کلمه جو
صفحه اصلی

تعمیم


مترادف تعمیم : شمول، عمومیت، فراگیر، کلیت تخصیص ، فراگیر کردن، عمومیت دادن

متضاد تعمیم : تجوید، تخصیص

فارسی به انگلیسی

generalization


generalization, generality

generality, generalization


فارسی به عربی

امتداد

عربی به فارسی

مدور , مستدير , دايره وار , بخشنامه , عموميت دادن


مترادف و متضاد

۱. شمول، عمومیت، فراگیر، کلیت تخصیص ≠ تجوید
۲. فراگیر کردن، عمومیت دادن ≠ تخصیص


extension (اسم)
مد، اضافی، بسط، توسعه، کشش، تمدید، گسترش، تعمیم، توسیع، تلفن فرعی

distribution (اسم)
پخش، بخش، اشاعه، توزیع، تعمیم

generalization (اسم)
تعمیم، کلیت بخشی

popularization (اسم)
تعمیم، اشتهار، محبوب سازی

شمول، عمومیت، فراگیر، کلیت تخصیص ≠ تجوید


فرهنگ فارسی

فرایند ساختن یک مفهوم یا حکم یا اصل یا نظریه از تعداد محدودی موارد خاص و به کار بردن آن به‌طور گسترده‌تر برای یک گروه کامل از اشیا یا رویدادها یا افراد


شامل همه گردانیدن، همگانی کردن، عمومیت دادن
۱ -( مصدر ) وا رسیدن همه رس بودن فرا گرفتنشامل همه کردن عمومیت دادن مقابل تخصیص . ۲ -( اسم ) وارسی شمول عمومیت . جمع : تعمیمات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) عمومیت دادن .

لغت نامه دهخدا

تعمیم. [ ت َ ] ( ع مص ) مهتر گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || عمامه پوشانیدن. ( دهار ) ( آنندراج ). عمامه پوشیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). عمامه پوشانیدن و عمامه بسر بستن. ( از منتهی الارب )( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). یقال : عمم الرجل ( مجهولاً )؛ ای سود لأن العمائم تیجان العرب کما قیل فی العجم توج و کذا عمم رأسه ؛ ای الفت علیه عمامة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || کف برآوردن شیر. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تشبیهاً بالعمامة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || همه را فرارسیدن.( تاج المصادر بیهقی ). همه را فارسیدن. ( زوزنی ). همه را رسانیدن. ( دهار ). همه را فرارسیدن. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). ضد تخصیص. ( از اقرب الموارد ). عام وشامل گردانیدن چیزی را. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

شامل همه گردانیدن، همگانی کردن، عمومیت دادن.

دانشنامه عمومی

تعمیم (انگلیسی: Generalization) فرایند ساختن یک مفهوم، حکم، اصل یا نظریه از تعداد محدودی موارد خاص و به کار بردن آن به طور گسترده تر برای یک گروه کامل از اشیا یا رویدادها یا افراد است.

دانشنامه آزاد فارسی

تعمیم (روان شناسی). تعمیم (روان شناسی)(generalization)
گسترش پاسخ از محرک اولیه به محرک های مشابه. پس از آن که جانداری پاسخ شرطی به محرکی را آموخت، ممکن است بدون آموزش بیشتر به محرک های مشابه نیز همان پاسخ را بدهد. مثلاً سگ سیاه بزرگی، کودکی را گاز بگیرد و کودک دیگر نه فقط از آن سگ که از هر سگ بزرگ دیگری هم بترسد. این پدیده را تعمیم می گویند. همچنین، ممکن است محرک هایی که شباهت کمتری با محرک اولیه دارند، موجب تعمیم کمتری شوند؛ مثلاً کودک از سگ های کوچک تر کمتر بترسد.

تعمیم (ریاضیات). تَعْمیم (ریاضیات)(generalize)
در ریاضیات، استخراج حکم یا قاعده ای کلی. در این حالت، نتایج خاص نمونه هایی از آن حکم اند. مثلاً ۳+۵=۵+۳ و ۱.۵+۲.۷=۲.۷+۱.۵ را مصادیقی از حکم کلیa+b = b+a می دانند و این حکم حاصل تعمیم آن هاست. همچنین، این اصطلاح به گسترده کردن دامنۀ مصادیق یک حکم نیز اطلاق می شود. مثلاً قانون یا قضیهای را که برای اعداد حقیقی بیان شده است به صورتی درمی آورند که شامل اعداد مختلط نیز بشود.

فرهنگستان زبان و ادب

{generalization} [روان شناسی] فرایند ساختن یک مفهوم یا حکم یا اصل یا نظریه از تعداد محدودی موارد خاص و به کار بردن آن به طور گسترده تر برای یک گروه کامل از اشیا یا رویدادها یا افراد

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تعمیم یعنی توسعه دادن و همه را شامل گردانیدن.که از آن به مناسبت در بابهای صلات، نکاح، مزارعه و وکالت سخن رفته است. تعمیم در دعا مستحب است؛ بدین گونه که دعا کننده، دیگر مؤمنان را نیز در دعای خود شریک و سهیم کند؛ چه اینکه این‏گونه دعا به اجابت نزدیک‏تر است. بر تعمیم در دعا برای امام جماعت تأکید بیشتری شده است. از شرایط استجابت دعوت مؤمن آن است که دعوت‏کننده دعوت خود را به فقرا نیز تعمیم دهد و در صورت اختصاص دعوت به توانگران، اجابت آن رجحان ندارد. مردی که از سوی زنی وکیل شده تا او را به عقد کسی درآورد، نمی‏تواند زن را برای خود عقد کند مگر آنکه زن تصریح به تعمیم مورد وکالت کرده باشد. در عقد مزارعه مزروع (آنچه زراعت می‏شود از گندم، جو و غیر آن) باید تعیین گردد و اگر تصریح به تعمیم آن شود عقد صحیح است و زراعتکار بین انواع زراعت مخیر خواهد بود.
۱. ↑ ذکری الشیعةج۳، ص۴۵۵.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام ج۲، ص۵۳۴.
...

[ویکی فقه] تعمیم (ابهام زدایی). واژه تعمیم ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • تعمیم (فقه)، از اصطلاحات به کار رفته در فقه، به معنای توسعه دادن و همه را شامل گردانیدن• تعمیم (فلسفه اخلاق)، از اصطلاحات به کار رفته در فلسفه اخلاق، به معنای سرایت دادن برخورد در یک موقعیت به موقعیت های مشابه• تعمیم (روان شناسی)، از اصطلاحات به کار رفته در روان شناسی، به معنای سرایت یافتن رفتار در یک امر شرطی شده به موارد مشابه
...

[ویکی فقه] تعمیم (فقه). تعمیم یعنی توسعه دادن و همه را شامل گردانیدن.که از آن به مناسبت در بابهاى صلات، نکاح، مزارعه و وکالت سخن رفته است. تعمیم در دعا مستحب است؛ بدین گونه که دعا کننده، دیگر مؤمنان را نیز در دعاى خود شریک و سهیم کند؛ چه اینکه این‏گونه دعا به اجابت نزدیک‏تر است.
۱. ↑ ذکری الشیعةج۳، ص۴۵۵.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام ج۲، ص۵۳۴.
...

پیشنهاد کاربران

تکرار باعث میشود گیرنده پیام به طور ناخود اگاه به تعمیم دست بزند ( کتاب تفکر سواد رسانه ای دهم )
در این جمله به معنای پخش کردن و عمومیت دادن

فراگیرکردن

همگانی کردن

همگان پذیزی

همگانی کردن
عمومی کردن

عمومیت دادن
عمومیت بخشیدن
همه شمول دانستن

همگانی نمایی
فراگیرنمایی

یعنی استخراج حکم یا قاعده ی کلی

یعنی شامل شدن یک دسته در دستهی دیگر یا کلی بودن یک دسته و توان در بر گرفتن دستهی کوچک تر

تعمیم، یک مفهوم ریاضی نیست؛ بلکه یک فرایند فکری است. تعمیم درواقع، شناخت یک الگو و به کار بردن آن در شرایط متفاوت است.

برابرنهاد پارسی ( تعمیم یافتن ) واژه ( همگانَسته شدن ) و برابر نهاد واژه ( تعمیم یافته ) واژه ( همگانَسته ) می باشد. برگرفته از رویه 163 نسک بنیادهای منطق نگریک ترگویه ای از شمس الدین ادیب سلطانی.


کلمات دیگر: