کلمه جو
صفحه اصلی

رشوه


مترادف رشوه : ارتشا، باج، باج سبیل، پاره، رشوت، لاج، کود

برابر پارسی : باج، لاج، پاره خواری

فارسی به انگلیسی

bribe, graft, boodle, payola, manure, sop, payoff

bribe, manure


bribe, graft, sop


فارسی به عربی

ابتزاز , رشوة ، إتاوةٌ

عربی به فارسی

رشوه دادن , تطميع کردن , رشوه , بدکند , رشاء , ارتشاء , رشوه خواري , پاره ستاني


مترادف و متضاد

bribe (اسم)
رشوه، پاره، بدکند

bribery (اسم)
تطمیع، رشوه، رشوه خواری، خود فروشی، ارتشاء، رشوه گیری، رشاء، پاره ستانی

baksheesh (اسم)
انعام، بخشش، رشوه

payola (اسم)
رشوه

palm greasing (اسم)
رشوه

subornation (اسم)
رشوه، اغواء، اغواء بکار بد، زیر پا نشینی

ارتشا، باج، باج‌سبیل، پاره، رشوت، لاج


کود


۱. ارتشا، باج، باجسبیل، پاره، رشوت، لاج
۲. کود


فرهنگ فارسی

آنچه به کسی بدهندتابرخلاف وظیفه اش عمل نماید
۱ - ( مصدر ) دادن مالی به کسی برای انجام دادن مقصود خود . ۲ - ( اسم ) آنچه به کسی دهند تا کارسازی ناحق کند پاره بلکفد بلکفت .
یا رشوه

فرهنگ معین

(رِ یارُ وِ ) [ ع . رشوة ] (مص م . ) دادن پول یا مال دیگر به کسی برای انجام کارِ ناحق .

لغت نامه دهخدا

رشوه. [ رِش ْ / رُش ْ وَ / وِ ] ( از ع ،اِ ) پاره. ( نصاب الصبیان ). پاره و بلکفده یعنی آنچه بر کسی دهند برای کار ناروا و غیرمشروع و رشوه ای که با قاضی می دهند، بُلْکَفْد یا بِلْکِفْد نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). دادن مالی به کسی برای انجام دادن مقصود خود. ( فرهنگ فارسی معین ). زری که در ازای فتوی به ارباب شریعت دهند یا از خوف و یا به طمع منصبی از مناصب دیوانی به سلاطین و حکام و ارباب دیوان رسانند،و به ضم اول هم گویند. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی کتابخانه مؤلف ). رُشْوَة. رِشْوة. ( دهار ). هدیه نامشروع. بلکفد. جعلی که به حاکم دهند نه بصورت مشروع تا حکومت کند به دلخواه راشی. در اصطلاح فقه چیزی که قاضی برای صدور حکم یا کمک فکری به یکی از اصحاب دعوی اخذ می کند. دریافت رشوه غیرجایز و نامشروع است اگرچه از کسی گرفته شود که حکم اصولاً به نفع او صادر می شد. ( یادداشت مؤلف ). آنچه به کسی دهند تا کارسازی ناحق کند. پاره. بلکفد. بلکفت. ( فرهنگ فارسی معین ). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: در اصطلاح شرع آنچه گیرنده به جهتی از روی ظلم از پاره دهنده می گیرد و پاره دهنده بدان علت به وی می دهد. رشوت دهنده را راشی و رشوت گیرنده را مرتشی گویند. در بیرجندی آمده : رشوت مالی را گویند که کسی آن را بدیگری بدهد بشرط اینکه دربرابر آن بدو کمک کند، و آنچه بدون شرط داده شود هدیه است. در مصباح آمده : رشوه آن است که مردی به حاکم یا جز وی بدهد تا به سود او حکم کند، یا آنچه را می خواهد بدو تحمیل کند. آنگاه مؤلف گوید رشوه چهار قسم است ، و آنرا به تفصیل شرح می دهد. رجوع به همین مأخذ شود. جعفر سجادی آرد: اسم است از رشوة به فتح «ر»و چیزی است که بوسیله آن به حاجت توان رسید و در شریعت امری است که گیرنده از روی ستم ستاند در راهی که چاره نباشد مگر آنکه آنرا بدهی. آخذ را مرتشی و دهنده را راشی نامند و بالجمله مالی که شخص در مقابل عمل ستاند عملی که از وظایف اوست یا برای ابطال حقی ویا احقاق حقی و در هر حال حرام است و «الراشی و المرتشی کلاهما فی النار». ( از فرهنگ علوم ) :
گفتم چو رشوه بود و ریا مال و زهدشان
ای کردگار باز به چه مبتلا شدم.
ناصرخسرو.
بی رشوه تلخ و بی مزه چون زهر و حنظلند
با رشوه خوب و شیرین چون مغز و شکرند.
ناصرخسرو.
به خون و خواسته مهتران شدم قاصد

رشوة. [ رَش ْ وَ ](ع اِ) رُشْوة. رِشْوة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). رجوع به رِشْوة و رُشْوة شود.


رشوة. [ رُش ْ وَ ] (ع اِ) رَشْوة. رِشْوَة. (ناظم (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به رِشْوة و رَشْوَة شود.


رشوه . [ رِش ْ / رُش ْ وَ / وِ ] (از ع ،اِ) پاره . (نصاب الصبیان ). پاره و بلکفده یعنی آنچه بر کسی دهند برای کار ناروا و غیرمشروع و رشوه ای که با قاضی می دهند، بُلْکَفْد یا بِلْکِفْد نیز گویند. (ناظم الاطباء). دادن مالی به کسی برای انجام دادن مقصود خود. (فرهنگ فارسی معین ). زری که در ازای فتوی به ارباب شریعت دهند یا از خوف و یا به طمع منصبی از مناصب دیوانی به سلاطین و حکام و ارباب دیوان رسانند،و به ضم اول هم گویند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). رُشْوَة. رِشْوة. (دهار). هدیه ٔ نامشروع . بلکفد. جعلی که به حاکم دهند نه بصورت مشروع تا حکومت کند به دلخواه راشی . در اصطلاح فقه چیزی که قاضی برای صدور حکم یا کمک فکری به یکی از اصحاب دعوی اخذ می کند. دریافت رشوه غیرجایز و نامشروع است اگرچه از کسی گرفته شود که حکم اصولاً به نفع او صادر می شد. (یادداشت مؤلف ). آنچه به کسی دهند تا کارسازی ناحق کند. پاره . بلکفد. بلکفت . (فرهنگ فارسی معین ). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: در اصطلاح شرع آنچه گیرنده به جهتی از روی ظلم از پاره دهنده می گیرد و پاره دهنده بدان علت به وی می دهد. رشوت دهنده را راشی و رشوت گیرنده را مرتشی گویند. در بیرجندی آمده : رشوت مالی را گویند که کسی آن را بدیگری بدهد بشرط اینکه دربرابر آن بدو کمک کند، و آنچه بدون شرط داده شود هدیه است . در مصباح آمده : رشوه آن است که مردی به حاکم یا جز وی بدهد تا به سود او حکم کند، یا آنچه را می خواهد بدو تحمیل کند. آنگاه مؤلف گوید رشوه چهار قسم است ، و آنرا به تفصیل شرح می دهد. رجوع به همین مأخذ شود. جعفر سجادی آرد: اسم است از رشوة به فتح «ر»و چیزی است که بوسیله ٔ آن به حاجت توان رسید و در شریعت امری است که گیرنده از روی ستم ستاند در راهی که چاره نباشد مگر آنکه آنرا بدهی . آخذ را مرتشی و دهنده را راشی نامند و بالجمله مالی که شخص در مقابل عمل ستاند عملی که از وظایف اوست یا برای ابطال حقی ویا احقاق حقی و در هر حال حرام است و «الراشی و المرتشی کلاهما فی النار». (از فرهنگ علوم ) :
گفتم چو رشوه بود و ریا مال و زهدشان
ای کردگار باز به چه مبتلا شدم .

ناصرخسرو.


بی رشوه تلخ و بی مزه چون زهر و حنظلند
با رشوه خوب و شیرین چون مغز و شکرند.

ناصرخسرو.


به خون و خواسته ٔ مهتران شدم قاصد
ربا و رشوه پذیرفتم از صبی و یتیم .

سوزنی .


- رشوه بگیر ؛ رشوه گیر. رشوه ستان . رشوت خوار. (یادداشت مؤلف ).
- رشوه خواستن ؛ رشوت خواستن .پاره خواستن .. استرشاء. (تاج المصادر بیهقی ) (مصادراللغه ٔ زوزنی ).
|| انبار. کود. کوت . زبل . آنچه به زمین دهند تا قوت گیرد. (یادداشت مؤلف ).
- رشوه پسند ؛ کودپذیر. کودپسند: خربزه از گیاهان ِ رشوه پسند است . (یادداشت مؤلف ).

رشوة. [ رِش ْ وَ ] (ع اِ) رُشْوة. رَشْوَة. (کشاف زمخشری ). پاره و رشوة ج ، رشی ً [ رُ شَن ]، رِشَی ً، رِشَوات ، رِشْوات . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). آنچه برای باطل نمودن حق یا حق نمودن باطل داده شود. (ازتعریفات جرجانی ) (از المنجد) (از اقرب الموارد). و در حدیث است : لعن اﷲ الراشی و المرتشی و الرائش ؛ یعنی دهنده و گیرنده و سعی کننده را میان آنها. (منتهی الارب ). رشوه دادن . (دهار). || مزد. ج ، رِشی ̍، رُشی ̍، رِشَوات ، رِشْوات . (ناظم الاطباء). || آنچه برای تملق داده شود. ج ، رشی ً [ رِ شَن ْ ]، گویند: «الرشی رشاء النجاح ». (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

آنچه از پول و مانند آن به کسی می دهند تا کاری برخلاف وظیفۀ خود انجام دهد یا حق کسی را ضایع و باطل کند یا حکمی برخلاف حق و عدالت بدهد، پاره، بلکفد، بلکفت.

دانشنامه آزاد فارسی

رِشوه
اصطلاحی فقهی. مالی است که به قاضی می پردازند تا به مصلحتِ پردازنده، حکم کند. به این کار رشوه، به پردازنده راشی و به گیرنده مرتشی و به دلّال و واسطۀ رشوه، رائش گویند. به اجماع مسلمانان، دادن و گرفتن رشوه حرام است. از پیامبر اکرم (ص) نقل است که رشوه به منزلۀ کفر به خدای متعال و رسول اوست؛ برخی رشوه را حتی برای تسریع در صدور رأی نیز حرام می دانند. دربارۀ هدیه به قاضی، اختلاف نظر است. برخی با تفصیل بین انگیزه های پرداخت هدیه، فقط برخی از اقسام آن را حرام دانسته اند. در این که مرتشی مالکِ مالِ رشوه ای می شود یا آن که باید مال را به صاحبش برگرداند، اختلاف است. مالی که به قیمتی بسیار نازل به قاضی می فروشند در حکم رشوه است. صاحب جواهر عقیده دارد که اعمال چاپلوسانه مانند احترام بی حد، سعی در رفع حوایج و مانند آن نیز رشوه محسوب می شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مالی را که به قاضی پرداخت می شود تا حکم را به نفع صاحب مال تغییر دهد رشوه می گویند.از رشوه در باب تجارت و قضاء سخن گفته اند.
رشوه مال بذل شده به قاضی جهت حکم به نفع صاحب مال است.
نظر لغویین و فقهادر معنای رشوه
کلمات لغویان و نیز فقها در معنای رشوه ازچند جهت مختلف و پراکنده است:۱. آیا رشوه اختصاص به احکام دارد یا گستره آن غیر احکام را نیز دربر می گیرد؟ به عبارت دیگر، آیا رشوه عبارت است از مالی که به حاکم شرع بذل می گردد تا به نفع بذل کننده حکم کند یا اعم از حاکم شرعی است و شامل حاکمان عرفی، همچون فرماندار، بلکه تمامی کار گزاران دولتی می شود؟۲.آیا رشوه اختصاص به مورد حکم به باطل دارد و به مالی رشوه گویند که جهت حکم به باطل یا خودداری از حکم به حق، به قاضی داده می شود یا اعم از آن است و شامل مالی که جهت حکم به حق نیز به قاضی داده می شود می گردد؟۳.آیا رشوه اختصاص به مال دارد یا گستره آن اعم از مال است و آنچه را که مقصود از آن توصل جستن به حاکم جهت صدور حکم به نفع توصل جوینده است نیز دربر می گیرد، مانند انجام دادن خدمتی همچون تعمیرخانه برای قاضی یا تمجید و ستایش وی؟۴.آیا رشوه شامل جعل و اجرت نیز می شود یا ماهیت رشوه با آن دو متفاوت است؟با توجه به نکات فوق تعاریف فقها از رشوه بیان می شود:
تعریف فقهااز رشوه
...
[ویکی فقه] رشوه (فقه). مالی را که به قاضی پرداخت می شود تا حکم را به نفع صاحب مال تغییر دهد رشوه می گویند.از رشوه در باب تجارت و قضاء سخن گفته اند.
رشوه مال بذل شده به قاضى جهت حکم به نفع صاحب مال است.
نظر لغویین و فقهادر معنای رشوه
کلمات لغویان و نیز فقها در معناى رشوه ازچند جهت مختلف و پراکنده است:۱. آیا رشوه اختصاص به احکام دارد یا گستره آن غیر احکام را نیز دربر مى گیرد؟ به عبارت دیگر، آیا رشوه عبارت است از مالى که به حاکم شرع بذل مى گردد تا به نفع بذل کننده حکم کند یا اعم از حاکم شرعى است و شامل حاکمان عرفی، همچون فرماندار، بلکه تمامى کار گزاران دولتى مى شود؟۲.آیا رشوه اختصاص به مورد حکم به باطل دارد و به مالى رشوه گویند که جهت حکم به باطل یا خوددارى از حکم به حق، به قاضى داده مى شود یا اعم از آن است و شامل مالى که جهت حکم به حق نیز به قاضى داده مى شود مى گردد؟۳.آیا رشوه اختصاص به مال دارد یا گستره آن اعم از مال است و آنچه را که مقصود از آن توصل جستن به حاکم جهت صدور حکم به نفع توصل جوینده است نیز دربر مى گیرد، مانند انجام دادن خدمتى همچون تعمیرخانه براى قاضی یا تمجید و ستایش وى؟۴.آیا رشوه شامل جعل و اجرت نیز مى شود یا ماهیت رشوه با آن دو متفاوت است؟با توجه به نکات فوق تعاریف فقها از رشوه بیان مى شود:
تعریف فقهااز رشوه
...

واژه نامه بختیاریکا

رشوه کشوه

جدول کلمات

ربا

پیشنهاد کاربران

اتراوه

اتاوه

ارتشا، باج، باج سبیل، پاره، رشوت، لاج، کود، ربا

اگر کمی در واژهنامه ها و زبان فارسی بکاویم میتوانیم برابر مناسبی بربگزینیم برای نمونه فعل سلفیدن می توانم گزینهی خوبی برای رشوه دادن باشد که در واژهنامه ها هم آمده است.
بن مضارع:سلف
رشوه=سلفش
رشوه دادن=سلفیدن
البته سلفیدن معنایی به غیر از رشوه دادن هم دارد و آن هم سرفه کردن است


کلمات دیگر: