کلمه جو
صفحه اصلی

تزاحم


مترادف تزاحم : تصدیع، دردسر، مزاحمت، ازدحام، شلوغی

مترادف و متضاد

۱. تصدیع، دردسر، مزاحمت
۲. ازدحام، شلوغی


فرهنگ فارسی

انبوهی کردن، گرد آمدن مردم دریکجاوبهم فشار آورد
( مصدر ) ۱- گرد آمدن مردم در یکجا و بیکدیگر فشار وارد آوردن انبوهی کردن . ۲ - ( اسم ) انبوهی . جمع : تزاحمات .

فرهنگ معین

(تَ حُ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - گرد آمدن مردم در یک جا. ۲ - به یکدیگر زحمت دادن .

لغت نامه دهخدا

تزاحم. [ ت َ ح ُ ] ( ع مص ) انبوهی کردن. ( زوزنی ) انبوهی نمودن قوم بر چیزی و گردآمدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). انبوهی و انبوهی کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). تنگ گردیدن قوم. ( از المنجد ): و در دفع تراکم حوادث و تزاحم افواج خصوم و تلاطم امواج هموم تغافل و تخاذل پیشه ساخت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 58 ). و از اِثارت غبار و تزاحم امطار متسوقه و اهل معاملات متأذی میشدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 439 ). || تدافع قوم. ( از المنجد ). || تلاطم امواج. ( از المنجد ). || ( اصطلاح اصول فقهی ). علماء اصول فقه را در باب تزاحم دو اصطلاح است ، عام و خاص اول - منافات میان دو حکم یا دو دلیل است بطور مطلق. بنابراین اصطلاح تزاحم مرادف تعارض است و امیتازی با آن ندارد. دوم - آن است که دو حکم در اصل با یکدیگر منافات نداشته باشند و هر دو دارای مصلحت و علت تشریع باشنداما انجام دادن آن دو دستور با هم در برخی از مواردغیرممکن یا غیرمشروع گردد. بر طبق اصطلاح خاص این دوحکم را در مورد مذکور متزاحم و نسبت میان آن دو را تزاحم گویند. در مقابل تعارض که منافات دو حکم است در اصل ، بدینگونه که تنها یکی از آنها دارای اقسامی جداگانه ، ترجیح یکی از دو حکم متزاحم بوسیله مرجحاتی ویژه است که در باب تعارض بکار نمیرود. تزاحم بمعنی خاص از مباحث جالب و دقیق اصول فقه است که در قرن اخیر ابتکار شده است. رجوع به اجودالتقریرات سیدابوالقاسم خویی ( مبحث اجتماع امر و نهی ) و مبحث تعادل و تراجح از کتاب فوائدالاصول شیخ محمدعلی کاظمینی شود.

فرهنگ عمید

۱. انبوهی کردن.
۲. گرد آمدن مردم در یک جا و به هم فشار آوردن.

دانشنامه آزاد فارسی

تَزاحُم
(در لغت به معنای انبوهی و تراکم و فشردگی) و در اصول فقه هرگاه دو حکم برای یکدیگر مزاحمتی ایجاد کنند، به گونه ای که نتوان به هر دوی آن ها عمل کرد، به آن «تزاحم» گویند و آن دو حکم را «متزاحِمَین» نامند. مثلاً شخصی شاهد غرق شدن دو نفر در دریاست و نجات هر دو نیز واجب است و او نمی تواند جز یک نفر از آنان را نجات دهد. در این جا دو وجوب با هم تزاحم دارند. در صورت تزاحم بین دو حکم هرگاه یکی از آن دو اهم و دیگری مهم باشد اهم مقدم خواهد بود و گرنه انسان در انجام هریک مخیّر است. در مثال فوق هرگاه یکی از دو غریق دانشمند باشد نجات او مقدم است. «تزاحم» با «تعارض» متفاوت است؛ زیرا تعارض، تنافی دو دلیل در مرحلۀ قانون گذاری است؛ ولی تزاحم در مرحلۀ اجرای قانون است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ـــ به تمانع دو حکم و عدم امکان جمع بین آن دو در مقام امتثال تزاحم گفته می شود.از آن در اصول فقه و فقه بحث شده است. ـــ تزاحم، تنافی دو حکم به سبب عدم امکان جمع بین آن دو در مقام امتثال می باشد.
تزاحم در لغت به معنای گردآمدن گروهی بر چیزی، تلاطم امواج و راندن برخی از آن ها برخی دیگر را در یک تنگنا آمده است.
تعریف تزاحم
تزاحم عبارت است از عدم امکان جمع بین دو حکم در مقام امتثال از باب اتفاق.عدم امکان جمع یا به جهت عدم توانایی مکلف به جمع بین آن دو در مقام عمل است، چنان که غالب موارد تزاحم چنین است و یا به جهت قیام دلیل خارجی بر عدم اراده جمع بین آن دو.
معنای اصطلاحی
تزاحم، در اصطلاح عبارت است از تنافی دو حکم دارای ملاک در مقام امتثال ، به سبب آن که مکلف ، به انجام هر دو در یک زمان قادر نمی باشد.در کتاب « بحوث فی علم الاصول » آمده است: «التزاحم، هو التنافی بین الحکمین بسبب عدم قدرة المکلف علی الجمع بینهما فی عالم الامتثال».
← مثال
...

پیشنهاد کاربران

گرد آمدن مردم در یکجا و فشار آوردن به هم



کلمات دیگر: