کلمه جو
صفحه اصلی

ابوالمعالی باخرزی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] باخَرْزی ، ابوالمعالی سیف الدین سعید بن مطهر بن سعید (۵۸۶ - ۶۵۹ق /۱۱۹۰-۱۲۶۱م )، مشهور به شیخ عالَم ، محدث ، عارف و از مشایخ بزرگ طریقه کبرویه می باشد.
وی به شیخِ عالَم (یا شیخ العالَم) و «خواجه فتح آبادی» به مناسبت اقامتش در فتح آبادِ بخارا نیز شهرت داشته است.
معرفی اجمالی
ابوالمعالی چنانکه از نسبتش پیداست ، در باخرز یا یکی از توابع آن زاده شد و همان جا رشد کرد و مقدمات علوم را فراگرفت . سپس روی به سفر نهاد و فقه و حدیث را در هرات و نیشابور و بغداد نزد محدثان و فقهای بزرگی چون شیخ شهاب الدین سهروردی ، ابوالفتح حُصری ، علی بن محمد موصلی ، ابراهیم بن سالار خوارزمی ، مؤید طوسی ، فضل الله بن محمد بن احمد نوقانی و جلال الدین مرغینانی فراگرفت . اما اینکه گفته اند در ۱۱ سالگی وارد بغداد شد و از ابن جوزی (د ۵۹۷ق ) حدیث شنید محتاج دلایل و شواهد بیشتری است . به هر حال ، ابوالمعالی پس از آن به تصوف گرایش یافت و به خوارزم نزد شیخ نجم الدین کبری رفت در حالی که به گزارش فصیح خوافی ، وی پیش از آن در هرات از شیخ تاج الدین محمود بن حداد اشنهی خرقه تبرک گرفته بود. اما داستانی که درباره علت گرایش و پیوستن او به شیخ نجم الدین آورده اند، ساختگی می نماید.
باخرزی در بخارا
باخرزی نزد شیخ نجم الدین ، مراحل سیر و سلوک را طی کرد و پس از مدت کوتاهی خرقه خلافت گرفت و شیخ نجم الدین کبری او را با القابی چون امام العارف ، شرف الاسلام ، مقدم الطائفه و حجة السالکین ستود. آنگاه به اشارت مراد خود رهسپار بخارا شد و در این شهر، در محله فتح آباد خانقاهی بنا نهاد و در آن جا و نیز در مسجد صرافان ، مجالس وعظ و اندرز بر پا می کرد و مشتاقان و مریدانش از اطراف و اکناف به گرد او جمع می شدند. باخرزی در این شهر چنان شهرت و احترامی کسب کرد که او را شیخ بزرگ خواندند و خاندانش به شاهان بخارا شهرت یافتند. گفته اند: وقتی برکه خان مغول در ۶۵۲ق به بخارا آمد، به زیارت شیخ سیف الدین شتافت و به دست او اسلام آورد. سیور قوتی ، مادر مسیحی منکوقاآن هم وقتی در بخارا مدرسه ای بناکرد، باخرزی را سرپرست و متولی آن گردانید. خود منکوقاآن و وزیر او، برهان الدین مسعود یلواج نیز شیخ را بزرگ می شمردند. شیخ سیف الدین با آنکه در بخارا، در شمار مشایخ بزرگ تصوف بود، باز از جمال الدین علی بن ابراهیم کردری و ابورشید اصفهانی و احمد محبوبی حدیث می شنید و روایت می کرد.
سعایت و حسادت معاندان
...


کلمات دیگر: