از جمله برادرش، ابوالفضل صالح بن نصر خزاعی (متوفی ۲۱۹)، که از شعبة بن حجاج، شریک بن عبداللّه نخعی و هیثم بن عدی طائی روایت کرده است و برادرزاده اش، نصربن مالک، که از علی بن بکار مَصَّیصی حدیث شنیده و یحیی بن محمدبن صاعد از او روایت کرده است. یکی از برادران احمدبن نصر به نام ثابت نیز هفده سال امارت نواحی مرزی شام را به عهده داشت که در ۲۰۸ در مَصَّیصَه وفات کرد. در بغداد نیز بازاری را به نام پدرش، سُوَیْقةُ نصر نام نهاده بودند.
عقائد
او در برابر اعتقاد به مخلوق بودن قرآن که واثق عباسی (حک: ۲۲۷ـ۲۳۲) پشتیبان آن بود، به سختی ایستادگی کرد و از واثق با تعبیراتی تند یاد می کرد. سرانجام نیز در ۲۳۱ در بغداد بر واثق قیام کرد. وی را دستگیر کردند و در آخرین روزهای شعبان ۲۳۱ از بغداد به سامرا نزد واثق فرستادند. واثق، در مجمعی عمومی او را در دو مسئله خلق قرآن و رؤیت خداوند امتحان کرد. پاسخ وی این بود که قرآن کلام اللّه است و احادیث نبوی بر رؤیت خداوند دلالت دارند و واثق را نصیحت کرد که با احادیث نبوی مخالفت نکند. واثق نظر اطرافیانش را درباره وی جویا شد که برخی از اطرافیان وی، حکم به روا بودن خون خزاعی دادند و در نهایت واثق، خود گردن خزاعی را زد.
مرگ
...


کلمات دیگر: