ارض معره زمین کم گیاه
معره
فرهنگ فارسی
ارض معره زمین کم گیاه
لغت نامه دهخدا
معرة.[ م َ ع ِ رَ ] (ع ص ) ارض معرة؛ زمین کم گیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
معرة. [ م َ ع َرْ رَ ] (اِخ ) شهری است میان حماة و حلب . (منتهی الارب ). و رجوع به معرة النعمان شود.
معرة. [ م ُ رَ ] (ع اِ) رنگ که به سرخی زند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
معرة. [ م َ ع َرْ رَ ] (اِخ ) ستاره ای است سوای کهکشان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). ستاره ای است فروسوی مجره یا فراسوی آن در ناحیه ٔ قطب شمال که در آن ستارگان بسیار است . (از معجم متن اللغه ).
معرة. [ م َ ع َرْ رَ ] (ع اِ) گناه . || رنج . (دهار) (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بدی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سختی . (دهار) (ترجمان القرآن ) (از اقرب الموارد). || خونبها. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تاوان . || تغییر رنگ رخسار از خشم . || کارزار لشکر بی حکم امیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || عیب . (از اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معرت شود. || خیانت . (اقرب الموارد). خیانت و در «عاصم افندی » جنایت . (از محیط المحیط). || دغا . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
دانشنامه آزاد فارسی
نام دو شهر کوچک در سوریه: ۱. معرةالنُعمان، مرکز ایالت شمال سوریه، زادگاه ابوالعلاء معری شاعر نابینای معروف عرب از قبیلۀ بنوسلیمان؛ ۲. معرةالمصرین، در ۴۰کیلومتری معرةالنُعمان و ۵۰کیلومتری جنوب غربی حلب.
دانشنامه اسلامی
معرة الجیش در اصطلاح یعنی ارتش در سرزمینی مستقر شود و از کشت و زرع و اموال آنجا بدون اجازه صاحبانش استفاده کند و دست به اذیت و آزار، گناه، جنایت، خطا و کارهای زشت بزند.
قرآن کریم میفرماید:«فَتُصیبَکُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ» «از سوی مشرکان آسیبی به شما رسد.»
جلوکیری از آزار مردم در کلام حضرت علی
امیرمؤمنان (علیه السلام) به هنگام اعزام نیروهایش به مردم ساکن در مسیر حرکت نیروها نوشت: «امَّا بَعْد فَانّی قَدْ سَیَّرتُ جُنُوداً هِیَ مارَّةٌ بِکُمْ انْ شاءَ اللَّه وَ قَدْ اوصیتُهُمْ بِما یَجِبَ لِلَّهِ عَلَیْهِمْ مِنْ کَفِّ اْلأَذی وَ صَرْفِ الشَذی وَانَا ابْرَأُ الَیْکُمْ وَالی ذِمَّتِکُمْ مِنْ مَعَرَّةِ الْجَیْشِ الَّا مِنْ جُوعِةَ الْمُضْطَر لا یَجِدْ عَنْها مَذْهَباً الی شِبَعِهِ فَنَکِّلُو مَنْ تَناوَلَ مِنْهُمْ ظُلْماً عَنْ ظُلْمِهِمْ وَ کَفُّوا ایْدی سُفَهائِکُمْ عَنْ مَضارَّتِهِمْ وَ التَّعَرُّضِ لَهُمْ فیَما اسْتَثْناهُ مِنْهُمْ وَ انَا بَیْنَ اظْهُرِ الْجَیْشَ فَارْفَعُوا الی مَظالِمِکُمْ وَ ما عَراکُمْ مِمَّا یَغْلِبُکُمْ مِنْ امْرِهِمْ وَ لا تُطیقُونَ دَفْعَهُ الّا بِاللَّهِ وَ بی فَانَا اغَیِّرُهُ بِمَعُونَةِ اللَّهِ انْ شاءَاللَّهِ» «به سپاهی که بر شما گذر خواهند کرد توصیه نمودم به چیزی که خدا بر آنها واجب کرده، که از آزار مردم و رنج دادن آنها خودداری کنند. من شما و همه آنها را در پناه شما، گواه میگیرم که نسبت به زیانها و آزارهای افراد ارتش بیزارم، مگر گرسنه ای که از روی ناچاری برای رفع گرسنگی اضطراری از مال کسی استفاده کند و راه دیگری جز این برای سیر کردن شکم خود نداشته باشد. شما خود هر کس را دیدید، از مال کسی به ستم چیزی گرفت، او را از ستم بازدارید و به سزایش برسانید. دستهای تجاوزگر ابلهان و نادانان را از زیان رساندن و تعرض به مردم باز دارید، مگر آنچه را از روی اضطرار مستثنا کردم. من خود به همراه لشکر و پشت سر آنها هستم؛ بنابراین در مورد ستمی که بر شما روا میشود، نسبت به هر آنچه که به دست میآورند، از چیزهائی که بر آنان چیره میشوند و شما قادر به دفع آنها نیستید؛ مگر آنکه به خدا و به من پناه برید، شخصاً به خود من مراجعه کنید و بدانید که به یاری خدا آن را چاره میکنم و به حالت اول باز خواهم گرداند. انشاء الله.»
ریشه کلمه:
عرر (۲ بار)
«مَعَرَّة» از مادّه «عرّ» (بر وزن شرّ) و «عُرّ» (بر وزن حرّ) در اصل به معنای بیماری جرب، یک نوع عارضه شدید پوستی است، که عارض بر انسان یا حیوانات می شود، سپس توسعه داده شده و به هر گونه زیان و ضرری که به انسان می رسد اطلاق شده است.
(به ضمّ و فتح اول) مرضی است جلدی که سوزش و خارش دارد و به عربی جَرَبْ گویند و آن غیر از آبله است. اصل آن به معنی عروض است و جرب را از آن عرّ گویند که به بدن عارض میشود به ضرر معرّه گویند که مثل جَرْبْ به شخص عارض میشود . از آنها به شما ضرری برسد. . از قربانی بخورید و قانع و کسی را که در معرض سؤال قرار گرفته اطعام کنید. در مفردات گفته: «المعتّر هو المعترض للسؤال» در المیزان فرموده: قانع فقیری است که به آنچه دادهای قناعت کند خواه سؤال کند یا نه، معتّر آنست که پیش تو آمده و تو را قصد کرده است و از کافی از امام صادق «علیه السلام» در ضمن حدیثی نقل کرده که فرمود: «... اَلْقانِعُ الَّذی یَرْضی بِما اَعْطَیْتَهُ وَ لا یَسْخُطُ وَ لا یَکلَحُ وَ لا یَلَوی شَدْقَهُ غَضَباً، وَ الْمُعَتَّرُ الْمارُبِّکَ لِتَطْعَمَهُ». در قرآن مجید از این ماده فقط دو کلمه فوق آمده است.