wikifeqh: امام علی(ع) و امام حسن(ع) است. رشید صاحب سرّ
بود از اینرو علم منایا و بلایا را نزد او آموخت.
از وی در شمار اصحاب امام حسین(ع) و امام سجاد(ع) نیز یاد کرده است. او سرانجام به دست
یا فرزندش، همانگونه که امام علی(ع) خبر داده بود، کشته شد.
در منابع تاریخی از رشید هجری کمتر نامی به میان آمده و اطلاعات کمی درباره او در دسترس است. هَجَری منسوب به شهر هَجَر که در قدیم، مرکز سرزمین بحرین یا نام کل این سرزمین بوده، یا شهری در
است.
او جزو اصحاب خاصامیرالمومنین بوده است. یعقوبی از او در شمار شاگردان امیرالمومنین یاد کرده است. شیخ طوسی نیز از وی در زمرۀ اصحاب و راویان امام حسن(ع) امام حسین(ع) امام سجاد(ع) نام برده است.
wikishia:
سلام الله علیها بوده است. حضرت علی علیه السلام او را «رشید البلایا» نامیدند و به او علم «منایا و بلایا» آموخت (حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام به عنوان امام معصوم که به فرمان خداوند از علوم غیبی آگاهی داشت قسمتی از این اخبار غیبی را بنام «ملاحم و مغیبات» به بعضی از یاران شایسته و ذی صلاح خود از جمله کمیل، میثم تمار و رشید هجری منتقل کرد) یعنی او سرنوشت بعضی افراد را می دانست و از سرنوشت دردناک خود در راه عشق علی بن ابیطالب علیه السلام خبر داشت و از همین رو، احوال و عاقبت دوستان خود، «میثم تمار و حبیب بن مظاهر اسدی» را به آنها گفته و کشته شدن آن دو نفر را خبر داده بود و بسیار شده بود که به بعضی مردم می رسید و می گفت: تو چنین خواهی بود و چنین خواهی شد و آنچه می گفت واقع می شد.
متاسفانه از جزئیات زندگی این رادمرد تاریخ، اطلاعی در دست نیست فقط آنچه که نقل شده و عالمان ما آن را پذیرفته اند، مقام والای معنوی و حالات روحانی و ارادت خالص او به مولای متقیان علی علیه السلام است.
رشید، بعد از شهادت آن حضرت در
حکومت «زیاد بن ابیه» به مصائب سختی مبتلا شد و سرنوشت غم انگیزی پیدا کرد. البته امام علی علیه السلام، او را از این احوالات، آگاهش کرده بود.
علامه مجلسی رحمه الله در «جلاء العیون» فرموده: شیخ
کشی به سند معتبر
روایت کرده است که روزی میثم تمار که از بزرگان اصحاب حضرت
امیرالمؤمنین علیه السلام و صاحب اسرار آن حضرت بود بر مجلس بنی اسد می گذشت ناگاه حبیب بن مظاهر که یکی از شهدا
کربلا است به او رسید، ایستادند و با یکدیگر سخنان بسیار گفتند، حبیب بن مظاهر گفت: که گویا می بینم مرد پیری که پیش سر او مو نداشته باشد و شکم فربهی داشته باشد و خربزه و خرما فروشد او را بگیرند و برای محبت
اهل بیت رسالت بردار کشند و بردار، شکمش را بدرند و غرض او میثم بود.
میثم گفت: من نیز مردی را می شناسم سرخ رو که دو گیسو داشته باشد و برای نصرت فرزند پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بیرون آید و او را به قتل رسانند و سرش را در دور کوفه بگردانند و غرض او حبیب بود، این را گفتند و از هم جدا شدند. اهل مجلس چون سخنان ایشان را شنیدند، گفتند: ما از ایشان دروغگوتری ندیده بودیم، هنوز اهل مجلس برنخاسته بودند که رشید هجری که از محرمان اسرار حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بود به طلب آن دو بزرگوار آمد و از اهل مجلس احوال ایشان را پرسید، ایشان گفتند که ساعتی در اینجا توقف کردند و رفتند و چنین سخنان با یکدیگر گفتند؛ رُشَید گفت:
خدا رحمت کند میثم را این را فراموش کرده بود که بگوید آن کسی که سر او را خواهد آورد جایزه او را صد درهم از دیگران زیاده خواهند داد.
چون رُشید رفت آن جماعت گفتند که این از آن ها دروغگوتر است، پس بعد از اندک وقتی دیدند که میثم را بر دَرِ خانه عمرو بن حریث بر دار کشیده بودند و حبیب بن مظاهر با حضرت امام حسین علیه السلام شهید شد و سر او را بر دور کوفه گردانیدند.
ایضا شیخ کَشی روایت کرده است که روزی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام با اصحاب خود به خرماستانی آمد و در زیر درخت خرمائی نشست و فرمود که از آن درخت، خرمائی به زیر آوردند و با اصحاب خود تناول فرمود، پس رُشید هَجَری گفت: یا امیرالمؤمنین چه نیکو رُطَبی بود این رطب! حضرت فرمود: یا رشید! تو را بر چوب این درخت بر دار خواهند کشید؛ پس بعد از آن رُشید پیوسته به نزد آن درخت می آمد و آن درخت را آب می داد، روزی به نزد آن درخت آمد دید که آن را بریده اند. گفت:
اجل من نزدیک شد؛ بعد از چند روز، ابن زیاد فرستاد و او را طلبید در راه دید که درخت را به دو حصه نموده اند گفت: این را برای من بریده اند؛ پس بار دیگر ابن زیاد او را طلبید و گفت: از دروغ های امام خود چیزی نقل کن.