کلمه جو
صفحه اصلی

تخلیه


مترادف تخلیه : تهی ساختن، خالی کردن، تهی سازی، تهی، خالی، اخراج، پاک سازی، خالی سازی

برابر پارسی : تهی سازی، بیرون ریختن، تهی کردن

فارسی به انگلیسی

discharge, disembarkation, exhaustion, pullout, evacuation, offloading, evecuation

discharge, disembarkation, exhaustion, pullout


evecuation, offloading


فارسی به عربی

اطلاق

مترادف و متضاد

۱. تهی ساختن، خالی کردن
۲. تهیسازی
۳. تهی، خالی
۴. اخراج، پاکسازی
۵. خالیسازی


discharge (اسم)
تخلیه، عزل، خلع، ترشح، بده، انفصال

depletion (اسم)
خون گیری، تقلیل، تخلیه، نقصان، تهی سازی، رگ زنی، نهی سازی

evacuation (اسم)
تخلیه، تهی سازی، برون بری

disembarkation (اسم)
تخلیه

تهی ساختن، خالی کردن


تهی‌سازی


تهی، خالی


اخراج، پاک‌سازی


خالی‌سازی


فرهنگ فارسی

خالی کردن، تهی ساختن، رهاکردن، واگذاشتن
( مصدر ) ۱- تهی کردن خالی کردن. ۲- رها کردن یله کردن وا گذاشتن . ۳-خالی کردن قوای نظامی ناحیه یا شهری را. ۴- ( صفت ) خالی تهی . ۵- تهذیب باطن از اخلاق ناپسند اعراض از آنچه انسان را از خدا باز میدارد.یا تخلی. شکم . کار کردن شکم و خالی شدن آن . یا تخلی. هوا. خالی کردن محیطی را از هوای . یا تلمب. تخلی. هوا. وسیله ای که در آزمایشگاهها و در صنعت برای خالی کردن هوای دستگاهی یا محفظه ای بکار رود.یا تخلی. ید.دست متصرف را از ملک یا خانه کوتاه کردن خلع ید.

فرهنگ معین

(تَ یِ ) [ ع . تخلیة ] (مص م . ) ۱ - تهی کردن ، خالی کردن . ۲ - خارج کردن چیزی یا کسی از جایی .

لغت نامه دهخدا

( تخلیة ) تخلیة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) گذاشتن کار را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || دست بداشتن و راه وادادن. ( تاج المصادر بیهقی ). رها کردن. ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). رها کردن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رها کردن اسیر. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || فرید و وحید قراردادن چیزی را. || ترک کردن کسی و متعرض وی نشدن. || تخلیه فروشنده بین مشتری و جنس را؛ یعنی تسلیم کردن جنس به او. || ترک کردن کسی ، دو تن را که با یکدیگرند. خلی بینهما؛ ترکهما مجتمعین. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ): و خلینا بین الشیخین. ( حریری ، از اقرب الموارد ). || خالی کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || فارغ شدن و خالی شدن از کسی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || تخلیه مکان ؛ گذشتن از آن.( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || تخلیه شکم ؛کار کردن شکم و خالی شدن و تهی گشتن آن. ( ناظم الاطباء ). || مردن. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ).

تخلیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) گذاشتن کار را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || دست بداشتن و راه وادادن . (تاج المصادر بیهقی ). رها کردن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). رها کردن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رها کردن اسیر. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || فرید و وحید قراردادن چیزی را. || ترک کردن کسی و متعرض وی نشدن . || تخلیه ٔ فروشنده بین مشتری و جنس را؛ یعنی تسلیم کردن جنس به او. || ترک کردن کسی ، دو تن را که با یکدیگرند. خلی بینهما؛ ترکهما مجتمعین . (اقرب الموارد) (المنجد): و خلینا بین الشیخین . (حریری ، از اقرب الموارد). || خالی کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || فارغ شدن و خالی شدن از کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تخلیه ٔ مکان ؛ گذشتن از آن .(اقرب الموارد) (المنجد). || تخلیه ٔ شکم ؛کار کردن شکم و خالی شدن و تهی گشتن آن . (ناظم الاطباء). || مردن . (اقرب الموارد) (المنجد).


فرهنگ عمید

۱. خالی کردن، تهی ساختن.
۲. رها کردن، واگذاشتن.

فرهنگ فارسی ساره

تهی سازی، تهی کردن


فرهنگستان زبان و ادب

{exhaust} [قطعات و مجموعه های خودرو] فرایند خارج شدن دود از داخل سیلندر
[فیزیک] ← تخلیۀ الکتریکی
{discharge} [حمل ونقل ریلی] ← تخلیۀ بار 2
{unloading , discharge , discharging} [حمل ونقل دریایی] خالی کردن بار شناور

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تخلیه به متمکن ساختن طرف عقد از تصرف در مال تعهد شده می گویند.
تخلیه در لغت به معنای ترک چیزی یا جایی و اعراض از آن است
مراد از تخلیه
مراد از آن در بحث معاملات این است که طرف معامله با برداشتن مانع تصرف، طرف دیگر را از تصرف در مال تعهد شده متمکن می‏سازد. نحوه تخلیه با توجه به موارد آن متفاوت است. به عنوان نمونه تخلیه در اموال غیر منقول، مانند خانه و زمین به تحویل کلید به خریدار و خارج کردن اثاث خود و در مثل فروش میوه بر درخت به آزاد گذاشتن خریدار در چیدن میوه تحقق می‏ یابد. از این عنوان در باب تجارت سخن رفته است.
حکم تخلیه
در عقود مالی، مانند بیع و اجاره و نیز عقود غیر مالی که در آن تعهد مالی وجود دارد، مانند مهر در عقد ازدواج، تحویل دادن –اقباض- مال تعهد شده، واجب و دارای آثاری فراوان است.
در چگونگی تحقق قبض در این‏گونه عقود بحث است که آیا مطلقا به تخلیه محقق می ‏شود- خواه مال تعهد شده از اموال غیر منقول، همچون زمین و خانه باشد و یا از اموال منقول مانند لباس و حیوان- یا در اموال غیر منقول به تخلیه و در اموال منقول به تخلیه و غیر آن همچون به دست خریدار دادن- که بر حسب نوع مال و عرف تفاوت دارد- محقق می‏ گردد


واژه نامه بختیاریکا

بار وَندِن

پیشنهاد کاربران

اگزوز

‏تُهینیدن = خالی کردن، تخلیه کردن
تُهینش = تخلیه
تُهینیده = تخلیه شده
تُهینیده شدن = تخلیه شدن

‎#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست


کلمات دیگر: