کلمه جو
صفحه اصلی

فسق


مترادف فسق : آلودگی، تبهکاری، زنا، زناکاری، فجور، فساد، لواط، ناپاکی

برابر پارسی : بدکاری، گناهکاری، گم گشتگی

فارسی به انگلیسی

debauchery, fornication, immoral life

debauchery, fornication


مترادف و متضاد

آلودگی، تبهکاری، زنا، زناکاری، فجور، فساد، لواط، ناپاکی


debauchery (اسم)
هرزگی، عیاشی، میگساری، فسق

sin (اسم)
گناه، عیب، خطا، بزه، حرج، فسق، عصیان، معصیت

vice (اسم)
گناه، عیب، فساد، بدی، فسق، منگنه، فسق و فجور، خلفه، خبث

immorality (اسم)
فساد، بد اخلاقی، فسق

فرهنگ فارسی

بیرون شدن ازفرمان دا، خارج شدن ازطریق حق وصلاح، ارتکاب اعمال زشت
۱ - ( مصدر ) بیرون رفتن از فرمان خدای خارج گردیدن از را حق و صواب ۲ - ترک اوامر پروردگار ۳ - زنا کاری ۴ - ( اسم ) کار بد گناه ۵ - زنا . یا فسق و فجور . کار بد گناه ناپارسایی
مرد پیوسته تباهکار بی فرمان ناراست کردار . دائم الفسق .

فرهنگ معین

(فِ سْ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) خارج شدن از راه صواب . ۲ - انجام دادن کارهای زشت و ناروا. ۳ - (اِ. ) گناه .

لغت نامه دهخدا

فسق . [ ف َ س ِ ] (ع ص ) بیرون آینده از راستی . (منتهی الارب ).


فسق. [ ف ِ ]( ع مص ) گذاشتن حکم خدای تعالی. ( منتهی الارب ). بیرون آمدن از فرمان خدای عز و جل. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر اللغه زوزنی ). از فرمان خدای بیرون آمدن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( از اقرب الموارد ). || بیرون آمدن از راه راستی. || جور و ستم کردن. || بیرون آمدن رطب از پوست. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || نابود کردن و انفاق کردن مال. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) نافرمانی. ( منتهی الارب ) :
دور ازفجور و فسق و بری از ریا و رو
شسته رسوم زرق و نبشته دو نیم وی !
منوچهری.
تا به پیشت یکی دگر فاسق
پیش بهتر رَوَدَت ْ فسق و فجور.
ناصرخسرو.
زاهد خود را از ظلمت فسق و فساد... برهانید. ( کلیله و دمنه ).
به می ماند که می فسق است ز اول
میانه مستی و آخر خمار است.
خاقانی.
زهد شما و فسق ما چون همه حکم داور است
داورتان خدای بس اینهمه چیست داوری ؟
خاقانی.
|| کار بد. گناه. || زنا. ( فرهنگ فارسی معین ). زناکاری. ( منتهی الارب ).
- فسق و فجور ؛ کار بد. گناه. ناپارسایی. ( فرهنگ فارسی معین ).

فسق. [ ف َ س ِ ] ( ع ص ) بیرون آینده از راستی. ( منتهی الارب ).

فسق. [ ف ُ س َ ] ( ع ص ) مرد پیوسته تباهکار بی فرمان ناراست کردار. ( منتهی الارب ). دائم الفسق. ( اقرب الموارد ). یا فُسَق ؛ ای فاسق و این صیغه مانند لُکَع و خُبَث اختصاص به ندا دارد. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ).

فسق . [ ف ِ ](ع مص ) گذاشتن حکم خدای تعالی . (منتهی الارب ). بیرون آمدن از فرمان خدای عز و جل . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). از فرمان خدای بیرون آمدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (از اقرب الموارد). || بیرون آمدن از راه راستی . || جور و ستم کردن . || بیرون آمدن رطب از پوست . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || نابود کردن و انفاق کردن مال . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) نافرمانی . (منتهی الارب ) :
دور ازفجور و فسق و بری از ریا و رو
شسته رسوم زرق و نبشته دو نیم وی !

منوچهری .


تا به پیشت یکی دگر فاسق
پیش بهتر رَوَدَت ْ فسق و فجور.

ناصرخسرو.


زاهد خود را از ظلمت فسق و فساد... برهانید. (کلیله و دمنه ).
به می ماند که می فسق است ز اول
میانه مستی و آخر خمار است .

خاقانی .


زهد شما و فسق ما چون همه حکم داور است
داورتان خدای بس اینهمه چیست داوری ؟

خاقانی .


|| کار بد. گناه . || زنا. (فرهنگ فارسی معین ). زناکاری . (منتهی الارب ).
- فسق و فجور ؛ کار بد. گناه . ناپارسایی . (فرهنگ فارسی معین ).

فسق . [ ف ُ س َ ] (ع ص ) مرد پیوسته تباهکار بی فرمان ناراست کردار. (منتهی الارب ). دائم الفسق . (اقرب الموارد). یا فُسَق ؛ ای فاسق و این صیغه مانند لُکَع و خُبَث اختصاص به ندا دارد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

هر کار زشت، گناه آلود، و غیراخلاقی.

دانشنامه عمومی

فسق در فقه و حقوق اسلامی عبارت است از ارتکاب به یکی از گناهان کبیره یا اصرار بر گناهان کوچک یا ترک مروت توسط شخص، که موجب به وجود آمدن صفت فسق در وی می شود و به آن شخص فاسق می گویند. ماده ۲ قانون استخدام کشوری ایران، یکی از شروط ورود به خدمت در ادارات دولتی را عدم تجاهر به فسق عنوان می کند.
جعفری لنگرودی، محمد جعفر (۱۳۹۰). ترمینولوژی حقوق. تهران: کتابخانه گنج دانش. شابک ۹۶۴-۵۹۸۶-۰۷-۹. پارامتر |تاریخ بازیابی= نیاز به وارد کردن |پیوند= دارد (کمک)

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] فِسق، به ارتکاب گناه و ترک فرمان خدا اطلاق می شود.
از احکام عنوان یاد شده در باب های مختلف، نظیر صلات ، تجارت ، نکاح ، شهادات و حدود و تعزیرات سخن گفته اند.
معنای فسق
فسق، مقابل عدالت عبارت است از خارج شدن از طاعت به سبب گناه کردن و ترک دستورهای خدای تعالی. بیشترین موارد کاربرد فسق نسبت به کسانی است که بر حسب اعتقاد، مسلمان و مؤمن اند؛ لیکن در مقام عمل کوتاهی می کنند و مرتکب حرام یا ترک واجب می شوند. عنوان فسق بر منافقان و مشرکان نیز که بر حسب اعتقاد گمراه اند، اطلاق شده است.
واژه فسق در قرآن
واژه فسق همراه مشتقات آن در قرآن کریم بسیار به کار رفته و به مصادیق آن و آثار و نتایجی که بر آن مترتب می گردد، اشاره شده است.
اسباب فسق
...

پیشنهاد کاربران

فسق به معنای خروج از حریم خارج شدن در زبان عربی به پوست میوه که پاره میشه و باعث فساد میوه میشه هم فسق گویند

سلام
فسق . جدا کننده یا عیب پوشی .
فسوق جدا کردم .
اقا شیشه نکش . . پوشیده است .
خودش میشه شراب . .


ف س ق
کلمه فسق به معنای بیرون شدن است ، وقتی میگویند : "فسقت التمرة" که خرما از پوست خود بیرون شده باشد ، لذا "فاسق " به کسی می گویند که از بندگی پروردگار یا از صراط مستقیم بیرون رفته است. �

بنام خدا
با سلام، فسق به معنی خروج هسته خرما از درون ان هست . به معنی مجازی یعنی خروج از عبودیت و بندگی خدا.

فسق:فسق از نظر ریشه لغت به معنی خارج شدن هسته از درون خرما است سپس در این معنی توسعه داده شده و به کسانی که از جاده بندگی خداوند بیرون می روند اطلاق شده است . ( تفسیر نمونه ج : 1 ص : 153 )

متضاد صواب . دوری از کار خوب . انجام دادن کار های ناپسندیده


کلمات دیگر: