کلمه جو
صفحه اصلی

ارد

فارسی به انگلیسی

flour, powder, dust, groats

فارسی به عربی

طحین

عربی به فارسی

طلب کردن , پيگردي کردن


فرهنگ اسم ها

اسم: ارد (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: ard) (فارسی: ارد) (انگلیسی: orod)
معنی: نام دو تن از شاهان اشکانی، ( اَعلام ) نام دو تن از شاهان اشکانی ) ارد اول [، پیش از میلاد] که در زمان او نخستین جنگ ایران و روم درگرفت، او پدر و برادرش را کشت و خود به دست پسرش کشته شد، ) ارد دوم [، میلادی] که در جریان شورش مردم کشته شد، ( اوستایی ) راستی و درستی، نام فرشته ی نگهبانِ ثروت، ( در اعلام ) نام چند تن از پادشاهان اشکانی، ( در قدیم ) ( گاه شماری ) روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، آراد

(تلفظ: ard) (اوستایی) راستی و درستی ؛ نام فرشته‌ی نگهبانِ ثروت ؛ (در اعلام) نام چند تن از پادشاهان اشکانی ؛ (در قدیم) (گاه شماری) روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم ؛ آراد .


مترادف و متضاد

flour (اسم)
گرد، ارد، پودر، مایعات بدن حیوانات

farina (اسم)
ارد، ارد نرم، نشاسته

فرهنگ فارسی

( آرد ) ( اسم ) روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی . صحیح ( ارد ) است .
نرمه و آس کرده حبوبات
ارداول اشک ۱۳ . پادشاه اشکانی . وی پس از عزل برادرش مهردادسوم بر تخت نشست ( جل . ۵۶ ق م . - ف . ۳۷ ق . م . ) او یکی از بزرگترین شاهان اشکانی است . مهمترین واقعهای که در زمان وی رخ داد جنگ حران است ( ۵۳ ق . م . ) که در طی آن سردار نامی ایران [ سورنا ] سردار رومی [ کراسوس ] را شکستی سخت داد . یا ارد دوم اشک ۱۶ . پادشاه اشکانی . وی پس از فرهاد پنجم تاج و تخت اشکانی را بغصب گرفت و چهار سال بیش سلطنت نکرد و در شکارگاه کشته شد ( ۸ -۴ م . )
گردی که ازکوبیدن یا آسیاکردن غلات بدست آید
مدائی سکه از همدان بدست آمده متعلق بعهد اشکانی بنام ارد مدائی

فرهنگ معین

( آرد ) [ په . ] ( اِ. ) گردی که از کوبیدن و آسیاب کردن غلات به دست می آید. ، ~ خود را بیختن و الک خود را آویختن کنایه از: وظایف خود را طی سالیان انجام دادن و دیگر اخلاقاً موظف یا عملاً توان انجام کاری را نداشتن .
(اُ رْ ) [ انگ . ] (اِ. ) فرمان ، دستور ، ~ کسی را خواندن به حرف کسی اهمیت دادن ، فرمان کسی را انجام دادن .

(اُ رْ) [ انگ . ] (اِ.) فرمان ، دستور ؛ ~ کسی را خواندن به حرف کسی اهمیت دادن ، فرمان کسی را انجام دادن .


لغت نامه دهخدا

ارد. [ اَ ] (اِخ ) نام ایزدی در آئین ایرانیان باستان . در اوستا اَشی وَنگوهی و در پهلوی اَرت آمده ، کلمه ٔ ونگهو صفت است بمعنی نیک وخوب . کلمه ٔ مرکب مزبور بمعنی اشی نیک است و آن در پهلوی بصور اَرشَش وَنگ و اَشَش وَنگ و اَرشوش ونگ و معمولاً بصورت اَشیش وَنگ آمده است که همه بمعنی اشی نیک است . ارت یا ارد نیز پهلوی است که در فارسی باقی مانده . در لغت نامه ها اَرد و آراد و آرد هر سه یاد شده است . در گاتها و دیگر بخشهای اوستا، ارت (اشی ) گاه اسم مجرد است بمعنی توانگری و بخشایش و برکت و نعمت و مزد و بهره و گاهی اسم خاص ایزدی که نگهبان مال و خواسته و دارائی است . اسم این فرشته در گاتها یاد شده است . وی مانند سفندارمذ، اناهید و چیستا (فرشته ٔدانش ) مؤنث شناخته شده . در جهان مادّی مال و جلال وخوشی دینداران از پرتو وجود اوست و در جهان مینوی وروز واپسین ، پاداش کارهای نیک و سزای کردارهای زشت بیاری او انجام شود. در تفسیر پهلوی ، در توضیح یسنای 60 بند 4 کلمه ٔ اشی (ارت ) را چنین تفسیر کرده اند: «توانگری که از درستکاری و رستگاریست ». دارمستتر از بندهش بزرگ نقل کند : «ارت ایزد خانه ٔ بهشتی است . بهتر است که او را اَهلیش وَنگ بنامند، برخی نیز او را اشیش ونگ مینامند، او بفر و شکوه خانه می افزاید. زیرا هرکه بدیگران چیزی بدهد همان چیز افزوده و بزرگتر شده بخانه ٔ وی بازگردد، همچنین ارت پاسبان گنجینه ٔ پارسایان است چه بهشت بمنزله ٔ خانه ایست که از جواهر ساخته شده باشد و گفته اند که سراسر جهان مادّی بدون دین آهورا به اندازه ٔ خانه ٔیک مرد پارسا ارزش ندارد». در یسنای 34 بند 12 آمده : «چه چیز است آیین تو؟ چه را خواستاری ؟ چه ستایش ، چه پرستش ؟ ای مزدا ما را بیاگاهان ، تا بشنوند که چه پاداشی اشی خواهد بخشید، بواسطه ٔ اشا (راستی ) راه نیک و هومن (منش نیک ) را بما بیاموز». در اوستا بین اشی و سروش رابطه ای مشهود است (چنانکه در یسنای 43 بند 12، یسنای 27 بند 6 و غیره ). نگهبانی روز بیست وپنجم هر ماه با ایزد ارت است . در یسنای 16 بند 6 ارت در ردیف فرشتگان سی روز ماه نام برده شده است همچنین در دو سیروزه ٔ کوچک و بزرگ نام او آمده است . در بندهشن فصل 27 بند 24 آمده است که اقسام بهارها، گلهای مخصوص ارت میباشند. پارِندی (در پهلوی : پارند بمعنی فراوانی و نعمت ) از یاران و همراهان این ایزد است . در اوستا «ارت یشت » بنام ایزد ارت (ارد) است . در برهان آمده : ارد بکسر اول ، نام فرشته ایست که موکل بر دین و مذهب است و تدبیر و مصالح روز ارد که بیست وپنجم از هرماه شمسی است بدو تعلق دارد - انتهی . || (اِ) چون ایزد مزبور نگهبان روز بیست وپنجم هر ماه شمسی است ، این روز را بنام او ارد خوانند. اسدی در لغت نامه ٔ خود آرد: ارد، روزیست از سی روز پارسیان . بیرونی در فهرست روزهای ایرانی نام این روز را «ارد»، درسغدی «ارزخ » و در خوارزمی «ارجوخی » یاد کرده است . زرتشتیان نیز این روز را «ارد» نامند. در برهان آمده : نیک است درین روز نو بریدن و پوشیدن و بد است نقل و تحویل کردن :
کهن دژ بشهر نشابور کرد
برآورد و پردخت از روز ارد.

فردوسی .


ارد روز است فرّخ و میمون
با همه لهو و خرّمی مقرون
ای دلارای یار گلگون رخ
خیز وپیش آر باده ٔ گلگون
تا بیاد خدایگان زمین
شاد باشیم و می خوریم اکنون ...

مسعودسعد.


رجوع به یشتها تألیف پورداود ج 2 صص 179 - 185 (ارت - اشی ) و روزشماری در ایران باستان تألیف محمد معین صص 57 - 59 شود.

ارد. [ اَ ] (اِخ ) یکی از قرای فوشنج است . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).


ارد. [ اَ ] (اِخ ) کرسی ناحیتی در فرانسه و موقع آن در کنار نهر کون ، بمسافت 20 هزارگزی جنوب غربی اسوار و در آن مواد آتشفشانی یافت شود و محصول آن گوسفند و پشم است . (ضمیمه ٔ معجم البلدان ).


ارد. [ اَ ] (اِخ ) کوره ایست بفارس ، کرسی آن تیمارستان است . (معجم البلدان ) (مرآت البلدان ).


ارد. [ اَ ] (اوستایی ، ص ) مأخوذ از اَرْتَه و اَرِتَه و اِرِتَه اوستائی و رتَه سانسکریت بمعنی درستی و راستی و پاکی و تقدس و مجازاً مقدس ، همین کلمه در اول اردشیر و اردوان و اردویراف و اردیبهشت و نیز بصورت مزیدمقدمی در اسماء امکنه مانند: اردستان ، اردبیل و اردکان دیده میشود. || (اِ) خشم . قهر. غضب . (برهان قاطع) (جهانگیری ) (غیاث ) (شمس اللغات ). || مخفف آرد. (برهان قاطع) (شعوری ) (مؤید الفضلاء). آرد باشد یعنی غله ٔ آس کرده . (سروری ) :
داریم ز نعمت توهر چیز
اکنون هستم به ارد محتاج .

جمال سپاهانی .


ولی در این بیت آرد خواندن نیز مخل وزن نیست .

ارد. [ اَ رَدد ] (ع ن تف ) نافعتر. (آنندراج ).


ارد. [ اِ رَ ] (اِخ ) (ده ...) موضعی است بسیزده فرسخی میانه ٔ شمال و مغرب شهر لار.


ارد. [ اُ ] (اِ) مانند و نظیر و شبه . (جهانگیری ) (برهان قاطع) (شعوری ).


ارد. [ اُ رَ ] (اِخ ) بیست وپنجم از هر ماه شمسی . (شمس اللغات ). رجوع به اَرْد شود.


ارد. [ اَ رَ ] (اِخ ) مخفف اراد است و آن نام فرشته ایست که تدبیر و مصالح روز ارد که بنام او مسمی است بدو مفوض است . (شمس اللغات ). رجوع به اَرْد شود.


( آرد ) آرد. [ رَ ] ( اِ ) مخفف آراد. نام روز بیست وپنجم از هر ماه شمسی.

آرد. ( اِ ) نرمه و آس کرده یا نرم کوفته حبوب چون جو و گندم و برنج و نخود و باقلا. دقیق. طحین. طحن. آس. پِسْت. لوکه :
گیا همچو دانه ست و ما آرد او
چو بندیشی و این جهان آسیاست.
ناصرخسرو.
بی آرد می شود بسوی خانه زآسیا
آنکو نبرده گندم و جو به آسیا شده ست.
ناصرخسرو.
گفت لحم و دنبه گر یابم که خواهد داد آرد
گفتم آنکو آسیای چرخ گردان ساخته.
کاتبی ترشیزی.
تا آرد ز خمره بار بربست
پیچان شده ام چو تیر تتماج.
بسحاق اطعمه.
|| تقصیر. ( برهان ).
- آرد باقلا.
- آرد برنج .
- آرد جو ؛ دقیق الشعیر.
- آرد جو بریان کرده ؛پیَه. سویق الشعیر.
- آرد سبوس دار ؛ خشکار.
- آرد سپید ؛ ارده کنجد سفید. لکد.
- آرد شدن ؛ نرم گشتن به آس یا هاون و جز آن.
- آرد کردن ؛ نرم کردن به آس یا یانه و امثال آن. اِجشاش. طحن.
- آرد کنار ؛ سویق النبق.
- آرد گندم ؛ دقیق الحنطه.
- آرد میده ؛ سمید.
- آرد نخود ؛ آس کرده آن.
- آرد نخودچی ؛ نرم کوفته و بیخته آن که از آن شیرینی پزند و در کوفته کنند.
- مثل آرد ؛ سخت نرم کرده.
- امثال :
آرد بدهن گرفته بودن ؛ آنجایی که باید سخن گفتن خاموش بودن.
ما آرد خود را بیختیم آردبیز خود را آویختیم ؛ نوبت جوانی ، نوبت تحصیل نام ، نوبت شوی نو یا زن نو کردن من گذشته است.
ارد. [ اَ ] ( اوستایی ، ص ) مأخوذ از اَرْتَه و اَرِتَه و اِرِتَه اوستائی و رتَه سانسکریت بمعنی درستی و راستی و پاکی و تقدس و مجازاً مقدس ، همین کلمه در اول اردشیر و اردوان و اردویراف و اردیبهشت و نیز بصورت مزیدمقدمی در اسماء امکنه مانند: اردستان ، اردبیل و اردکان دیده میشود. || ( اِ ) خشم. قهر. غضب. ( برهان قاطع ) ( جهانگیری ) ( غیاث ) ( شمس اللغات ). || مخفف آرد. ( برهان قاطع ) ( شعوری ) ( مؤید الفضلاء ). آرد باشد یعنی غله آس کرده. ( سروری ) :
داریم ز نعمت توهر چیز
اکنون هستم به ارد محتاج.
جمال سپاهانی.
ولی در این بیت آرد خواندن نیز مخل وزن نیست.

ارد. [ اَ ] ( اِخ ) نام ایزدی در آئین ایرانیان باستان. در اوستا اَشی وَنگوهی و در پهلوی اَرت آمده ، کلمه ونگهو صفت است بمعنی نیک وخوب. کلمه مرکب مزبور بمعنی اشی نیک است و آن در پهلوی بصور اَرشَش وَنگ و اَشَش وَنگ و اَرشوش ونگ و معمولاً بصورت اَشیش وَنگ آمده است که همه بمعنی اشی نیک است. ارت یا ارد نیز پهلوی است که در فارسی باقی مانده. در لغت نامه ها اَرد و آراد و آرد هر سه یاد شده است. در گاتها و دیگر بخشهای اوستا، ارت ( اشی ) گاه اسم مجرد است بمعنی توانگری و بخشایش و برکت و نعمت و مزد و بهره و گاهی اسم خاص ایزدی که نگهبان مال و خواسته و دارائی است. اسم این فرشته در گاتها یاد شده است. وی مانند سفندارمذ، اناهید و چیستا ( فرشته ٔدانش ) مؤنث شناخته شده. در جهان مادّی مال و جلال وخوشی دینداران از پرتو وجود اوست و در جهان مینوی وروز واپسین ، پاداش کارهای نیک و سزای کردارهای زشت بیاری او انجام شود. در تفسیر پهلوی ، در توضیح یسنای 60 بند 4 کلمه اشی ( ارت ) را چنین تفسیر کرده اند: «توانگری که از درستکاری و رستگاریست ». دارمستتر از بندهش بزرگ نقل کند : «ارت ایزد خانه بهشتی است. بهتر است که او را اَهلیش وَنگ بنامند، برخی نیز او را اشیش ونگ مینامند، او بفر و شکوه خانه می افزاید. زیرا هرکه بدیگران چیزی بدهد همان چیز افزوده و بزرگتر شده بخانه وی بازگردد، همچنین ارت پاسبان گنجینه پارسایان است چه بهشت بمنزله خانه ایست که از جواهر ساخته شده باشد و گفته اند که سراسر جهان مادّی بدون دین آهورا به اندازه خانه ٔیک مرد پارسا ارزش ندارد». در یسنای 34 بند 12 آمده : «چه چیز است آیین تو؟ چه را خواستاری ؟ چه ستایش ، چه پرستش ؟ ای مزدا ما را بیاگاهان ، تا بشنوند که چه پاداشی اشی خواهد بخشید، بواسطه اشا ( راستی ) راه نیک و هومن ( منش نیک ) را بما بیاموز». در اوستا بین اشی و سروش رابطه ای مشهود است ( چنانکه در یسنای 43 بند 12، یسنای 27 بند 6 و غیره ). نگهبانی روز بیست وپنجم هر ماه با ایزد ارت است. در یسنای 16 بند 6 ارت در ردیف فرشتگان سی روز ماه نام برده شده است همچنین در دو سیروزه کوچک و بزرگ نام او آمده است. در بندهشن فصل 27 بند 24 آمده است که اقسام بهارها، گلهای مخصوص ارت میباشند. پارِندی ( در پهلوی : پارند بمعنی فراوانی و نعمت ) از یاران و همراهان این ایزد است. در اوستا «ارت یشت » بنام ایزد ارت ( ارد ) است. در برهان آمده : ارد بکسر اول ، نام فرشته ایست که موکل بر دین و مذهب است و تدبیر و مصالح روز ارد که بیست وپنجم از هرماه شمسی است بدو تعلق دارد - انتهی. || ( اِ ) چون ایزد مزبور نگهبان روز بیست وپنجم هر ماه شمسی است ، این روز را بنام او ارد خوانند. اسدی در لغت نامه خود آرد: ارد، روزیست از سی روز پارسیان. بیرونی در فهرست روزهای ایرانی نام این روز را «ارد»، درسغدی «ارزخ » و در خوارزمی «ارجوخی » یاد کرده است. زرتشتیان نیز این روز را «ارد» نامند. در برهان آمده : نیک است درین روز نو بریدن و پوشیدن و بد است نقل و تحویل کردن :

ارد. [ اَ رَ ] (اِخ ) یکی از جزائر دریای واقع در شمال شرقی جزیره ٔ بحرین و آن جزیره ای منخفضه و رملیة است و ترعه ای آنرا میشکافد که آب وی از دریا بهنگام مد رسد. این جزیره و جزیره ٔ بحرین به حاصلخیزی و فراوانی آب و نیکوئی هوا و بسیاری لؤلؤ، از دیگر جزایر خلیج فارس امتیاز دارند. (ضمیمه ٔ معجم البلدان ).


ارد. [ اِ ] (اِخ ) نام فرشته ایست که موکل بر دین و مذهب است و تدبیر و مصالح روز ارد که بیست وپنجم از هر ماه شمسی است بدو تعلق دارد، نیک است در این روز نو بریدن وپوشیدن و بد است نقل و تحویل کردن . (برهان قاطع) (جهانگیری ). روزیست از این سی روز پارسیان . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). روزیست از روزهای پارسیان . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). صحیح این کلمه همان اَرْد (بفتح اول ) است لیکن در فردوسی به کسر آمده است :
سرآمد کنون قصه ٔ یزدجرد
بماه سپندارمذ روز ارد.

فردوسی .


همی رفت سوی سیاوخش کرد
بماه سپندار در روز ارد...

فردوسی .


که تاج کئی یافت از یزدگرد
بخرداد ماه اندرون روز ارد.

فردوسی .


یکی شارسان نام شاپورگرد
برآورد و پردخت از او روز ارد.

فردوسی .


چو بگذشت او شاه شد یزدگرد
بماه سپندارمذ روز ارد.

فردوسی .


صاحب مؤیدالفضلاء بمعنی نخست و نیز بیست وپنجم روز از ماه ، آورده است .

ارد. [ اُ رُ ] (اِخ ) مدائی (مادی ). سکه ای از همدان بدست آمده متعلق بعهد اشکانی بنام اُرد مدائی . (ایران باستان ص 2680).


فرهنگ عمید

( آرد ) گردی که از کوبیدن یا آسیا کردن غلات یا حبوبات به دست آید: آرد گندم، آرد جو، آرد برنج، آرد نخود.
روز بیست و پنجم از هر ماه خورشیدی: اردروز است فرخ و میمون / با همه لهو و خرمی مقرون (مسعودسعد: ۵۵۰ )، سرآمد کنون قصهٴ یزدگرد / به ماه سپندارمذ روز ارد (فردوسی: ۸/۴۸۸ ).
= * ارد دادن
* ارد دادن: (مصدر لازم ) [عامیانه]
۱. دستور دادن، امر کردن، فرمان دادن.
۲. سفارش غذا دادن.

روز بیست‌و‌پنجم از هر ماه خورشیدی: ◻︎ اردروز است فرخ و میمون / با همه لهو و خرمی مقرون (مسعودسعد: ۵۵۰)، ◻︎ سرآمد کنون قصهٴ یزدگرد / به ماه سپندارمذ روز ارد (فردوسی: ۸/۴۸۸).


= ⟨ ارد دادن
⟨ ارد دادن: (مصدر لازم) [عامیانه]
۱. دستور دادن؛ امر کردن؛ فرمان دادن.
۲. سفارش غذا دادن.


دانشنامه عمومی

(گبری، گنابادی) اُرْد؛ جنگجو طلبیدن، مبارز طلبیدن، مهلت دهی. || اَرِدْ؛ بیاورَد، پس دهد. || اَرْد؛ فرمانده اردو، سرلشکر، رئیس جنگجویان. || اِرَدَ؛ توان، نیرو.


آرد. آرد، نرمه و آس کرده یا نرم کوفتهٔ حبوباتی چون جو و گندم و برنج و نخود و باقلا است و یکی از اجزای مهم در پخت غذاها به شمار می یاد. آرد مادهٔ پودر مانندی است که از دانهٔ غلات یا سایر مواد نشاسته ای بدست می آید. بیش تر آرد را از آسیاب نمودن دانهٔ گندم می سازند؛ ولی از دانهٔ ذرت، گندم سیاه یا (چاودار)، جو، نخود و برنج هم آرد ساخته می شود.
آرد گندم
آرد سفید: بخش درونی گندم
آرد کامل گندم: براساس استاندارد ۱–۱۰۳ آردی که تقریباً از تمامی اجرای دانه گندم تهیه می شود را آرد کامل می نامند و هر چه میزان سبوس در آرد بیشتر باشد رنگ آن را تیره تر می نماید. از این آرد برای تهیه نان های سبوس دار (تیره) استفاده می شود. توجه: براساس توصیه سازمان بهداشت جهانی، نیاز روزانه انسان به فیبر (سبوس یا الیاف گیاهی و مواد سلولزی) حداقل ۳۰ گرم است، ولی هم اکنون فیبر دریافتی روزانه مردم ایران تنها ۸ گرم است.
آرد جوانه گندم: آردی از بخش نشاسته ای و جوانه بدون سبوس
کارخانه های آرد پس ازبوجاری گندم از مراحلی مانند بوجاری ثانویه-نم زدن-خرد کردن توسط دستگاه والس-الک و در نهایت تولید و کیسه گیری انجام می گیرد.
ریشهٔ واژهٔ آرد از زبان پارسی پهلوی است. همچنین آرد به معنای روز ۲۵ ماه خورشیدی نیز به کار می رود، که در این معنی کوتاه شدهٔ آراد است.آرد در اشعار شاعران نیز بسیار به کار رفته است. برای نمونه در چامه ای از ناصرخسرو آمده است:
در گذشته با ساییدن دو تکه سنگ گندم را آسیاب می کردند. با گذشت زمان دیگر از جانوران برای چرخاندن سنگ آسیاب بهره گرفته شد. کم کم آسیاب های بادی و آبی نیز به کار گرفته شدند تا امروز که فراوری آرد در کارخانجات انجام می شود.

دانشنامه آزاد فارسی

آرد. آرد (flour)
مادۀ اصلی در تهیۀ نان، حاصل از آسیاب کردن مواد گیاهی نشاسته ای، معمولاً غلات، و تبدیل آن ها به پودر نرم. از سبزی های ریشه ای، نظیر سیب زمینیو مانیوک، و از حبوبات، مانند سویاو نخودو لوبیا، نیز آرد تهیه می شود. پُرمصرف ترین آرد، آرد گندماست. ترکیبات آرد گندم به کشیدگی گندم مصرفی بستگی دارد. نان به آرد پرمایه (سخت)با گلوتنبالا نیاز دارد. آرد نوعی گندم مقاوم به نام دورَمنیز حاوی گلوتن فراوان است و در تهیۀ ماکارونیبه کار می رود. کیک و بیسکویت را اغلب از آرد نرم، با گلوتن کمتر، تهیه می کنند. آرد سبوس دارحاوی جوانۀ گندم است. مقدار سبوسو مغز گندمدر آرد گندم بین ۱۰۰ درصد در آرد کامل(آرد سبوس دار) تا آرد سفید خالص متفاوت است؛ آرد سفید کمتر از ۷۵ درصد گندم کامل دارد. با افزودن رنگینۀ سفید به آرد مصرفی کنونی، آن را سفید می کنند. در طی این فرآیند، برخی از ترکیبات ویتامینی آرد ازبین می رود، از این رو، ویتامین مصرفی به آن اضافه می کنند. آرد گندم در کشورهای امریکا، اروپا و آسیای غربی و آرد ارزن در چین، هندوستان و بعضی کشورهای آسیا و آرد چاودار، جو، گندم سیاه، برنج و ذرت در سایر نقاط جهان مصرف می شود.

اَرْد
ایزد بانوی نگهبان ثروت و دارایی در دین زَردُشت. به معنی توانگری، بخشایش، برکت، نعمت، مزد پاداش، و بهره است. ارد در اَوِستا به صورت اَشی آمده و دارای صفت وَنگوهی به معنی نیک است. نام اشی در سروده های گاهان زردشت آمده است و در آن جا خصلتی کاملاً انتزاعی و تجریدی دارد. رفتار ارد به کردار مردمان بستگی دارد و به پارسایان خوشی و آسایش می بخشد. در بسیاری از متون اوستا، ارد با ایزدان سروش و بهمن به همراه یکدیگر ذکر شده اند. در اوستای متأخر، ارد دارای موقعیتی کاملاً ممتاز است و یک یشت از کتاب یشت ها به او اختصاص دارد که این امر احتمالاً حکایت از آن دارد که ارد در روزگار بس کهن تر الهۀ مهم حاصل خیزی و زناشویی بوده است. روز بیست وپنجم هر ماه در گاه نگاری کهن ایرانی به نام اوست و این ایزد بر این روز نظارت دارد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] آرد. آرد به ماده کوبیده و پودر شده غلات که به وسیله سنگ های مخصوص یا ماشین آلات انجام می پذیرد گفته می شود که از آرد به مناسبت در بابهایى مانند طهارت، صلات، زکات، تجارت و کفارات سخن رفته است.
آردی که نجس شده یا از گندم نجس شده بدست آمده به چند روش پاک می شود که بیان می شود.اگر از آرد نجس نان تهیه و در آب کر قرار داده شود، چنانچه آب به همه اجزاء آن برسد، پاک مى گردد.
طباطبایی یزدی، محمدکاظم، العروة الوثقی، ج۱، ص۲۴۱.
تبدیل گندم نجس به آرد، موجب طهارت آن نمى شود؛ زیرا صرف تبدل وصف، موجب استحاله نمى شود.
طباطبایی یزدی، محمدکاظم، العروة الوثقی، ج۱، ص۲۶۷.
سجده بر خوردنى جایز نیست هر چند -به قول مشهور- خوردن آن متوقف بر آرد کردن باشد.
بحرانی، یوسف، الحدائق الناضرة، ج۷، ص۲۵۷.
...

گویش مازنی

( آرد ) /aard/ آرت

واژه نامه بختیاریکا

( آرد ) پودر؛ نَک
( آرد ) هُل و پِست؛ سا سا

پیشنهاد کاربران

در گویش زبان بختیاری واژه اَرد ( Ard ) =به معنی آسیاب کردن است.

[ا ُ ر ُ ] راستی ودرستی
خیر وبرکت
توانگری وخواسته
فرشته نگهبان ثروت
روز بیست و پنجم هر ماه خورشیدی
نام چند تن از سرداران عادل اشکانی

آرد در کوردی کرمانجی به معنای زمین و خاک و جهان هم است

ارد::راستی. پاکی
Ord

این نام نامی هند_آریایی هست و در نام های اردشیر ، اردوان، اردستان، اردبیل، اردلان همچنین در زبان های اروپایی به شکلartبه چم هنر است

از واژه ارد شهری در استان قزوین هست به نام ارداق


اَرد_اَرت_اَشی که در اوستا" اَشی ونگوهی" می باشد، یکی از ایزدان کیش مزدیسنا یا زرتستی است.
به روز بیست و پنچم هر ماه در گاهشمار یا گاهنامه پارسی اَرت روز یا اَرت روز گویند.

اَرْد به نظر شخصی بنده متشکل از اَرْ مخفف کلمه اَبَر یعنی بزرگ. و دْ مخفف ده یعنی ده بزرگ ومعنی به اصطلاح شهر را میدهد

خیر و برکت نعمت . ضمنا اردن دو تا از پادشاهان اشکانی می باشد

اسم روستای ما اردسی هست خیلی جای باسفایی هست چشمه های زیادی داره درقدیم جای بسیار مهمی بوده بیشتر شکارچی بودن وجنگجو خیلی هم باستانی هستش مردم روستا بعد بارندگی شدید وسایل جنگی میبینند که برمیگرده به عیلامی ها شاید همون فرشته نگهبان باشه چون انگار میدون تیر سرچیزی دعوا کردن

واژگان ( اَرد، اَرت، اَرتا ) به چم زمین:
اوستایی: ARDA، ARTA
پهلوی:ARTA ( در کُردی ERD )
گوتیک:AIRTHA
یونانی:ERA
آلمانی کهن:ERDA، ERO
آلمانی:ERDE
انگلیسی:EARTH
ایسلندی کهن:JORTH
و. . .
نکته: واژگان ( اَرد، اَرت، اَرتا ) در اوستایی به معنای ( پاکی و تقدس ) نیز بکار رفته اند.
پسگشت:رویه 79 نبیگ فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان پارسی/ نویسنده: دکتر منوچهر آریانپور کاشانی


کلمات دیگر: