کلمه جو
صفحه اصلی

قضاوت مقلد

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] در اینکه آیا می شود مقلد عهده دار منسب قضا شود در بین علما اختلاف است.
قضا در لغت به معانی گوناگونی آمده است؛ مانند:اتیان، اتمام، ایجاب، اعلام، انفاذ، امضا،احکام،قطع، فصل و…. همان طور که ابن منظور از ابی اسحاق و ابن اثیر از زهری نقل کرده است، همه این معانی را می توان به انقطاع و تمام برگرداند. عالمان متقدم مانند:صدوق،مفید، ابی الصلاح حلبی ، شیخ الطائفة ، سلار ، ابن زهره ، ابن حمزه و …، برای قضا تعریف ذکر نکرد و ظاهراً اولین تعریف، از مرحوم محقق در المختصر النافع است. وی قضا را این چنین تعریف کرده است: ولایة الحکم شرعاً لمن له اهلیة الفتوی بجزئیات القوانین الشرعیة علی اشخاص معینة بشریة باثبات الحقوق و استیفاها للمحقق. مرحوم شهید ثانی همین تعریف را با تفاوتی جزئی درمسالک آورده که به نظر می رسد آن را از مرحوم محقق اخذ کرده باشد. آوردن واژه (ولایة الحکم و (لمن له اهلیة الفتوی) در تعریف، تعیین نرخ در وسط دعواست؛ زیرا همان طور که خواهد آمد، عده ای از علمای امامیه و اهل سنت ، اهلیت فتوا را برای قاضی شرط نمی دانند و یا ممکن است برخی، قضاوت را ولایت ندانند و حکم بدانند. بزرگان چون مرحوم فاضل آبی از آوردن قید (ولایت) و مرحوم شهید اول در دروس از ذکر قید (من له اهلیة الفتوی) خودداری کرد. به هر حال،این مبحث در فقه در کتاب قضا بررسی و تحلیل می شود و ذکر این قیود،تعریف را از جامعیت می اندازد. گویا محقق و شهید ثانی این دو قید را بر اساس دیدگاه خود در باب قضا ذکر کرده اند. به نظر می رسد مناسب ترین تعریفی که ایراد فوق را دربرندارد و به معنای لغوی قضا هم نزدیک تر است، تعریف مرحوم آیت الله گلپایگانی است که آن را به عده ای از اصحاب نسبت داد:(هو فصل الخصومة بین المتخاصمین و تطبیق الاحکام علی مواردها الجزئیة).
مفهوم لغوی و اصطلاحی اجتهاد
درباره معنای لغوی اجتهاد ابن اثیر می نویسد:(الاجتهاد بذل الجهد فی طلب الأمر و هو افتعال من الجهد) . علامه عسکری معتقد است که این واژه در عصر پیامبر و صحابه تا آخر قرن اول در همین معنای لغوی اش استعمال می شده و تبادر از آن، همان بذل جهد و طاقت بوده و استعمال آن در معنای اصطلاحی،مربوط به پس از قرن اول است. وی برای این مدعا شواهد گوناگونی را از صحاح اهل سنت نقل می کند. به عنوان نمونه، در مقدمه سنن دارمی آمده است:(فضل العالم علی المجتهد (ای فی العبادة) مائة درجة).
← تعریف اجتهاد
...


کلمات دیگر: