مغول
فارسی به انگلیسی
Mogul (tribe)
Mongol, Mongolian, Mongoloid
فرهنگ فارسی
( اسم ) فردی از قوم مغول : [ همچنان کاینجا مغول حیله دان گفت می جویم کسی از مصریان ... ] ( مثنوی . نیک . ۶۴۹:۳ )
یکی از اقوام زرد پوستی است که اصلا در قسمتی از آسیای مرکزی و شرقی زندگی می کردند .
لغت نامه دهخدا
مغول. [ م ُ ] ( اِ ) فردی از قوم مغول :
همچنان کآنجا مغول حیله دان
گفت می جویم کسی از مصریان.
مغول. [ م ُ ] ( اِخ ) قومی است معروف. ( غیاث ) ( آنندراج ) . و رجوع به مدخل بعد شود.
مغول. [ م ُ غُل ْ ] ( اِخ ) یکی از اقوام زردپوستی است که اصلاً در قسمتی از آسیای مرکزی و شرقی زندگی می کردند. این قوم از طوایف متعدد مرکب بوده اند که از جهت کثرت عدد خانواده و وسعت اراضی با یکدیگر اختلاف بسیار داشته اند و مهمترین این طوایف عبارت بودند از: تاتار، قنقرات ، قیات ، اویرات ، آرلاد، جلایر، کرائیت و جز اینها. بعدها همه این اقوام را بنابر تسمیه جزء بر کل ابتدا تاتار و سپس مغول نامیدند. این قبایل باج گزار و فرمانبردار پادشاهان چین شمالی بودند و طوایف اصلی مغول هم البته یک دسته از این قبایل محسوب می گردیدند. اولین کس از این طایفه که توانست یوغ بندگی و فرمانبرداری را بشکند «یسوگای » ( یسوگئی ) پدر چنگیز رئیس طایفه قیات از قبایل مغول بود. وی نه تنها توانست عده ای از طوایف مغول را به اطاعت درآورد، بلکه بعضی از طوایف تاتار را در مشرق منهزم ساخت و در جنگهای طوائف کرائیت نیز شرکت کردو پادشاه آن قوم را در برابر دشمنانش تقویت نمود و با او طرح اتحاد و برادری ریخت. پسر بزرگتر یسوگای که «تموجین » نام داشت ، یعنی «آهنین » بعد از مرگ پدر جانشین وی شد و بزودی کلیه قبایل مغول و تاتار را تحت اطاعت درآورد و حتی بر قبایل مسیحی کرائیت نیز غلبه یافت و به «چنگیزخان » مشهور گردید. چنگیز در حدود 600 هَ. ق. قبایل عیسوی «نایمان » را منقاد خود کرد و در سال 603 هَ. ق. قوم «قرقیز» و پس از آن طوایف «ایغور» را به اطاعت درآورد. سلطان محمد خوارزمشاه که پس از فتوحات آسیای مرکزی و برانداختن قراختائیان به خیال تسخیر ترکستان و چین افتاده بود، چون شنید که چنگیزخان بلاد ایغور را به تصرف خویش درآورده و بر پکن پایتخت چین مسلط گردیده بیمناک شد و برای تحقیق نمایندگانی به ریاست سید اجل بهاءالدین رازی به نزد چنگیز فرستاد. چنگیز فرستادگان را به احترام پذیرفت و توسط آنان پیغام فرستاد که مایل است بین دو کشور باب تجارت باز باشد. در سال 615 هَ. ق. فرستاده چنگیز با سلطان محمد خوارزمشاه معاهده ای بست و بعد از عقد این قرارداد بود که چنگیز تحف و هدایایی برای سلطان محمد و بازرگانانی با اموال فراوان به طرف ممالک اسلامی روانه ساخت. اینالجق معروف به غایرخان حاکم شهر اترار که از خویشاوندان مادری سلطان محمد خوارزمشاه بود به اموال آنان طمع بست و به بهانه اینکه جاسوس هستند تمام آنها را کشت و مالشان را تصرف کرد مگر یک نفر از آنها که گریخت و چنگیزخان را از ماوقع آگاه ساخت. بعد از این واقعه چنگیز هیأتی به دربار خوارزمشاه فرستاد و تسلیم غایرخان و جبران خسارت را تقاضا کرد، ولی سلطان محمد آن فرستادگان را نیز بکشت و با این عمل بیخردانه خود راه سیل خون و بلا را به سوی بلاد اسلامی هموار ساخت. در اواخر سال 616 هَ. ق. چنگیز خشمگین و کینه جو با تمام قوای خویش برای گرفتن انتقام به ممالک خوارزمشاهی حمله ور شد. چنگیز سپاه خود را چهار قسمت کرد: یکی را به دو پسر خود جغتای و اکتای سپرد و آنان را مأمور فتح اترار کرد، دسته دوم را به پسر دیگرش جوجی سپرد و مأمور فتح شهرهای کنار رود سیحون نمود و دسته سوم را برای فتح خجند و بناکت روانه ساخت و فرماندهی دسته چهارم را که قسمت اعظم سپاه بود خود برعهده گرفت و بدین ترتیب از هر طرف شهرهای خراسان را در محاصره گرفت و سراسر آن را ویران و با خاک یکسان کرد. سلطان محمد خوارزمشاه بدون هیچ مقاومتی از مقابل لشکر مغول از شهری به شهری دیگر می گریخت تا سرانجام در اواخر سال 617 هَ. ق. به جزیره آبسکون رسید و همانجا در سیه روزی درگذشت. چند ماه بعد از فوت او در سال 618 گرگانج پایتخت معروف وقدیم خوارزم با ساکنان خود معدوم گردید و سپس یک یک شهرهای خراسان مفتوح و قتل عام شد و تنها کسی که در این گیرودار فکر مقاومت در سر داشت جلال الدین منکبرنی پسر سلطان محمد بود که با سپاهیان اندکی که در اختیار داشت در بعضی نقاط لشکر مغول را شکست داد، ولی اختلاف سپاهیان وی و حملات پی درپی مغول دیگر قدرت مقاومت را از وی سلب کرد و سرانجام در غرب ایران به دست یکی از اکراد کشته شد و بدین ترتیب کشور ایران به دست قوم مغول مسخر شد و چنگیز به قصد مراجعت به مغولستان به ماوراءالنهر رفت و در سال 620 هَ. ق. با پسرانش در کنار رود سیحون مجلس مشاوره ای ترتیب داد تا درباره اداره سرزمینهای تسخیرشده تصمیماتی بگیرند. چنگیز در سال 621 با همه پسرانش بجز جوجی که به دشت قفچاق رفته بود به مغولستان رسید و پس از غلبه بر پادشاه تنگت واقع در شمال تبت در سال 624 هَ. ق. به سن 72 سالگی درگذشت. بعد از مرگ چنگیز پسرش اوکتای قاآن به وصیت پدر جانشین وی گردید و بعد از اوکتای قاآن پسرش گویوک خان ( 639-647 هَ. ق. ) و پس از او منگوقاآن ( 648-657 هَ. ق. ) به خانی نشستند و در عهد خان اخیر هولاکو مأمور تکمیل فتوحات مغول در ایران و سایر نواحی غربی آسیا گردید. در فاصله میان تسلط مغول بر مشرق ایران و حمله هولاکو به ایران سرزمینهای مفتوح مغولان را حکام مغولی که از جانب خانان مغول تعیین می شدند با راهنمایی و مشاورت وزرای ایرانی ، مانند شرف الدین خوارزمی و بهاءالدین محمد جوینی اداره می کردند. هولاکو که برادر منگوقاآن و پسر تولی خان پسر چنگیز بود، در طی حملات مکرر خود اسماعیلیه را منکوب و قلاع آنان را ویران ساخت و سپس بغداد را فتح کرد و با کشتن المستعصم باﷲ خلیفه عباسی به خلافت 525ساله بنی عباس خاتمه داد و پس از فتح بغداد شهرهای عراق و همچنین گرجستان و ارمنستان و بلاد آسیای صغیر را مسخر کرد. در سال 661 هَ. ق. قوبیلای قاآن که بجای منگوقاآن نشسته بود سلطنت تمام ایران و بین النهرین و شام و آسیای صغیر را به هولاکو واگذار کرد و بدین ترتیب اخلاف چنگیزخان سلسله ای در ایران تشکیل دادند که به ایلخانان مغول معروف است. هولاکو در سال 663 هَ. ق. بعد از آنکه همه منازعان را از جیحون تا سرحدات مصر منکوب و مطیع کرده بود درگذشت. بعد از هولاکو، خانان مغول به ترتیب زیر به فرمانروایی رسیدند: 1- آباقاخان پسر هولاکوکه در 663 جلوس کرد و در 680 هَ. ق. وفات یافت. 2-سلطان احمد تگودار پسر هولاکو ( 680-683 هَ. ق. ). 3-ارغون پسر آباقاخان ( 683-690 هَ. ق. ). 4- گیخاتو پسر آباقاخان ( 690-694 هَ. ق. ). 5- بایدو پسر طرغای بن مغول که در 694 هَ. ق. کشته شد. 6- محمودخان غازان پسر ارغون ( 694-702 هَ. ق. ). 7- سلطان محمد خدابنده اولجایتو پسر ارغون ( 702-716 هَ. ق. ). 8- سلطان ابوسعید بهادرخان پسر اولجایتو ( 716-736 هَ. ق. ). بعد از مرگ ابوسعید بهادرخان ضعف و انحطاط در سلطنت ایلخانان آشکار شد و ممالک ایلخانان دچار تجزیه و تفرقه گردید. و رجوع به تاریخ مغول و تاریخ مفصل ایران از استیلای مغول تا دوران مشروطیت تألیف عباس اقبال و طبقات سلاطین اسلام و تاریخ ادبیات ایران تألیف صفاج 3 بخش 1 و چنگیزخان و هولاکو در همین لغت نامه شود.
مغول . [ م ِغ ْ وَ ] (ع اِ) سیخ کارد که در میان عصا وتازیانه دارند به هندی کپتی یا شمشیری است شبیه مشمل مگر از آن باریکتر و درازتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سیخ کارد که در میان عصا و تازیانه دارند و شمشیر باریک دراز. (ناظم الاطباء). آهنی که در میان تازیانه قرار می دهند و آن را غلافی است و گویند تازیانه ای که در میان آن شمشیر باریکی باشد و گویند شمشیر باریک و دراز که آن را در زیر جامه نگاه دارند. (از اقرب الموارد). || پیکان دراز یا شمشیری است باریک گردن و دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). پیکان دراز و گویند شمشیر باریک که یک طرف آن تیز و طرف دیگرش مانند کارد باشد. (از اقرب الموارد). || فرس ذات مغول ؛ اسب پیشی گیرنده . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنچه موجب نابودی چیزی باشد. (از اقرب الموارد).
همچنان کآنجا مغول حیله دان
گفت می جویم کسی از مصریان .
مولوی (مثنوی چ خاور ص 150).
مغول . [ م ُ ] (اِخ ) قومی است معروف . (غیاث ) (آنندراج ) . و رجوع به مدخل بعد شود.
مغول . [ م ُ غُل ْ ] (اِخ ) یکی از اقوام زردپوستی است که اصلاً در قسمتی از آسیای مرکزی و شرقی زندگی می کردند. این قوم از طوایف متعدد مرکب بوده اند که از جهت کثرت عدد خانواده و وسعت اراضی با یکدیگر اختلاف بسیار داشته اند و مهمترین این طوایف عبارت بودند از: تاتار، قنقرات ، قیات ، اویرات ، آرلاد، جلایر، کرائیت و جز اینها. بعدها همه ٔ این اقوام را بنابر تسمیه ٔ جزء بر کل ابتدا تاتار و سپس مغول نامیدند. این قبایل باج گزار و فرمانبردار پادشاهان چین شمالی بودند و طوایف اصلی مغول هم البته یک دسته از این قبایل محسوب می گردیدند. اولین کس از این طایفه که توانست یوغ بندگی و فرمانبرداری را بشکند «یسوگای » (یسوگئی ) پدر چنگیز رئیس طایفه ٔ قیات از قبایل مغول بود. وی نه تنها توانست عده ای از طوایف مغول را به اطاعت درآورد، بلکه بعضی از طوایف تاتار را در مشرق منهزم ساخت و در جنگهای طوائف کرائیت نیز شرکت کردو پادشاه آن قوم را در برابر دشمنانش تقویت نمود و با او طرح اتحاد و برادری ریخت . پسر بزرگتر یسوگای که «تموجین » نام داشت ، یعنی «آهنین » بعد از مرگ پدر جانشین وی شد و بزودی کلیه ٔ قبایل مغول و تاتار را تحت اطاعت درآورد و حتی بر قبایل مسیحی کرائیت نیز غلبه یافت و به «چنگیزخان » مشهور گردید. چنگیز در حدود 600 هَ . ق . قبایل عیسوی «نایمان » را منقاد خود کرد و در سال 603 هَ . ق . قوم «قرقیز» و پس از آن طوایف «ایغور» را به اطاعت درآورد. سلطان محمد خوارزمشاه که پس از فتوحات آسیای مرکزی و برانداختن قراختائیان به خیال تسخیر ترکستان و چین افتاده بود، چون شنید که چنگیزخان بلاد ایغور را به تصرف خویش درآورده و بر پکن پایتخت چین مسلط گردیده بیمناک شد و برای تحقیق نمایندگانی به ریاست سید اجل بهاءالدین رازی به نزد چنگیز فرستاد. چنگیز فرستادگان را به احترام پذیرفت و توسط آنان پیغام فرستاد که مایل است بین دو کشور باب تجارت باز باشد. در سال 615 هَ . ق . فرستاده ٔ چنگیز با سلطان محمد خوارزمشاه معاهده ای بست و بعد از عقد این قرارداد بود که چنگیز تحف و هدایایی برای سلطان محمد و بازرگانانی با اموال فراوان به طرف ممالک اسلامی روانه ساخت . اینالجق معروف به غایرخان حاکم شهر اترار که از خویشاوندان مادری سلطان محمد خوارزمشاه بود به اموال آنان طمع بست و به بهانه ٔ اینکه جاسوس هستند تمام آنها را کشت و مالشان را تصرف کرد مگر یک نفر از آنها که گریخت و چنگیزخان را از ماوقع آگاه ساخت . بعد از این واقعه چنگیز هیأتی به دربار خوارزمشاه فرستاد و تسلیم غایرخان و جبران خسارت را تقاضا کرد، ولی سلطان محمد آن فرستادگان را نیز بکشت و با این عمل بیخردانه ٔ خود راه سیل خون و بلا را به سوی بلاد اسلامی هموار ساخت . در اواخر سال 616 هَ . ق . چنگیز خشمگین و کینه جو با تمام قوای خویش برای گرفتن انتقام به ممالک خوارزمشاهی حمله ور شد. چنگیز سپاه خود را چهار قسمت کرد: یکی را به دو پسر خود جغتای و اکتای سپرد و آنان را مأمور فتح اترار کرد، دسته ٔ دوم را به پسر دیگرش جوجی سپرد و مأمور فتح شهرهای کنار رود سیحون نمود و دسته ٔ سوم را برای فتح خجند و بناکت روانه ساخت و فرماندهی دسته ٔ چهارم را که قسمت اعظم سپاه بود خود برعهده گرفت و بدین ترتیب از هر طرف شهرهای خراسان را در محاصره گرفت و سراسر آن را ویران و با خاک یکسان کرد. سلطان محمد خوارزمشاه بدون هیچ مقاومتی از مقابل لشکر مغول از شهری به شهری دیگر می گریخت تا سرانجام در اواخر سال 617 هَ . ق . به جزیره آبسکون رسید و همانجا در سیه روزی درگذشت . چند ماه بعد از فوت او در سال 618 گرگانج پایتخت معروف وقدیم خوارزم با ساکنان خود معدوم گردید و سپس یک یک شهرهای خراسان مفتوح و قتل عام شد و تنها کسی که در این گیرودار فکر مقاومت در سر داشت جلال الدین منکبرنی پسر سلطان محمد بود که با سپاهیان اندکی که در اختیار داشت در بعضی نقاط لشکر مغول را شکست داد، ولی اختلاف سپاهیان وی و حملات پی درپی مغول دیگر قدرت مقاومت را از وی سلب کرد و سرانجام در غرب ایران به دست یکی از اکراد کشته شد و بدین ترتیب کشور ایران به دست قوم مغول مسخر شد و چنگیز به قصد مراجعت به مغولستان به ماوراءالنهر رفت و در سال 620 هَ . ق . با پسرانش در کنار رود سیحون مجلس مشاوره ای ترتیب داد تا درباره ٔ اداره ٔ سرزمینهای تسخیرشده تصمیماتی بگیرند. چنگیز در سال 621 با همه ٔ پسرانش بجز جوجی که به دشت قفچاق رفته بود به مغولستان رسید و پس از غلبه بر پادشاه تنگت واقع در شمال تبت در سال 624 هَ . ق . به سن 72 سالگی درگذشت . بعد از مرگ چنگیز پسرش اوکتای قاآن به وصیت پدر جانشین وی گردید و بعد از اوکتای قاآن پسرش گویوک خان (639-647 هَ . ق .) و پس از او منگوقاآن (648-657 هَ . ق .) به خانی نشستند و در عهد خان اخیر هولاکو مأمور تکمیل فتوحات مغول در ایران و سایر نواحی غربی آسیا گردید. در فاصله ٔ میان تسلط مغول بر مشرق ایران و حمله ٔ هولاکو به ایران سرزمینهای مفتوح مغولان را حکام مغولی که از جانب خانان مغول تعیین می شدند با راهنمایی و مشاورت وزرای ایرانی ، مانند شرف الدین خوارزمی و بهاءالدین محمد جوینی اداره می کردند. هولاکو که برادر منگوقاآن و پسر تولی خان پسر چنگیز بود، در طی حملات مکرر خود اسماعیلیه را منکوب و قلاع آنان را ویران ساخت و سپس بغداد را فتح کرد و با کشتن المستعصم باﷲ خلیفه ٔ عباسی به خلافت 525ساله ٔ بنی عباس خاتمه داد و پس از فتح بغداد شهرهای عراق و همچنین گرجستان و ارمنستان و بلاد آسیای صغیر را مسخر کرد. در سال 661 هَ . ق . قوبیلای قاآن که بجای منگوقاآن نشسته بود سلطنت تمام ایران و بین النهرین و شام و آسیای صغیر را به هولاکو واگذار کرد و بدین ترتیب اخلاف چنگیزخان سلسله ای در ایران تشکیل دادند که به ایلخانان مغول معروف است . هولاکو در سال 663 هَ . ق . بعد از آنکه همه ٔ منازعان را از جیحون تا سرحدات مصر منکوب و مطیع کرده بود درگذشت . بعد از هولاکو، خانان مغول به ترتیب زیر به فرمانروایی رسیدند: 1- آباقاخان پسر هولاکوکه در 663 جلوس کرد و در 680 هَ . ق . وفات یافت . 2-سلطان احمد تگودار پسر هولاکو (680-683 هَ . ق .). 3-ارغون پسر آباقاخان (683-690 هَ . ق .). 4- گیخاتو پسر آباقاخان (690-694 هَ . ق .). 5- بایدو پسر طرغای بن مغول که در 694 هَ . ق . کشته شد. 6- محمودخان غازان پسر ارغون (694-702 هَ . ق .). 7- سلطان محمد خدابنده اولجایتو پسر ارغون (702-716 هَ . ق .). 8- سلطان ابوسعید بهادرخان پسر اولجایتو (716-736 هَ . ق .). بعد از مرگ ابوسعید بهادرخان ضعف و انحطاط در سلطنت ایلخانان آشکار شد و ممالک ایلخانان دچار تجزیه و تفرقه گردید. و رجوع به تاریخ مغول و تاریخ مفصل ایران از استیلای مغول تا دوران مشروطیت تألیف عباس اقبال و طبقات سلاطین اسلام و تاریخ ادبیات ایران تألیف صفاج 3 بخش 1 و چنگیزخان و هولاکو در همین لغت نامه شود.
فرهنگ عمید
۲. هریک از افراد این قوم.
دانشنامه عمومی
تیر سفیرزن، برای باخبر کردن نیروهای خودی از موضوعی یا کمک خواستن،
تیر آتش زن، برای از بین بردن و آتش زدن تجهیزات، نیروها و ساختمان و قلعه های دشمن،
تیر ضدزره، برای نفوذ در زره نیروهای زره دار دشمن.
بنا به نظر هارولد لمب در کتاب زندگی نامه چنگیز خان مغول، در سده های اخیر این اشتباه به وجود آمد که ترک ها نیز از نژاد مغول هستند. او معتقد است که چنین نیست و مغول ها و ترک ها دو قوم کاملاً متفاوت هستند. اما در مغولستان بسیاری از ترک ها و مغول ها در کنار هم می زیستند. بر طبق گفته کتاب زندگی نامه چنگیز خان مغول نوشته هارولد لمب ترجمه رشید یاسمی صفحه ۱۵ در پاورقی ۲: «باید به یاد آورد که مغول ها در اصل از قوم تونگوزیا (ریشه اصلی) بود و تدریجاً با ایرانیان و ترکان آمیخته بودند. امروز این نژاد را اورال آلتایی می نامند و یونانیها همین چادرنشینان آسیای شرقی را اسکوچا می گفته اند»هارولد لمب در کتاب زندگی نامه چنگیز خان مغول (ترجمه رشید یاسمی صفحه ۳۳) مغول نامیدن تاتارها را اشتباه دانسته است.
زمامداری ۵۰۸ ساله خلفای عباسی با غارت و تسخیر بغداد توسط مغولان به پایان رسید.
دربارهٔ خاستگاه نخستین مغول ها، مطالب و افسانه های گوناگونی نوشته شده است. برخی از پژوهشگران عقیده دارند که مغول های حقیقی از تایگا یا جنگل های سیبری آمده اند که جایگاه حیوانات خزپوش مانند خرس و کفتار و روباه و سنجاب بوده است.
دانشنامه آزاد فارسی
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
مغ ایل که مغیل یا مغول خوانده میشود برابر است با خاندان مغ ها بر خلاف همه آنچه که این واژه و یا گروه را به نادرست به تبت میرسانند این واژه ایرانی است.
بسیاری از واژه هایی را که از بُن پارسی می دانیم، براستی پارسی نیستند و ریشه ی سُریانی، یونانی و زبان های دیگر دارند؛ مانند �فنجان� که از ریشه ی یونانی و �کنکاش� که ریشه ی مُنگُلی ( مغولی ) است. در دوره های میانی و پسین تاریخ ایران نیز بسی واژه های تازی، مُنگُلی، تاتاری و تُرکی به زبان پارسی وارد شده است. از میان همه اینها، تنها زبان تازیان، واژگان زبان پارسی را شکسته و ساختار آن را تا اندازه ای آسیب زده و به هم ریخته است.
برگرفته از یادداشتِ �نکته هایی درباره زبان پارسی� ب. الف. بزرگمهر ۱۲ آذرماه ۱۳۸۹
https://behzadbozorgmehr. blogspot. com/2011/01/blog - post_5574. html
منبع:تاریخ رشیدی
تالیف:میرزا محمد حیدر دوغلات
است یعنی افراد دارای استخوانهای برجسته درنوک گونه های صورت که گوشت صورتشان فیله ای و گندمگون وپهن است. ج: مغول یعنی افرادی که چهره وصورتشان مانند سنگ تیشه ای چکش خورده و تیشه زده به نظر می رسد