غلامحسین ساعدی (زادهٔ ۲۴ دی ۱۳۱۴، تبریز – درگذشتهٔ ۲ آذر ۱۳۶۴، پاریس) با نام مستعارِ گوهرِ مراد، نویسنده و پزشک ایرانی بود. ساعدی نمایشنامه نیز می نوشت و پس از بهرام بیضایی و اکبر رادی از نامدارترین نمایشنامه نویسان زبان فارسی به شمار می رفت.
۱۳۳۹ - کار بافک ها در سنگر
۱۳۴۰ - کلاته گل
۱۳۴۲ - ده لال بازی (۱۰ نمایش نامهٔ پانتومیم)
۱۳۴۴ - چوب به دست های ورزیل
۱۳۴۴ - بهترین بابای دنیا
۱۳۴۵ - پنج نمایش نامه از انقلاب مشروطیت
۱۳۴۶ - آی باکلاه، آی بی کلاه، انتشارات نیل
۱۳۴۶ - خانه روشنی (پنج نمایش نامه)
۱۳۴۷ - دیکته و زاویه (دو نمایشنامه)
۱۳۴۸ - پرواربندان
۱۳۴۹ - وای بر مغلوب
۱۳۴۹ - ما نمی شنویم (سه نمایش نامه
۱۳۴۹ - جانشین
۱۳۵۰ - چشم در برابر چشم
۱۳۵۲ - مار در معبد
۱۳۵۲ - قوردلار
۱۳۵۴ - عاقبت قلم فرسایی (دو نمایش نامه)
۱۳۵۴ - هنگامه آرایان
۱۳۵۵ - ضحاک
۱۳۵۷ - ماه عسل
ساعدی در ادبیات و اندیشهٔ سیاسی از پیروان جلال آل احمد به شمار می رفت؛ و از اوایل تشکیل کانون نویسندگان ایران بدان پیوست؛ ولی عمرش دیری نپایید، پس از انقلاب ۱۳۵۷ از راهِ پاکستان به فرانسه گریخت، و سال ۱۳۶۴ در پاریس جان سپرد، و در گورستان پرلاشز، با تشییع جمع بزرگی از ایرانیان پاریس، به خاک سپرده شد.
گاهی باید ضرب محکمِ مُشت را بخوری تا به خود آیی که کجا زندگی می کنی.غلامحسین ساعدی
ساعدی در ۲۴ دی ۱۳۱۴ در تبریز و در خانواده ای کارمند و به قول خودش اندکی بدحال به دنیا آمد. پدرش، علی اصغر، کارمند دولت و مادرش، طیبه، خانه دار بود. اگرچه پدربزرگ مادری او از مشروطه خواهان تبریز بود و خانوادهٔ پدری اش در دستگاه ولیعهدِ وقت، مظفرالدین شاه، شغل و مقامی داشتند، ولی وضع اقتصادی خانواده مناسب نبود. در مهرماه ۱۳۲۱ دورهٔ ابتدایی را در دبستانِ بدر آغاز کرد و در سال ۱۳۲۷ توانست گواهی نامهٔ ششم ابتدایی خویش را بگیرد.علی اکبر ساعدی، برادر غلامحسین، دربارهٔ برادرش و مدرسهٔ طالقانی (منصور سابق) تبریز می گوید:
۱۳۳۹ - کار بافک ها در سنگر
۱۳۴۰ - کلاته گل
۱۳۴۲ - ده لال بازی (۱۰ نمایش نامهٔ پانتومیم)
۱۳۴۴ - چوب به دست های ورزیل
۱۳۴۴ - بهترین بابای دنیا
۱۳۴۵ - پنج نمایش نامه از انقلاب مشروطیت
۱۳۴۶ - آی باکلاه، آی بی کلاه، انتشارات نیل
۱۳۴۶ - خانه روشنی (پنج نمایش نامه)
۱۳۴۷ - دیکته و زاویه (دو نمایشنامه)
۱۳۴۸ - پرواربندان
۱۳۴۹ - وای بر مغلوب
۱۳۴۹ - ما نمی شنویم (سه نمایش نامه
۱۳۴۹ - جانشین
۱۳۵۰ - چشم در برابر چشم
۱۳۵۲ - مار در معبد
۱۳۵۲ - قوردلار
۱۳۵۴ - عاقبت قلم فرسایی (دو نمایش نامه)
۱۳۵۴ - هنگامه آرایان
۱۳۵۵ - ضحاک
۱۳۵۷ - ماه عسل
ساعدی در ادبیات و اندیشهٔ سیاسی از پیروان جلال آل احمد به شمار می رفت؛ و از اوایل تشکیل کانون نویسندگان ایران بدان پیوست؛ ولی عمرش دیری نپایید، پس از انقلاب ۱۳۵۷ از راهِ پاکستان به فرانسه گریخت، و سال ۱۳۶۴ در پاریس جان سپرد، و در گورستان پرلاشز، با تشییع جمع بزرگی از ایرانیان پاریس، به خاک سپرده شد.
گاهی باید ضرب محکمِ مُشت را بخوری تا به خود آیی که کجا زندگی می کنی.غلامحسین ساعدی
ساعدی در ۲۴ دی ۱۳۱۴ در تبریز و در خانواده ای کارمند و به قول خودش اندکی بدحال به دنیا آمد. پدرش، علی اصغر، کارمند دولت و مادرش، طیبه، خانه دار بود. اگرچه پدربزرگ مادری او از مشروطه خواهان تبریز بود و خانوادهٔ پدری اش در دستگاه ولیعهدِ وقت، مظفرالدین شاه، شغل و مقامی داشتند، ولی وضع اقتصادی خانواده مناسب نبود. در مهرماه ۱۳۲۱ دورهٔ ابتدایی را در دبستانِ بدر آغاز کرد و در سال ۱۳۲۷ توانست گواهی نامهٔ ششم ابتدایی خویش را بگیرد.علی اکبر ساعدی، برادر غلامحسین، دربارهٔ برادرش و مدرسهٔ طالقانی (منصور سابق) تبریز می گوید:
wiki: غلامحسین ساعدی