ابویزید طیفور بن عیسی بن آدم بن سروشان بسطامی (زادهٔ ۱۶۱ یا ۱۸۱هـ ق در بسطام-مرگ ۲۳۴ یا ۲۶۱ هـ ق در بسطام، قومس، (سمنان کنونی)/۸۰۴–۸۷۴ یا ۸۷۷/۸ میلادی) معروف به بایزید بسطامی ملقب به سلطان العارفین از عارف قرن سوم هجری و از بزرگان اهل تصوف است.
• یا چنان نمایی که هستی، یا چنان باش که می نمایی.• با یزید را گفتند: روز قیامت که می شود مردم در زیر لوای
محمد خواهند بود، گفت به خدا قسم لواء من از لوای محمد بزرگتر است (که پیغمبران و خلایق در تحت لوای من باشند).• می گفت: آتش جهنم چیست؟ اگر ببینم آنرا به یک طرف لباس خود آن را خاموش می کنم.• نقل است که بایزید گفت: حق تعالی سی سال آینهٔ من بود اکنون من آیینهٔ خودم یعنی آنچه من بودم نماندم که من و حق شرک است، چون من نماندم حق تعالی آینهٔ خویش است. اینک بگویم که آینهٔ خویشم، حق است که به
زبان من سخن گوید و من در میان ناپدید.• مولوی دربارهٔ ادعای الوهیت بایزید می گوید:• «سبحانی ما اعظم شأنی …» یعنی «منزهم من که شأن و منزلت من برتر است»• «لا اله الا انا» (جز من خدایی نیست)• گفته: حج کردم در سال اول. خانه را دیدم و در حج دوم صاحب خانه را دیدم و خانه را ندیدم و در حج سوم نه خانه را دیدم و نه صاحبخانه را.• «خدای را نگاه دار… همیشه چنان باش که گویی خدای را می بینی.»• «کسی که او را عیال و فرزندان بود ایشان در صلح بدارد و به شب از خواب بیدار شود کودکان را برهنه بیند، جامه بر ایشان افگند، آن عمل او از غزو فاضلتر بود.»• «هرکه طعم بندگی کردن نچشید او را هرگز ذوق نبود.»• «هیچ چیز نیست در آدمی که ذلِّ کسب نکشیده است.»• «مردمان سخن بسیار گفته اند در ادب، و نزدیک من ادب شناختن نفس است.»• «ادب اکنون می طلبیم که مردمان ادیب رفتند.»• «ما به اندکی ادب نیازمندتریم از بسیاری علم.»• «در ملت ما این است که هر که او را بشناسد او را یاد نتوان کرد که من عرف الله کل لسانه.»• «آن خلیفهٔ الهی، آن دَعامهٔ نامتناهی، آن سلطان العارفین، آن حجة الحق اجمعین، آن پُختهٔ جهانِ ناکامی، شیخ بایزید بسطامی- رحمة الله علیه. اکبر مشایخ بود، و حجت خدای بود، و خلیفهٔ بحق بود، و قطب عالم بود، و مرجع اوتاد؛ و ریاضات و کرامات و حالات و کلمات او را اندازه نبود؛ و در اسرار و حقایق نظری نافذ و جدی بلیغ داشت؛ و دایم در مقام و هیبت بود، غرقهٔ انس و محبّت بود، و پیوسته تن در مجاهده و دل در مشاهده داشت؛ و روایات او در احادیث عالی بود و پیش از او کسی را در معانی طریقت چندان استنباط نبود که او را…» ->
عطار نیشابوری در تذکرةالاولیا صفحه ۵۶• «بایزید در میان ما چون جبریل است در میان ملایکه». ->
جنید بغدادی• ->
میرزا محمدتقی ملقب به مظفرعلیشاه کرمانی• «بایزید بسطامی که به حق او را باید سلطان العارفین گفت، یکی از پیشتازان تصوف و عرفان است. او در حالی که از
توحید سخن می گوید، با مطرح ساختن
عشق الهی، مردم را به محبّت به دیگران و دوست داشتن همهٔ آفریدگان خدا تشویق می کند. بایزید مکتب انسانیّت را تحت لوای عرفان در زمانی شروع کرد که مبارزهٔ فرهنگ بیگانه، خاطر ایرانیان را نگران ساخته بود. او با سخنان بدیع خود
فرهنگ ایرانی را از دستبرد اجانب دور نگهداشت.» ->
جواد نوربخش• «بایزید و حلاج از اصحاب تجرید بودند و اقمار آسمان توحید. چون دلهای آنان به نور پروردگارشان روشن شد، راز آشکار نهانی را فاش کردند و خداوند که همه چیز را به گفتن واداشته، آنها را به گفتن آورد. حق بر زبان اولیای خدا به سخن می آید.»شیخ اشراق• «روزی شیخ ابوالحسن خرقانی شاگردی را گفت: چه بهتر بودی؟ شاگرد گفت: ندانم. گفت: جهان پر از مرد همه همچون بایزید.»ابوالحسن خرقانی• «سیاح بحر تجرید طیرِ و کر تفرید، صلصل مست توحید، طیفور بن عیسی بایزید بسطامی، او بود که کراماتش چون آفتاب پیدا بود. امروز از آن پیداتر، در هوا بپریدی، و پای به نهر بلخ باز آن سوی نهادی بی کشتی.»روزبهان بقلی• آیت الله صافی گلپایگانی: شما اگر تذکره الاولیا را ببینید، متوجه خواهید شد که اینها چه عقایدی دارند. اگر ما بخواهیم مثل بایزید را معرفی کنیم و بگوییم سابقه ما این است واقعاً اسباب خجلت می شود؛ حرف هایی در تذکره الاولیا از قول او نقل شده است که انسان واقعاً خنده اش می گیرد، و هیچ توجیه و تأویلی نمی پذیرد.• آیت الله سید صادق شیرازی: در تاریخ ۹۱/۶/۱۰: