کلمه جو
صفحه اصلی

ملک آرا

فرهنگ اسم ها

(تلفظ: molk ārā) (عربی ـ فارسی) (در قدیم) (به مجاز) مایه‌ی زینت و آراستگی سلطنت یا مملکت .


لغت نامه دهخدا

ملک آرا. [ م ُ ] (نف مرکب ) ملک آرای :
ماه ملک آرا غیاث الدین محمد آنکه هست
بر مراد خاطر او چرخ و انجم را مدار.

وحشی .


رجوع به ملک آرای شود.

ملک آرا. [ م ُ ] (اِخ ) عباس میرزا (1255 - 1316 هَ . ق .). پسردوم محمدشاه و برادر کوچکتر ناصرالدین شاه . مادر وی خدیجه خانم نام داشته و خواهر یحیی خان چهریقی بوده است . عباس میرزا پس از مرگ پدر همواره مورد سؤظن برادر خود ناصرالدین شاه بود. مدت بیست و هفت سال در بغداد و استانبول تبعید بود و در سال 1294 با کسب اجازه از ناصرالدین شاه به ایران برگشت و به ملک آرا ملقب شدو حکومت زنجان به او واگذار گردید اما وی از ترس شاه از آنجا به قفقاز گریخت و سپس مجدداً در سال 1296 به وساطت میرزا حیسن خان سپهسالار به تهران مراجعت کردو حکمران قزوین شد. پس از قتل ناصرالدین شاه ، مظفرالدین شاه او را به دربار سزار روسیه فرستاد. در سال 1314 هَ . ق . به جای میرزا محسن خان مشیرالدوله به وزارت عدلیه منصوب گردید و سرانجام در حدود 61سالگی در تهران درگذشت . وی شرح احوال خود را با نثری روان و بدون تکلف به رشته ٔ تحریر کشیده است . (از مقدمه ٔ شرح حال عباس میرزا ملک آرا). و رجوع به همین مأخذ شود.


ملک آرا. [ م ُ ] (اِخ ) محمد قلی میرزا (1203 - 1289 هَ . ق .) پسر سوم فتحعلی شاه و مادرش دختر محمدخان قاجار بود. در سال 1228 به حکومت استرآباد و مازندران منصوب شد و به ملک آرا ملقب گردید. در سال 1250 که محمدشاه به تخت نشست قائم مقام فراهانی او را به بهانه ٔ شرکت در جلوس پادشاه به تهران فراخواند و سپس به همدان تبعیدش کرد و او تا اواخر عمر در همدان در حال تبعید به سر می برد تا او رابه تهران آوردند و در سال 1289هَ . ق . در 87 سالگی درگذشت . او شعر می گفت و خسروی تخلص می کرد. (از تاریخ رجال ایران تألیف مهدی بامداد ج 3 ص 471 - 473).


فرهنگ عمید

آن‌که موجب آرایش و رونق مملکت است.



کلمات دیگر: