کلمه جو
صفحه اصلی

ختن

فرهنگ اسم ها

اسم: ختن (دختر) (فارسی) (طبیعت) (تلفظ: khotan) (فارسی: ختن) (انگلیسی: khotan)
معنی: زیباروی، نام گونه ای از آهوان، ( اعلام ) شهر و واحهای در جنوب باختری منطقه خودگردان سین کیانگ اویغور، در غرب چین، که هم مشک و آهوی مشکین آن و هم زیبارویانش در ادب فارسی مشهور است، ( به مجاز ) دختری که مثل زیبارویان ختن میباشد، نام شهری در ترکستان شرقی و گاهی هم به تمام ترکستان چین اطلاق شده است

فرهنگ فارسی

شهری بود در ترکستان شرقی ( ترکستان چین ) و گاهی هم بتمام ترکستان چین اطلاق شده است چنانکه چین شمالی را ختا نیز میگفتند و در نوشته های اسلامی مراد از ختا و ختن ( چین شمالی و ترکستان شرقی ) است .
نام قدیم قسمتی ا ترکستان شرقی یاترکستان چین، که مشک و آهوی مشک آن معروف بوده
( اسم ) ۱ - هر یک از خویشاوندان زوج. شخص مانند پدر یا برادر وی . ۲ - شوهر دختر داماد .
ابومعاویه سلمه بن مسلم ختن و صهر عطائ مغربی .

فرهنگ معین

(خَ تَ ) (اِ. ) داماد.

لغت نامه دهخدا

ختن. [ خ َ ] ( ع مص ) بریدن غلاف سر نره ولد. ( از منتهی الارب ) ( متن اللغة ) ( معجم الوسیط ) ( اقرب الموارد ). ختنه کردن. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). سنت کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ). || بریدن. قطع کردن. ( متن اللغة ) ( معجم الوسیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || مجلس ختنه سوران یعنی مجلسی برای ختنه بر پاکردن.

ختن. [ خ َ ت َ ] ( ع اِ ) پدرزن. ( از منتهی الارب ) ( متن اللغة ) ( معجم الوسیط ). ج ، اختان. || برادرزن. ( منتهی الارب ) ( متن اللغة ) ( معجم الوسیط ) ج : اختان. || داماد. صهر. ( از منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ج ، اختان :
جود سپاهست و تو او را ملک
فضل عروسست و تو او را ختن.
فرخی.
همتش آب و معالی ام و بیداری ولد
حکمتش عم و جلالت خال و هشیاری ختن.
منوچهری.
در کشاف اصطلاحات فنون آمده : هر جفت ذات رحم محرم از او را مانند شوهر دختر و خواهر و عمه و امثال آنها را ختن نامند و همچنین محارم ازواج را هم ختن گویند زیرا اصطلاحاً آنها نیز ختن باشند. گفته اند این در عرف ایشان است. اما در عرف ما شامل نباشد مگر ازدواج محارم را.چنانچه در هدایه و کافی بیان شده و در قاموس گوید ختن داماد است و در مغرب گوید: ختن در زبان عرب هر کسی است که از قبل زن مانند پدر و برادر باشد و در نزدعامه شوهر دختر را ختن نامند چنانچه جامعالرموز گفته است.

ختن. [ خ ُ ت َ] ( اِخ ) بنابر قول یاقوت ختن که گاهی با تشدید تاء نیز می آید نام ولایتی است بزیر کاشغر و در پشت یوزَکَند. که از بلاد ترکستان بشمار می آید این ولایت وادئی است در بین جبال و وسط بلاد ترک و سلیمان بن داودبن سلیمان ابوداود معروف به حجاج ختنی منتسب بدین ناحیت است او از ابوعلی حسین بن علی بن سلیمان مرغینانی حدیث شنید و ابوحفص عمربن احمد نسفی میگوید وی بسال 522 هَ. ق. قصد دیدار من کرد. از این قول یاقوت که بگذریم قدیم ترین مرجع فارسی که ختن را برای ما معرفی میکندحدود العالم است که در قرن چهارم هَ. ق. تحریر یافته او میگوید: «ختن میان دو رود است اندر حدود وی مردمان اند وحشی و مردم خوار و بیشترین خواسته ایشان قزاست و ملک ختن را هیئتی بزرگ است خویشتن را عظیم الترک و التبت خواند و بر حدی است که میان چین و تبت است. و این ملک ختن را حصبانی اند بر همه اعمال او موکل و از این شهر هفتاد هزار مرد جنگی بیرون آید و سنگ یشم از رودهای ختن خیزد. ( حدود العالم چ دکتر ستوده ص 630 ). متأسفانه در مراجع جغرافیانویسان اسلامی غیر از آنچه گذشت مطالبی نیامده که وضع جغرافیایی آنرا بخوبی نشان دهد البته در تواریخ اسلامی بر حسب موردذکری ازین ولایت شده که کافی برای معرفی وضع جغرافیایی آن نیست مستوفی در نزهت القلوب نیز بتعریضی از این کشور گذشته و حتی لسترنج در سرزمینهای خلافت شرقی به واسطه کمبود مدارک خود نتوانسته است وضع آنرا در دوره حکومت اسلامی بیان کند . سامی در قاموس الاعلام ترکی وضع این ناحیه را در حدود صد سال پیش چنین وصف میکند: ختن امروز تابع دولت چین و از شهرهای مشهور ترکستان شرقی است. این ناحیه که در 300 کیلومتری جنوب شرقی یارکند و بر کنار چپ ختن دریا منشعب از نهر تاریم قرار دارد به ارتفاع 1370 متر از سطح دریا میباشد. عرض شمالی آن سی و هفت درجه و هفت دقیقه و پنجاه ثانیه و طول شرقی آن هفتاد وهفت درجه و چهل و هفت دقیقه است. اهالی آن مسلمان وترک و بحدود چهل هزار نفر میباشند. مردم این ناحیه در بافندگی دست داشته و تجارت ابریشم و پنبه آنجا رونق بسزا دارد. از مشخصات ختن وجود آهوان صاحب مشک در بیابانهای اطراف آنجاست و صدرو این ماده از قدیم از این ناحیه موجب شهرت ختن در اکناف دنیای قدیم شده است. در کوههای اطراف ختن طلا و آهن و معدن زغال و سنگهای گرانبها وجود دارد و چون شهر ختن بر مسیر راه تجاری قدیم چین و ایران واقع است بسابق شهرت بسزایی در امور تجارتی داشته است. اهالی آن در زمان قدیم بحدود صدهزار نفر بوده اند و چندین بار بضد دول غاصب و ظالم چین قیام کرده و بر اثر این قیامها خرابیهای بسیار دیده اند و بزمانی نیز حکومت خانی تشکیل داده ولی در 1290 م. جزو حکومت ترکستان مشرقی که بزعامت اتالق غازی یعقوب بک تشکیل شده بود درآمده ولی متعاقب آن با کاشغر باز بزیر سلطه حکومت چین قرار گرفته اند. اطراف آن بوسیله ختن دریا و قره قاش که منشعب از ختن دریاست مشروب میشود و بر اثر آن این ناحیه بسیار سرسبز است. محصولات کشاورزی ختن گندم و برنج و امثال آن میباشد. درختان توت فراوان در اطراف ختن موجب زیادی کرم ابریشم و فراوانی و رونق ابریشم در این ناحیه شده است. در ادبیات فارسی ختن از جهت مشک خیزی و داشتن شاهدان و خوبرویان خود اهمیت بسزا داشته و مورد توجه بوده است رجوع بشرفنامه منیری در این ماده شود.

ختن . [ خ َ ] (ع مص ) بریدن غلاف سر نره ٔ ولد. (از منتهی الارب ) (متن اللغة) (معجم الوسیط) (اقرب الموارد). ختنه کردن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). سنت کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). || بریدن . قطع کردن . (متن اللغة) (معجم الوسیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مجلس ختنه سوران یعنی مجلسی برای ختنه بر پاکردن .


ختن . [ خ َ ت َ ] (اِخ ) ابوبکر بشربن خلف الختن وی مقری است که از خالد و معتمربن سلیمان و عبدالوهاب ثقفی ونصربن کثیر و ابراهیم بن خالد صنعانی روایت کرده و از او ابوزرعه و ابوحاتم رازیان روایت کرده اند. ابوحاتم رازی او را از ثقات می داند. (از انساب سمعانی ).


ختن . [ خ َ ت َ ] (اِخ ) ابوجعفر محمدبن علی الاشج ختن . او شوهر خواهر مرار است و از عبدالصمدبن حسان و علی بن محمد و حامدبن محمد و محمدبن علی روایت کرده است . (از انساب سمعانی ).


ختن . [ خ َ ت َ ] (اِخ ) ابوحمزه سعدبن عبیدة الختن . او ختن ابی عبدالرحمن سلمی است از او منصور و اعمش و علقمه و قطربن خلیفه روایت کرده اند. او از ثقات است و ابن ابی حاتم گفت که از پدرم شنیدم که می گفت سعدبن عبیده حدیث او را می نوشت او قبلاً آرای خوارج را روایت میکرد ولی بعداً آنرا ترک کرد. (از انساب سمعانی ).


ختن . [ خ َ ت َ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن احمدبن وزیربن حکم دمشقی ختن . او ختن و صهربن ابی الحواری و از اهل دمشق بود. او از ولیدبن مسلم و ضمرةبن ربیعه و مروان بن محمد و محمدبن شاپور و عبدالعزیزبن ولیدبن سلیمان بن الی السائب روایت کرد. ابن ابی حاتم گفت پدرم از او حدیث شنیده و نقل کرده است . و او گفت وی ثقه است . (از انساب سمعانی ).


ختن . [ خ َ ت َ ] (اِخ ) ابومعاویه سلمةبن مسلم ختن و صهر عطاءمغربی . وی از عطاء روایت کرد و از او معن بن عیس و هیثم روایت داشتند. ابن ابی حاتم گفت از پدرم راجع به او سوال کردم گفت در حدیث قوی نیست و در نزد او مناکیری است که موجب ضعف او میشود. (از انساب سمعانی ).


ختن . [ خ َ ت َ ] (اِخ ) ابو عبداﷲ محمدبن حسن بن ابراهیم فارسی استرآبادی معروف به ختن . وی این لقب را ازآن دارد که خَتَن و صهر امام ابوبکر اسماعیلی بود. او از فقیهان زمان خود بود و اطلاعات فراوانی در مذهب شافعی داشت . چهار فرزند او بنامهای : «بشرالفضل » و «ابوالنصر عبیداﷲ» و «ابوعمروعبدالرحمان » و «ابوالحسن عبدالواسع» بودند. او سفری بخراسان و حجاز، و عراق کرد و از 377 هَ . ق . حدیث گفت و شاگردان بسیاری داشت . در 386 هَ . ق . فرمان یافت . (از انساب سمعانی ).


ختن . [ خ َ ت َ ] (ع اِ) پدرزن . (از منتهی الارب ) (متن اللغة) (معجم الوسیط). ج ، اختان . || برادرزن . (منتهی الارب ) (متن اللغة) (معجم الوسیط) ج : اختان . || داماد. صهر. (از منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) ج ، اختان :
جود سپاهست و تو او را ملک
فضل عروسست و تو او را ختن .

فرخی .


همتش آب و معالی ام و بیداری ولد
حکمتش عم و جلالت خال و هشیاری ختن .

منوچهری .


در کشاف اصطلاحات فنون آمده : هر جفت ذات رحم محرم از او را مانند شوهر دختر و خواهر و عمه و امثال آنها را ختن نامند و همچنین محارم ازواج را هم ختن گویند زیرا اصطلاحاً آنها نیز ختن باشند. گفته اند این در عرف ایشان است . اما در عرف ما شامل نباشد مگر ازدواج محارم را.چنانچه در هدایه و کافی بیان شده و در قاموس گوید ختن داماد است و در مغرب گوید: ختن در زبان عرب هر کسی است که از قبل زن مانند پدر و برادر باشد و در نزدعامه شوهر دختر را ختن نامند چنانچه جامعالرموز گفته است .

ختن . [ خ ُ ت َ] (اِخ ) بنابر قول یاقوت ختن که گاهی با تشدید تاء نیز می آید نام ولایتی است بزیر کاشغر و در پشت یوزَکَند. که از بلاد ترکستان بشمار می آید این ولایت وادئی است در بین جبال و وسط بلاد ترک و سلیمان بن داودبن سلیمان ابوداود معروف به حجاج ختنی منتسب بدین ناحیت است او از ابوعلی حسین بن علی بن سلیمان مرغینانی حدیث شنید و ابوحفص عمربن احمد نسفی میگوید وی بسال 522 هَ. ق . قصد دیدار من کرد. از این قول یاقوت که بگذریم قدیم ترین مرجع فارسی که ختن را برای ما معرفی میکندحدود العالم است که در قرن چهارم هَ . ق . تحریر یافته او میگوید: «ختن میان دو رود است اندر حدود وی مردمان اند وحشی و مردم خوار و بیشترین خواسته ٔ ایشان قزاست و ملک ختن را هیئتی بزرگ است خویشتن را عظیم الترک و التبت خواند و بر حدی است که میان چین و تبت است . و این ملک ختن را حصبانی اند بر همه ٔ اعمال او موکل و از این شهر هفتاد هزار مرد جنگی بیرون آید و سنگ یشم از رودهای ختن خیزد. (حدود العالم چ دکتر ستوده ص 630). متأسفانه در مراجع جغرافیانویسان اسلامی غیر از آنچه گذشت مطالبی نیامده که وضع جغرافیایی آنرا بخوبی نشان دهد البته در تواریخ اسلامی بر حسب موردذکری ازین ولایت شده که کافی برای معرفی وضع جغرافیایی آن نیست مستوفی در نزهت القلوب نیز بتعریضی از این کشور گذشته و حتی لسترنج در سرزمینهای خلافت شرقی به واسطه ٔ کمبود مدارک خود نتوانسته است وضع آنرا در دوره ٔ حکومت اسلامی بیان کند . سامی در قاموس الاعلام ترکی وضع این ناحیه را در حدود صد سال پیش چنین وصف میکند: ختن امروز تابع دولت چین و از شهرهای مشهور ترکستان شرقی است . این ناحیه که در 300 کیلومتری جنوب شرقی یارکند و بر کنار چپ ختن دریا منشعب از نهر تاریم قرار دارد به ارتفاع 1370 متر از سطح دریا میباشد. عرض شمالی آن سی و هفت درجه و هفت دقیقه و پنجاه ثانیه و طول شرقی آن هفتاد وهفت درجه و چهل و هفت دقیقه است . اهالی آن مسلمان وترک و بحدود چهل هزار نفر میباشند. مردم این ناحیه در بافندگی دست داشته و تجارت ابریشم و پنبه ٔ آنجا رونق بسزا دارد. از مشخصات ختن وجود آهوان صاحب مشک در بیابانهای اطراف آنجاست و صدرو این ماده از قدیم از این ناحیه موجب شهرت ختن در اکناف دنیای قدیم شده است . در کوههای اطراف ختن طلا و آهن و معدن زغال و سنگهای گرانبها وجود دارد و چون شهر ختن بر مسیر راه تجاری قدیم چین و ایران واقع است بسابق شهرت بسزایی در امور تجارتی داشته است . اهالی آن در زمان قدیم بحدود صدهزار نفر بوده اند و چندین بار بضد دول غاصب و ظالم چین قیام کرده و بر اثر این قیامها خرابیهای بسیار دیده اند و بزمانی نیز حکومت خانی تشکیل داده ولی در 1290 م . جزو حکومت ترکستان مشرقی که بزعامت اتالق غازی یعقوب بک تشکیل شده بود درآمده ولی متعاقب آن با کاشغر باز بزیر سلطه ٔ حکومت چین قرار گرفته اند. اطراف آن بوسیله ختن دریا و قره قاش که منشعب از ختن دریاست مشروب میشود و بر اثر آن این ناحیه بسیار سرسبز است . محصولات کشاورزی ختن گندم و برنج و امثال آن میباشد. درختان توت فراوان در اطراف ختن موجب زیادی کرم ابریشم و فراوانی و رونق ابریشم در این ناحیه شده است . در ادبیات فارسی ختن از جهت مشک خیزی و داشتن شاهدان و خوبرویان خود اهمیت بسزا داشته و مورد توجه بوده است رجوع بشرفنامه ٔ منیری در این ماده شود.
زبان ختنی : ختن از دیرباز واجد زبان خاصی بوده و این زبان در ادب فارسی نیز تا حدی تأثیر داشته است از این لحاظ مقاله ٔ دکتر معین در مقدمه ٔ برهان قاطع صفحه ٔ 15 را ذیلاً نقل میکنیم تا مطلب روشن شود و ضمناً وضع جغرافیایی آن ناحیه نیز مشخص تر گردد: در نقاط دوردست ترکستان که یکی از ایالات چین بشمار میرود و سین کیانگ خوانده میشود واحه ای قرار دارد که شمال آنرا صحراو جنوبش را کوههای بلند فرا گرفته است . و آن شهر ختن است که دو رود «یشم سیاه » و «یشم سفید» از آن میگذرد. این خطه در نظر مردم چین سرزمین سنگ یشم است زبان مردم ختن در این ایام یکی از انواع زبان ترکی است که در نواحی بسیار بسط دارد و لیکن علمای انسان شناسی در شمایل و خصایص نژادی ساکنان سراسر آن ناحیه هرچه دقیقتر مطالعه کرده بر آن عقیده بیشتر راسخ شده اند که اصل سکنه ٔ این مرز و بوم ترک و یا تبتی نیستند بلکه ایرانی و از نژادی اند که آنرا در اصطلاح طبقه بندی انسان شناسی «مردم کوهستان آلپ » مینامند و خالص ترین افراد این نژاد در میان اقوامی مانند «وخی » یا «وخان »دیده میشود که حتی امروز هم به یکی از لهجه های ایرانی سخن میگویند و آنرا با زبان از میان رفته ٔ ختن شباهتی است . از زبان قدیم ختنی هیچ اثری در دست نبوده لکن پنجاه سال پیش نسخه های خطی از این ناحیه ٔ ترکستان چین بهندوستان و اروپا رسید در این نوشته ها زبان ختنی «هوتنی » و مملکت ختن «هوتن » خوانده شده بود. مسلمانان در قرن دهم میلادی به ختن راه یافتند و در آن عهد کشور ختن سرحد میان تبت و چین بود و امیری که نویسندگان عرب او را «عظیم الترک و التبت » نامیده اند برآن سرزمین حکمروایی داشت . قاقرخان یوسف که 423 هَ . ق . 1032 م . وفات یافت کشور ختن را فتح کرد پیش از تصرف ختن بدست مسلمانان مردم دین بودائی داشتند. اهل ختن به دو زبان از زبانهای هندوستان آشنا بودند یکی زبان هندی قدیم یا سانسکریت ، دیگر «پراکریت » که زبان شمال غربی هندوستان و ناحیه ٔ پیشاور بود و یکی از فروع متأخر سانسکریت بشمار میرود. یکی از خطهایی که در هندوستان رواج و کمال یافته بود و اکنون «براه می » نام دارد برای نوشتن ختنی بکار میرفت . این خط از چپ به راست نوشته میشد و هر علامت و نشانی نماینده ٔ یک هجا بود ولی برای آنکه خط مذکور را با زبان ایرانی سرزمین ختن وفق دهند ترکیب حروف بوضعی دیگر لازم آمد، یکی از آنها بکار بردن حرف «ی » بود برای بیان تلفظ حرف «ز» که در ختنی مانند دیگر زبانهای ایرانی بسیار است و در سانسکریت هیچ وجود ندارد و به این طریق «بازو» را «بای سو» مینوشتند. زبان ختنی را امتیازاتی مخصوص میباشد و در نوشتن آن حروف علة که کاملاً در جزو کلمات نوشته میشود و این بخلاف دیگر السنه از قبیل سغدی و پهلوی و فارسی است که در نوشتن آنها هیچ حرف صدادار بکار نمیرود و یا فقط قلیلی که بوضع ناقص است استعمال میشود. کتب خطی اوستایی موجود که از قرن چهارم میلادی بجا مانده بعد از این مدارک و اسناد مؤلفات ختنی نوشته شده است و نظری اجمالی بلغات این زبان ، اصل ایرانی بودن آنها را کاملاً نمایان میسازد. برای فهمیدن آنها باید بتغییرات املایی که بر اثر نقل کلمه از الفبایی به الفبای دیگر پیش می آید و همچنین بتغییرات تلفظ لغات بصیر بود لیکن کدام آشنا بیکی از زبانهای ایرانی میتوان یافت که نتواند لغات «براتر» برادر «پتر» پدر «دو» دو «دویسته » دویست «پنژه » پنج «تسهور» چهار «وسه » ده «هوداته » هفتاد «سته » صد «تسته » شده «دیته » دیده «ژته » زده ، «زاته » زاده «آزاته » آزاده ، «نامه » نام ، «خن » خنده ، «بسته » بسته «بو» بوی رافوراً نشناسد؟ کلماتی مانند «ای سو» (من ) و «آت » بیایید، در زبان فارسی نظیر ندارد و لیکن شبیه آنها درسایر السنه ٔ ایرانی یافت میشود مثلاً در زبان کردی من «از» و بیایید «هات » میباشد. در لهجه های مختلف زبانهای ایرانی گاهی حرف «د» بحرف «ز» بدل میشود. (این دو حرف خود از تلفظی شبیه به «گ » مشتق شده اند) و در این خصوص ختنی «زان » به معنی «دان » فارسی و نیز «زرگونه » طلایی رنگ و «زیر» طلا و کلمه ٔ ایرانی قدیم «درون یه » که آنهم بمعنای طلاست ، یافت میشود. زبان فارسی خود از کلمات زبانهای محلی لغات بسیاری از قبیل «فرزانه » و «زمستان » و «زانو» و «زر» گرفته است . در زبان ختنی کلماتی از زبان ایرانی قدیم دیده میشود که در دوره ٔ میانه ٔ فارسی نیز بکار میرفته است ولیکن در فارسی دوره ٔ اسلامی از آنها اثری نیست مانند: کلمه ٔ ختنی «هی با» به معنی سپاه در زبان فارسی میانه «هین » و «همانه » به معنی تابستان در فارسی میانه «همین » و «بی سه » به معنی خانه ، در فارسی میانه «ویس ». در بعضی از موارد ختنی را با زبان سغدی و زبان استی وابستگی ورابطه بیشتری است :
نه آتش است سده ، بلکه آتش آتش تست
که یک زمانه بتازی ختا یکی به ختن .

بخاری .


بگامی سپرد از خطا (= ختا) تا ختن
بیک تک دوید از بخارا بوخش .

بخاری .


وزآن پس بزرگان شدند انجمن
ز آموی تا شهر چاچ و ختن .

فردوسی .


مادرش گشته سمر همچو صبوره بجهان
از طراز اندر شام و ختن و تا حد چین .

قریع.


و اقلیم چهارم آغاز و از زمین چین و تبت و قتا [ = ختا ] و ختن و شهرهای که بمیان آنست و بر کوه های کشمیر و بلور و دخان و بدخشان بگذرد سوی کابل و غور و هری و بلخ و طخارستان و مرو. (التفهیم بیرونی ). روم تا بافریقیه و صعید مصر تا بکرانه ٔ حبشه و انطاکیه و کشمیر و ختن و طرسوس و مکّه و طالقان . (التفهیم بیرونی ).
گروهی ماهرویان را بخدمت برهمن خواند
نگاری از چگل خواند نگاری از ختن خواند.

فرخی .


از ختن ابنیه بزدند. (زین الاخبار گردیزی ). و همچنین بشکار... تا ختن . (تاریخ بیهقی ). باقی بگریختند تا لشکر گاه بامداد دیگر شد و بیدون ازآب بگذشت و نزدیک امیر ختن آمد که میان ایشان نیم فرسنگ بود و جنگ در پیوست مهلب پیش اندر آمد. (تاریخ بخارای نرشخی ص 51). ایشان در نیشابور و بیهق بسیار بوده اند، از ایشان اندکی مانده اند، و هم اولاد ابی محمد یونس بن افلح الترک ختن الامام تمیمی بن یحیی التمیمی . و فقیه ابوعلی الحسن بن علی بن یعقوب الترک و حمزه برادرش و پسر برادرش امیرک بن الحسین ترک زعیم دیه اباری از فرزندان او بودند.

(تاریخ بیهق ص 126).


بسی نماند که بی روح در زمین ختن
سخن سرای شود چون درخت در وقواق .

خاقانی .


غم ترکان عجم کان همه ترک ختنند
نخورم چون دل شادان بخراسان یابم .

خاقانی .


هر دم جگری سوزی گر زلف بکارآری
نه مشک ختن گردد چون با جگر آمیزی .

خاقانی .


حرز فرشتگان چپ و راست میکنم
این نامه را که داشت ز مشک ختن ختام .

خاقانی .


و بقدرخان ملک ختن فریادنامه ای نوشت و او را بمدد خواند و دریای حشم ترک بجوش آمد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 ص 297).
چو برگفتی نوای مشک دانه
ختن گشتی ز بوی مشک خانه .

نظامی .


بصد ملک ختن یک موی دلدار.

نظامی .


چو صبح از رخ روز برقع گشاد
ختن بر حبش داغ جزیت نهاد.

نظامی .


چون عدل او و مرحمت او بعهد ما
یک کس نشان نمی دهد، از روم تا ختن .

(از لباب الالباب عوفی چ سعید نفیسی ص 57).


بوی ختنی یار من آمد که مگر باد
با نافه ٔ سربسته ز ناف ختن آمد.

(ایضاً ص 200)


بنگر بچشم سر که شب از روم تا ختن
بگشاد روی روز و ببست استوار چشم .

(ایضاً ص 210).


اگر سلطان را میسر شود تا ختن و کاشغر سلطان را باشد. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 2 ص 83). در ضبط آورد و لشکری بکاشغر و ختن روان کرد. (ایضاً ص 88). تا حدود کاشغر و ختن سلطان را مسلم باشد. (ایضاً ص 126).
در سفر گر روم باشی یا ختن
از دل تو کی رود حب الوطن .

مولوی .


یکی را ز مردان روشن ضمیر
امیر ختن دادطاقی حریر.

سعدی (بوستان ).


هرکه ماه ختن و سروروانت گوید
او هنوز از قد و بالای تو صورت بین است .

سعدی (بدایع).


همانا که در فارس انشای من
چو مشکست بی قیمت اندر ختن .

سعدی (بوستان ).


یارب آن آهوی مشکین بختن بازرسان .
و آن سهی سرو خرامان بچمن بازرسان .

حافظ.


مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای
که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد.

حافظ.


ایلک خان از پادشاه ختن قدرخان استمداد کرد والی ختن با پنجاه هزار مرد... (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 377). بلاد ترکستان تا کاشغر و ختن تعلق بدیوان اعلی داشته باشد. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 645).
چون ز خط پرسمت از مشک ختن میگویی
چند با ما بسر زلف سخن می گویی .

مولاناشکری (از مجالس النفایس ص 84).


چون تو بجعد عنبرین نافه ٔ چین پراکنی
دامن و جیب گیتی از مشک ختن پراکنی .

یغما (از فرهنگ ضیاء).



فرهنگ عمید

۱. هریک از همسر شخص، مانند پدر یا برادر ویژگی.
۲. شوهر دختر، داماد.

دانشنامه عمومی

خُتَن یا خُتَّن (به زبان اویغوری: خوته ن& به زبان چینی: 和田، پین یین: Hétián، در ختنی باستان: هوتن) نام شهری ست واحه ای در چین.مسجدی در ختن
این شهر امروزه مرکز ولایت ختن در سین کیانگ می باشد. برپایهٔ سرشماری سال ۲۰۰۶ جمعیت این شهر ۱۱۴هزار تن است. ختن در جنوب خاوری یارکند جای دارد. بیشتر مردمان آن امروزه اویغورند. ختن در گذشته یکی از شهرهای مهم راه ابریشم بود. دو رود در کنار آن روان است که یکی را یشم سیاه (قره قش) و دیگری را یشم زرد (یورونگ قش) می خوانند.
ختن را در ادبیات فارسی بیشتر از برای مشک ختن و خوبرویان ختنی یادکرده اند. برای نمونه بیت زیر از حافظ است:
مردمان آغازین آن که امروزه وخی ها از تبار ایشانند ایرانی نژادانی بودند که به زبانی به نام زبان ختنی سخن می گفتند. این زبان که امروزه نابودشده است از زبان های ایرانی میانه شرقی بود. در قدیم آیین بیشتر مردم ختن بودایی بوده است. مسلمانان توانستند در ۱۰۰۶ میلادی کنترل شهر را در دست گیرند. سپس این سرزمین میان قراختاییان و قراخانیان دست به دست شد. بعد از مدتی چینی ها کنترل این سرزمین را به دست گرفتند.

دانشنامه آزاد فارسی

خُتَن (Khotan)
(یا: هوتن) شهر و واحهای در ناحیۀ خودمختار سین کیانگ اویغور، در شمال غربی چین، با ۱۴۲,۹۰۰ نفر جمعیت (۱۹۹۴). در رأس شمالی کوه های کونلون و در حاشیۀ بیابان تاکلاماکان، حدود ۲۰۰کیلومتری جنوب شرقی شاچه، واقع شده است. مرکز کشاورزی است و غلات، پنبه، میوه، ابریشم، و قالی تولید می کند. استخراج طلا نیز تا حدودی رواج دارد. ختن همچنین مرکز منطقه ای است که یشم و سایر سنگ های قیمتی تولید می کند. این شهر بر سر راه جادۀ ابریشم قرار داشت و بزرگ ترین و مهم ترین پایگاه تهیۀ آذوقه بر حاشیۀ جنوبی بیابان تاکلاماکان بود. ظاهراً در اوایل دورۀ مسیحیت مردم آن به مذهب بودایی گرویدند. فرهنگ بودایی، از طریق ختن، از هند به چین وارد شد. اسلام در اواخر قرن ۴م یا اوایل قرن ۵م در این سرزمین رواج یافت. بعدها ختن به همراه کاشغر تحت استیلای ایلک خانیان و قراختائیان قرار گرفت. در قرن ۱۳م، چنگیزخان مغول آن را فتح کرد. ختن بعدها همواره در سرنوشت کاشغر سهیم و دستخوش تغییرات سیاسی متعدد بود. از ۱۸۷۸ به چین تعلق دارد. در مأخذ چینی مربوط به قرن ۲م از ختن به نام هوتیِن نام برده شده است؛ این نام هنوز هم به ویرانه های شهر پیش از اسلام، در ۸کیلومتری شهر کنونی، اطلاق می شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ختن، ناحیه و شهری کهن در ترکستان چین است.
نام ختن به شکل کوتن و در منابع چینی، با ضبط های هوتین، یو ـ تیین آمده است این ختن، به مرکزیت شهر ختن، ناحیه خودمختار اویغورهاست و در یکی از مناطق آبادشده حوزه تاریم در سینکیانگ «ترکستان شرقی یا ترکستان چین»، در راه اصلی جنوب صحرای تاکلاماکان واقع است. رود یورونگدریا که از کوههای کونلون در جنوب ختن سرچشمه میگیرد، با جهت جنوب به شمال، پس از گذشتن از مغرب شهر ختن و پیوستن به رود دیگری، ختندریا نامیده میشود. رود یشم سفید در مشرق شهر ختن و رودهای یشم سبز و یشم سیاه، در مغرب آن، هر سه با جهت جنوب به شمال جریان دارند. ختن منطقهای حاصلخیز و زراعی است. به نوشته مظاهری، نام واقعی ناحیه تاریم، یارکندکنار است و حوضه رود تاریم، یا رودبار یارکند همان ناحیهای است که در فارسی ختن نامیده میشود. کاشفان و باستانشناسانی چون اورل استاین، سون هدین و نیکلای پرچافسکی در جاده ابریشم همین منطقه سینکیانگ و ناحیه و شهر کهن ختن کشفیاتی کرده اند.
شهر ختن
این شهر در ایالت سینکیانگ و در مغرب رود یورونگدریا واقع شده است. صحرای تاکلاماکان در شمال آن و کوههای کونلون، با امتداد شرقی ـ غربی، در جنوب آن واقع اند. شهر ختن از مشرق با راهی زمینی که از جنوب صحرای تاکلاماکان میگذرد، به شهرهای چین و از طرف مغرب به شهرهای یارکند و کاشغر و از جنوب به شهر مزار و از آن جا به جامو و کشمیر وصل میشود. ختن فرودگاهی دارد و از راه هوایی به شهرهای دیگر مرتبط میگردد.
← مسجدجامع
...

گویش مازنی

/Khotan/ خوابیدن

خوابیدن


پیشنهاد کاربران

درقدیمطایفه ای بوده اندازختاییهاشهرزیبایی مادراستان آذربایجان غربی حومه مهاباد ساخته اند بعدازاینکه این شهربر اثرحوادثی که معلوم نیست ویران شد هم اکنون روستای به اسم خطایی ازآن باقیمانده است


کلمات دیگر: