کلمه جو
صفحه اصلی

جحیم


مترادف جحیم : آتش، جهنم، درک، دوزخ، سقر، نار، هاویه

متضاد جحیم : بهشت

فارسی به انگلیسی

hell


عربی به فارسی

دوزخ , جهنم , عالم اموات , عالم اسفل , سروصدا راه انداختن


مترادف و متضاد

آتش، جهنم، درک، دوزخ، سقر، نار، هاویه ≠ بهشت


فرهنگ فارسی

دوزخ
دوزخ، جهنم، جای بسیارگرم، آتش قوی وسخت درگودال
( اسم ) ۱- ( اسم ) پنجمین دوزخ ۲- ( اسم ) دوزخ جهنم. ۳- جای بسیار گرم . ۴- آتش نیرومند که در گودالی افروزند آتش سخت شعله زن .

فرهنگ معین

(جَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - (اِ. ) جهنم ، دوزخ . ۲ - جای بسیار گرم .

لغت نامه دهخدا

جحیم. [ ج َ ] ( ع ص ، اِ ) آتش سخت شعله زن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ). || آتش توبرتو. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || هر آتش بزرگ که در مغاکی افروخته باشند. ( منتهی الارب ) ( از قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). آتش بزرگ. ( ترجمان القرآن ) ( مهذب الاسماء ). آتش بسیار قوی و بلند. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). || جای سخت گرم. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || یکی ازنامهای دوزخ. مؤنث است. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) : فان الجحیم هی المأوی. ( قرآن 79 / 39 ). و اذا الجحیم سعرت. ( قرآن 81 / 12 ). و برزت الجحیم للغاوین. ( قرآن 26 / 91 ).
سیزده سال اگر ماند در خلد کسی
بر سبیل حبس ، آن خلد نماید چو جحیم.
بوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی ص 390 ).
نه کسش یاور و نه ایزد یار
هر کرا نفس زد بنار جحیم.
بوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی ص 388 ).
یکی را نعیمی یکی را جحیمی.
مصعبی ( از تاریخ بیهقی ص 384 ).
روز صفین و بخندق بسوی ثغر جحیم
عاصی و طاغی را تیغ علی بود مشیر.
ناصرخسرو.
راست کردند این خران سوگند تو
پر کنی زیشان کنون بی شک جحیم.
ناصرخسرو.
«زر و بز هر دو نباشد» مثل عام این است
یک رهت سوی جحیم است و دگر سوی نعیم.
ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 300 ).
قوله تعالی : لها [ اَی جهنم ] سبعة ابواب لکل باب منهم جزء مقسوم : نام اول جحیم ، نام دوم جهنم ، سیم سقر، چهارم سعیر، پنجم لظی ، ششم هاویه ، هفتم حطمه. ( قصص الانبیاء جویری ص 7 ).
که خود زبان زبانی به حبسگاه جحیم
دهد جواب بواجب که اخسئوا فیها
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 31 ).
چند از نعیم سبعه الوان چو کافران
کار جحیم سبعه ز امعا برآورم.
خاقانی ( دیوان ص 249 ).
کوشنده نه از پی بهشتیم
جوشنده نه از غم جحیمیم.
خاقانی.
در درکات دوزخ و طبقات جحیم به آب حمیم و عذاب الیم معذب میدارند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 259 ).
- عذاب جحیم ؛ عذاب دوزخ. کنایه از عذاب سخت دردناک :
ایمن از شر نفس خود بودی
در غم حرقت و عذاب جحیم.

جحیم . [ ج َ ] (ع ص ، اِ) آتش سخت شعله زن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). || آتش توبرتو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || هر آتش بزرگ که در مغاکی افروخته باشند. (منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). آتش بزرگ . (ترجمان القرآن ) (مهذب الاسماء). آتش بسیار قوی و بلند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || جای سخت گرم . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || یکی ازنامهای دوزخ . مؤنث است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) : فان الجحیم هی المأوی . (قرآن 79 / 39). و اذا الجحیم سعرت . (قرآن 81 / 12). و برزت الجحیم للغاوین . (قرآن 26 / 91).
سیزده سال اگر ماند در خلد کسی
بر سبیل حبس ، آن خلد نماید چو جحیم .

بوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی ص 390).


نه کسش یاور و نه ایزد یار
هر کرا نفس زد بنار جحیم .

بوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی ص 388).


یکی را نعیمی یکی را جحیمی .

مصعبی (از تاریخ بیهقی ص 384).


روز صفین و بخندق بسوی ثغر جحیم
عاصی و طاغی را تیغ علی بود مشیر.

ناصرخسرو.


راست کردند این خران سوگند تو
پر کنی زیشان کنون بی شک جحیم .

ناصرخسرو.


«زر و بز هر دو نباشد» مثل عام این است
یک رهت سوی جحیم است و دگر سوی نعیم .

ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 300).


قوله تعالی : لها [ اَی جهنم ] سبعة ابواب لکل باب منهم جزء مقسوم : نام اول جحیم ، نام دوم جهنم ، سیم سقر، چهارم سعیر، پنجم لظی ، ششم هاویه ، هفتم حطمه . (قصص الانبیاء جویری ص 7).
که خود زبان زبانی به حبسگاه جحیم
دهد جواب بواجب که اخسئوا فیها

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 31).


چند از نعیم سبعه ٔ الوان چو کافران
کار جحیم سبعه ز امعا برآورم .

خاقانی (دیوان ص 249).


کوشنده نه از پی بهشتیم
جوشنده نه از غم جحیمیم .

خاقانی .


در درکات دوزخ و طبقات جحیم به آب حمیم و عذاب الیم معذب میدارند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 259).
- عذاب جحیم ؛ عذاب دوزخ . کنایه از عذاب سخت دردناک :
ایمن از شر نفس خود بودی
در غم حرقت و عذاب جحیم .

ناصرخسرو.


- نار جحیم ؛ کنایه از آتش بزرگ یا آتش جهنم .

فرهنگ عمید

۱. دوزخ، جهنم.
۲. [مجاز] جای بسیارگرم.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] به معنای آتش، شعله ور، سوزان و متراکم است.
این واژه ۲۷ بار در قرآن به کار رفته است که ۲۶ مورد آن درباره دوزخ و یک مورد، اشاره به آتشی است که نمرود برای مجازات ابراهیم علیه السلام برافروخت.طبق نظر مشهور، جحیم از نام های دوزخ است و ظاهر آیاتی که در آن ها کلمه «جحیم» به کار رفته همین مطلب را تأیید می کند؛ مانند، و به کار رفتن واژه جحیم در آیات یاد شده در برابر جنت نشان می دهد که مراد از جحیم، دوزخ است؛ اما براساس برخی روایات جحیم نام طبقه ای از طبقات یا دری از درهای دوزخ است؛ طبقه اول ، چهارم ، پنجم یا هفتم.
جحیم در روایات
در روایات مربوط به طبقات دوزخ، در برخی تعبیر به «طبقه» و در برخی دیگر تعبیر به «باب» آمده است. شاید وجه جمع میان آن ها این باشد که مراد از باب همان طبقه و این از قبیل اطلاق نام جزء بر کل است.در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده که سوره های حوامیم ۷ تا و دوزخ هم دارای ۷ در است که دَرِ هفتم آن جحیم است. هریک از حوامیم در قیامت بر دری از درهای دوزخ می ایستد و می گوید:خدایا! کسی را که به من ایمان آورده و مرا قرائت کرده است از این در، به دوزخ درنیاور.
نظر مفسران
طبق نظر برخی مفسران، دوزخ دارای ۷ در و درکه است که به ترتیب درکه نخست جایگاه مؤمنان گناهکار است که به اندازه عمر و اعمالشان کیفر می گردند. درکه دوم، جایگاه یهودیان، درکه سوم جایگاه مسیحیان، درکه چهارم جایگاه صابئان، درکه پنجم جایگاه مجوس، درکه ششم که همان جحیم است جایگاه مشرکان عرب :«واِنَّ الفُجّارَ لَفی جَحیم» و درکه هفتم جایگاه منافقان است:«اِنَّ المُنفِقینَ فِی الدَّرکِ الاَسفَلِ مِنَ النّارِ».
اهل جحیم
...

جدول کلمات

دوزخ ، جهنم

پیشنهاد کاربران

از طبقات جهنم

حجم زیادی از اتش است
که به روایتی طبقه اول دوزخ که اتشش از همه جا زیادتر و گرمتر است جحیم است.


کلمات دیگر: