کلمه جو
صفحه اصلی

تبت

فارسی به انگلیسی

tibet

Tibet


فرهنگ فارسی

(این صورت در فارسی متداولتراست.در عربی و نخستین ارجع است فر ) منطقهای خود مختار از مغرب چین متشکل از نجدهای مرتفع بی آب و علف و در جنوب کوههای بسیار مرتفع ( هیمالیا ) ۱۲۲۱۶٠٠ کیلومتر مربع مساحت و ۱/۲۷٠/٠٠٠سکنهپایتخت لهاسا. این کشور توسط یک (( دالایلاما ) ) اداره میشد و دالای لامای معاصر پس از حمله کمونیستهای چین بهند پناهنده شد. تربیت اغنام و احشام منبع در آمداصلی این سرزمین است.
( اسم ) کرک
نام شهری بود بنزدیک خطا که ازو نیز مشک خیزد .

لغت نامه دهخدا

تبت . [ ت َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آختاچی بوکان در بخش بوکان شهرستان مهاباد و در 17/5هزارگزی باختر بوکان و 16/5هزارگزی باختر شوسه ٔ بوکان به سقز واقع است . سرزمینی است کوهستانی و معتدل و 335 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و توتون و حبوبات است . شغل اهالی زراعت و گله داری است . صنایع دستی آنها جاجیم بافی است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


تبت . [ ت َب ْ ب َ ] (اِخ ) نام یکی از سوره های قرآن کریم است و سوره ٔ تبت سوره ٔ مسد یا سوره ٔ ابی لهب است ،صدویازدهمین از قرآن ، مکیه . و آن پنج آیت است ، پس از نصر و پیش از اخلاص . معنی آن «بریده باد». رجوع به تفسیر ابوالفتوح ج 10 ص 38 چ قمشه ای شود :
تبت یدا امامک روزی هزار بار
کاین فعل از وی آمد نامد ز بولهب .

ناصرخسرو.


- تبت واژگون و تبت واژون ؛ آیه ٔ «تبت یدا ابی لهب » را معکوس خواندن برای رفع بلا. (بهار عجم ) (آنندراج ) :
تا ز سر تو واشود مایه ٔ صدهزار غم
تبت واژگون بخوان عقل ستیزه رای را.

سالک یزدی (از بهار عجم )(از آنندراج ).


بی طاقتی مکن که بلای سیاه خط
از صدهزار تبت واژون نمیرود.

صائب (از بهار عجم ) (ازآنندراج ).



تبت . [ ت ِ ب ِ ] (اِ) پشم نرمی باشد که از بن موی بز بشانه برآورند و از آن شال نفیس بافند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). پشم نرمی که نام دیگر تکلمی اش «کرک » است . (فرهنگ نظام ). و آنرا کرک و کلغر نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). کرک نیز گویند. (ناظم الاطباء). و بجای تای دوم دال نیز آمده است . (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به «تبد» شود.


تبت . [ ت ِب ْ ب ِ / ت ُب ْ ب َ / ت ُب ْ ب ِ / ت َب ْ ب َ ] (اِخ ) نام شهری بود بنزدیک خطا که از او نیز مشک خیزد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 52). شهری است در حدود چین بغایت خوش هوا و مشک خوب از آنجا آورند و به این معنی بر وزن شدت [ ت ِب ْ ب َ ] و مدت [ ت ُب ْ ب َ ] هر دو آمده است . (برهان ). شهری است در میانه ٔ کشمیر و چین که آنرا مشدد و غیرمشدد نیز خوانند. به هر صورت مشک تبتی را بدان جا منسوب دارند. (انجمن آرا) (آنندراج ). بروزن علت و شدت [ ت ِب ْ ب َ ] نام جایی است مشک خیز در میان شرق و شمال کشمیر که مشک خوب از آنجا آرند و بتخفیف موحده [ ت ِ ب َ ] نیز آمده . (غیاث اللغات ). نام ولایتی مشک خیز و در عجایب البلدان مندرج است که در ولایت چین شهری است عظیم هوای خوش دارد و مشک تبتی بهترین مشکها است . (شرفنامه ٔ منیری ). تَبَّت نام مملکتی است که زمینش مرتفع و در شمال چین (؟) واقع است با ضم اول [ ت ُب ْ ب َ ] و کسر آن هم [ ت ِب ْ ب َ ] صحیح است . (فرهنگ نظام ). تِبَّت قسمتی از آسیای مرکزی که تابع سلطنت چین است و اراضی آن بسیار مرتفع و هوای آن بسیار سرد است و این مملکت امروزه مرکز مذهب بودایی میباشد و دارای شش میلیون نفر جمعیت و پایتختش شهر لهاسا. (ناظم الاطباء). بلادی است در مشرق که مشک خوب از آنجا آرند. (منتهی الارب ). وصاحب حدودالعالم آرد: مشرق او بعضی از چینستان است و جنوب او هندوستان است و مغرب وی بعضی از حدود ماوراءالنهر است و بعضی حدود خلخ و شمال وی بعضی از خلخ است و بعضی از تغزغز، و این ناحیتی است آبادان و بسیار مردم و کم خواسته و همه بت پرستند و بعضی از وی گرمسیر است و بعضی سردسیر، همه چیزهای هندوستان به تبت افتد و از تبت به شهرهای مسلمانان افتد و اندر وی معدن های زر است و از او مشک بسیار خیزد و روباه سیاه و سنجاب و سمور و قاقم و ختو. و جائی کم نعمت است و ملک این ناحیت را تبت خاقان خوانند و مر او را لشکر و سلاح بسیار است و هرکه اندر تبت شود، خندان و شادان دل شود بی سببی تا از آن ناحیت بیرون آید. و از تبت است ناحیت رانک رنک که معدن زر در آن است و تبت بلوری و ناحیت نزوان و شهر نزوان و میول که مسکن قبیله ٔ میول است و شهر برخمان و شهر خرد لهاسا، و ده خرد زوه و ناحیت اجایل ، و دو شهر جرمنگان خرد، و جرمنگان بزرگ ، و شهر توسمت ، و شهرکهای : بالس ، کران ، جحنان ، بریخه ، جنخکث ، کونکرا، رای کوتیه ، برنیا، ندروف ، رستویه ، مث ، غزنا و شهر بینا و کلبانک و کرسانک . (از حدود العالم ). محمد معین در حاشیه ٔ برهان آرد: ناحیتی در آسیای مرکزی ، در مغرب چین . کشوری است در جنوب کوهستانی ، و نهر «تسانک پو» یا «براهماپوترا» آنرا مشروب سازد. در شمال آن نجدهای لم یزرع است . مساحت 1150000 کیلومترمربع و دارای 1500000 سکنه است . پایتخت آن «لهاسا» است . مملکت مزبور را روحانیان بودایی اداره می کنند وحکومت در دست «دالایی - لاما» (روحانی اعظم ) است - انتهی . تبت یا سی -تسان کشور مستقلی که در جنوب غربی چین و بر سرحد شمالی نپال واقع است و آنرا از جهت ارتفاعی که از سطح دریا دارد، بام دنیا گویند چه بزرگترین و مرتفعترین فلات آسیا و جهان است که در میان بزرگترین و معظم ترین سلسله جبال جهان قرار دارد و شطهای قابل اهمیت جنوبی و شرقی آسیا از آن سرازیر میگردد.فلاتی است لم یزرع و ارتفاع متوسط آن از سطح دریا 5000 متر است (ارتفاع قله ٔ دماوند از سطح دریا 5465 متراست ). جنوب آنرا کوههای بسیار بلند هیمالیا فراگرفته است . کوههای مرتفع دیگری از آن جمله قراقروم در جنوب غربی و آلتین تاغ در شمال و نان شان در شمال شرقی این سرزمین واقع است . وسعت آن 1215000 کیلومترمربع و دارای 1274000 تن سکنه است . پایتخت آن شهر مذهبی «لهاسا» است و «دالایی لاما» بر آن فرمانروایی داشت . هوای این سرزمین بسیار سرد و درجه ٔ حرارت متوسط این منطقه 10 درجه ٔ سانتیگراد زیر صفر است و بر اثر این سرما زراعت و درخت کاری در آنجا بسیار نادر و ناچیز است و تنها منبع ثروت عمده ٔ این کشور پرورش حیوانات است و علاوه بر فقر مواد غذایی که در این سرزمین حکمفرما است ، بر اثر فقدان جنگل موضوع سوخت هم در آنجا یکی از مسائل مشکل را بوجود آورده است . حیواناتی که در این کشور پرورش میدهند عبارتند از: نوعی گاومیش ، اسب ، گوسفند و بز که پشم و پوست و چرم آنها بزرگترین رقم صادراتی کشور تبت را تشکیل میدهد. پشم بز و گوسفند تبت بر اثر سرما بسیار مرغوب است و در درجه ٔ اول قرار دارد و پارچه های پشمی آن بسیار لطیف و شهره ٔ آفاق است . معادن طلا در این خطه فراوان است و بطرز بدوی استخراج می گردد و بیشتر رودهایی که بطرف مشرق این سرزمین جریان دارند، دارای ذرات طلا می باشد که در جریانهای آرام رودها بدست می آید. با آنکه رودهای عظیمی از این منطقه سرچشمه میگیرد معذلک در داخل این کشور رودها و برکه ه-ای قابل توجه و مورد استفاده کمتر وجود داردو مخصوصاً بر اثر یخبندان بودن کمتر به ک-ار کش-اورزی می آید. رودهای مهم آن عبارتند از: «اندوس » و «تسانگ پو» رود اخیر چون وارد سرحد هند و برمه شود «براهم-اپ-وت-ر» ن-ام دارد. واردات این کشور نخ ، پارچه ، مواد غذائی ، برنج و چای است و بزرگترین مرکز بازرگانی آن «گیانگتس-ه » و «یاتونگ » و «گارتوک » و «شی گاتسه » است که سه شهر اول برای داد و ستد بازرگانان خارجی و استقرار نمایندگیها آزاد است . دولت پادشاهی تبت در قرن پنجم یا ششم م .تا سال 914 م . (تاریخ سقوط حکومت سلطنتی ) ادامه داشت و در ابتدای قرن یازدهم رژیم لامایی در آنجا برقرارگشت و لاماها تا قرن 15-16 که دوره ٔ تأسیس دالایی لامابود، مستبدانه در آن جا حکومت می کردند. این کشور و مخصوصاً شهر لهاسا از بزرگترین مراکز مذهبی پیروان بودا و عبادتگاهها و بتکده های عظیم آن زیارتگاه بزرگ بودائیان جهان است و شخص دالایی لاما یک قدرت مذهبی و سیاسی است که در میان قوم مغول و مردم چین و هند و دیگر کشورهای بودایی احترام فراوانی دارد :
صد کارگاه ششتر کرده ست باغ دوش
صد کارگاه تبت کرده ست دشت طی .

منوچهری .


نوبهار آمد و آوردگل و یاسمنا
باغ همچون تبت و راغ بسان عدنا.

منوچهری .


در مشک گیسوی تو بت چین است مر تاتار را
بر رشک آهوی تبت چین است مر تاتار را.
سلمان (؟) (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 52).
بشهر اهواز از تب کسی جدا نشود
به تبت اندر غمگین ندید کس دیّار.

احمدبن حسن جرجانی (از جامع الحکمتین چ کربین و معین ص 22).


صبا را ندانی ز عطار تبت
زمین را ندانی ز دیبای ششتر.

ناصرخسرو.


بینی این باد که گویی دم یارستی
یاش بر تبت و خرخیز گذارستی .

ناصرخسرو.


ای که هر دم ز تبت خلقت
صد شتربار مشک در سفرند.

خاقانی .


دستم از نامه ٔ او نافه گشای سخن است
کآهوی تبت توران بخراسان بینم .

خاقانی .


ز هندوستان شد به تبت زمین
وز آنجا درآمد به اقصای چین .

نظامی .


صبا نافه ٔ مشک تبت نداشت
جهان بوی مشک از چه معنی گرفت .

(شرفنامه ٔ منیری ).


رجوع به فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 51 ، شدالازار ص 501 ، نخبةالدهر دمشقی ص 265، التفهیم بیرونی ص 199، عقدالفرید ج 7 ص 286، عیون الاخبار ج 1 ص 219، تاریخ جهانگشای جوینی ج 1 ص 15، 46، 51 ، 150، 154، تاریخ غازان ص 188، الجماهر ص 25، 180، 288، مجمل التواریخ و القصص ص 420، 477، 480 و نزهةالقلوب چ گای لیسترانج ص 10، 18، 213، 256، 260، 287 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 614، ج 3 ص پپ ، 49، ج 4 ص 624، 643، 668، 675، 677، 694 و معجم البلدان ج 2 ص 358، 360 و جامعالحکمتین ناصرخسرو چ هانری کربین و معین ص 183، 184 و مشک تبت ودالایی لاما شود.

تبت. [ ت َب ْ ب َ ] ( اِخ ) نام یکی از سوره های قرآن کریم است و سوره تبت سوره مسد یا سوره ابی لهب است ،صدویازدهمین از قرآن ، مکیه. و آن پنج آیت است ، پس از نصر و پیش از اخلاص. معنی آن «بریده باد». رجوع به تفسیر ابوالفتوح ج 10 ص 38 چ قمشه ای شود :
تبت یدا امامک روزی هزار بار
کاین فعل از وی آمد نامد ز بولهب.
ناصرخسرو.
- تبت واژگون و تبت واژون ؛ آیه «تبت یدا ابی لهب » را معکوس خواندن برای رفع بلا. ( بهار عجم ) ( آنندراج ) :
تا ز سر تو واشود مایه صدهزار غم
تبت واژگون بخوان عقل ستیزه رای را.
سالک یزدی ( از بهار عجم )( از آنندراج ).
بی طاقتی مکن که بلای سیاه خط
از صدهزار تبت واژون نمیرود.
صائب ( از بهار عجم ) ( ازآنندراج ).

تبت. [ ت ِ ب ِ ] ( اِ ) پشم نرمی باشد که از بن موی بز بشانه برآورند و از آن شال نفیس بافند. ( برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). پشم نرمی که نام دیگر تکلمی اش «کرک » است. ( فرهنگ نظام ). و آنرا کرک و کلغر نیز گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). کرک نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). و بجای تای دوم دال نیز آمده است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). رجوع به «تبد» شود.

تبت. [ ت َ ب َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان آختاچی بوکان در بخش بوکان شهرستان مهاباد و در 17/5هزارگزی باختر بوکان و 16/5هزارگزی باختر شوسه بوکان به سقز واقع است. سرزمینی است کوهستانی و معتدل و 335 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و توتون و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی آنها جاجیم بافی است و راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

تبت. [ ت َ ب َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای در بخش حومه شهرستان ارومیه و 16هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و 3 هزارگزی خاور راه ارابه رو ترکمان واقع است. جلگه ای باطلاقی و معتدل و مالاریایی است و 206 تن سکنه دارد. آب آن از رود باراندوز و محصول آنجا غلات ، چغندر، توتون و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی است و راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

تبت. [ ت ِب ْ ب ِ / ت ُب ْ ب َ / ت ُب ْ ب ِ / ت َب ْ ب َ ] ( اِخ ) نام شهری بود بنزدیک خطا که از او نیز مشک خیزد. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 52 ). شهری است در حدود چین بغایت خوش هوا و مشک خوب از آنجا آورند و به این معنی بر وزن شدت [ ت ِب ْ ب َ ] و مدت [ ت ُب ْ ب َ ] هر دو آمده است. ( برهان ). شهری است در میانه کشمیر و چین که آنرا مشدد و غیرمشدد نیز خوانند. به هر صورت مشک تبتی را بدان جا منسوب دارند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). بروزن علت و شدت [ ت ِب ْ ب َ ] نام جایی است مشک خیز در میان شرق و شمال کشمیر که مشک خوب از آنجا آرند و بتخفیف موحده [ ت ِ ب َ ] نیز آمده. ( غیاث اللغات ). نام ولایتی مشک خیز و در عجایب البلدان مندرج است که در ولایت چین شهری است عظیم هوای خوش دارد و مشک تبتی بهترین مشکها است. ( شرفنامه منیری ). تَبَّت نام مملکتی است که زمینش مرتفع و در شمال چین ( ؟ ) واقع است با ضم اول [ ت ُب ْ ب َ ] و کسر آن هم [ ت ِب ْ ب َ ] صحیح است. ( فرهنگ نظام ). تِبَّت قسمتی از آسیای مرکزی که تابع سلطنت چین است و اراضی آن بسیار مرتفع و هوای آن بسیار سرد است و این مملکت امروزه مرکز مذهب بودایی میباشد و دارای شش میلیون نفر جمعیت و پایتختش شهر لهاسا. ( ناظم الاطباء ). بلادی است در مشرق که مشک خوب از آنجا آرند. ( منتهی الارب ). وصاحب حدودالعالم آرد: مشرق او بعضی از چینستان است و جنوب او هندوستان است و مغرب وی بعضی از حدود ماوراءالنهر است و بعضی حدود خلخ و شمال وی بعضی از خلخ است و بعضی از تغزغز، و این ناحیتی است آبادان و بسیار مردم و کم خواسته و همه بت پرستند و بعضی از وی گرمسیر است و بعضی سردسیر، همه چیزهای هندوستان به تبت افتد و از تبت به شهرهای مسلمانان افتد و اندر وی معدن های زر است و از او مشک بسیار خیزد و روباه سیاه و سنجاب و سمور و قاقم و ختو. و جائی کم نعمت است و ملک این ناحیت را تبت خاقان خوانند و مر او را لشکر و سلاح بسیار است و هرکه اندر تبت شود، خندان و شادان دل شود بی سببی تا از آن ناحیت بیرون آید. و از تبت است ناحیت رانک رنک که معدن زر در آن است و تبت بلوری و ناحیت نزوان و شهر نزوان و میول که مسکن قبیله میول است و شهر برخمان و شهر خرد لهاسا، و ده خرد زوه و ناحیت اجایل ، و دو شهر جرمنگان خرد، و جرمنگان بزرگ ، و شهر توسمت ، و شهرکهای : بالس ، کران ، جحنان ، بریخه ، جنخکث ، کونکرا، رای کوتیه ، برنیا، ندروف ، رستویه ، مث ، غزنا و شهر بینا و کلبانک و کرسانک. ( از حدود العالم ). محمد معین در حاشیه برهان آرد: ناحیتی در آسیای مرکزی ، در مغرب چین. کشوری است در جنوب کوهستانی ، و نهر «تسانک پو» یا «براهماپوترا» آنرا مشروب سازد. در شمال آن نجدهای لم یزرع است. مساحت 1150000 کیلومترمربع و دارای 1500000 سکنه است. پایتخت آن «لهاسا» است. مملکت مزبور را روحانیان بودایی اداره می کنند وحکومت در دست «دالایی - لاما» ( روحانی اعظم ) است - انتهی. تبت یا سی -تسان کشور مستقلی که در جنوب غربی چین و بر سرحد شمالی نپال واقع است و آنرا از جهت ارتفاعی که از سطح دریا دارد، بام دنیا گویند چه بزرگترین و مرتفعترین فلات آسیا و جهان است که در میان بزرگترین و معظم ترین سلسله جبال جهان قرار دارد و شطهای قابل اهمیت جنوبی و شرقی آسیا از آن سرازیر میگردد.فلاتی است لم یزرع و ارتفاع متوسط آن از سطح دریا 5000 متر است ( ارتفاع قله دماوند از سطح دریا 5465 متراست ). جنوب آنرا کوههای بسیار بلند هیمالیا فراگرفته است. کوههای مرتفع دیگری از آن جمله قراقروم در جنوب غربی و آلتین تاغ در شمال و نان شان در شمال شرقی این سرزمین واقع است. وسعت آن 1215000 کیلومترمربع و دارای 1274000 تن سکنه است. پایتخت آن شهر مذهبی «لهاسا» است و «دالایی لاما» بر آن فرمانروایی داشت. هوای این سرزمین بسیار سرد و درجه حرارت متوسط این منطقه 10 درجه سانتیگراد زیر صفر است و بر اثر این سرما زراعت و درخت کاری در آنجا بسیار نادر و ناچیز است و تنها منبع ثروت عمده این کشور پرورش حیوانات است و علاوه بر فقر مواد غذایی که در این سرزمین حکمفرما است ، بر اثر فقدان جنگل موضوع سوخت هم در آنجا یکی از مسائل مشکل را بوجود آورده است. حیواناتی که در این کشور پرورش میدهند عبارتند از: نوعی گاومیش ، اسب ، گوسفند و بز که پشم و پوست و چرم آنها بزرگترین رقم صادراتی کشور تبت را تشکیل میدهد. پشم بز و گوسفند تبت بر اثر سرما بسیار مرغوب است و در درجه اول قرار دارد و پارچه های پشمی آن بسیار لطیف و شهره آفاق است. معادن طلا در این خطه فراوان است و بطرز بدوی استخراج می گردد و بیشتر رودهایی که بطرف مشرق این سرزمین جریان دارند، دارای ذرات طلا می باشد که در جریانهای آرام رودها بدست می آید. با آنکه رودهای عظیمی از این منطقه سرچشمه میگیرد معذلک در داخل این کشور رودها و برکه ه-ای قابل توجه و مورد استفاده کمتر وجود داردو مخصوصاً بر اثر یخبندان بودن کمتر به ک-ار کش-اورزی می آید. رودهای مهم آن عبارتند از: «اندوس » و «تسانگ پو» رود اخیر چون وارد سرحد هند و برمه شود «براهم-اپ-وت-ر» ن-ام دارد. واردات این کشور نخ ، پارچه ، مواد غذائی ، برنج و چای است و بزرگترین مرکز بازرگانی آن «گیانگتس-ه » و «یاتونگ » و «گارتوک » و «شی گاتسه » است که سه شهر اول برای داد و ستد بازرگانان خارجی و استقرار نمایندگیها آزاد است. دولت پادشاهی تبت در قرن پنجم یا ششم م.تا سال 914 م. ( تاریخ سقوط حکومت سلطنتی ) ادامه داشت و در ابتدای قرن یازدهم رژیم لامایی در آنجا برقرارگشت و لاماها تا قرن 15-16 که دوره تأسیس دالایی لامابود، مستبدانه در آن جا حکومت می کردند. این کشور و مخصوصاً شهر لهاسا از بزرگترین مراکز مذهبی پیروان بودا و عبادتگاهها و بتکده های عظیم آن زیارتگاه بزرگ بودائیان جهان است و شخص دالایی لاما یک قدرت مذهبی و سیاسی است که در میان قوم مغول و مردم چین و هند و دیگر کشورهای بودایی احترام فراوانی دارد :

تبت . [ ت َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای در بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه و 16هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و 3 هزارگزی خاور راه ارابه رو ترکمان واقع است . جلگه ای باطلاقی و معتدل و مالاریایی است و 206 تن سکنه دارد. آب آن از رود باراندوز و محصول آنجا غلات ، چغندر، توتون و حبوبات است . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


فرهنگ عمید

۱. سورۀ صدویازدهم قرآن مشتمل بر پنج آیه و لعن بر ابولهب و زنش که پیغمبر اسلام را آزردند.
۲. = لهب
= پَت

۱. سورۀ صدویازدهم قرآن مشتمل بر پنج آیه و لعن بر ابولهب و زنش که پیغمبر اسلام را آزردند.
۲. = لهب


پَت#NAME?


دانشنامه عمومی

تبت (ابهام زدایی). تبت سرزمین مقدس بودائیان در آسیای مرکزی است.
مسد نام دیگر سوره مسد در قرآن است که در رابطه با ابولهب نازل شده است.

تبت (ارومیه). تبت، روستایی است از توابع بخش مرکزی شهرستان ارومیه و در شهرستان ارومیه استان آذربایجان غربی ایران.
این روستا در دهستان ترکمان قرار داشته و بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن ۵۳۱ نفر (۱۵۵ خانوار)بوده است.

تبت (بوکان). تبت (بوکان)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان بوکان در استان آذربایجان غربی ایران است.
این روستا در دهستان بهی فیض الله بیگی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۴۱۶ نفر (۸۸خانوار) بوده است.

دانشنامه آزاد فارسی

تَبَّت (Tibet)
نمایی از کاخ پوتالا، لهاسا، تبّت
نمایی از کاخ پوتالا، لهاسا، تبّت
نمایی از کاخ پوتالا، لهاسا، تبّت
نمایی از کاخ پوتالا، لهاسا، تبّت
نمایی از کاخ پوتالا، لهاسا، تبّت
منطقۀ خودمختار در بخش جنوب غربی چین، با ۱,۲۲۱,۶۰۰ کیلومتر مربع مساحت و ۲,۲۹۰,۰۰۰ نفر جمعیت (۱۹۹۳). بسیاری از چینی ها در تبت ساکن اند و ۲میلیون تبتی نیز در چین در خارج از تبت به سر می برند. مرکز آن لهاساست. هرچند تبت دارای حکومت خلق و کنگرۀ خلق خاص خود است، ولی ملی گرایان تبتی این استان را تحت کنترل استعماری چین می شناسند. نیرویی که کنترل امور را در تبت در دست دارد حزب کمونیست چین است که نمایندۀ محلی آن از ۱۹۸۵ وُو جینگهوئاست. حکومتی در تبعید نیز در دارمسالا، واقع در هیماچال پرادشِ هند، محل زندگی دالایی لاما وجود دارد. دین مردم این منطقه از دیرباز لامائیسم است، که صورتی از آیین بودایی از شاخۀ ماهایاناست. تبت فلاتی لم یزرع است که در جنوب و جنوب غربی با رشته کوه های هیمالایا و در شمال با کوه های کونلون احاطه شده و از غرب به شرق آن نیز رشته کوه های بوکامانگا، قره قورم، و دیگر رشته کوه ها کشیده شده است. ارتفاع متوسط این سرزمین ۴هزار تا ۴,۵۰۰ متر است. رودهای ساتلج، براهماپوترا و سِند از تبت سرچشمه می گیرند. این سرزمین دریاچه های متعددی دارد که بیشترشان شورند. حیوان اهلی اصلی این سرزمین عژگاو(یاک) است. برخی از صنایع آن عبارت اند از تولید پشم، بوره، نمک، شاخ، مشک، گیاهان معطر، خز، طلا، سنگ نور، جیوه، منسوجات، مواد شیمیایی، و ماشین آلات کشاورزی. تبت دارای بزرگ ترین ذخایر اورانیوم جهان است.
تاریخچه. تبت از قرن ۵م یک پادشاهی مستقل بود و در حدود ۱۷۰۰ تحت حکومت ظاهری چین قرار گرفت. از ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۳، لهاسا به اشغال سربازان چینی درآمد ولی پس از آن استقلال تبت از نو برقرار شد. چینی ها در ۱۹۴۹ به تبت هجوم بردند و با امضای معاهدۀ مه ۱۹۵۰ حاکمیت چین بر تبت به رسمیت شناخته شد، اما در ضمن به تبت خودمختاری محلی داده شد. در ۱۹۵۹، شورشی که از مناطق مرزی آغاز شده بود تا لهاسا گسترش یافت و از حمایت حکومت محلی تبت برخوردار گشت ارتش آزادی بخش چین این قیام را سرکوب کرد و دالایی لاما با همراه ۹هزار تن از مردم تبت به هند گریختند. در ۱۹۶۵، تبت به صورت منطقه ای خودمختار در چین درآمد. از ۱۹۷۹ رهبران پکن سیاست آزادمنشانه تر و مصلحت جویانه تری در قبال تبت اتخاذ کردند. کشاورزی، حشم داری و تجارت سنتی از نو احیا شد، تعدادی از رهبران سیاسی قدیمی و شورشیان به مقام خود بازگردانده یا عفو شدند، و ارتقای کادرهای بومی تبتی تشویق شد. از این ها گذشته، در قبال لامائیسم تساهل بیشتری نشان دادند، معابد تخریب شده در جریان انقلاب فرهنگی سال های ۱۹۶۵ تا ۱۹۶۸ تعمیر شدند، و تلاش هایی برای متقاعدکردن دالایی لاما به بازگشت از تبعید صورت گرفت. در سپتامبر تا اکتبر ۱۹۸۷، بارها در ۱۹۸۸، و نیز در مارس ۱۹۸۹ تظاهرات هایی به هواداری از استقلال تبت در لهاسا برگزار شد که همگی به دست سربازان چینی با قدرت سرکوب شدند. در مه و اکتبر ۱۹۸۸، پلیس تظاهرات مسالمت جویانۀ راهبان و مردم غیرنظامی را به گلوله بست. در ۱۹۸۹، تظاهرات هایی که در مخالفت با چین برگزار شد سرکوب و همۀ خارجیان از تبت اخراج شدند. این برخوردها نمایانگر قدرتمندی مستمر احساسات ملی تبتی هاست. این کشور برای چین اهمیت راهبردی زیادی دارد و ۵۰هزار تا ۱۰۰هزار سرباز در آن مستقرند و پایگاه موشک های هسته ای نیز در ناگچوکا قرار دارد. دالایی لاما به کمونیست ها، که در ژوئن ۱۹۹۶ موج تازه ای از سرکوب برضد دین و هویت ملی تبتی ها را آغاز کرده بودند، اعتراض کرد. کارماپا لاما، رهبر بودایی ۱۴ ساله ای که سومین چهرۀ بسیار مقدس در تبت شناخته می شد و از حمایت رسمی حکومت چین نیز برخوردار بود، در ژانویۀ ۲۰۰۰ از سرکوب ها گریخت و تبت را به مقصد هند ترک گفت و از آن جا تقاضای پناهندگی سیاسی کرد.

نقل قول ها

تَبَّت منطقه ای است در در فلات تبتی، آسیا.
• «ولایاتی است قریب به چین و طرف دیگر آن، متصل به هند. یک ماه راه، طول آن ولایت است. شهرهای بسیار دارد و خواص بسیار در آب و هوا و کوه و صحرا و درخت و گیاه در آن ولایت هست. چون بدن در آن ولایت قوت گیرد و بدین سبب شادی در اهل آن ولایت، بسیار است. هیچ غم و اندوه به اهل آن ولایت نرسد و همیشه خندان و شادانند. نوشته اند که حیوانات نیز در آن ولایت در حالت سرور و خرمی می باشند. ؛ حتی اگر کسی از اهل آن ولایت، وفات کند، چندان حزن و غم و اندوه بر اقوام و عشایر او، راه نیابد.» در «آثار البلاد و اخبار العباد/ اقلیم ثانی / تبت» (نگاشته به سال ۶۷۴ق/ ۱۲۷۵م) -> ابوعبدالله زکریا قزوینی

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تُبْتُ: توبه کردم
معنی تَبَّتْ: از هر خیری کوتاه باد-بریده باد (تب و تباب به معنای خسران و هلاکت است و راغب آن را به دوام خسران معنا کرده . بعضی هم گفتهاند به معنای خیبت و نومیدی است و بعضی دیگر آن را به معنای تهی دستی از همه خیرها دانستهاند )
تکرار در قرآن: ۲(بار)

پیشنهاد کاربران

تَبَّت ( تُبَّت / تِبَّت / تِبَت ) ، سرزمینی در آسیای مرکزی ( برای تلفظهای مختلف رجوع کنید به یاقوت حموی ، ذیل مادّه ؛ همچنین اظهارنظر مینورسکی در حواشی حدودالعالم ، ص 96ـ 105، و نیز در چاپ و ترجمه اثر مروزی رجوع کنید به ادامه مقاله ) . ریشه واژه تبـّت را اخیراً بازن و همیلتون در تحقیق مفصّل و عالمانه " «ریشه نام تبت » " ، در نشریه " مطالعات تبت شناسی و آیین بودا در وین " ، که در " ترکها، واژه ها، آدمها " نوشته بازن هم آمده است ، بررسی کرده اند. ایشان معتقدند که شکلهای فارسی ـ عربی ، و ازینرو، شکلهای غربی این نام را در قدیمترین نامِ چینی این سرزمین ، یعنی تئو ـ فان ، به جای توپن مفروض ( آغاز سده هفتم میلادی ) ، همچنین در توپوت ــ که شکلِ ترکی اورخون ( نیمه اول سده دوم / اواسط سده هشتم ) است ــ و در توپت مفروض سغدی و ایرانی میانه ( سده سوم / نهم ) می توان پیدا کرد. همه اینها به واژه تُپه یا تُپو ی ترکی قدیم به معنای «بلندی » بازمی گردد که با پسوند جمعِ ت در ترکی ـ مغولی به معنای «بلندیها، سرزمینهای بلند» است و معادل مفهوم امروزی «بام دنیا» است . چینیها و ترکها این جاینام را احتمالاً از قوم تئویو ـ هوئن آلتایی گرفته اند که در منطقه کوکونور ـ تسایدام ، یعنی شمال تبّت ، زندگی می کردند تا اینکه در سال 12/ 633 از تبّتیها شکست خوردند و به سمت شمال رانده شدند.
تاریخ و جغرافیای تبّت در منابع قدیمی اسلامی . نخستین اطلاعات در باره تبّت ، در منابع قدیم جغرافیایی و تاریخی اسلامی ، علی الاصول از آسیای مرکزی و از طریق ترکهای ساکن در سرزمین مغولی همسایه تبّت در شمال ، به دست آمده است . نام این سرزمین در کتیبه بیلْگه قاغان در اورخون، به صورت توپوت آمده است . با توجه به دوری تبّت از سرزمینهای مرکزی جهان اسلام ، تعجبی ندارد که در اطلاعات مسلمانان از تبّت ، نکاتی دور از واقع و افسانه وار وجود داشته باشد. شباهت ظاهری ت ب ت با تُبـّع * سبب شده است که داستانهایی در باب اصل یمنی پادشاهان تبّت و مستعمره اعراب حمیری قبل از اسلام در آنجا، پدید آید ( قس طبری ، ج 1، ص 566 ـ 567؛ گردیزی ، ص 263 ) . در حکایتی که نخستین بار ابن خرداذبه ( ص 170 ) آورده و در بسیاری از منابع بعدی تکرار شده ، تأکید شده است که مردم تبّت زندگی بسیار شادمانه ای دارند و هر بیگانه ای به آنجا می رود یکباره سرشار از خنده و خوشی می شود.
هم زمان با فتوحات اسلامی در آسیای مرکزی ( سده های اول و دوم ) ، پادشاهی تبّت اغلب با چین در جنگ بود و در اواخر سده اول «چهار پادگان » در حوضه تاریم چین را تسخیر کرد. در کتابهای تاریخ چینیان غالباً تبّتیها و اعراب متحدانی در برابر فرمانروایی چین ، احتمالاً در کاشغر * و محل سین کیانگِ امروزی ، تلقی شده اند ( رجوع کنید به شاوان ، ص 291؛ گروسه ، ص 150ـ151، 155، 164، ترجمه انگلیسی ، ص 103، 107، 114ـ 115 ) . مورخان قدیم مسلمان از حضور گاه به گاه تبّتیها در ماوراءالنهر در دوره فتوحات مسلمانان سخن گفته اند. به گفته طبری ( ج 6، ص 398، 404 ) ، موسی بن عبداللّه بن خازم در زمان فرمانروایی تِرمِذ در دوره خلافت عبدالملک ( 65ـ86 ) با حمله هیاطله * ( هپتالیان ) و ترکها و تبّتیها مواجه شد. در تاریخ یعقوبی ( ج 2، ص 302 ) و همچنین در البلدان ( ص 301 ) آمده است که در دوره حکومت عمربن عبدالعزیز ( 99ـ101 ) سفیری از تبّت به حضور حاکم خراسان ، جرّاح بن عبداللّه ، رسید که خواستار اعزام مبلّغانی برای آموزش اسلام در آنجا بود. در تاریخ یعقوبی ( ج 2، ص 397ـ 398 ) پادشاه تبّت ] در متن به صورت حهورن آمده است [ از فرمانروایانی خوانده شده است که به اطاعت مهدی عباسی ( حک : 158ـ 169 ) درآمده بودند. در جای دیگری از این متن ( ج 2، ص 452 ) گفته شده که پادشاه تبّت هنگام خلافت مأمون ( 198ـ 218 ) اسلام پذیرفته و به نشانه نودینی خود بت زرینی را بر تختی گذاشته و به خراسان فرستاده است ، اما در اثر طبری ( ج 8 ، ص 403ـ404 ) «خاقان صاحب التبت » یکی از دشمنان مأمون معرفی شده که وی ناگزیر بوده است پیش از حمله به امین با او سازش کند ( رجوع کنید به دانلپ ، ص 301ـ 318 ) .
از همه این اظهارات گوناگون برمی آید که عموماً منظور اعراب آن دوره از تبّت ، منطقه ای در جنوب کوههای قراقُروم میان گلگت * و لَداخ * در کنار سرچشمه های رود سند، یعنی بَلتستان * ، بود که اغلب «تبّت خُرد» و «بلور» ( همان «پولو» ی منابع چینی مثل هیوئن تسانگ / هسیوآن دزانگ ) ، خوانده می شد ( مارکوپولو نیز از بلور عبور کرده است رجوع کنید به پولو، ج 1، ص 172، 178ـ179 و نقشه ) . راههای صعب العبوری هم برای دسترسی به جنوب منطقه از کاشغر و خُتَن * ( از جمله مسیر بزرگراه کنونی قراقروم ) و نیز به مشرق منطقه از بدخشان از طریق وَخان * از میان پامیر بود که جغرافیدانان مسلمان به همه آنها اشاره کرده اند. شرح راه بدخشان در حدودالعالم ( ص 44 ) و زین الاخبار گردیزی ( ص 264ـ 265 ) و آثارالباقیه ابوریحان بیرونی ( ص 271 ) و مروزی ( ص 27ـ 28، حواشی ، ص 89 ـ 90 ) ، تماماً به یک منبع مشترک برمی گردد که احتمالاً جیهانی ، وزیر سامانیان ، است . باب التُبَّـتَین ( دروازه دو تبّت ؛ احتمالاً تبّت خُرد و تبّت اصلی ) میان بدخشان و جیحون علیا یا پنج رود قرار داشت ، با پاسگاهی که در آن اهالی تبّت برای واردات کالا معادل 5ر2% عوارض گمرکی می گرفتند. همچنین به خطر بیماری کوهستان ، هنگام عبور از گذرگاههای مرتفع اشاره شده است . به نوشته ابوریحان بیرونی ( همانجا ) تبّتیها به آن «جَبَل السَّم » می گفتند. در روستایی به نام سَمَرقَنداق ( احتمالاً به معنای «سمرقند کوچک »، ] سمرقندک [ ) در منتهی الیه ماوراءالنهر، هندیها و تبّتیها و وخیها/ وخانیها و مسلمانان زندگی می کردند ( حدودالعالم ، ص 50؛ مینورسکی حدس می زند که این روستا در منطقه سرحد جدید وخان ، در معابر گلگت و مناطق مجاور آن قرار دارد رجوع کنید به حواشی ، ص 193 ) .
این راهها برای وارد کردن مشک گرانبها و ممتاز تبّت ــ که آهوی مشک در آن پرورش می یافت ــ . . .


کلمات دیگر: