کلمه جو
صفحه اصلی

توکل


مترادف توکل : اعتماد، پشتگرمی، تسلیم، به دیگری اعتماد کردن، تفویض کردن امر به خداوند ، کار خود به خداواگذاشتن، واگذاردن

برابر پارسی : پشتگرمی، امید، امیدواری | ( توکّل ) پشتی داشتن

فارسی به انگلیسی

resort, trust, trustfulness, reliance, resignation

reliance, trust, resignation


resort, trust, trustfulness


فارسی به عربی

ثقة

فرهنگ اسم ها

(تلفظ: tavakol) (عربی) یقین داشتن به رحمت خداوند و امید بستن به او ؛ (در تصوف) واگذار کردن کارها به خداوند در جایی که اراده و قدرت بشری کارساز نباشد .


اسم: توکل (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: tavakol) (فارسی: توکل) (انگلیسی: tavakol)
معنی: اعتماد کردن، سپردن کارها به خداوند، یقین داشتن به رحمت خداوند و امید بستن به او، ( در تصوف ) واگذار کردن کارها به خداوند در جایی که اراده و قدرت بشری کارساز نباشد

مترادف و متضاد

dependence (اسم)
تبعیت، وابستگی، بستگی، توکل، عدم استقلال

trust (اسم)
مسئولیت، اطمینان، اعتماد، ائتلاف، اعتبار، اعتقاد، ایمان، قرض، توکل، امید، امانت، ودیعه، اتحادیه شرکتها

reliance (اسم)
اعتماد، دلگرمی، توکل، تکیه، اتکاء

اعتماد، پشتگرمی، تسلیم


به‌دیگری اعتماد کردن


تفویض کردن (امر به خداوند)، کار خود به خداواگذاشتن، واگذاردن


۱. اعتماد، پشتگرمی، تسلیم
۲. بهدیگری اعتماد کردن
۳. تفویض کردن (امر به خداوند)، کار خود به خداواگذاشتن، واگذاردن


فرهنگ فارسی

اعتمادکردن، واگ اشتن کاربه وکیل، به امیدخدا
۱- ( مصدر ) کار باز گذاشتن کار با کسی افکندنبدیگری اعتماد کردن . ۲ - کار خود بخدا حواله کردن بامید خدا بودن . ۳ - ( اسم ) سپردگی . جمع : توکلات .
ابن اسماعیل

فرهنگ معین

(تَ وَ کُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - به دیگری اعتماد کردن . ۲ - کار خود را به خدا واگذاشتن . ۳ - واگذاشتن کار به وکیل .

لغت نامه دهخدا

توکل . [ ت َ وَک ْ ک ُ ] (اِخ ) ابن اسماعیل ... . رجوع به ابن بزاز در همین لغت نامه و کتاب از سعدی تا جامی ادوارد برون ترجمه ٔ حکمت و تاریخ مغول اقبال و حبیب السیر شود.


توکل. [ ت َ وَک ْ ک ُ ] ( ع مص ) اعتماد کردن. ( از زوزنی ) ( دهار ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). اعتماد بر کسی کردن. ( تاج المصادربیهقی ) ( مجمل اللغة ). تکیه کردن و اعتماد نمودن بر کسی و اعتراف کردن به عجز خود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از مجمل اللغة ). || به خدا سپردن و دل برداشتن از اسباب دنیا و به حضرت مسبب الاسباب توجه نمودن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). و با لفظ کردن مستعمل است. ( آنندراج ). پناه و واگذاشتن به خدا و امید به خدا و تکیه و اعتماد برخدا. ( ناظم الاطباء ). گردن نهادن به خدا و اعتماد و اطمینان کردن به او. ( از اقرب الموارد ). نزد اهل حقیقت اعتماد کردن به آنچه از خداست و یأس از آنچه در دست انسان است. ( از اقرب الموارد ) ( از تعریفات جرجانی ). عبارت از آنکه در کارهایی که حواله آن با قدرت و کفایت بشری نبود و رأی و رؤیت خلق را در آن مجال تصرفی صورت نبندد زیاده و نقصان و تعجیل و تأخیر نطلبد وبه خلاف آنچه باشد میل نکند. ( از نفائس الفنون ، حکمت مدنی ). برخی گفته اند: توکل آن است که از صمیم قلب یقین داشته باشی که آفریننده تو ضامن روزی تو است. واگر روزی تو آنهم در اندیشه تو، اندکی دیر رسید ازخدای تعالی نخواهی که اسباب فراهم کند تا روزی تو مهیا گردد. و آن کس که ترک کسب کند و به طمع مردم نشیند که وسیله آماده کردن روزی او شوند، او متأکل است نه متوکل.... ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). این اصطلاح اخلاقی و عرفانی است و آن بود که در کارهائی که حواله آن به قدرت و کفایت بشری نبوده و رای و رؤیت خلق را در آن مجال تصرفی صورت نبندد زیاده و نقصان و تعجیل و تأخیر نطلبد و به خلاف آنچه باشد میل نکند و از نظر عارفان دلبستگی او به آن ذات بی همتا زیادت شود. ( فرهنگ علوم عقلی دکتر سجادی ص 181 ) :
من درین ره نهاده تن به قضا
وز توکل سپرده دل به قدر.
مسعودسعد.
... نیکبخت و دولتیار آن تواند بود که تقلیل و اقتداء به خردمندان و مقبلان واجب بیند تا به هیچوقت از مقام توکل دور نماند. ( کلیله و دمنه ).
از توکل ، نفس تو چند زنی
مردنامی ولیک کم ز زنی.
سنائی.
کلید توکل ز دل جویم ایرا
به از دل توکل سرائی نبینم.
خاقانی.
مرد توکلم ، نزنم درگه ملوک
حاشا که شک به بخشش ذوالمن درآورم.

توکل . [ ت َ وَک ْ ک ُ ] (ع مص ) اعتماد کردن . (از زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). اعتماد بر کسی کردن . (تاج المصادربیهقی ) (مجمل اللغة). تکیه کردن و اعتماد نمودن بر کسی و اعتراف کردن به عجز خود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از مجمل اللغة). || به خدا سپردن و دل برداشتن از اسباب دنیا و به حضرت مسبب الاسباب توجه نمودن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و با لفظ کردن مستعمل است . (آنندراج ). پناه و واگذاشتن به خدا و امید به خدا و تکیه و اعتماد برخدا. (ناظم الاطباء). گردن نهادن به خدا و اعتماد و اطمینان کردن به او. (از اقرب الموارد). نزد اهل حقیقت اعتماد کردن به آنچه از خداست و یأس از آنچه در دست انسان است . (از اقرب الموارد) (از تعریفات جرجانی ). عبارت از آنکه در کارهایی که حواله ٔ آن با قدرت و کفایت بشری نبود و رأی و رؤیت خلق را در آن مجال تصرفی صورت نبندد زیاده و نقصان و تعجیل و تأخیر نطلبد وبه خلاف آنچه باشد میل نکند. (از نفائس الفنون ، حکمت مدنی ). برخی گفته اند: توکل آن است که از صمیم قلب یقین داشته باشی که آفریننده ٔ تو ضامن روزی تو است . واگر روزی تو آنهم در اندیشه ٔ تو، اندکی دیر رسید ازخدای تعالی نخواهی که اسباب فراهم کند تا روزی تو مهیا گردد. و آن کس که ترک کسب کند و به طمع مردم نشیند که وسیله ٔ آماده کردن روزی او شوند، او متأکل است نه متوکل ... . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). این اصطلاح اخلاقی و عرفانی است و آن بود که در کارهائی که حواله ٔ آن به قدرت و کفایت بشری نبوده و رای و رؤیت خلق را در آن مجال تصرفی صورت نبندد زیاده و نقصان و تعجیل و تأخیر نطلبد و به خلاف آنچه باشد میل نکند و از نظر عارفان دلبستگی او به آن ذات بی همتا زیادت شود. (فرهنگ علوم عقلی دکتر سجادی ص 181) :
من درین ره نهاده تن به قضا
وز توکل سپرده دل به قدر.

مسعودسعد.


... نیکبخت و دولتیار آن تواند بود که تقلیل و اقتداء به خردمندان و مقبلان واجب بیند تا به هیچوقت از مقام توکل دور نماند. (کلیله و دمنه ).
از توکل ، نفس تو چند زنی
مردنامی ولیک کم ز زنی .

سنائی .


کلید توکل ز دل جویم ایرا
به از دل توکل سرائی نبینم .

خاقانی .


مرد توکلم ، نزنم درگه ملوک
حاشا که شک به بخشش ذوالمن درآورم .

خاقانی .


به توکل زیم اکنون نه به کسب
که رضا صبرفزایست مرا.

خاقانی .


هر که یقین را به توکل سرشت
بر کرم «الرّزق علی اﷲ» نوشت .

نظامی .


اندر صف مجاهده یک تن ز سروران
بر مرکب توکل و تقوی سوار کو؟

عطار.


در توکل از سبب غافل مشو
رمز الکاسب حبیب اﷲ شنو.

مولوی .


گفت از ضعف توکل باشد آن
ور نه بدهد نان کسی کو داد جان .

مولوی .


طریقه ٔ درویشان ذکر است و شکر و خدمت و طاعت و ایثار و قناعت و توحید و توکل و تسلیم . (گلستان ).
مردان عنان به دست توکل نداده اند
تو سست عزم در گرو استخاره ای .

صائب .


- توکل بر خدا ؛ پناه بخدا و به امید خدا. (ناظم الاطباء).
|| قبول وکالت کردن . (از اقرب الموارد).

فرهنگ عمید

کار خود را به خدا واگذاشتن و به امید خدا بودن.

دانشنامه عمومی

توکل در لغت یعنی اعتماد و تکیه کردن بر کسی و در اصطلاح یعنی اعتماد کردن به خدا و آنچه ازوست و ناامید شدن از انسان و آنچه به دست اوست.
در قرآن، خدا دوست دار کسی که به او توکل می کند قلمداد شده است: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ» توکل به معنی آن است که بنده امر خود را به خدایش واگذار کند.
وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ (سوره طلاق-۳)
وَتَوَکَّلْ عَلَی الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ (سوره فرقان-۵۸)
توَکّل یعنی کسی را وکیل در کار خود قرار دادن. در اسلام شخصی که بر خدا توکل کرده، کارهای خود را به خدا حواله کرده و از هر عامل دیگری در امور خود دوری می جویند. شخص توکل کننده را «متوکل» می نامند. شخص متوکل تنها به خدا وابسته است و او را اساس اعمال می داند.
کسی می تواند توکل پیشه کند که به یقین و ایمان رسیده باشد. یقین و ایمان به اینکه اولا خداوند قادر و بر انجام هر کاری تواناست و ثانیاً رحیم و لطیف و با بندگانش مهربان است.
نسفی در این باره می نویسد:

توکل (ابهام زدایی). توکل یکی از مفاهیم مذهبی در اسلام است و ممکن است به یکی از موارد زیر نیز اشاره داشته باشد:
سید رحیم توکل
عبدالله توکل، مترجم ایرانی
فضل الله توکل، نوازنده ایرانی
توکل اسماعیلی

توکل (بانه). توکل (بانه)، روستایی از توابع بخش الوت شهرستان بانه در استان کردستان ایران است.
این روستا در دهستان پشت آربابا قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۲۰ نفر (۴۱خانوار) بوده است.

توکل (زابل). توکل سارانی (هیرمند)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان هیرمند در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
این روستا در دهستان مارگان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۹۰ نفر (۱۹خانوار) بوده است.
«تعداد جمعیت و خانوار به تفکیک تقسیمات کشوری براساس سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال ۱۳۹۵». درگاه ملی آمار.

توکل (قصرقند). توکل (نیک شهر)، روستایی از توابع بخش قصرقند شهرستان نیک شهر در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
این روستا در دهستان ساربوک قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱٬۰۸۴ نفر (۲۰۷خانوار) بوده است.

دانشنامه آزاد فارسی

تَوَکّل
(در لغت به معنی واگذاشتن کار خویش به دیگری) اعتمادکردن و پذیرفتن ولایت خداوند. توکّل و مشتقات آن در ۴۸ آیه از ۲۸ سوره و بر روی هم ۷۰بار در قرآن به کار رفته است. جوهر معنای توکّل در علوم عقلی و نقلی، اعم از تفسیر، اخلاق و عرفان، بازگذاردن کار خود به خدا است. همین معناست که آن را در تفسیر به زبانی، و در اخلاق و عرفان به زبانی دیگر بازمی گویند، چنان که در اخلاق، توکّل، یازدهمین نوع فضیلت از فضایل دوازده گانۀ ذیل عدالت به شمار می آید و در تفسیر آن به گونه ای غیرمستقیم بر واگذاری کارهای بشری به خداوند تأکید و تصریح می شود که توکّل نوعی اعتماد به نصرت خدا و تسلیم در برابر حق است؛ به این معنا که شخص متوکل یقین دارد که اگر در مسیر حق گام بردارد و مقاصد صحیحی را دنبال کند، نظام جهان که مظهر مشیت خدا است، به حمایت از او برمی خیزد و از او پشتیبانی می کند. در اخلاق عرفانی، توکّل ازجملۀ مقامات عرفاست که بر طبق آن، سالک باید اولاً سببی جز حق، که مسبّب الاسباب است، نبیند، ثانیاً ما سوی الله را فراموش کند و ثالثاً، در تمام زمینه ها به حق اعتماد کند. این اعتماد، به نظر عارفان طرفدار عرفان پویای مثبت، به رغم باورگروهی از صوفیان مبنی بر ترک هرگونه تلاش از سوی متوکّل، به هیچ روی با تلاش و کوشش مغایر نیست.

فرهنگ فارسی ساره

امید


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] توکل در اسلام به معنی آن است که بندهٔ خدا، خدا را وکیل در امر خود قرار دهد. شخصی که بر خدا توکل کرده، کارهای خود را به خدا حواله کرده و هر عامل دیگری را مستقلا در امور خود موثر ندیده بلکه از اسباب و وسایل در رفع امورات می انگارد. شخص توکل کننده را «متوکل» می نامند.
یکی از مفاهیم عام در اخلاق اسلامی که ناظر به صفتی نفسانی و بیانگر رابطه ای خاص میان انسان و خداوند است، مفهوم «توکّل» می باشد. در این مختصر این مفهوم را از جهت منزلت و جایگاه آن، ماهیت و درجاتش و نسبت آن با سعی و کوشش مورد مطالعه قرار می دهیم.
معنای توکل
توکل، اعتماد قلب در امور، بر خدا می باشد بطوری که بندگان جمیع امور خویش را بر خداوند حواله دهند و از هر نیرو و قدرتی دیگر در امور خویش تبری جویند و تنها به یک قدرت وابسته باشند و او خدا است و تنها او را اساس عمل و تاثیر بدانند و اگر برای انسان های مومن در حوزه ی عملیات روحی و جسمی، فردی و اجتماعی خویش چنین حالتی پیش آید اینان متوکلین به خدا بشمار می آیند.
ماهیت توکّل
عالمان اخلاق در باب ماهیت آن گفته اند: توکل یعنی اعتماد و اطمینان قلبی انسان به خداوند در همه امور خویش و بیزاری از هر قدرتی غیر از او. البته تحقق این حالت در انسان متوقف است بر ایمان و یقین و قوّت قلب نسبت به این که هیچ قوّت و قدرتی جدا از خداوند در کار عالم و آدم اثرگذار نمی باشد و همه علل و اسباب مقهور قدرت الهی اند و تحت اراده او عمل می کنند، که خود در واقع مرتبه ای از مراتب توحید است. بنابراین ریشه و اساس «توکّل»، توحید است و جز با حصول توحید شکل نمی گیرد. «بر همین اساس برخی از عالمان اخلاق، توحید و توکّل را در کنار هم مطرح کرده اند،» از این رو است که خداوند اذن انتساب امور به اسباب و علل آن ها و منتسب کردن کارها به فاعلشان را داده و به نوعی علل و فاعل ها را مسلّط بر حوادث و کارها کرده است؛ هر چند این سلطه اصیل نبوده و اسباب و علل طبیعی و فاعل های انسانی، استقلالی در تاثیرگذاری ندارند و فقط خداوند است که سبب مستقل و برتر از همه اسباب است. بنابراین انسان رشید هنگامی که اراده انجام کاری را نمود و ابزار و اسباب عادّی آن را نیز فراهم کرد، می داند که تنها سبب مستقل در تدبیر امور خداوند است و هیچ گونه اصالت و استقلالی برای خود و اسباب و عللی که به کار می گیرد، قائل نیست؛ پس بر خداوند توکل می کند. بنابراین، توکل به معنای نفی انتساب امور به انسان یا اسباب و علل طبیعی و ارجاع اصالت و استقلال به خداوند است.
منشاء توکل
...

گویش مازنی

/too kal/ چوبی که در تاب بازی، طناب را به دو طرف آن بسته و بر رویش نشینند

پیشنهاد کاربران

یعنی بایدبه خدا اعتماد کرد، با در نظرگرفتن اسباب وبدانداسباب ظاهری نمونه ای بیش نیست، . . .

توکل کردن
ایمان آوردن

قبول کن ، بپذیر

توازن خود را حفظ کردن

دلسپاری

وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَکَلَنِی إلَیْهِ فَأَکْرَمَنِی وَ لَمْ یَکِلْنِی إلَی النَّاسِ فَیُهِینُونِی ( از دعای ابوحمزه ثمالی )
و سپاس خدای را که مرا بخویش وا گذاشت، ازاین رو اکرامم نمود، و به مردم وا نگذاشت تا مرا خوار کنند،
ریشه کلمات وَکَلَنِی و لَمْ یَکِلْنِی و تَوَکُّل یکی و آن وَکل است.

سپردن


کلمات دیگر: