مترادف قباله : بنچاق، سند، صداق نامه، عقدنامه، مدرک
برابر پارسی : بنچاغ، بنچاک، پیوندنامه
title-deed, marriage-contract
title
حديث يا روايت شفاهي وزباني , علوم اسرار اميز از قبيل علم ارواح
۱. بنچاق، سند
۲. صداقنامه، عقدنامه
۳. مدرک
بنچاق، سند
صداقنامه، عقدنامه
مدرک
قبالة. [ ق ِ ل َ ] (ع اِمص ) مام نافی و مامائی . (ناظم الاطباء).
قباله . [ ق َ ل ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بیضاء بخش اردکان شهرستان شیراز. در 67000 گزی جنوب خاور اردکان و 3000 گزی راه فرعی بیضا به زرقان واقع است و 37 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
ناصرخسرو.
خاقانی .
سعدی (گلستان ).
قبالة. [ ق َ ل َ ] (ع اِمص ) پدرفتار شدن . (اقرب الموارد). پدرفتاری و کارسازی عمل . اسم است تقبل را. (ناظم الاطباء). || عرافة: نحن فی قبالته ؛ ای فی عرافته . (ناظم الاطباء).
قبالة. [ ق ُ ل َ ] (ع ق ) روباروی . (ناظم الاطباء). روبروی : جلست قبالته ؛ روبروی آن نشستم . (ناظم الاطباء). قبال .
پیوندنامه