مترادف خلال : اثنا، جریان، حین، ضمن، طی، میان، هنگام، تباهی ها، فسادها، خصایل، خصلت ها، خوی ها، منش ها، تکه چوب نازک، بریده پوست نارنج و نارنگی، دندان پاک کن
برابر پارسی : درمیان
interval, interstice
ازميان , از طريق , بواسطه , در ظرف , سرتاسر , از ميان , از وسط , از توي , بخاطر , از اغاز تا انتها , کاملا , تمام شده , تمام
تکهچوب نازک
اثنا، جریان، حین، ضمن، طی، میان، هنگام
تباهیها، فسادها
خصایل، خصلتها، خویها، منشها
۱. اثنا، جریان، حین، ضمن، طی، میان، هنگام
۲. تباهیها، فسادها
۳. خصایل، خصلتها، خویها، منشها
۴. تکهچوب نازک
۵. بریده پوست نارنج و نارنگی، دندان پاککن
بریده پوست نارنج و نارنگی، دندان پاککن
(خِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - چوب باریکی که لای چیزی گذارند. 2 - چوب باریکی که با آن خردة غذای مانده در لای دندان ها را خارج کنند. 3 - میانة چیزی .
(خِ) [ ع . ] (اِ.) ج . خلل ؛ تباهی ها، فسادها.
خلال . [ خ َ ] (ع اِ) غوره ٔ خرما. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
خلال . [ خ َ ] (ع اِ) هر عارضه ای که شیرینی را ترش گرداند. || رطب در میان شاخه های خرمابن . (ناظم الاطباء).
خلال . [ خ َل ْ لا ] (اِخ ) رجوع به ابوسلمه خلال در این لغت نامه و ابوسلمه حفص بن سلیمان در خاندان نوبختی عباس اقبال ص 65، 252 شود.
خلال . [ خ َل ْ لا ] (اِخ ) نام او حسن بن محمدبن حسن ، مکنی به ابومحمدو معروف به خلال است . رجوع به حسن بن محمدبن حسن بن علی ، مکنی به ابومحمد و ابومحمد در این لغت نامه شود.
خلال . [ خ َل ْ لا ] (ع ص ) سرکه فروش . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منسوب به خل که سرکه سازی و سرکه فروشی را می رساند. (از انساب سمعانی ).
خاقانی .
خاقانی .
فردوسی .
فرخی .
ناصرخسرو.
فلکی شروانی .
سعدی (بدایع).
سعدی (بوستان ).
۱. هرچیزی که بهصورت باریک بریده شده است: خلال بادام.
۲. چوب باریکی که با آن لای دندانها را تمیز میکنند؛ خلال دندان.
۳. [قدیمی] چوب باریک.
میانۀ چیزی؛ بین.
خویها؛ خصلتها.
۱کیسه گونی ۲خلال دندان ۳کیسه ی پنبه که از کیسه گونی بزرگتر ...
کیسه هایی که از گونی درست شود و در آن غلات و حبوبات ریزند ...