ایثار. (ع مص ) ائثار، برگزیدن . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن
علی ص
24) (تاج المصادر بیهقی ). غرض دیگران را بر غرض خویش مقدم داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برگزیدن یعنی منفعت غیر را بر مصلحت خود مقدم داشتن و این کمال درجه ٔ سخاوت است . (غیاث اللغات )(آنندراج ). دیگری را در رساندن بمنفعت و دفع مضرت بر خود مقدم داشتن و آن نهایت برادری است . (تعریفات جرجانی ). عطا کردن . عیش کردن . در پارسی برگزیدگی . ترجیح بخشش . عطا. افشاندگی . (ناظم الاطباء)
: لعلت دهد مگیر که این نعلست
نعل و خزف بود همه ایثارش .
ناصرخسرو.
از گدایان ظریفتر ایثار.
سنائی .
شیر در ایثار او افراط کرده است . (کلیله و دمنه ). کارها بر سنن استقامت و وفق ایثار و اختیار منتظم گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). بر وفق مراد و حب ایثار و اختیار روزگار گذرانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). آنچه صلاح وقت باشد بر وفق ایثار و اختیار پیش گیری . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
هر که
جان دریافت با دیدار او
صدهزاران جان شود ایثار او.
عطار.
صبر و ایثار و سخای نفس و جود
باز داده کان بود اکسیر سود.
مولوی .
دست کی جنبد بایثار و عمل
تا نبیند داده را جایش بدل .
مولوی .
واحدٌ کالالف در بزم کرم
صد چو ماتم کان ایثار نعم .
مولوی .
طریق درویشان ذکر است و شکر و خدمت و طاعت و ایثار و قناعت . (سعدی ).
به ایثار مردان سبق برده اند
نه شب زنده داران دل مرده اند.
سعدی .
-
ایثار کردن ؛ عطا کردن . بخشیدن
: نباشد بدو راه دیدارمان
بود جانها کرده ایثارمان .
فردوسی .
از دو چیز نخست خود را مستظهرباید گردانید پس دیگران را ایثار کردن . (کلیله و دمنه ).
از زکات سر قدح هر وقت
جرعه ای کن بخاکیان ایثار.
خاقانی .
جمله نیکی ها که در اسلام یافت
بر سر جمع مغان ایثار کرد.
عطار.
گفت من ایثار کردم هر چه داد
میرتقصیری نکرد از افتقاد.
مولوی .
ای
خدای بی نظیر ایثار کن
گوش را چون حلقه دادی زین سخن .
مولوی .
ز آن تقاضا گر بیاید قهرها
تا کنی ایثار آن سرمایه را.
مولوی .
تو از سرمن و از جان من عزیزتری
بخیلم ار نکنم سر فدا و جان ایثار.
سعدی .
هر چه در ملک منست ایثار درویشان کنم .
سعدی .
- || ترجیح دادن . برگزیدن
: نقل است که ... با جماعتی در تنگنای راهی افتاد و سگی می آمد بایزید بازگشت و راه بر سگ ایثار کرد تا سگ را باز نباید گشت . (تذکرة الاولیاء).
|| کرامت کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || گردانیدن چیزی را در پس چیزی : آثر کذا بکذا؛ گردانید این را در پس آن . (منتهی الارب ).