<hr> معنی : جالینوسی، داروی جالینوسی، داروی گیاهی، دوای نباتی <hr> معانی دیگر : جالینوسی (galenic هم می گویند)

معنی : جالینوسی، داروی جالینوسی، داروی گیاهی، دوای نباتی معانی دیگر : جالینوسی (galenic هم می گویند)

galenical

<hr> معنی : جلیلی، وابسته به گالیله <hr> معانی دیگر : وابسته به ناحیه ی جلیل در فلسطین، (قدیمی) مسیحی، وابسته به گالیله (منجم ایتالیایی)

معنی : جلیلی، وابسته به گالیله معانی دیگر : وابسته به ناحیه ی جلیل در فلسطین، (قدیمی) مسیحی، وابسته به گالیله (منجم ایتالیایی)

galilean

<hr> معنی : سخن نامفهوم، سخن بی سروته، کلام غیر مفهوم <hr> معانی دیگر : چرندیات، حرف بی سر و ته

معنی : سخن نامفهوم، سخن بی سروته، کلام غیر مفهوم معانی دیگر : چرندیات، حرف بی سر و ته

galimatias

<hr> معنی : سقز، صمع کاج و صنوبر <hr> معانی دیگر : صمغ کاج، تربانتین خام

معنی : سقز، صمع کاج و صنوبر معانی دیگر : صمغ کاج، تربانتین خام

galipot

<hr> معنی : گستاخی، صفرا، زردآب، زهره، تلخی، تاول، عیب، لکه، زخم پوست رفتگی، پوست بردن از <hr> معانی دیگر : زنندگی، عداوت، دلخوری، پر رویی، زرداب، (متون قدیمی) کیسه ی صفرا، (در اثر مالش و تماس با چیزی زبر) خراشیدن یا زخمی کردن یا شدن، پوست رفته کردن یا شدن، آزردن، رنجه دادن، زخم (به ویژه بر پشت اسب و خر)، پوست رفتگی، جرب، آزردگی (در اثر پوست رفتگی)، گری، (گیاه شناسی) آماس بافت های گیاهی (در اثر آفات و انگل ها)، ورم بافت، گال، مازو، غنج، ساییدگی، ساییدن

معنی : گستاخی، صفرا، زردآب، زهره، تلخی، تاول، عیب، لکه، زخم پوست رفتگی، پوست بردن از معانی دیگر : زنندگی، عداوت، دلخوری، پر رویی، زرداب، (متون قدیمی) کیسه ی صفرا، (در اثر مالش و تماس با چیزی زبر) خراشیدن یا زخمی کردن یا شدن، پوست رفته کردن یا شدن، آزردن، رنجه دادن، زخم (به ویژه بر پشت اسب و خر)، پوس

gall

<hr> معنی : زن باز، جنتلمن، زن نواز، عالی، شجاع، دلاور، دلیر، متعارف وخوش زبان درپیش زنان، عشقبازی کردن، ملازمت کردن، دلاوری کردن، زن بازی کردن <hr> معانی دیگر : چشمگیر، با ابهت، باشکوه، مجلل، نجیب زاده و شجاع، یل، غیور، خوش لباس و زنده دل، شیک و پیک، مودب و مهربان (به ویژه نسبت به زنان)، وابسته به عشق و عاشقی، عاشقانه، دوستدار، (مهجور) خواستگاری کردن، مشایعت کردن (زنان در مهمانی و غیره)، اسکورت کردن (زنان)

معنی : زن باز، جنتلمن، زن نواز، عالی، شجاع، دلاور، دلیر، متعارف وخوش زبان درپیش زنان، عشقبازی کردن، ملازمت کردن، دلاوری کردن، زن بازی کردن معانی دیگر : چشمگیر، با ابهت، باشکوه، مجلل، نجیب زاده و شجاع، یل، غیور، خوش لباس و زنده دل، شیک و پیک، مودب و مهربان (به ویژه نسبت به زنان)، وابسته به عشق و عاشق

gallant

<hr> معنی : شجاعت، سلحشوری، رشادت، دلاوری، زن نوازی، بهادری <hr> معانی دیگر : شجاعت قهرمانانه، (به ویژه نسبت به زنان) رفتار مودب، رفتار عاشقانه، (قدیمی) ظاهر پر زرق و برق

معنی : شجاعت، سلحشوری، رشادت، دلاوری، زن نوازی، بهادری معانی دیگر : شجاعت قهرمانانه، (به ویژه نسبت به زنان) رفتار مودب، رفتار عاشقانه، (قدیمی) ظاهر پر زرق و برق

gallantry

<hr> معنی : کیسه صفرا، زهره دان <hr> معانی دیگر : (کالبدشناسی) کیسه ی صفرا، زردابدان، زهره دان، کیسه صفرا

معنی : کیسه صفرا، زهره دان معانی دیگر : (کالبدشناسی) کیسه ی صفرا، زردابدان، زهره دان، کیسه صفرا

gallbladder

<hr> معنی : راهرو، لژ بالا، خندق، گالری، اطاق نقاشی، اطاق موزه، جای ارزان <hr> معانی دیگر : گذرگاه سر پوشیده (که سقف آن بر چندین ستون سوار است)، دهلیز، هشتی، سرسرا، بالکن دراز و باریک (در جنوب ایالات متحده) ایوان، بالاخانه، (در تماشاخانه و کلیساهایی که چند ردیف بالکن دارند) بالکن فوقانی (که بلیط های آن ارزانتر است)، ارزانترین صندلی های تماشاخانه، لژ فوقانی، تماشاچیان این قسمت تماشاخانه (که مظهر سلیقه ی عوام تلقی می شوند)، حضار، اتاق باریک و دراز، سالن، (در موزه ها و غیره) سالنی که در آن اشیا به نمایش گذاشته می شوند، (محل نمایش و خرید و فروش اشیای هنری) گالری هنری، نمایشگاه هنرهای زیبا، نگارخانه، (در مورد آثار هنری) مجموعه، گروهه، (عکاسی) استودیو، (هنر) کارگاه، سالن تمرین تیراندازی، (معدن) نقب، تونل، حفره (حفاری شده توسط حیوانات)، دیواره (چوبی یا فلزی) در لبه ی میز یا طاقچه، دارای بالکن کردن

معنی : راهرو، لژ بالا، خندق، گالری، اطاق نقاشی، اطاق موزه، جای ارزان معانی دیگر : گذرگاه سر پوشیده (که سقف آن بر چندین ستون سوار است)، دهلیز، هشتی، سرسرا، بالکن دراز و باریک (در جنوب ایالات متحده) ایوان، بالاخانه، (در تماشاخانه و کلیساهایی که چند ردیف بالکن دارند) بالکن فوقانی (که بلیط های آن ارزانت

gallery

<hr> معنی : اشپزخانه، رانکا، رامکا <hr> معانی دیگر : (تا اواخر قرون وسطی) گالی (که کشتی دراز و کم ارتفاعی بود با بادبان و همچنین دو ردیف پارو که توسط تبهکاران یا بردگان به حرکت در آورده می شد)، (در کشتی و هواپیما) آشپزخانه، آشپزخانه ی تنگ و کوچک، (انگلیس) قایق پارویی بزرگ، کشتی پارویی یا بادبانی قرون وسطی، در چاپخانه نمونه ستونی و صفحه بندی نشده مطالب چاپی، در کشتی اشپزخانه

معنی : اشپزخانه، رانکا، رامکا معانی دیگر : (تا اواخر قرون وسطی) گالی (که کشتی دراز و کم ارتفاعی بود با بادبان و همچنین دو ردیف پارو که توسط تبهکاران یا بردگان به حرکت در آورده می شد)، (در کشتی و هواپیما) آشپزخانه، آشپزخانه ی تنگ و کوچک، (انگلیس) قایق پارویی بزرگ، کشتی پارویی یا بادبانی قرون وسطی، در

galley

<hr> معنی : غلام، غلام پاروزن، مزدور، زحمتکش <hr> معانی دیگر : تبهکار یا برده ی زنجیر شده که در کشتی به زور تازیانه پارو میزد، کسی که با جان کندن نان می خورد، جان کن، غلام غلام پاروزن، تبه کاری که واداربکارکردن یاپاروزدن میشد

معنی : غلام، غلام پاروزن، مزدور، زحمتکش معانی دیگر : تبهکار یا برده ی زنجیر شده که در کشتی به زور تازیانه پارو میزد، کسی که با جان کندن نان می خورد، جان کن، غلام غلام پاروزن، تبه کاری که واداربکارکردن یاپاروزدن میشد

galley slave

<hr> معنی : فرانسوی <hr> معانی دیگر : (شیمی) مازویی، وابسته به گالیم سه بنیانی، وابسته به کشور باستانی گال و مردمش، گالی

معنی : فرانسوی معانی دیگر : (شیمی) مازویی، وابسته به گالیم سه بنیانی، وابسته به کشور باستانی گال و مردمش، گالی

gallic

<hr> معنی : اسید گالیک، جوهر مازو <hr> معانی دیگر : (شیمی) جوهر مازو، اسید گالیک به فرمول oh)3c6h2cooh) - در عکاسی و رنگ سازی کاربرد دارد)، o h2 o5 h6 c7

معنی : اسید گالیک، جوهر مازو معانی دیگر : (شیمی) جوهر مازو، اسید گالیک به فرمول oh)3c6h2cooh) - در عکاسی و رنگ سازی کاربرد دارد)، o h2 o5 h6 c7

gallic acid

<hr> معنی : اهل قبیله گل، فرانسوی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: gallic، وابسته به کلیسای کاتولیک فرانسه (به ویژه قبل از 1870)

معنی : اهل قبیله گل، فرانسوی معانی دیگر : رجوع شود به: gallic، وابسته به کلیسای کاتولیک فرانسه (به ویژه قبل از 1870)

gallican

<hr> معنی : اصطلاحات و لغات ویژه فرانسوی <hr> معانی دیگر : واژه یا عبارت فرانسوی که در زبان دیگری به کار رود، فرانسوی مابی

معنی : اصطلاحات و لغات ویژه فرانسوی معانی دیگر : واژه یا عبارت فرانسوی که در زبان دیگری به کار رود، فرانسوی مابی

gallicism

<hr> معنی : زنگار، شلوار کوتاه، ساق پوش، شورت <hr> معانی دیگر : نیم شلوار گشاد (مرسوم در قرون 16 و 17)، (استهزا آمیز) شلوار گل و گشاد، نوعی جوراب یا پاپوش قرون 61 و ‡1

معنی : زنگار، شلوار کوتاه، ساق پوش، شورت معانی دیگر : نیم شلوار گشاد (مرسوم در قرون 16 و 17)، (استهزا آمیز) شلوار گل و گشاد، نوعی جوراب یا پاپوش قرون 61 و ‡1

galligaskins

<hr> معنی : دانه خوار، مربوط بماکیان، ماکیانی <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) وابسته به پرندگان گالیناسه (از رده ی galliformes که روی زمین آشیانه می کنند مانند بوقلمون و مرغ خانگی و کبک)، وابسته به ماکیان، وابسته به مرغان و پرندگان دانه خوار، وابسته به مرغان و پروندگان دانه خوار

معنی : دانه خوار، مربوط بماکیان، ماکیانی معانی دیگر : (جانور شناسی) وابسته به پرندگان گالیناسه (از رده ی galliformes که روی زمین آشیانه می کنند مانند بوقلمون و مرغ خانگی و کبک)، وابسته به ماکیان، وابسته به مرغان و پرندگان دانه خوار، وابسته به مرغان و پروندگان دانه خوار

gallinaceous

<hr> معنی : سوزان، ازار دهنده <hr> معانی دیگر : پوست رفتگی آور، موجب زخم (در اثر اصطکاک با چیزی زبر و سخت)، رنجه آور، آزارنده، سوزآور

معنی : سوزان، ازار دهنده معانی دیگر : پوست رفتگی آور، موجب زخم (در اثر اصطکاک با چیزی زبر و سخت)، رنجه آور، آزارنده، سوزآور

galling

<hr> معنی : ساس، حشره گزنده نسبتا بزرگ <hr> معانی دیگر : (عامیانه) خرپشه، پشه ی بزرگ، سرخک

معنی : ساس، حشره گزنده نسبتا بزرگ معانی دیگر : (عامیانه) خرپشه، پشه ی بزرگ، سرخک

gallinipper

<hr> معنی : پیاله کوچک مخصوص مرهم و دارو <hr> معانی دیگر : ظرف دارو (سبو یا ظرفی که از چینی یا سفال لعاب دار است و در داروخانه ها در آن دارو نگه می دارند)، گالیپات، طب پیاله کوچک مخصوص مرهم و دارو

معنی : پیاله کوچک مخصوص مرهم و دارو معانی دیگر : ظرف دارو (سبو یا ظرفی که از چینی یا سفال لعاب دار است و در داروخانه ها در آن دارو نگه می دارند)، گالیپات، طب پیاله کوچک مخصوص مرهم و دارو

gallipot

<hr> معنی : گالیوم <hr> معانی دیگر : (شیمی) گالیم (عنصر سفید - نشان: ga، وزن اتمی: 69/72، شماره ی اتمی: 31، چگالی: 6/095 (در حالت آبگون) و 5/904 (در حالت جامد)، نقطه ی گداز: 29/78c، نقطه ی جوش: 2403c)، علامت ga میباشد

معنی : گالیوم معانی دیگر : (شیمی) گالیم (عنصر سفید - نشان: ga، وزن اتمی: 69/72، شماره ی اتمی: 31، چگالی: 6/095 (در حالت آبگون) و 5/904 (در حالت جامد)، نقطه ی گداز: 29/78c، نقطه ی جوش: 2403c)، علامت ga میباشد

gallium

<hr> معنی : لاس زدن، عشقبازی کردن، ولگردی کردن <hr> معانی دیگر : ولگردی و عیاشی کردن، ملازمت زنان را کردن، عشرت طلبی کردن، سفر کردن

معنی : لاس زدن، عشقبازی کردن، ولگردی کردن معانی دیگر : ولگردی و عیاشی کردن، ملازمت زنان را کردن، عشرت طلبی کردن، سفر کردن

gallivant

<hr> معنی : گالن، پیمانهای برابر 3/7853 لیتر <hr> معانی دیگر : گالن (واحد اندازه گیری مایعات معادل 4 کوارت یا 3/7854 لیتر)، (انگلیس و کانادا) گالن امپراطوری (معادل 4/546 لیتر)، هر نوع پیمانه به ظرفیت یک گالن (مخفف آن: gal)، پیمانه ای برابر 358‡/3 لیتر

معنی : گالن، پیمانهای برابر 3/7853 لیتر معانی دیگر : گالن (واحد اندازه گیری مایعات معادل 4 کوارت یا 3/7854 لیتر)، (انگلیس و کانادا) گالن امپراطوری (معادل 4/546 لیتر)، هر نوع پیمانه به ظرفیت یک گالن (مخفف آن: gal)، پیمانه ای برابر 358‡/3 لیتر

gallon

<hr> معنی : گلابتون، یراق <hr> معانی دیگر : کلابتون

معنی : گلابتون، یراق معانی دیگر : کلابتون

galloon

<hr> معنی : تاخت، چهار نعل، چهار نعل رفتن، تازیدن <hr> معانی دیگر : شتابیدن، تاختن، (اسب سواری) چهار نعل، (به ویژه چهارپایان) گام سریع، تاخت کردن، پیشرفت، سریع کردن، رشد سریع کردن

معنی : تاخت، چهار نعل، چهار نعل رفتن، تازیدن معانی دیگر : شتابیدن، تاختن، (اسب سواری) چهار نعل، (به ویژه چهارپایان) گام سریع، تاخت کردن، پیشرفت، سریع کردن، رشد سریع کردن

gallop

<hr> معنی : چهار نعل، چهارنعل روی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: galop، gallop چهارنعل روی

معنی : چهار نعل، چهارنعل روی معانی دیگر : رجوع شود به: galop، gallop چهارنعل روی

gallopade

<hr> معنی : فرانسه دوست، دوستدار اقوام گل و فرانسوی <hr> معانی دیگر : francophile فرانسه دوست

معنی : فرانسه دوست، دوستدار اقوام گل و فرانسوی معانی دیگر : francophile فرانسه دوست

gallophile

<hr> معنی : اسب مخصوص چهار نعل <hr> معانی دیگر : گالووای (بخشی از جنوب غربی اسکاتلند- امروزه جزو ناحیه ی galloway dumfries)، گاو پرواری گالووای، نوعی تاتوی اسکاتلندی از نژادگالووی

معنی : اسب مخصوص چهار نعل معانی دیگر : گالووای (بخشی از جنوب غربی اسکاتلند- امروزه جزو ناحیه ی galloway dumfries)، گاو پرواری گالووای، نوعی تاتوی اسکاتلندی از نژادگالووی

galloway

<hr> معنی : خاده، اعدام، چوبه دار، دار، بدار اویزی، مستحق اعدام <hr> معانی دیگر : مجازات اعدام (از راه حلق آویزی)، چوبه ی دار، دستگاهی به شکل دار که برای آویختن یا ثابت نگهداشتن اشیا به کار می رود

معنی : خاده، اعدام، چوبه دار، دار، بدار اویزی، مستحق اعدام معانی دیگر : مجازات اعدام (از راه حلق آویزی)، چوبه ی دار، دستگاهی به شکل دار که برای آویختن یا ثابت نگهداشتن اشیا به کار می رود

gallows

<hr> مزاح و شوخی بدبینانه و حاکی از درد، (در مورد کسی که با فاجعه روبرو است) شوخ طبعی سوزناک، لطیفه ی تیزابی

مزاح و شوخی بدبینانه و حاکی از درد، (در مورد کسی که با فاجعه روبرو است) شوخ طبعی سوزناک، لطیفه ی تیزابی

gallows humor

<hr> معنی : سنگ کیسه صفرا، سنگ صفرایی، سنگ مجاری صفراوی <hr> معانی دیگر : (پزشکی) سنگ زهردان، سنگ کیسه ی صفرا، سنگ صفرا، سنگ زرداب، سنگ زهره دان

معنی : سنگ کیسه صفرا، سنگ صفرایی، سنگ مجاری صفراوی معانی دیگر : (پزشکی) سنگ زهردان، سنگ کیسه ی صفرا، سنگ صفرا، سنگ زرداب، سنگ زهره دان

gallstone

<hr> معنی : بند باز، ادم احمق <hr> معانی دیگر : (خودمانی) شخص، آدم زمخت و ناخوشایند، ملوان

معنی : بند باز، ادم احمق معانی دیگر : (خودمانی) شخص، آدم زمخت و ناخوشایند، ملوان

galoot

<hr> معنی : رقص نشاط انگیز قرن 19 <hr> معانی دیگر : (رقص تند و نشاط انگیزی که شرکت کنندگانش دور دایره می گردند) رقص گالپ، موسیقی رقص گالپ، گالپ رقصیدن، رقص نشاط انگیز قرن 91

معنی : رقص نشاط انگیز قرن 19 معانی دیگر : (رقص تند و نشاط انگیزی که شرکت کنندگانش دور دایره می گردند) رقص گالپ، موسیقی رقص گالپ، گالپ رقصیدن، رقص نشاط انگیز قرن 91

galop

<hr> معنی : بسیار <hr> معانی دیگر : فراوان، به مقدار زیاد، به وفور، سرشار

معنی : بسیار معانی دیگر : فراوان، به مقدار زیاد، به وفور، سرشار

galore

<hr> معنی : گالش، روکفشی، کفش لاستیکی <hr> معانی دیگر : انگلیس گالش

معنی : گالش، روکفشی، کفش لاستیکی معانی دیگر : انگلیس گالش

galosh

<hr> معنی : جریان مستقیم برق، الکتریسیته شیمیایی، تماس برق بابدن، معالجه با جریان برق مستقیم <hr> معانی دیگر : برق (تولید شده از طریق فعل و انفعالات شیمیایی)، برق مستقیم، برق شیمیایی، معالج باجریان برق مستقیم

معنی : جریان مستقیم برق، الکتریسیته شیمیایی، تماس برق بابدن، معالجه با جریان برق مستقیم معانی دیگر : برق (تولید شده از طریق فعل و انفعالات شیمیایی)، برق مستقیم، برق شیمیایی، معالج باجریان برق مستقیم

galvanism

<hr> معنی : اب فلزی دادن، ابکاری فلزی کردن، با برق اب طلا یا نقره دادن به <hr> معانی دیگر : به جنب و جوش انداختن، به هیجان آوردن، (با جریان برق) آب طلا یا نقره دادن، روی اندود کردن، گالوانیزه کردن، فلز اندود کردن، در معرض جریان برق قرار دادن، برق زدن به، (به وسیله جریان یا شوک برقی) انگیختن، متشنج کردن، تحریک کردن

معنی : اب فلزی دادن، ابکاری فلزی کردن، با برق اب طلا یا نقره دادن به معانی دیگر : به جنب و جوش انداختن، به هیجان آوردن، (با جریان برق) آب طلا یا نقره دادن، روی اندود کردن، گالوانیزه کردن، فلز اندود کردن، در معرض جریان برق قرار دادن، برق زدن به، (به وسیله جریان یا شوک برقی) انگیختن، متشنج کردن، تحریک

galvanize

<hr> معنی : برق سنج، کهربا سنج، گالوانومتر <hr> معانی دیگر : دستگاه سنجش جریان ضعیف برق

معنی : برق سنج، کهربا سنج، گالوانومتر معانی دیگر : دستگاه سنجش جریان ضعیف برق

galvanometer

<hr> معنی : دهان، دندان، بازدید کردن، گرد امدن، دسته شدن <hr> معانی دیگر : (در مورد ملوانان کشتی های ماهیگیری که در دریا به هم نزدیک شده و برای مذاکره و مشاوره به کشتی های یکدیگر می روند) جلسه ی دریایی تشکیل دادن، دیدو بازدید کردن، گردهمایی در دریا، گپ، صحبت دوستانه، (بیشتر در مورد زنان) پر و پاچه، ران، پر و پای خوش ریخت، دندان گراز یا دندان کج

معنی : دهان، دندان، بازدید کردن، گرد امدن، دسته شدن معانی دیگر : (در مورد ملوانان کشتی های ماهیگیری که در دریا به هم نزدیک شده و برای مذاکره و مشاوره به کشتی های یکدیگر می روند) جلسه ی دریایی تشکیل دادن، دیدو بازدید کردن، گردهمایی در دریا، گپ، صحبت دوستانه، (بیشتر در مورد زنان) پر و پاچه، ران، پر و 

<hr> معنی : طفره، جفتک، گتر، چکمه رکابی و ساقه بلند سواری، زنگار یا پا پیچ سوار کاری <hr> معانی دیگر : (اسب سواری) جهش، حرکت ناگهانی اسب، رقص

معنی : طفره، جفتک، گتر، چکمه رکابی و ساقه بلند سواری، زنگار یا پا پیچ سوار کاری معانی دیگر : (اسب سواری) جهش، حرکت ناگهانی اسب، رقص

gambado

<hr> معنی : روناسیان، درخت کاد هندی، درخت کاد اصفر <hr> معانی دیگر : gambir گ

معنی : روناسیان، درخت کاد هندی، درخت کاد اصفر معانی دیگر : gambir گ

gambier

<hr> معنی : بذله، شروع بازی شطرنج، موضوع بحی <hr> معانی دیگر : (شطرنج - حرکت اول بازی که در آن شطرنج باز در مقابل از دست دادن یک پیاده یا مهره ی دیگر موقعیت خوب به دست می آورد) گامبی، از دست دادن یکی دو پیاده دربرابر تحصیل امتیازاتی، موضوع بحک

معنی : بذله، شروع بازی شطرنج، موضوع بحی معانی دیگر : (شطرنج - حرکت اول بازی که در آن شطرنج باز در مقابل از دست دادن یک پیاده یا مهره ی دیگر موقعیت خوب به دست می آورد) گامبی، از دست دادن یکی دو پیاده دربرابر تحصیل امتیازاتی، موضوع بحک

gambit

<hr> معنی : قمار، قمار کردن، شرط بندی کردن <hr> معانی دیگر : به خطر انداختن، ریسک کردن، (معمولا با away - در قمار) به مخاطره انداختن، منگیا، شرط بندی

معنی : قمار، قمار کردن، شرط بندی کردن معانی دیگر : به خطر انداختن، ریسک کردن، (معمولا با away - در قمار) به مخاطره انداختن، منگیا، شرط بندی

gamble

<hr> معنی : قمار باز <hr> معانی دیگر : قمار باز

معنی : قمار باز معانی دیگر : قمار باز

gambler

gambling

<hr> معنی : نار هندی <hr> معانی دیگر : گامبوژ (نوعی صمغ که از درخت مناطق حاره ای آسیا به نام garcinia hanburyi به دست می آید و در طب و رنگ سازی مصرف دارد)، صمغ کامبوجی، راتیانه ی هندی

معنی : نار هندی معانی دیگر : گامبوژ (نوعی صمغ که از درخت مناطق حاره ای آسیا به نام garcinia hanburyi به دست می آید و در طب و رنگ سازی مصرف دارد)، صمغ کامبوجی، راتیانه ی هندی

gamboge

<hr> معنی : طفره، جست، جست و خیز، ورجه ورجه، پرش کردن، جست و خیز کردن <hr> معانی دیگر : الیز، جفت و لگد، پایکوبی، ورجه ورجه در رقص

معنی : طفره، جست، جست و خیز، ورجه ورجه، پرش کردن، جست و خیز کردن معانی دیگر : الیز، جفت و لگد، پایکوبی، ورجه ورجه در رقص

gambol

<hr> معنی : قلاب گوشت، قناره <hr> معانی دیگر : پای عقب اسب (یا چهار پایان دیگر)، چنگک پا اسبی (که قصابان لاشه را از آن می آویزند)، پای پسین اسب

معنی : قلاب گوشت، قناره معانی دیگر : پای عقب اسب (یا چهار پایان دیگر)، چنگک پا اسبی (که قصابان لاشه را از آن می آویزند)، پای پسین اسب

واژه های حرف "g" - مترادف و متضاد