مترادف ثبت : درج، ضبط، مرقوم، مندرج، کتابت، نگارش
برابر پارسی : رونویس، پایستگی، نگارش
registration, register, record, inscription, [book.] entry
down, record, register, registration
درج، ضبط، مرقوم، مندرج
کتابت، نگارش
۱. درج، ضبط، مرقوم، مندرج
۲. کتابت، نگارش
فـرایند ذخیـرهسازی اطلاعـات مربوط به رویدادهای یک شبکه همراه با ثبت جزئیات آن برای روشن شدن جزئیات فعالیتهای یک سامانه
(ثَ بَ) [ ع . ] (ص .) مورد اعتماد، کسی که قول او حجت باشد.
(ثَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) قرار دادن ، بر جای بودن . 2 - (اِمص .) استواری ، پایداری . 3 - نوشتن . 4 - (اِ.) حجت ، دلیل . 5 - مهر توقیع . 6 - (ص .) مرد معتمد، استوار. 7 - مرد دلاور. 8 - ثابت رأی . 9 - (اِمف .) قرار داده شده . 10 - در حقوق نوشتن قراردادها و مشخصات املاک در دفاتری که از طرف دولت برای این امور ثبت شده . ثبت مربوط به قراردادها را ثبت اسناد و ثبت مربوط به املاک را ثبت املاک نامند.
ثبت . [ ث َ ب َ ] (ع اِ) ثبات و قیام . له ثَبَت ٌ عندالحملة. || دلیل . حجت : لا اَحکم ُ بهذا الاّ به ثَبَت . || مرد ثقه : فلان ثبت من الأثبات و آن مجاز است چنانکه گویند: فلان حجة آنگاه که او در روایت ثقه باشد. (اقرب الموارد). و در اصطلاح درایة، یقال : و أعلی مراتب التعدیل ثقة. و قد یؤکد بالتکریر و اضافة ثبت و ورع و شبههما ممّا یدل ّ علی علوّ شأنه . ثم ّ عدل ، ضابط، او ثبت او حافظاو متقن او حجة. (درایة تألیف حسین بن عبدالصمد الحارثی الهمدانی ص 188). ج ، اثبات . رجوع به متقن شود.
ثبت . [ ث َب ْ ب ِ ] (ع ص ) در اصطلاح درایه رجوع به متقن شود.
سنائی .
۱. یادداشت کردن؛ نوشتن.
۲. (صفت) نوشته؛ نوشتهشده.
۴. برقرار و پابرجا کردن.
۳. قرار دادن.
〈 ثبت احوال: سازمانی که وظیفۀ صدور شناسنامه و کارت ملی را بر عهده دارد.
〈 ثبت اسناد: ادارهای که معاملات و نقلوانتقالهای ملکی مردم را در دفترها و پروندههای خود ثبت میکند و سند مالکیت میدهد.
پایستگی، نگارش