بنفشه
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
فرهنگ اسم ها
(تلفظ: banafše) (در گیاهی) هر یک از گیاهانِ کوتاه دولپهای که در اوایل بهار میرویند ؛ (به مجاز) مو ، زلف .
معنی: گلی که در فصل بهار می روید و دارای رنگهای گوناگون است، ( در گیاهی )، هر یک از گیاهانِ کوتاه دولپه ای که در اوایل بهار می رویند، ( به مجاز ) مو، زلف، ( در اصطلاح شاعرانه ) بنفشه یا دسته ی گل بنفشه تداعی کننده زلف آشفته یا مجعّد یا جعد گیسوی یار، نزد شاعران است
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
سردهای از بنفشهایان یک یا چندسالۀ کوچک و بهندرت درختچهای با 400 تا 500 گونه که در تمام دنیا مخصوصاً نواحی معتدل نیمکرۀ شمالی میرویند؛ برگهای آنها قلبیشکل یا کنگرهدار با آرایشی متناوب است، اما برخی هم برگهای پنجهای دارند و گلها در اکثر گونهها دارای تقارن دوطرفه و پنج گلبرگ است که چهارتای آنها، در هر طرف دو تا، روبهبالا و به شکل بادبزن و پنجمی که تحتانی پهن و لَپی است روبهپایین قرار دارد
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
بدان ماند بنفشه بر لب جوی
که بر آتش نهی گوگرد بفخم.
بر تو خجسته بخصم باد مرخشه .
وز می سوری درود سوی بنفشه رسید.
همی بنفشه پدید آرد از دو لاله ستان
مرا بنفشه و لاله بکار نیست که او
بنفشه دارد و زیر بنفشه لاله نهان.
سرخ و سپید گشت چو دیبای پای رشت.
راغش پر از بنفشه و باغش پر از بهار.
گشن جعد و از لاله رخسار دارد.
کسی که یابد بوی بنفشه ٔچمنی.
بدان ماند بنفشه بر لب جوی
که بر آتش نهی گوگرد بفخم .
منجیک .
آمد نوروز نو دمید بنفشه
بر تو خجسته بخصم باد مرخشه .
منجیک .
سرکش بربست رود باربدی زد سرود
وز می سوری درود سوی بنفشه رسید.
کسایی .
بنفشه زلف من آن آفتاب ترکستان
همی بنفشه پدید آرد از دو لاله ستان
مرا بنفشه و لاله بکار نیست که او
بنفشه دارد و زیر بنفشه لاله نهان .
فرخی .
از لاله و بنفشه همه کوهسار و دشت
سرخ و سپید گشت چو دیبای پای رشت .
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 206).
جویش پر از صنوبر و کوهش پر از سمن
راغش پر از بنفشه و باغش پر از بهار.
منوچهری .
عروس بهاری کنون از بنفشه
گشن جعد و از لاله رخسار دارد.
ناصرخسرو.
به سبزه ٔ دمنی دل گرای کی گردد
کسی که یابد بوی بنفشه ٔچمنی .
سوزنی .
من چون بنفشه بر سر زانونهاده سر
زانو بنفشه رنگ تر از لب هزار بار.
خاقانی .
داد لبش چون نمک بوی بنفشه به صبح
بر نمکش ساختم مردم دیده کباب .
خاقانی .
سروبن چون به شصت سال رسید
یاسمن بر سر بنفشه دمید.
نظامی .
چون بنفشه زبان از راه قفا بیرون کشیده است . (سندبادنامه ص 17).
بی گل رویش درایام شباب
چون بنفشه سوگواری مانده ام .
عطار.
تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش
حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار.
سعدی .
- بنفشه پوش ؛ از عالم گل پوش است . (آنندراج ). آرایش شده بابنفشه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) :
لبم ز حرف لبش هست باده نوش هنوز
بود نظاره ٔ خطش بنفشه پوش هنوز.
اسحاق شوکت (از آنندراج ).
- بنفشه خط ؛ از اسمای معشوق است . (آنندراج ). معشوق محبوب . (فرهنگ فارسی معین ).
- || (ص ) آنکه دارای بروت کبود سیاه رنگ باشد. کبودسبیل . (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). بنفشه موی . (آنندراج ). و رجوع به همین ترکیب شود.
- بنفشه دل ؛ دل سوخته . که دل از غم تیره دارد :
از بس که غم خورم ز سپهر بنفشه رنگ
خاقانی بنفشه دلم خواند روزگار.
خاقانی .
- بنفشه زار ؛ زمینی که در آن بنفشه روئیده باشد. (فرهنگ فارسی معین ) :
بنفشه زار بپوشیدروزگار به برف
درونه گشت چنار و زریر شد شنگرف .
کسایی .
بنفشه زلفا! گرد بنفشه زار مگرد
مگرد لاله رخا! گرد لاله ٔ رنگین .
فرخی .
از خاک و خار و خاره به اردیبهشت ماه
روید بنفشه زار و سمن زار و لاله زار.
سوزنی .
باز سر از شرم چون بنفشه فروبرد
گرد گلش تا بنفشه زار برآمد.
سوزنی .
ز بنفشه زار زلفش نفحات عید الا
سوی فخر دین و دولت شه دادگر نیاید.
خاقانی .
گر پیش ما ببوی بنفشه برد نمک
تیغش نمک تن است برنگی بنفشه زار.
خاقانی .
چنین که در دل من داغ زلف سرکش تست
بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم .
حافظ.
گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین
که از تطاول زلفت چه بیقرارانند.
حافظ.
- بنفشه زلف ؛ که زلفش چون بنفشه مرغول ، کبود و سیاهرنگ باشد. بنفشه موی :
بنفشه زلف من آن سروقد سیم اندام
بر من آمد وقت سپیده دم بسلام .
فرخی .
غزل سرای شدم بر شکرلبی گل خیز
بنفشه زلفی نسرین بری صنوبرقد.
سوزنی .
- بنفشه ستان ؛ آنجا که بنفشه روید. بنفشه زار :
خزان قوی شد چون گل برفت ، رفت رواست
بنفشه هست ؟ بلی با که ؟ با بنفشه ستان .
فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 298).
- بنفشه ٔ طبری ؛ بنفشه ٔ مازندرانی :
بمنظر آمد باید که وقت منظر بود
نقاب لاله گشودند و لاله روی نمود
بنفشه ٔ طبری خیل خیل سر بر کرد
چو آتشی که ز گوگرد بردویده کبود.
منجیک .
چون بهم کردی بسیار بنفشه ٔ طبری
باز برگرد و به بستان شو چون کبک دری .
منوچهری .
گل طریست رخت خط بنفشه ٔ طبری
رقم بنفشه و گلبرگ از او شده مرقوم .
سوزنی .
- بنفشه عارض ؛ که عارضش رنگ و بوی بنفشه دارد :
سلسله جعدی بنفشه عارضی
کش فریدون افدرو پرویز جد.
بوشعیب .
- بنفشه عذار ؛ آنکه عذارش چون بنفشه باشد. به رنگ و به شکل بنفشه :
و در موضع سقاة هر خوش پسری ، ظریف منظری بنفشه عذاری ... کمربر میان بسته . (جهانگشای جوینی ).
- بنفشه فام ؛ برنگ بنفشه . بنفشه رنگ :
سلطان اعظم آنکه به تیغ بنفشه فام
اندر دل مخالف دین شد بنفشه کار.
خاقانی .
- بنفشه ٔ فرنگی ؛ نوعی بنفشه بعنوان گیاه زینتی که در باغچه ها کشت میشود و بمناسبت رنگ گلبرگهایش که بنفش کم رنگ و سفید و بنفش پررنگ هستند بنام بنفشه ٔ سه رنگ نیز موسوم است و دارای پنج کاسبرگ است ورنگ گلهای آن بی نهایت متنوع است . بنفشه ٔ سه رنگ . (از فرهنگ فارسی معین ) (از لاروس ).
- بنفشه کرده ؛ برنگ کبود رنگ شده . (ناظم الاطباء).
- بنفشه گون ؛ بنفشه رنگ . بنفشه فام :
تیغ بنفشه گونش برد شاخ شر چنانک
بیخ بنفشه بوی دهان شرابخوار.
خاقانی .
- بنفشه گون طارم ؛ کنایه از آسمان کبود. (برهان ) (آنندراج ) (رشیدی ) (انجمن آرا). آسمان ارغوانی . (ناظم الاطباء).
- بنفشه گون مهد ؛ کنایه از آسمان و زمین . (برهان )(آنندراج ) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء).
- بنفشه موی ؛ آنکه دارای موهای کبودسیاه باشد. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). آنکه مویش چون بنفشه باشد برنگ و شکل :
به دسته بندی موی بنفشه مویان رو
مرو بباغ چه سنبل کدام مرزنجوش .
ظهوری (از آنندراج ).
- بنفشه وار ؛ بنفشه گون . بنفشه رنگ . چون بنفشه سرفرونهاده :
یار مرا خط بنفشه وار برآمد
بوی بنفشه ز خط یار برآمد.
سوزنی .
بنفشه وار نشستن چه سود سر در پیش
دریغ بیهده خوردن بدان دو نرگس مست .
سعدی .
|| مجازاً موی ، زلف :
ز هر سو شاخ گیسو شانه میکرد
بنفشه بر سر گل دانه میکرد.
نظامی .
- بنفشه بگرد سمن دمیدن ؛ کنایه از قرار گرفتن موهای بناگوش بر گرد رخسار از جهت مشابهت زلف با بنفشه و رخسار با سمن :
منیژه ز خیمه یکی بنگرید
بر آن سروبن روی بیژن بدید
یکی اسب بسته به پیش درخت
منیژه فروماند از کارسخت
برخسارگان چون سهیل یمن
بنفشه دمیده به گرد سمن .
فردوسی .
|| گیاهی است که در آب روید. (برهان ).گیاهی است که در آب روید و سبز و کبود بود و اندکی بسیاهی زند. برکوع و سجود و ده گوشش نسبت کرده اند. (شرفنامه ٔ منیری ). گیاهی را گویند که در آب روید. (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
* بنفشهٴ طبری: (زیست شناسی ) نوعی بنفشۀ خودرو که در مازندران و گیلان کنار جویبارها می روید: بنفشهٴ طبری خیل خیل سر بر کرد / چو آتشی که به گوگرد بر پرورند کبود (منجیک: شاعران بی دیوان: ۲۲۵ ).
گیاهی زینتی، با ساقههای باریک، برگهای متناوب، و گلهایی به رنگهای مختلفِ بنفش، آبی، و زرد که بعضی از انواع آن مصرف دارویی دارد.
〈 بنفشهٴ طبری: (زیستشناسی) نوعی بنفشۀ خودرو که در مازندران و گیلان کنار جویبارها میروید: ◻︎ بنفشهٴ طبری خیلخیل سر برکرد / چو آتشی که به گوگرد بر پرورند کبود (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۲۵).
دانشنامه عمومی
هدایت، صادق. چند نکته از ویس و رامین. مجموعهٔ نوشته های پراکنده.
مجله ترویجی سبزینه
بَنَفشه (نام علمی: Viola) نام نوعی گل است از تیره بنفشگان که بیشتر در نواحی معتدل جهان یافت می شود. گلی است با ساقه ای کوتاه و رنگ آن بنفش، یا ترکیبی از زرد و بنفش است. این گیاه دارای خواص درمانی و پزشکی است که در قدیم ساختن بلور افشار از آن رایج بوده است.
گیاهی است علفی و پایا و دارای برگ هایی که از محل مشترکی در ناحیه یقه خارج می شوند. برگ های آن قلبی شکل، دارای دمبرگ دراز و واقع بر روی سطح زمین هستند، زیرا ساقه هوایی مشخص در این گیاه وجود ندارد. درکناره دمبرگ آن، جوانه های جانبی ظاهر می شود. گل های آن منفرد، زیبا و به رنگ بنفش، به ندرت سفید یا گلی و معطر است. دمگل های دراز گل که از بین دمبرگ ها منشأ می گیرند، قبل از منتهی شدن به گل، حالت خمیده شبیه عصا پیدا می کنند. میوه های بنفشه پوشینه، کروی، پوشیده از کرک و محتوی دانه هایی به رنگ زرد با لکه ای سفید هستند. گل های زیبا و معطر بنفشه در اوایل بهار ظاهر می شود، درتابستان گلهایی عاری از گلبرگ در بین دمبرگ های آن ظاهر می شود که همیشه به حالت مخفی در آن باقی می ماند.
گل های منفرد – به رنگ بنفش به ندرت سفید با گلی ولی معطر است دمگل های دراز که قبل از منتهی شدن به گل حالت خمیده شبیه به عصا دارد. دمگل ها از بین برگ ها ظاهر می شوند. گل ها در مقابل نور رنگ خود را از دست می دهند و در جای خشک و تاریک حتی بیش از یکسال رنگ خود را حفظ می کند.
دانشنامه آزاد فارسی
بَنَفْشه
بَنَفْشه
بَنَفْشه
گروهی از گیاهان علفی پایا در نواحی معتدل، از جنس Viola، خانوادۀ بنفشه ها. این گیاهان برگ های قلبی شکل و گل هایی آبی، سفید، و ارغوانی و پشت گلی با پنج گلبرگ دارند. بنفشۀ کانینا (V. canina)، در خلنگ زارهای شنی می روید. بنفشه معطر (V. Odorata) و بنفشۀ فرنگی (V.tricolor) نیز از این گیاهان اند. آنچه امروز در باغچه ها کاشته می شود، فرم های اصلاح شدۀ بنفشۀ سه رنگ یا فرنگی است.
فرهنگستان زبان و ادب
نقل قول ها
• نشانه شناسی:نمادگرایی این گل اساساً بر تعداد گل برگ های مبتنی است که پنج عدداند و این عدد دقیقاً یکی از نمادهای انسان است. بنفشهٔ وحشی نشانهٔ ویژهٔ نوع انسان، یعنی اندیشه است، از این رو، برای نشان دادنِ تمرکز و تفکر انتخاب شده است. -> ژان شوالیه
دانشنامه اسلامی
در روایات به روغن مالی سر و صورت و دیگر اعضای بدن با روغن بنفشه سفارش شده و این عمل، مستحب است.
سجده بر گل بنفشه
در جواز سجده بر گیاهان دارویی همچون گل بنفشه اختلاف است.
استعمال روغن بنفشه برای محرم
استعمال روغن بنفشه- به جهت بوی خوش آن- بر محرم حرام است.
گویش مازنی
بنفشه – نوعی گل و نامی برای دختران