کلمه جو
صفحه اصلی

محمد مصدق

دانشنامه عمومی

محمد مصدق تولد ۲۹ اردیبهشت ۱۲۵۸ (مطابق با شناسنامه)یا ۲۶ خرداد ۱۲۶۱ (طبق محاسبه برخی مورخین)در سنگلج تهران- درگذشت ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ بیمارستان نجمیه تهران در زمان قاجار معروف به میرزا محمد خان مصدق السلطنه تا پیش از تصویب قانون منع استفاده از القاب و سپس مشهور به دکتر مصدق، سیاستمدار، حقوقدان، نمایندهٔ هشت دوره مجلس شورای ملی، استاندار، وزیر و دو دوره نخست وزیر ایران بود. محمد مصدق نخستین ایرانی دارندهٔ مدرک دکترای رشته حقوق است مصدق در زمان انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی، اگر چه از حکومت قاجار مأیوس بود با توجه به این که می دانست رضا شاه حکومتی برمبنای دیکتاتوری ایجاد می کند، با این کار مخالفت کرد و بعد از آن یکی از منتقدین سرسخت رضاشاه بود. در زمان حکومت رضاشاه، مصدق زندان رفته و مدتی را در تبعید گذرانید. او سلطنت پهلوی را مخلوق سیاست انگلستان می دانست.
اولین تغییر انتخاب امیر علائی به جای تیمسار زاهدی پس از ۳ ماه از شروع کار کابینه بود. (۱۳ مرداد ماه ۱۳۳۰)
دومین تغییر در ۱۱ مهر ماه ۱۳۳۰ انجام می شود:
وی بعد از سقوط رضاشاه، از تبعید به عرصهٔ سیاست بازگشت. در سال ۱۳۲۸ با چندین حزب وارد اتحاد شد و با همکاری افرادی مانند حسین فاطمی به تأسیس جبههٔ ملی ایران اقدام کرد. جبههٔ ملی و در رأس آن ها مصدق، به پیشنهاد فاطمی برای شروع استعمارستیزی در ایران، ملی شدن صنعت نفت را مطرح کردند. مصدق در سال ۱۳۳۰ به نخست وزیری رسید و در اولین قدم، نفت ایران را ملی کرد. به همین دلیل طرح سقوط دولت او توسط انگلستان (که تا قبل از ملی شدن نفت، صاحب عمدهٔ نفت ایران بود) ریخته شد و سرانجام در کودتای ۲۸ مرداد که توسط سازمان سیا انجام شد، دولت مصدق به صورت غیرقانونی و در حالی که محمدرضا پهلوی شدیداً با مصدق مخالفت می کرد و خواستار سقوط دولت مصدق بود، ساقط شد. یکی دیگر از دلایل سقوط دولت او، مخالفت های ابوالقاسم کاشانی با مصدق بود. کاشانی در حالی که قبلاً از مصدق حمایت می کرد، به همراه جمع کثیری از روحانیون به مخالفت با مصدق برخاست. بعد از آن مصدق در دادگاه نظامی محاکمه شد و علی رغم دفاعیهٔ مستندی که از خود ارائه داد، به سه سال حبس انفرادی محکوم شد. پس از تحمل سه سال زندان، مصدق به دستور محمدرضا پهلوی به قلعهٔ احمدآباد تبعید شد و تا پایان عمر خود، در آن جا تحت نظارت قرار داشت و به گفتهٔ خودش، «هر روز آرزوی مرگ می کرد» مصدق سرانجام در ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ بر اثر بیماری سرطان در ۸۷ سالگی در بیمارستان نجمیهٔ تهران تحت نظر مأموران ساواک درگذشت و به دلیل مخالفت شاه با دفن او مطابق با وصیت نامه اش در کنار کشته شدگان قیام سی تیر، در احمدآباد به خاک سپرده شد.
مصدق یکی از پیشگامان نهضت ضد استعماری معاصر بود که نه تنها در ایران بلکه در بین کشورهای جهان سوم هم از او به عنوان کسی که شجاعانه و با سرسختی تحسین برانگیزی مقابل استعمار انگلیس ایستاد، نام می برند.
مصدق از طرفداران انقلاب مشروطهٔ ایران بود و معتقد بود که شاه فقط باید نمادی برای وحدت باشد. مصدق در دوران نخست وزیری کوشید تا قدرت شاه را محدود به چارچوب مشخص شدهٔ آن در قانون اساسی مشروطه کند. در این دوره محمد مصدق به وضوح، قدرت برتر کشور (نسبت به شاه) بود. مصدق که در زمان نخست وزیری توانسته بود مشروطه را کاملاً اجرا کند و قدرت شاه و خانوادهٔ سلطنتی را محدود کند، بعد از کودتای بیست و هشتم مرداد، هم چنان منتقد حکومت محمد رضا شاه بود. در زمان نخست وزیری او، خانوادهٔ سلطنتی (به خصوص اشرف پهلوی) از مخالفین سرسخت مصدق بودند. محققان معتقدند در جستجوی ریشهٔ اصلی انقلاب ۱۳۵۷ ایران، می توان به کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ بازگشت.

نقل قول ها

محمّد مصدّق (۲۹ اردیبهشت ۱۲۶۱–۱۴ اسفند ۱۳۴۵) دولت مرد ایرانی و نخست وزیر ایران از ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ بود.
• «در جراید آنچه راجع به شخص این جانب نگاشته می شود، هرچه نوشته باشند و هرکه نوشته باشد به هیچ وجه نباید مورد اعتراض و تعرض قرار گیرد».• «بر فرض که ما با هواخواهان رژیم موافقت کنیم و بگوییم دیکتاتور به مملکت ما خدمت کرد. در مقابل آزادی که از ما سلب نمود چه برای ما کرد؟»• «قانون برای مملکت است نه مملکت برای قانون»• «شاه به موجب قانون اساسی مسئولیتی ندارد و به هیچ وجه من الوجوه در امور مملکتی حق دخالت ندارند.»• «هرچه فحش شنیدم و یا در جراید خواندم پر کاهی بر من اثر ننمود و هر وقت به یاد پندی می آمدم که از مادرم شنیدم و آن پند این بود که "وزن اشخاص در جامعه به قدر شدائدی است که در راه مردم تحمل می کنند" برای مبارزه بیشتر حریص می شدم و خود را بهتر مجهز می کردم و من این نهضت را تا زنده ام ادامه می دهم و از آن راه منحرف نخواهم شد.»• «حیات و عرض و مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سرافرازی میلیونها ایرانی و نسلهای متوالی این ملت کوچکترین ارزشی ندارد و از آنچه برایم پیش آورده اند تأسف ندارم و یقین دارم وظیفه تاریخی خود را تا سر حد امکان انجام داده ام. من به حس و عیان می بینم که این نهال برومند در خلال تمام مشقتهایی که امروز گریبان همه را گرفته، به ثمر رسیده است و خواهد رسید. عمر من و شما و هر کس چند صباحی، دیر و یا زود به پایان می رسد؛ ولی آنچه می ماند حیات و سرافرازی یک ملت مظلوم و ستمدیده است.»• «آری تنها گناه من وگناه بزرگ و بسیار بزرگ من این است که صنعت نفت ایران را ملی کرده ام و بساط استعمار و اعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی عظیمترین امپراطوریهای جهان را از این مملکت برچیده ام و پنجه در پنجه مخوفترین سازمانهای استعماری و جاسوسی بین المللی درافکنده ام و به قیمت از بین رفتن خود و خانواده ام و به قیمت جان و عرض و مالم خداوند مرا توفیق عطا فرمود تا با همت و اراده مردم آزاده این مملکت بساط این دستگاه وحشت انگیز را درنوردم. من طی این همه فشار و ناملایمات، این همه تهدید و تضییقات از علت اساسی و اصلی گرفتاری خود غافل نیستم و به خوبی می دانم که سرنوشت من باید مایه عبرت مردانی شود که ممکن است در آتیه در سراسر خاورمیانه در صدد گسیختن زنجیر بندگی و بردگی استعمار برآیند.»• «در طول تاریخ مشروطیت ایران این اولین بار است که یک نخست وزیر قانونی مملکت را به حبس و بند می کشند و روی کرسی اتهام می نشانند… به من گناهان زیادی نسبت داده اند ولی من خودم می دانم که یک گناه بیشتر ندارم و آن این است که تسلیم تمایلات خارجیان نشده و دست آنان را از منابع ثروت ملی کوتاه کرده ام … مردم این مملکت می دانند که وضع من در بسیاری جهات با وضع مارشال پتن فرانسوی بی شباهت نیست و من هم سالخورده و به وطن خود خدمتی کرده ام. من هم مثل او در اواخر عمر به روی کرسی اتهام نشسته ام و شاید مثل او محکوم شوم ولی همه نمی دانند بین من و او یک تفاوت آشکار است. پتن به جرم همکاری با دشمن ملت فرانسه به دست ملت فرانسه محاکمه شد و من به گناه مبارزه با دشمن ملیت ایران به دست عمال بیگانگان!.»• «از آنچه برایم پیش آورده اند هیچ تاسف ندارم و یقین دارم وظیفه تاریخی خود را تا سرحد امکان انجام داده ام. من به حس و عیان می بینم که این نهال برومند در خلال تمام مشقت هایی که امروز گریبان همه را گرفته به ثمر رسیده است و خواهد رسید.»بزرگمهر جلیل، مصدق در محکمه نظامی، کتاب اول ج۲، نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۳، ص ۷۷۵• «مبارزه درخشان مردم علیه شرکت سابق نفت که من یکی از رهبران آن بوده ام و اکنون به عنایت پروردگار در گوشه زندان اظهار عقیده می کنم حلقه زنجیر استعمار خاورمیانه را گسسته و خواهد گسست.»بزرگمهر جلیل، مصدق در محکمه نظامی، کتاب اول ج۲، نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۳، ص۷۷۶• «من نه به مال عقیده دارم نه به مقام و هدف من در زندگی یکی است و آن استقلال و عظمت کشور است که به خاطر همین هدف زنده ام و کمال سربلندی است که در این راه از بین بروم.»بزرگمهر جلیل، مصدق در محکمه نظامی، کتاب اول ج۲، نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۳، ص۷۷۶ تا ۷۷۷• «از مقدمات کار و طرز تعقیب و جریان دادرسی معلوم است که در گوشه زندان خواهم مرد…. از مردم رشید عزیز ایران مرد و زن تودیع می کنم و تأکید می نمایم که در راه پرافتخاری که قدم برداشته اند از هیچ حادثه ای نهراسند و یقین بدانند که خدا یار و مددکار آنها خواهد بود.»بزرگمهر جلیل، مصدق در محکمه نظامی، کتاب اول ج۲، نشرتاریخ ایران، ۱۳۶۳، ص۷۷۸ تا ۷۷۹• «توجیهی سخیف تر از این نمی شود زیرا احترام مقام سلطنت در این است که اگر خود آن مقام هم عمل غیرموجهی نمود اظهار ندامت کند. بزرگی و عظمت به این نیست که دادرسان بترسند اگر رأی به صلاحیت ندهند دچار عذاب الیم خواهند گردید.»بسته نگار محمد، مصدق و حاکمیت ملی، انتشارات قلم، ۱۳۸۱، ص۵۹۹ تا ۶۳۳• «من شاگرد مکتب ضداستعماری مصدقم و از مکتب او درس آموخته ام». -> جمال عبدالناصر
• «خیلی واضح بود که شاه گرفتار مصدق شده بود. مصدق کسی که قیام کرد تا کشورش را آزاد کند و انحصارهای که در آنجا بود حذف کند. مصدق کسی بود که قیام کرد که نفوذِ بیگانگان را حذف کند. مصدق کسی که یک انقلاب را در ایران برای ملّت ایران رهبری کرد، مصدق کسی که شاه توانست با همکاری استعمار، بر او و بر قیامش چیره شود. شبحِ او همواره در برابرِ شاه در هر زمان می ایستاد … گرفتاری مصدّق این بود که شاهِ ایران را از اینکه همواره خود را درونِ نفوذِ بیگانه قرار دهد، دور کند؛ و اگر شاهِ ایران خود را به ثمنِ بخس فروخت، امّا ممکن نیست ملّتِ ایران خود را به طلا و یا به همهٔ گنج های دنیا بفروشد.» ۲۶/۰۷/۱۹۶۰ -> جمال عبدالناصر
• «در قرن ما، در آسیا سه مرد بزرگ به عرصه رسیدند که در جهان تأثیر نمایان گذاشتند. این سه مرد بزرگ، گاندی، مائوتسه تونگ و سومی مصدق است» -> جواهر لعل نهرو
• «دیگر کدام روزنه، دیگر کدام صبح/ خواب بلند و تیره دریا را/ آشفته و عبوس / تعبیر می کند؟ / من می شنیدم از لب برگ/ این زبان سبز / در خواب نیم شب که سرودش را/ در آب جویبار، بدین گونه شسته بود: در سوگت ای درخت تناور! / ای آیت خجسته درخویش زیستن! / ما را/ حتی امان گریه ندادند. /... گیرم، بیرون ازین حصار کسی نیست/ گیرم در آن کرانه نگویند/ کاین موج روشنایی مشرق/ بر نخل های تشنه صحرا، یمن، عدن… / یا آب های ساحلی نیل از بخششِ کدام سپیده ست/ اما، من از نگاه آینه/ هرچند تیره، تار/ شرمنده ام که: آه/ در سکوت ای درخت تناور، / ای آیت خجسته درخویش زیستن، / بالیدن و شکفتن، / در خویش بارورشدن از خویش، / در خاک خویش ریشه دواندن/ ما را/ حتی امان گریه ندادند. -> محمدرضا شفیعی کدکنی
• «ای آزادی، خجسته آزادی خواهم که تو را به تخت بنشانم• -> علی شریعتی
• «برای شخص من آنچه مصدق را به عنوان یک سیاست مدار ملی برجسته می کند، پایبندی او به قانون اساسی مشروطه و متمم آن، رعایت حقوق و آزادی مخالفان و تأکیدش بر ضرورت مشارکت عمومی در قدرت سیاسی کشور و همچنین میهن دوستی او است.» -> محمدحسین خسروپناه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] محمد مصدق از رجال سیاسی ایران در دوره قاجار، پهلوی اول و دوم است که در ۲۹ اردیبهشت ۱۲۶۱ش در تهران زاده شد.
پدرش میرزا هدایت الله نوه میرزا کاظم آشتیانی است که در اوایل سلطنت فتحعلی شاه، وزیر دفتر ناصرالدین شاه شد و شش فرزندش نیز مناصب مهمی را در دستگاه های دولتی احراز کردند. مادر مصدق، ملکتاج خانم نجم السلطنه نیز از نوادگان عباس میرزا ولیعهد فتحعلی شاه بود. پس از مرگ پدر (شهریور ۱۲۷۱ش به مرض وبا مناصب و لقب پدر به پسر بزرگ تر و لقب مصدق السلطنه به محمد ۱۰ ساله اعطا شد. وی در کودکی به علت قرابت مادرش با خاندان سلطنت از همبازی های پسران ناصرالدین شاه بود و پس از فوت پدر تحت حضانت مادر و نظارت برادر بزرگ تر قرار گرفت و دو سال بعد در ۱۲۷۳ش پس از ازدواج مادرش با میرزا فضل الله خان وکیل الملک به تبریز رفت.
ازدواج و فرزندان
مصدق با دختر سید زین العابدین امام جمعه، نوه دختری ناصرالدین شاه ازدواج کرد که حاصل آن دو پسر به نام های احمد (مهندس راه و ساختمان)، غلامحسین (پزشک) و سه دختر به نام های ضیاء اشرف (همسر عزت الله بیات)، منصوره (همسر احمد متین دفتری) و خدیجه (به علت مشاهده نحوه دستگیری پدر در کودکی دچار بیماری اعصاب شده، در یکی از بیمارستان های سوئیس بستری می شود) است.
ویژگیهای شخصی
دقت در امور، صراحت لهجه، قانون گرایی در سخن و عمل، تقوای فردی و اجتماعی، هوشیاری، تقوای مالی، اعتراض به شرایط حاکم بر کشور، مشی عدم دفع و کوشش حتی برای جذب محمدرضا پهلوی تا حد ممکن، تحمل فشارها و آزارها در راه آزادی و استقلال ایران و دعوت به آن، میهن دوستی و مردم گرایی و... از ویژگی های شخصیتی مصدق در طول زندگی است.
فعالیت های علمی
...

پیشنهاد کاربران

محمد مصدق ( ۲۹ اردیبهشت یا ۲۶ خرداد ۱۲۶۱ - ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ ) [۱] [۲] سیاست مدار، دولت مرد، نمایندهٔ چند دوره مجلس شورای ملی، و نخست وزیر ایران در سال های ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ بود.
وی به عنوان رهبر ملی شدن صنعت نفت ایران شناخته می شود چرا که تا پیش از آن، نفت ایران زیر سلطهٔ دولت بریتانیا و به واسطهٔ «شرکت نفت ایران و انگلیس» ( که بعدها به «بریتیش پترولیوم» یا به اختصار «Bp» تغییر نام داد ) اداره می شد. مصدق پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، در دادگاه نظامی محاکمه شد و علیرغم دفاعیهٔ مستندی که از کارها و دیدگاه های خود ارائه کرد، به سه سال زندان محکوم شد. پس از تحمل سه سال زندان، به دستور محمد رضا پهلوی، دکتر مصدق به ملک پدری خود در احمد آباد تبعید شد و تا پایان زندگی زیر نظارت شدید دولت، در انزوا و تنهایی زندگی کرد؛ تا اینکه سرانجام در ۱۴ اسفند ماه ۱۳۴۵ بر اثر بیماری سرطان، در سن ۸۴ سالگی چشم از جهان فروبست. [۳]
محتویات [نمایش]
آغاز زندگی و جوانی [ویرایش]
کودکی محمد مصدق
دکترمحمد مصدق در بهار سال ۱۲۶۱ شمسی در یک خانوادهٔ اشرافی و بانفوذ دیوانی در دورهٔ قاجاریه، در محلهٔ سنگلج در تهران به دنیا آمد. [۲] [۴][۵]. در مورد تاریخ دقیق زادروز وی، اختلاف نظر است و این مسأله ای است که از زمان حیات وی تا امروز وجود داشته؛ با این حال در بیشتر منابع، ۲۹ اردیبهشت، ۳۱ اردیبهشت و ۲۶ خرداد ۱۲۶۱ ذکر شده است. [۶] پدرش میرزا هدایت الله آشتیانی وزیر دفتر ناصرالدین شاه از خاندان مستوفیان آشتیانی ( میرزا محسن آشتیانی جد اعلای خاندان آشتیانی و از ایل بختیاری ) و مادرش شاهزاده نجم السلطنه بنیانگذار بیمارستان نجمیه تهران[۷] فرزند عبدالمجید میرزا فرمانفرما، نوه عباس میرزا ولیعهد قاجار و نایب السلطنه ایران بود. به عبارتی مادرش دختر عموی ناصرالدین شاه، دختر شاهزاده فیروز میرزا نصرت الدوله بود. [۲] [۸]
۱۶ اسفند ۱۲۶۴ فیروز میرزا نصرت الدوله که پدر بزرگ مادری محمد مصدق بوده درمی گذرد. چنانچه در آن دوره مرسوم بوده هر گاه یکی از حقوق بگیران دولت در می گذشت دو سوم حقوق او به بازماندگان می رسید و به همین سبب حقوق ۱۲۰ تومانی وی، به محمد میرزا ( مصدق ) که از سوی مادر، نوه فیروز میرزا به حساب می آمد تعلق گرفت. خود مصدق می نویسد: «هیچ حقوقی یا اضافه حقوقی داده نمی شد مگر اینکه پیشتر محل آن تعیین شده باشد و محل حقوق جدید به این روش معمولاً یک سوم متوفیات بود. به این طریق که هر کسی از دنیا می رفت اگر وارثی داشت یک سوم از حقوق او و الا تمام آن در اختیار دولت قرار می گرفت که به هر کس می خواست می داد. . . »[۹]
در سال ۱۲۷۰ شمسی، پدر مصدق ( میرزا هدایت الله وزیر دفتر ) از ناصرالدین شاه درخواست کرد که میرزا محمد ( مصدق ) ۹ ساله در ردیف مستوفیان زبردست قرار گیرد و در فهرست حقوق بگیران درآید و ناصرالدین شاه آن را پذیرفت. [۱۰]
در تاریخ ۱ شهریور ۱۲۷۱ خورشیدی پدر محمد میرزا درگذشت. پسر بزرگش میرزا حسین ( از همسر دیگر نه از نجم السلطنه ) که سالها به دلیل بیماری میرزا هدایت الله وظایف دفتر شاه را به عهده داشت، رسما به این سمت منصوب شد. میرزا علی و میرزا محمد، پسران دیگر میرزا هدایت الله به ترتیب «موثق السلطنه» و «مصدق السلطنه» لقب گرفتند. [۲] در همین زمان دو سوم حقوق دوران خدمت میرزا هدایت الله وزیر دفتر بین باز ماندگانش تقسیم شد و به مصدق رسید. . . "[۱۱]
از تاریخ ۱۶ دی ۱۲۷۳ تا ۸ اردیبهشت ۱۲۷۴، مظفرالدین میرزا ولیعهد که به رسم معمول دورهٔ قاجار، فرمانروای آذربایجان بود و در تبریز زندگی می کرد به همراه منشی خود میرزا فضل الله وکیل الملک، به تهران سفر کرد و این ۱۱۲ روز را در منزل داماد خودعبدالحسین میرزا فرمانفرما ( دایی مصدق ) به سر برد . نجم السلطنه با میرزا فضل الله خان وکیل الملک ازدواج می کند و در بهار ۱۲۷۴ خورشیدی به همراه شوهر خود و مصدق و باهمراهی مظفرالدین میرزا از تهران به تبریز جا به جا می شود. مصدق بیش از یکسال در تبریز زندگی کرد و آشنایی او به زبان آذری در این دوران بود.
در سال ۱۲۷۵ مظفرالدین شاه پس از قتل پدرش ناصرالدین شاه تاجگذاری می کند. پس از این ماجرا تمامی افرادی که در دربار ولیعهد در تبریز بودند به تهران نقل مکان می کنند. در همان سال ۱۲۷۵ عبدالحسین میرزا فرمانفرما علیه علی اصغرخان اتابک معروف به امین السلطان، اتابک اعظم نخست وزیر، توطئه کرد و چهار ماه پس از به تخت نشستن مظفرالدین شاه با دسیسه اتابک را کنار زدند و پس از آن، کشور بدون صدر اعظم و با زعامت چهار وزیر به شمول وزیر داخله مخبرالدوله؛ وزیر جنگ فرمانفرما؛ وزیر خارجه مشیرالدوله؛ و وزیر مالیه نظام الملک اداره گردید و میرزا فضل الله خان وکیل الملک، منشی مخصوص شاه، فرمان استیفای خراسان را به نام میرزا محمد مصدق السلطنه صادر می کند. [۱۲] [۱۳] [۲]
انقلاب مشروطه [ویرایش]
دکتر مصدق در کنار غلامحسین صدیقی
همچنین بخوانید:
نوشتار اصلی: تحصن شاه عبدالعظیم ( ۱۲۸۴ )
در بهمن ماه ۱۲۸۲ خورشیدی پیمان جدیدی بین ایران و روس بسته شد که بسیار به زیان بازرگانان و بازاریان بود. در تحصن شاه عبدالعظیم ( ۱۲۸۴ ) در ۵ اردیبهشت ۱۲۸۴ بازاریان تهران بازار را بستند و به شاه عبدالعظیم رفتند و بست نشستند و در خواست بنیاد کردن عدالت خانه در سراسر ایران را کردند. [۱۴] این بست نشتن در شاه عبد العظیم و ادامه فشارها و اعتراض ها به انقلاب مشروطه منتهی شد تا این که مظفرالدین شاه فرمان مشروطه را در ۱۳ امرداد ۱۲۸۵ صادر کرد تا همه پرسی تشکیل مجلس شورای ملی و نوشتن قانون اساسی بر اساس خواست ملت ایران انجام بیابد. [۱۵]
به گفته دکتر مصدق در دوره مشروطه «کلمه مستوفی و دزد مترادف شده بود». [۱۶] مصدق السلطنه نیز زیر فشار و انتقاد قرار گرفت. [۱۷]
محمد علی شاه در تارخ ۲۹ دی ۱۲۸۵ تاجگذاری کرد. در تاریخ ۱۵ دسامبر ۱۹۰۷ بین محمد علی شاه و مجلس شورای ملی جدال شد زیرا مجلس حقوق وی را کم کرد و دیگر تصویب . . .

مسعود کیمیایی ( ۷ مرداد ۱۳۲۰، تهران ) کارگردان و فیلمنامه نویس سرشناس ایرانی است. کیمیایی از چهره های بحث انگیز و جنجالی سینمایی ایران است. او با ساخت فیلم قیصر در سال ۱۳۴۸، برای نخستین بار دو قطب هنری و تجاری سینما را به هم پیوند داد و از آغازگران موج نو در سینمای ایران بود. اغلب آثار کیمیایی در ژانر اجتماعی - سیاسی است. او علاوه بر فعالیت های سینمایی، نوشتن رمان و شعر را نیز تجربه کرده است. او همچنین برای نخستین بار در سال 82 در فیلم مستند "هشتصد قدم در لاله زار" ساخته امید شریف موسوی، مقابل دوربین قرار گرفت و راوی اصلی این فیلم درباره خیابان مشهور طهران قدیم یعنی "لاله زار" شد که همواره در اغلب فیلمهای ساخته خودش و حتی رمانش نیز دلبستگی بسیار خود را به آن ابراز کرده است . کیمیایی بعد از انقلاب کارگاه آزاد فیلم را بنیان نهاد. وی در سال ۱۳۸۹ برای فیلم جرم اولین جایزه سینمایی خود را از جشنواره فیلم فجر دریافت کرد.
محتویات [نمایش]
زندگی نامه [ویرایش]
مسعود کیمیایی در روز ۷ مرداد ۱۳۲۰ در کوچه سید ابراهیم خیابان ری تهران زاده شد. پس از آن به ترتیب در کوچه دردار، آصف الدوله، سقاباشی، عین الدوله و سرانجام در خیابان بهار ساکن شد. او دو خواهر و یک برادر دارد. دیپلم متوسطه را از دبیرستان بدر گرفت. بعد از پایان دبیرستان کم کم وارد عوالم روشنفکری شد و همراه چند تن از دوستان علاقه مند، گروه انتشارات طرفه را بنیاد نهاد. از همان دوره به موسیقی هم علاقه مند شد و چند ساز مانند پیانو و گیتار را در حد غیر حرفه ای می نوازد. اما بیشترین کشش و علاقه او به سینما بود. او تاکنون دوبار ازدواج کرده؛ نخست با گیتی پاشایی ( آهنگساز و خواننده۱۳۷۴ - ۱۳۴۸ ) ، که حاصل آن پولاد کیمیایی ( بازیگر ) بود و پس از آن با گوگوش، خواننده سرشناس ( ۱۳۸۲ - ۱۳۷۴ ) .
کیمیایی تحصیلات آکادمیک کارگردانی ندارد. تمام آموخته های تکنیکی و فنی او از سینما به حضور در گروه دستیاران فیلم قهرمانان به کارگردانی ژان نگولسکو و دستیاری ساموئل خاچیکیان در فیلم خداحافظ تهران محدود می شود.
کارنامه سینمایی [ویرایش]
مسعود کیمیایی فعالیت سینمایی خود را در سال ۱۳۴۵ با دستیاری مرحوم ساموئل خاچیکیان در فیلم خداحافظ تهران آغاز می کند. اولین فیلمش بیگانه بیا را در سال ١٣۴٧ و با تم جوان هوس باز و دختر فریب خورده در خانواده ای مرفه می سازد، که از ساختار مستحکمی برخوردار نیست و اقبال چندانی نیز در گیشه پیدا نمی کند. یک سال بعد قیصر وضع را تغییر می دهد. قیصر که بر اساس فیلم وسترن نوادا اسمیت ( کارگردان: هنری هاتاوی ) ساخته می شود، گرچه در نمایش اول خود در میان عامه مردم مورد پسند واقع نمی شود، اما در اکران دوم رکورد فروش را می شکند. قیصر به یک سمبل تبدیل می شود و داستانش هم به یک ژانر ( انتقام شخصی ) . اتفاقی که تا آن زمان در سینمای ایران کمتر رخ داده بود، اما کیمیایی با استفاده از همان فرمول های آشنای فیلمفارسی فیلمی غیر عادی می سازد که هم مخاطب را جذب می کند وهم به منتقدان نوید یک سینمای نوین را می دهد. بدینسان، قهرمان فیلم با بازی بهروز وثوقی به مردم معرفی می شود که ریشه در تاریخ و جغرافیای ایران دارد و مُبَلّغ نوعی انتقام فردی است که به مذاق ایرانیان ناموس پرست آن سال ها ( هر چند از قهرمانی فرنگی گرته برداری شده بود ) خوشایند می نماید.
سال ١٣۴٨ به دلیل نمایش دو فیلم گاو ( داریوش مهرجویی ) و قیصر از نگاه مورّخین، نقطه عطفی در تاریخ سینمای ایران محسوب می شود. هر دو فیلم به سهم خود شالودهٔ موج نوی سینمای ایران را - البته در رویکردهایی متفاوت - تشکیل می دهند. کیمیایی در فیلم های بعدیش مانند رضا موتوری و داش آکل با تکرارِ مایه های عصیان فردی در برابر ارزش های اجتماعی رویه ی گذشته را ادامه می دهد. رویکردی که علیرغم تبلیغ خصلت های انسانی و جوانمردی از دیدگاه بسیاری به مسیر دیگری افتاده و مُبَلّغ قانون ستیزی و ضد ارزش ها می شود. در فیلم بعدی اش بلوچ به استفاده از سکس و پرده دری، محکوم می شود و سال بعد با بهره برداری از جایگاه ادبی کتاب آوسنه بابا سبحان از محمود دولت آبادی، دست به ساختن خاک می زند.
گوزن ها که به زعم بسیاری سیاسی ترین فیلم کیمیایی است در سال ۱۳۵۴ ساخته می شود و دو تیپ مختلف از قهرمان را در کنار هم قرار می دهد که در نهایت مکمل شخصیت هم می شوند. به باور بسیاری، این فیلم به همراه قیصر مهمترین آثار کیمیایی پیش از انقلاب را شامل می شوند. غزل فیلم بعدی او که اقتباسی از کتابی از نویسنده ی معتبر خورخه لوئیس بورخس است، شاید متفاوت ترین و عجیب ترین فیلم کارنامه او باشد. پس از آن سفر سنگ را می سازد که به نوعی جنبه ای پیشگویانه دربارهٔ انقلاب ایران به خود می گیرد. در سال ۱۳۶۱ فیلم خط قرمز را با بازی سعید راد کارگردانی می کند. این فیلم توقیف می شود و به جز یک بار نمایشش در جشنوارهٔ فجر دیگر هرگز نمایش داده نمی شود.
بیش تر اهالی سینما منسجم ترین ساخته ی بعد از انقلاب کیمیایی را دندان مار ( ۱۳۶۸ ) می دانند که برای دریافت جایزه خرس طلایی برلیناله نامزد می شود و نهایتاً جایزه ویژه همان جشنواره را دریافت می دارد. پس از آن استفاده ی کیمیایی از چهره های جوان، او را به عنوان تصویرگر زندگی جوانان دهه ی هفتاد معرفی می کند. با فیلم سلطان پسرش پولاد کیمیایی را به عنوان بازیگر به سینما معرفی می کند. کیمیایی فیلمنامه ی تمامی آثارش را خودش نوشته و همچنین تدوین و طراحی صحنه و لباس تعدادی از فیلمهایش، مانند گروهبان، ردپای گرگ، مرسدس و فریاد، را نیز خود به عهده داشته است.
فیلم جرم در سال ۱۳۸۹ برای کیمیایی اولین جایزه سینمایی از جشنواره فیلم فجر را به ارمغان آورد. او در مراسم افتتاحیه واختتامیه با سخنانی کنایه آمیز از اینکه پس از ۳۰ سال به یاد او افتاده اند گلایه کرد و در مراسم اختتامیه درحالی که با پسرش برای دریافت جایزه ی بهترین فیلم به روی صحنه رفته بود تأکید کرد که فیلم سازی مست . . .


کلمات دیگر: