کلمه جو
صفحه اصلی

تصریح


مترادف تصریح : آشکارایی، آشکارگویی، تأکید، وضوح ، آشکار گفتن، صریح بیان کردن

متضاد تصریح : تلمیح، تلویح

برابر پارسی : آشکار ساختن، بی پرده، رک وراست

فارسی به انگلیسی

specifying, making clear, stipulating, stipulation, assertion, provision

specifying, stipulating, stipulation


assertion, provision, stipulation


فارسی به عربی

اشتراط , تاکید

عربی به فارسی

اجازه چاپ , تصويب , پذيرش , قبول


مترادف و متضاد

آشکارایی، آشکارگویی، تاکید، وضوح ≠ تلمیح، تلویح


۱. آشکارایی، آشکارگویی، تاکید، وضوح ≠ تلمیح، تلویح
۲. آشکار گفتن، صریح بیان کردن


affirmation (اسم)
تاکید، تصدیق، اثبات، تصریح، اظهار قطعی

explanation (اسم)
شرح، تصریح، تفسیر، بیان، تعریف، توضیح، تعبیر، توجیه

specification (اسم)
تصریح، تشخیص، مشخصات، تعیین، ذکر خصوصیات

stipulation (اسم)
قرار، تصریح، قرارداد، قید، شرط ضمن عقد

clarification (اسم)
تصریح، وضوح، روشنی

reiteration (اسم)
تصریح، تکرار

gloss (اسم)
شرح، تصریح، نرمی، تفسیر، حاشیه، جلا، تفصیل، صافی، توضیح، سفرنگ، تاویل، براقی، جلوه ظاهر

definitude (اسم)
دقت، تصریح

فرهنگ فارسی

آشکارساختن، سخنی راصریح بیان کردن
۱ -( مصدر ) پیدا کردن هویدا کردن . ۲ - روشن گفتن آشکار گفتن . ۳ - ( اسم ) پیدایی هویدایی . ۴ - آشکار گویی . جمع : تصریحات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) روشن گفتن ، آشکار ساختن .

لغت نامه دهخدا

تصریح. [ ت َ] ( ع مص ) هویدا گفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( مجمل اللغة ). آشکار گفتن. ( دهار ). گشاده و روشن گفتن ، خلاف تعریض. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). خالص و روشن گفتن. ( آنندراج ) : وحسن از اینها همه گفته است ، چه بتعریض و چه بتصریح. ( جهانگشای جوینی ). وقت وقت بتعریض و گه گاه بتصریح چنان فرانمودی. ( جهانگشای جوینی ). || هویدا کردن. ( زوزنی ). پیدا و آشکار کردن کار را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). || هویدا شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). پیدا و آشکار شدن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). لازم و متعدی است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ظاهر و آشکار کردن چیزی را که در دل داشت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آشکار کردن حق ، لازم و متعدی است. ( از اقرب الموارد ). || ویژه شدن شراب پس از کف انداختن. ( تاج المصادر بیهقی ). رفتن کفک شراب و روشن و پاکیزه شدن.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رفتن کفک شراب. ( از اقرب الموارد ). || خطا کردن تیرانداز و نرسیدن تیر او به هدف. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نیک سخت شدن سال قحط و صریح و خالص گردیدن در شدت و تنگی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

۱. آشکار ساختن.
۲. سخنی را صریح بیان کردن.
۳. امر یا مطلبی را فاش و روشن کردن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تصریح به آن نوع سخن گفتنی اطلاق می شود که در آن احتمال خلاف ظاهر لفظ نمی رود. از آن به مناسبت در باب نکاح سخن رفته است.
تصریح یعنی روشن و آشکارا سخن گفتن.
احکام تصریح به خواستگاری
تصریح به خواستگاری زن با نبود مانع برای ازدواج با وی جایز، بلکه مستحب است و تصریح به خواستگاری زنی که در ایام عده طلاق بائن یا عدّه وفات به سر می برد حرام است مگر برای شوهر در عدّه طلاق بائن به شرط عدم وجود مانع از قبیل سه طلاقه بودن زن. مردی که زنش را سه طلاقه کرده جز بعد از ازدواج زن با محلل و گرفتن طلاق از وی، نمی تواند به صراحت از او خواستگاری کند؛ هرچند برای دیگران پس از سپری شدن ایام عدّه، تصریح جایز است.هرجا تعریض به ازدواج حرام باشد تصریح به آن نیز حرام خواهد بود.

پیشنهاد کاربران

پرونده تصریحی نداشت که قاتل چه کسی بوده.

پافشاری بر نکته، زمینه یا جستاری ( تصریح کردن )

نمونه ها:
آقای ترامپ و آقای غنی درباره ی چالش های منطقه ای و پیکار علیه تروریسم به گپ و گفت پرداختند و بر پیکار مشترک در این زمینه پافشردند ( تصریح کردند ) .

آقای ترامپ نیز [بر این نکته] پافشرده که ایالات متحد در کنار دولت و مردم افغانستان خواهد بود.

هر دو برگرفته از یادداشتی ویرایش شده از سوی اینجانب در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2016/12/blog - post_4. html

تصریح
از ص ر ح
آشکار . . . صراحتا


کلمات دیگر: