کلمه جو
صفحه اصلی

قربانگاه اسماعیل

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] یکی از امتحانات بزرگ الهی در مورد حضرت ابراهیم (علیه السلام) قربانی کردن فرزندش اسماعیل (علیه السلام) بود که حضرت به خوبی از این امتحان سربلند بیرون آمد.
ابراهیم (علیه السلام) فراز و نشیبهای سختی را پشت سر گذاشت، و در همه جا و همه وقت، تسلیم فرمان خدا بود و در راه او حرکت می کرد، همه رنجها را در راه خدا تحمل کرد و در تمام آزمایشهای الهی قبول شد، و شایستگی خود را به اثبات رساند. ابراهیم در زندگی، اسماعیل (علیه السلام) را خیلی دوست داشت، چرا که اسماعیل ثمره عمرش و پاداش یک قرن رنج و سختیهایش بود، به علاوه سالها از او جدا بود و در فراق او می سوخت، وانگهی زندگی اسماعیل در ظاهر و باطن در تمامی هدفها و راههای خداجویی با زندگی ابراهیم در آمیخته بود. خداوند خواست ابراهیم را در مورد اسماعیل نیز امتحان کند، امتحانی که بزرگترین و نیرومندترین انسانها را از پای در می آورد، و آن این بود که ابراهیم با دست خود کارد بر حلقوم اسماعیل بگذارد و او را در راه خدا قربان کند گرچه اجرای این فرمان، بسیار سخت است اما برای ابراهیم که قهرمان تسلیم در برابر فرمان خدا است آسان است به قول شاعر: از تو ای دوست نگسلم پیوند گر به تیغم برند بند از بند پند آنان دهند خلق ای کاش که ز عشق تو می دهندم پند
← امتحان ابراهیم
شیطان به صورت پیرمردی نزد هاجر آمد و به حالت دلسوزی و نصیحت گفت: آیا می دانی ابراهیم، اسماعیل را به کجا می برد. گفت: به زیارت دوست. شیطان گفت: ابراهیم او را می برد تا به قتل رساند. هاجر گفت: کدام پدر، پسر را کشته است مخصوصا پدری چون ابراهیم و پسری مانند اسماعیل. شیطان گفت: ابراهیم می گوید: خدا فرموده است. هاجر گفت: هزار جان من و اسماعیل فدای راه خدا باد، کاش هزار فرزند می داشتم و همه را در راه خدا قربان می کردم (نقل شده: هاجر چند سنگ از زمین برداشت و به سوی شیطان انداخت و او را از خود دور کرد). وقتی که شیطان از هاجر مایوس شد، به صورت پیرمرد نزد ابراهیم رفت و گفت: ای ابراهیم! فرزند خود را به قتل نرسان که این خواب شیطانی است، ابراهیم با کمال قاطعیت به او رو کرد و گفت: ای ملعون، شیطان تو هستی. پیرمرد پرسید: ای ابراهیم! آیا دل تو را می دارد که فرزند محبوبت را قربان کنی؟ ابراهیم گفت: سوگند به خدا اگر به اندازة افراد شرق و غرب فرزند داشتم و خدای من فرمان می داد که آنها را در راهش قربان کنم، تسلیم فرمان او بودم (نقل شده ابراهیم با پرتاب کردن چند سنگ به طرف شیطان، او را از خود دور ساخت). شیطان از ابراهیم (علیه السّلام) ناامید شد و به همان صورت سراغ اسماعیل رفت، و گفت: ای اسماعیل، پدرت تو را به قتل برساند، اسماعیل گفت: برای چه؟ شیطان گفت: می گوید فرمان خدا است، اسماعیل گفت: اگر فرمان خدا است، در برابر فرمان خدا باید تسلیم بود، چند سنگ برداشت و با سنگ به شیطان حمله کرد و او را از خود دور نمود. (هم اکنون در مراسم حج در منی، سه ستون (به نامهای جمره اولی و وسطی و اخری) به یاد این خاطره، سنگباران می شوند.)
ابراهیم و اسماعیل در قربانگاه
ابراهیم فرزند عزیزش، میوه دلش و ثمره یک قرن رنج و سختیهایش، اسماعیل عزیزتر از جانش را به قربانگاه «منی» آورد، به او گفت: فرزندم! در خواب دیدم که تو را قربان می کنم. اسماعیل این فرزند رشید و با کمال که به راستی شرایط فرزندی ابراهیم را دارا بود، بی درنگ در پاسخ گفت: ای پدر! فرمان خدا را انجام بده، به خواست خدا مرا از مردان صبور و با استقامت خواهی یافت. «یا ابت افعل ما تؤمر ستجدنی ان شاء الله من الصابرین»
وصیت اسماعیل
...


کلمات دیگر: