کلمه جو
صفحه اصلی

ابن سبیل

فرهنگ فارسی

راهگذار

لغت نامه دهخدا

ابن سبیل. [ اِ ن ُ س َ ] ( ع ص مرکب ، اِ مرکب ) راه گذری. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). رهگذری. ( خلاص نطنزی ). ابن السبیل. راهگذار. رهگذر. راه رو. مسافر :
شنیدم که یک هفته ابن السبیل
نیامدبمهمانسرای خلیل.
سعدی.
|| در اصطلاح فقهاء مسافری از وطن ْ دور که در جای باش خویش توانگر است و اینجا بی زاد و راحله و درویش مانده و سامان بازگشت حتی بطریق فروش و قرض ندارد. و چنین کس از مستحقین زکوة بود. ابن السبیل. ج ، ابناء سبیل.

دانشنامه آزاد فارسی

اِبنِ سبیل
اصطلاحی در فقه. مسافر در راه مانده که برای بازگشت به وطنش نیازمند کمک مالی است هرچند در وطن خود توانگر باشد. ابن سبیل یکی از مستحقان زکات و خمس است. این اصطلاح هشت بار در قرآن به کار رفته است. برخی فقها ـ به جز حنفیان ـ معتقدند ابن سبیل به شرطی مستحق زکات است که سفرش به قصد معصیت نباشد. برخی ناتوانی از قرض کردن را شرط دانسته اند. به نظر فقهای امامیه اگر ابن سبیل «سید» بود مستحق خمس می شود نه زکات. برخی معتقدند کسی که در وطن خود است و لازم است سفری کند و مخارج آن سفر را ندارد، ابن سبیل است. به ابن سبیل آن قدر پرداخت می شود که بتواند به وطن خود بازگردد. برخی از مفسّران ابن السبیل را مهمان دانسته اند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ابن سبیل در کلام فقها به شخصی که در راه مانده باشد گویند.
ابن سبیل در لغت به کسى گفته مى شود که فراوان سفر مى کند؛ چون با راه ملازم و همراه است.
ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث و الآثار ر، ج ۲، ص ۳۳۸،«سبل».
در اصطلاح قرآنى و فقهى به مسافرى گفته مى شود که در راه مانده و مالى ندارد تا به وطن خود برگردد؛ اگرچه در وطن خود بى نیاز باشد.
علی بن ابراهیم، تفسیر قمی ج۱، ص۳۲۴.
از برخى متون برمی آید که دست گیرى از ابن سبیل، پیش از اسلام نیز رایج بوده است
ثمارالقلوب، ص ۲۶۷.
...

پیشنهاد کاربران

( ابن سبیل ) به معنای از راه مانده ترکیب از دو کلمه ابن به معنای پسر و سبیل به معنای راه . پس ابن سبیل به معنای پسر راه و دلیل نام گذاریش این است که انگار کسی نیست تا او را معرفی کند زیرا غریب است و در واقع راه پدر و مادرش و اصل و نسبش است.


کلمات دیگر: